درس و نکتهٔ بسیار مهمی در اتفاق خرمشهر و تحقیر عمومی احمدی نژاد در سفر اخیرش به آن شهر (ویدئوی دوم پائین صفحه را ببینید) هست که بایستی بسیار جدی گرفته شود. این نکته ای است که تا کنون چند بار توسط میرحسین موسوی تکرار شده است، اما هنوز ندیده ام توسط بدنهٔ جنبش جدی گرفته شده باشد، یعنی موضوع اقتصاد.
این درسی است که میتوان به سرعت از مطالعهٔ نهضتی که به رهبری خمینی شاه را به سقوط کشانید نیز گرفت . در حالیکه بسیاری از ما جنبش سبز را به عنوان یک پدیدهٔ طبقه متوسط و یک پدیدهٔ مبتنی بر افکار مدرن و در پی دموکراسی و آزادی های اجتماعی میشناسیم، این نکته ساده را فراموش میکنیم که درصد بزرگ و عمدهٔ جامعه هم و غمش چیزی غیر از اینهاست، و این نکتهٔ مهمتر را هم غافلیم که این همان درصد بزرگتری است که قدرت این را دارد که رژیم را در ظرف چند روز سرنگون کند.
دلایل مختلفی برای این غفلت ما میتوان قائل شد. یک دلیل که عموما اندیشیده میشود این است که جنبش سبز از لحاظ خاستگاه و دیدگاه محدود است به طبقات متوسط، شهری، و تحصیل کرده، و بنا بر این قادر به درک و برقراری ارتباط با مسائل قشرهای فقیر و غیر شهری و غیر تحصیلکرده نیست. به هر حال شاید این توجیه تا حدی صحت داشته باشد، اما من فکر میکنم مسئله مهمتری در کار است، و آن تبلیغات سی سالهٔ جمهوری اسلامی، و بخصوص دولت احمدی نژاد است که در ذهن بسیاری از ایرانیان به باور تبدیل شده است. یکی از اهمیت های اساسی دیدگاه دوم این است که بر خلاف استدلال طبقاتی، نه عدم اقبال بدنه جنبش سبز به مسائل اقتصادی را محکوم و محصول نوعی جبر اجتماعی و اقتصادینمیداند، و نه عدم همراهی توده های فقیر در جنبش سبز را ناشی از جبر اقتصادی و طبقاتی میشناسد، بلکه برعکس شکستن موانع بین همآیش این اقشار را هم ممکن و هم لازم تشخیص میدهد.
بر اساس پروپاگاندای جمهوری اسلامی، این نظام برخاسته از و نیز نمایندهٔ منافع مستضعفین و فقرا میباشد، و بنا بر این قشر های کم در آمد (و در نتیجه کم تحصیلات) آخرین طبقه ای خواهند بود که بر علیه این دولت ممکن است برخیزند.
شاید حتی شما هم وقتی این متن را میخوانید جمله آخری که نوشتم در نظرتان طبیعی و صحیح بیاید، اما حقیقت این است که چنین چیزی واقعیت ندارد. از همه جزئیات که بگذریم، دو دلیل واقعیت نداشتن آن یکی این است که جمهوری اسلامی بر مبنای یک ایدئولوژی خدا محور بنا شده است، و نه یک ایدئولوژی انسان محور، و بنا بر این مستضعفین «به خودی خود» به هیچوجه در مرکز اصول و علائقش واقع نمیشوند. به عبات دیگر، در مدینه فاضله نظام اسلامی این فقرا نیستند که محوریت دارند یا الزاما مورد توجه قرار خواهند گرفت، بلکه این معتقدان و مومنان به الله و محمد و علی و مهدی هستند که مورد نظر هستند. به عبارت دیگر واقعیت این است که فقرا یا «مستضعفین» نه به دلیل فقر خود، بلکه تنها و تنها به این دلیل بر مرکز علائق و توجه نظام اسلامی منطبق شده بوده اند که اولا به عنوان نشانه ای از عدم اسلامی بودن شاه تشخیص داده شده بودند، و ثانیا معدن انرژی بسیار مناسبی در جهت حرکت ایدئولوژیک رژیم به سوی حکومت الله بر زمین محسوب میشده اند.
اما در کنار و علاوه بر واقعیت فوق، دلیل دوم واقعیت نداشتن این پروپاگاندای مرکزی جمهوری اسلامی این است که اصولا «باور ایدئولوژیک»، یا «سرسپردگی سیاسی» خصلت و پدیده ای است متعلق به طبقات میانی جامعه، که در قشرهای مورد نظر نه تنها وجود خارجی نمیتواند داشته باشد، بلکه تنها به صورت موقت و موضعی فرم میگیرد و به سرعت قابل تغییر میباشد.
این پدیده مهم و بسیار اساسی است که با همه اهمیتش برای جنبشهای سیاسی بخصوص در کشورهائی شبیه به ایران، متاسفانه تا جائی که من میدانم مورد تحقیق و شناسائی علمی و جدی قرار نگرفته است، یا اگر جائی هم شده باشد من تا کنون ندیده ام، و در هر صورت به عنوان یک موضوع اساسی در جریان جنبش اخیر نه به عنوان یک موضوع مورد بحث عمومی قرار گرفته و نه به عنوان یک اصل محور انتخاب استراتژی.
از سوی دیگر همانطور که گفتم این دقیقا استراتژی بود که خمینی بر آن تکیه کرد و با آن به پیروزی رسید. هرکسی با سخنرانی ها و مصاحبه های خمینی در سالهای آخر پیش از انقلاب ۵۷ آشنا باشد میداند که وی عملا مثل یک صفحه خط خورده [خدمت دوستان جوانترم: صفحهٔ گرامافون البته!] دو سه مفهوم ساده را مدام و مدام تکرار میکرد، که یکی از آنها این بود که شاه اقتصاد ایران را خراب کرده است و در نتیجهٔ آن مردم فقیر شده اند و اگر شاه بماند ایران دچار مصیبت خواهد شد و او میخواهد انقلاب کند و تا اقتصاد را تصحیح کند. درست است که وی پس از پیروزی به سرعت سیاست «اقتصاد مال خر است» و «ما برای شکم قیام نکردیم» روی آورد، اما واقعیت این است که او بسیار هوشمندانه اساس پیروزی خود را بر تحریک توده های فقیر، یعنی خشمگین و ناراضی کردن آنها از وضع خود در حکومت شاه و ایجاد امید در آنها به وضع بهتری در حکومت خمینی استوار کرد.
خمینی: «اگر این آدم [شاه] باقی باشد بعد از سی سال دیگر یک ملت
گدا [خواهیم داشت]. الان نصف ملت گداست، آن وقت تمام ملت گدا خواهد شد.
گدا [خواهیم داشت]. الان نصف ملت گداست، آن وقت تمام ملت گدا خواهد شد.
پس اگرچه میتوان گفت که این به نوعی صحیح است که بخش اصلی شکست شاه و پیروزی خمینی به این دلیل بود که خمینی قادر شد پشتیبانی و اعتماد توده های کم بضاعت را از آن خود کند، اما باید توجه داشت که این واقعیت دو معنی زیر را ندارد: ۱) که انقلاب واقعا برای این توده ها انجام شد و یا جمهوری اسلامی حقیقتا بر محور رفع فقر از جامعه بنا شده است، و ۲) که این توده ها از اعماق وجود جمعی خود و به واسطهٔ نوعی هویت طبقاتی (با منافع طبقاتی اشتباه نشود) به ایدئولوژی انقلاب متصل شده بودند یا به جمهوری اسلامی متصلند. این دو نکته هردو به عقیده من بسیار مهمند، اولی به این دلیل که ما را قادر به تشخیص این نکته میکند که جمهوری اسلامی «بالذاته» به فقرا متصل نشده است و سنت درگیر کردن این اقشار از روز اول یک نوع تاکتیک (آگاهانه و غیر آگاهانه) بوده است؛ و دومی به این دلیل که به ما اجازه دیدن این واقعیت را میدهد که از سوی دیگر قشرهای کم بضاعت نیز به خودی خود هیچ وابستگی الزامی به گفتمان و ایدئولوژی جمهوری اسلامی ندارند و به محض اینکه بتوانیم آنها را قانع کنیم که منافع فردی و جمعی آنان در سیستم پیشنهادی ما بهتر از جمهوری اسلامی تضمین خواهد گشت (که در واقع کار سختی هم نخواهد بود)، بدون شک آنها به ما خواهند پیوست، و از سوی دیگر تا زمانی که نتوانیم چنین تضمینی ایجاد کنیم، توقع پشتیبانی وتلاش آنها برای رسیدن به منافعی که بیشتر مربوط به گروهها و اقشار دیگر اجتماعی میباشند توقعی زیاده و غیر قابل توجیه مینماید.
دوست دارم تا در فرصتهای دیگری به جزئیات این دو نکته فوق بپردازم، اما دو نتیجه ساده ای که اینجا میخواستم از این دو نکته ساده استخراج و تکرار کنم این است که ۱) بایستی این باور که نوعی ارتباط و وابستگی ذاتی و طبیعی بین جمهوری اسلامی و قشرهای کم در آمد و کم سواد جامعه وجود دارد را از ذهنمان بزدائیم، و ۲) بایستی متوجه شویم که این امکان کاملا موجود است که بدون افتادن در تلهٔ مقابله با دروغهای احمدی نژاد گفتمانی ساده و روشن ارائه بدهیم که هم قابل درک و در دسترس این اقشار باشد، و هم بتواند آنها را قانع کند که در واقع جمهوری اسلامی با هدفهای غیر انسانیش («غیر انسانی» به مفهوم «آسمانی» و «الهی») موجب فقر و فلاکت آنهاست و با رفتن جمهوری اسلامی جامعه ما میتواند به سیستم بهتری برای استفاده و تقسیم مناسبتر ثروتهای ملی دست بیابد. یعنی بایستی (و میتوانیم!) این پروپاگاندای مرکزی جمهوری اسلامی را، که میگوید اهداف دینی/آسمانی این حکومت بالذاته با رفاه و بهتر شدن زندگی فقرا یکسان است، را مستقیم هدف بگیریم، غیر واقعی بودن آن را متوجه شویم و اول از ذهن و باور خودمان، و بعد از ذهن و باور مردم ایران پاک کنیم آن را.
این که مردم، آنهم تازه آن تعداد قلیلی که به سخنرانی احمدی نژاد رفته اند، در خرمشهر با چنین شجاعتی در مقابل شخص احمدی نژاد فریاد از بیکاری بزنند و صدای او را در اعتراض خود غرق کنند اولا نشان دهنده قدرت عظیم اقشار بی پول جامعه است (چرا که حتی چارچوب اخلاقی نیمبند جمهوری اسلامی هم اجازه سرکوب کردن فریاد «گرسنه ام» یا «بیکارم» مردم را به آن نمیدهد)؛ و ثانیا نشان دهنده این است که برخلاف تبلیغات و پروپاگاندای سی سالهٔ جمهوری اسلامی، اقشار بی بضاعت جامعه ایران هیچ سرسپردگی ایدئولوژیکی به رژیم جمهوری اسلامی ندارند و لحظه ای که قانع شوند این رژیم قادر یا علاقه مند به برآوردن نیاز های واقعی آنها نیست به راحتی پشت خود را به جمهوری اسلامی خواهند گرداند، که هیچ، به هر سیستم آلترناتیوی که آینده بهتری را ترسیم کند کمک خواهند کرد تا جمهوری اسلامی را از پا درآورد.
مردم بر علیه احمدی نژاد: «بیکاری، بیکاری، بیکاری، بیکاری»
دوست عزیز حق با شماست، باید در کنار شعار های بیکران، یا مرگ بر این و مرگ بر اون خواست های اصلی مردم رو بیان کرد.
پاسخحذفازادی زندانیان سیاسی
ازادی بیان
حجاب زوری نمیخواهیم
ما نان میخواهیم
ما کار میخواهیم
و..................
عالی بود دکتر رحیمی. انگشت روی یک موضوع خیلی خیلی مهمی گداستید. خواهش میکنم در صورت امکان جاهای دیگر هم منتشر بکنید تا همه بخوانند.
پاسخحذفبله بله خیلی عالی فقط یه مسئله کوچیکی داشت اونم این که فک کنم خودش هم نفهمید چه گفته
پاسخحذفضمن اینکه با نظر شما بسیار موافقم چون پول حرف آخر را میزندو دغدغه همه است پیشنهاد های زیر را دارم:
پاسخحذفروز های ۲۱ و۲۲ خرداد به یاد شهدا چراغها را
ساعت ۹شب برای ۵دقیقه روشن کنیم-وکلا برای 22 هر ماه اینکار را ادامه دهیم(برنامه ریزی و تبلیغ آن بسیار راحت تر انجام میشود چون روز مشخصی هست و احتیاج به هماهنگی ندارد)
========================
به یاد ندا روز شهادت ندا روز حق انتخاب پوشش و
هرکس توانست و خواست حجابش را بردارد
آنهایی که شعار سر میدادند یک مشت ستون پنجم آمریکایی و اسراییلی بودند. مرگ بر منافق.
پاسخحذف