۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

مروری بر دو سال هشدار در مورد امکان قتل موسوی در حصر از طریق مسمومیت



در طی یکی دو سال گذشته هشدارهای متعددی نسبت به امکان به قتل رساندن موسوی و کروبی در زندان جمهوری اسلامی «به روش روسی»، یعنی از طریق ایجاد مسمومیت‌هایی که منجر به از کار افتادن قلب یا کلیه‌ها می‌شوند، منتشر گردیده است. هشدارهایی که گویی خبر اخیر در مورد «عارضه قلبی» میر حسین موسوی منتشر گردیده را پیش‌گویی کرده بودند.

در حالی که اخبار انتقال میر حسین موسوی به بخش سی‌سی‌یو به دلیل «عارضه قلبی» و نیز اخباری راجع به امکان مسموم شده بودن ایشان توسط رژیم در اینترنت منتشر گردیده است، مشکل می‌توان این خبر را بدون به یاد آوری هشدارها و نشانه‌های فراوانی خواند که در یکی دو سال گذشته در مورد خطر قتل موسوی و کروبی در حصر از طریق مسمومیت‌های شیمیایی داده شده‌اند. با در نظر گرفتن این زمینه‌ها و هشدارها، مشکل میتوان خبر یا شایعه‌ای که امروز در اینترنت پخش شده را نادیده گرفت که ادعا دارد آنچه عارضه قلبی میر حسین موسوی عنوان گردیده در واقع همان بلایی است که بر سر چندین نفر دیگر از جمله سید احمد خمینی نیز آمده، یعنی از کار افتادن قلب در اثر آلودگی به برخی سموم خاص.


اگرچه طبعا حتی اگر واقعیت همین باشد که میرحسین توسط ماموران رژیم مسموم و دچار عارضه یا ایست قلبی گردیده است باز نمیتوان کوچکترین امیدی داشت که مدرک و یا شواهد غیر قابل تردیدی در مورد چنین برنامه ای به دست آید، در هر حال نیروهای اطلاعاتی رژیم به اندازه کافی تجربه و تبحر در قتل مخالفین پیدا کرده اند که اجازه ندهند ردپای آسانی از آنان به دست کسی بیافتد.  اما در نبود اطلاعات متقن، شاید بررسی زمینه های این اتفاق بی فایده نباشد.  آنچه مسلم است و نیازی به شاهد و مدرک ندارد این است که رهبران جنبش سبز، یعنی موسوی و کروبی، اکنون ماههاست که «وبال» گردن جمهوری اسلامی شده اند، به شکلی که رژیم نه قادر به جلب همکاری یا سکوت بوده و نه قادر به آزاد گذاشتن شان، تا حدی که از میان رفتن آنها تقریبا به سان معجزه ای  یک معضل بزرگ را از برابر رژیم برخواهد داشت.


از سوی دیگر اما، عادت تاریخی رژیم در برخورد با مخالفان جدی خود، یعنی «سر به نیست کردن آنان» نیز بر کسی پوشیده نیست و نیازی به مدرک و اثبات ندارد. در عین حال، اکنون، با توجه به وضعیت پیچیده ای که خود جمهوری اسلامی و نیز نفس عمل ترور و قتل از راه‌های مستقیم و خونین در جهان امروز پیدا کرده است، روش‌های قدیمی قتل مخالفین بخصوص در مورد مخالفین داخلی رژیم چندان جوابگو نمی‌تواند باشد و ضرر و خرج چنان روش‌هایی بسیار بیشتر از نفع ان است.  متاسفانه  در چنین وضعیتی است که روش‌هایی از قبیل مسموم کردن و قتل آهسته برای رژیم‌هایی از قبیل جمهوری اسلامی تبدیل به روش‌های ممتاز می‌گردند.


به عنوان مثال، دو سه سال پیش روزنامه کیهان لندن در خبری کوتاه از این سخن گفته بود که رژیم جمهوری اسلامی به روش خاصی از سر به نیست کردن مخالفینش روی آورده است که از آن به عنوان «روش روسی» نام برده میشود. روشی که، به گفته کیهان، عبارت است از «مسموم کردن و بیمار ساختن زندانیان از طریق دارو و مواد شیمیایی  به جای اعدام و یا کشتن زندانیان زیر شکنجه.»


این حدود سه سال پیش بود که کیهان و برخی رسانه‌های خبری دیگر هشدار دادند جمهوری اسلامی  به استفاده از این روش وحشتناک برای از میان برداشتن دشمنانش روی آورده است.  کمی بعدتر، حدود یک سال پیش اما سخنان هشدار آمیز آیت الله دستغیب نیز در رسانه‌ها منعکس شد که مستقیم و صراحتا راجع به  امکان به قتل رساندن میر حسین موسوی از طریق مسموم کردن غذای ایشان در زندان خانگی هشدار داده بود. 

بر اساس گزارشی که در همان زمان در رسانه های مختلف (مثلا اینجا یا اینجا) منتشر شد،  این مرجع تقلید و عضو خبرگان رهبری  ساکن شیراز، ضمن ابراز نگرانی از وضعیت بازداشت رهبران جنبش سبز تحت تدابیر شدید امنیتی گفته بود: "این سید عزیز و اولاد رسول الله [میر حسین موسوی] که ماه‌ها در حبس خانگی قرار گرفته،  اگر مریض شود باید دکتری که مورد تایید خودشان باشد را بیاورند و از غذایی که آنان صلاح بدانند تناول کند و حتما فردا هم چیزی در غذایش می‌ریزند و بعد هم می‌گویند به مرگ طبیعی فوت نموده است و همینطور برادر عزیز جناب حجة الاسلام والمسلمین کروبی، آیا شایسته حمایت نیستند؟»


یا کمی بعد تر از آن، و باز در رابطه با همین نگرانی نسبت به امکان مسموم کردن رهبران جنبش سبز در حصر توسط نیروهای جمهوری اسلامی، تحلیلگر سیاسی علی کشتگر در مقاله ای در گویا نیوز از نامه تکان دهنده عیسی سحر خیز زندانی سیاسی رژیم، به احمد شهید گزارشگر سازمان ملل نقل کرد که اخطار کرده بود، «بر من و ديگر هم بندانم آشکار و بديهی است که استراتژی اين نظام کشتن بی‌صدا و تدريجی زندانيان معترض است. آنها عامدا تصميم دارند که ما را نابود کنند و مرگ خاموش ما را تدارک ديده‌اند.»


در جایی دیگر از همان مقاله، که عنوانش بود «میراندن رهبران سبز در زندان!؟» ، آقای کشتگر سپس نوشت: 


به راستی موسوی و کروبی در چه شرايطی هستند؟ شب و روز خود را چگونه می‌گذرانند؟ غذا، دارو و ساير مايحتاج آنها چگونه و توسط چه کسانی به آنها می‌رسد؟ آنها در چنگال دشمنان خود اسير هستند. دشمنی که هيچ ارزشی برای جان مخالف خود قائل نيست. اگر ترس از اعتراضات داخلی و واکنش های جهانی نبود، آيا آنها تا به امروز زنده می‌ماندند؟ آيا مرگ تدريجی آنها در دستور کار زندانبانان نيست؟ مثلا از طريق «چيزخورکردن» تدريجی آنها ...

اخيرا انجمن اسلامی پزشکان نيز نسبت به سلامت ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و همسران‌شان ابراز نگرانی کرده و خواستار معاينه پزشکی آنان توسط پزشکان مستقل شده است.(کلمه) اين ابراز نگرانی‌ها مرا واداشت تا درباره امکان و احتمال مسموم کردن آنها پرس و جو کنم. پاسخ علوم داروسازی و پزشکی به پرسش‌های من آن بود که ترکيبات دارويی و سموم خاصی وجود دارند که اگر به ميزان اندک به غذای روزانه انسان اضافه شوند بسته به نوع خود می‌توانند سيستم عصبی و يا کليه و کبد را تخريب کنند و موجب بيماری‌های مرگبار شوند...


در هر حال، همانطور که در آغاز این متن نوشتم، مدارک و شواهدی که مستقیما نشان دهنده مسمومیت میر حسین باشند وجود ندارند، و احتمالا هرگز هم وجود نخواهند داشت. اما آیا حقیقتا امکان طراحی و انجام چنین توطئه شومی توسط جمهوری اسلامی که در حال حاضر، تحت فشارهای همه جانبه، این دو رهبر مردمی را خطری بسیار بزرگ برای خود به شمار می‌آورد کاری خارج از عرف سابق و عادت دیرینه، و یا غیر قابل تجسم است؟


پاسخ را به شما وا می‌گذارم، اما اجازه بدهید قبل از تمام کردن متن این «جوک» را هم ذکر کنم که در یکی از وبسایت‌های حقوق بگیرهای جنگ نرم حکومتی گذاشته‌اند: «کروبی تو حصر مسموم میشه داشته مي‌مرده، ملت ريخته بودند دورش ببينند دم آخري چي ميگه، کروبی ميگه به ارواح باباتون من همه نماز روزه‌هام را گرفتم فقط ۶۰ سال واسم طهارت بگيرين.»
 

این مطلب در خودنویس.

۱۳۹۱ مرداد ۲۸, شنبه

از خانم لویسن و پروژه عالی «گلها»یش قدردانی کنیم


نشان بدهیم که ایرانی جماعت هرچه نداند و هرچه نباشد لااقل به شعر و هنر که میرسد زرگر است و قدر زر میداند...


خانم جین لویسن (Jane Lewisohn)، شهروندی آمریکایی است که در دهه پنجاه، در سالهای پیش از انقلاب ۵۷، با خواندن ترجمه اشعاری از سعدی و حافظ آنچنان به دام عشق ادبیات فارسی گرفتار آمد که به هوای عشقش به ایران سفر کرد تا در دانشگاه پهلوی (شیراز) به تحصیل و یادگیری مستقیم زبان و ادبیات فارسی بپردازد.

اگرچه با پیروزی انقلاب و اسلامی شدن حکومت وی نیز مجبور به ترک ایران شد، اما آنچنان عشق ایرانش در دل و جان جای گرفته بود که به قول حافظ «اگر سر برود از دل و از جان نرود.»  خانم لویسن به ایران و ادبیات ایرانی وفادار ماند تا جایی که امروز، بی هیچ چشمداشتی، یکی از بزرگترین خدمات و منابع موجود برای دوستان شعر، آواز و موسیقی ایرانی را برای ما به وجود آورده است، و من میخواهم علاوه بر اینکه به نوبه خودم در اطلاع رسانی راجع به این خدمت ایشان کمک میکنم، از همه مان دعوت کنم که قدرشناس ایشان و این کار ارزنده شان باشیم، و حداقل با گسترش اگاهی و استفاده از منبع غنی آرشیو کامل و بی سابقه ای که ایشان از بیست سال برنامه «گلها» در رادیو ایران (از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷) گردآوری کرده اند، نشان بدهیم که ایرانی جماعت هرچه نداند و هرچه نباشد لااقل به شعر و هنر که میرسد زرگر است و قدر زر میداند. 
 
خانم لویسن با کوشش فراوان و طی پروژه بزرگ و بی سابقه ای در طول هفت سال با همکاری کتابخانه ی بریتانیا، دانشگاه لندن، وبنیاد میراث ایران در لندن کاملترین مجموعه از برنامه های گلها در رادیو ایران را گرد آوری، بایگانی، و برای استفاده رایگان در دسترس من و شما قرار داده است، اما این تمام کار نیست.  این مجموعه ارزشمند در واقع منبعی بسیار فراتر از برنامه گلها برای تحقیق در جنبه های مختلف شعر، ادبیات و آواز و موسیقی اصیل ایرانی است، چرا که این ارشیو شامل اطلاعات کامل و قابل جستجویی است که تا آنجا که من میدانم در حال حاضر در هیچ منبع دانشگاهی، خصوصی یا دولتی دیگر مرتبط به هنر ایرانی به این شکل موجود نیست.
 
در این آرشیو گلها تمام جنبه های محتویات تمام برنامه های گلها قابل جستجو و تعمیق میباشند، از جمله شماره برنامه، خواننده ی ترانه، شاعر، شاعر آواز، گوشه ها، دستگاه آوازی، نوع شعر (دوبیتی، قصیده، غزل...)، نام نوازندگان در هر برنامه، نوع سازهای مورد استفاده، نام گوینده های هر برنامه، نام صدا برداران، نام رهبران ارکستر، عناوین برنامه ها، عناوین ترانه ها، و حتی مطلع شعرها و  آوازهای هر برنامه و بسیاری جنبه های دیگر قابل جستجو می باشد.  و البته «قابل جستجو بودن» تنها به این معنی نیست که میتوان دنبال یک اسم گشت، بلکه لایه های اطلاعاتی این آرشیو عمیق و پیچیده تر از آن است، تا حدی که علاوه بر متن کامل اشعار، آوازها و ترانه های خوانده شده در هر برنامه، زندگی نامه تمام شاعران و حتی بیوگرافی های فشرده نوازندگان واجرا کنندگان این  برنامه ها، اینها همه جمع آوری و به نحو قابل جستجو در این بایگانی قرار داده شده اند . 

به آن دسته از دوستانی که شاید ندانند «برنامه گلها» چیست توصیه میکنم این متن توضیحی را در مورد برنامه گلها بخوانند، که در آن آمده است: «مجموعهٔ گل‌ها در طی بیست سال ادامه حیات خود شامل ۵ دسته برنامه بود، که عبارت باشند از گل‌های جاويدان (۱۵۷ برنامه)؛ گل‌های رنگارنگ (۴۸۱ برنامه)؛ برگ سبز (۴۸۱ برنامه)؛ يك شاخه گل (۴۶۵ برنامه)؛ و گل‌های صحرايی (۶۴ برنامه). هر يك از اين مجموعه‌ها خود شامل آثار برگزيده‌ شاعران كهن و معاصر زبان پارسی، و دكلمه‌ٔ شعر در آن‌ها با موسيقی و اجرای آهنگ و تفسیر جامع و كامل استادانِ فن همراه بود و دكلمه کنندگانِ بنام و وارد به فن دكلمه‌ اشعار در آن حضور داشتند. همچنين موسيقی كهن و بومی ایرانی نيز اين مجموعه را آراسته بود. برنامهٔ گل‌ها نقطهٔ عطفی در تاريخ فرهنگ و ادب پارسی به شمار می‌رود كه شعر و شاعران و موسيقی و موسيقی‌دانان را ارزشی والا بخشید. تا آن زمان به دليل حساسيت‌های دينی‌- اجتماعی حاكم بر جامعه در مقابل شعر و آهنگ و موسيقی، اين هنر در خفا و پشت درهای بسته تمرين می‌شد. حتی هنگامی ‌هم كه موسيقی ‌در مناسبت‌های خاص در ملا عام نواخته و اجرا ميشد، موسيقی‌دانان را هم شان و هم مرتبۀ مطربان می‌دانستند و كسی‌ به ارزش و جايگاه هنری آنان واقف نبود.» 
 
  در هر حال بگذارید من بیش از این وقت شما را نگیرم، و توصیه کنم که خودتان به سایت گلها (که علاوه بر فارسی به زبان انگلیسی نیز در رسترس است) سری بزنید و از باغش گلی بچینید! 
 
   فقط پیش از رفتن اجازه بدهید دو تا کلیپ کوتاه را برایتان اینجا بگذارم، یکی با صدای خود خانم لویسن در مورد پروژه گلهاست، و دیگری صحبتی کوتاه از استاد یگانه آواز اصیل ایرانی محمد رضا شجریان است که از خانم لویسن به خاطر این خدمت بزرگ ایشان به هنرمندان و هنردوستان ایرانی سپاسگزاری میکنند.



خانم لویسن از پروژه گلها میگوید


استاد شجریان از خانم لویسن قدردانی میکند

همین مطلب در خودنویس.

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

محل جلوس مقام معظم رهبری


بدون شرح ...
برای دیدن تصویر کامل روی عکسها کلیک کنید.






۱۳۹۱ مرداد ۲۲, یکشنبه

به راستی ملاک و معیار اعلام عزای عمومی در جمهوری اسلامی چیست؟

دولت بی شرافت جمهوری اسلامی اصولا قلب بسیار مهربان و احساسات بسیار رقیقی دارد، و هر وقت اتفاق ناگواری به وقوع پیوسته به سرعت ابراز احساسات کرده و یکی دو روزی را اگر نه در همه کشور حد اقل در یکی دو استان عزای عمومی اعلام کرده است...

البته این حرف معنیش این نیست که احساسات جمهوری اسلامی برای هر کس و ناکسی به غلیان در بیاید. مثلا اگر در غزه جنگ بشود، خوب آن یک چیز، و طبعا عزای عمومی اعلام میشود، ولی اگر یک هواپیمائی در قزوین سقوط کند که اغلب سرنشینانش از دین ارمنی باشند، گیرم دویست سیصد نفر هم کشته شوند، خوب این را همه میدانیم که بالاخره ارمنی ارزش و اهمیت آنچنانی ندارد که مرگ دسته جمعیش بخواهد عزای عمومی شود.  یا اگر در سوریه چند نفر شبیحه توسط مردم به قتل برسند خوب این مهم است و باید مورد توجه تمام رسانه ها قرار بگیرد و چه بسا عزای عمومی هم اعلام بشود، اما اگر در آذربایجان زلزله ای بیاید و صدها نفر زیر آوار از بین بروند هزاران نفر مجروح بشوند و دهها هزار نفر آواره شوند، خوب این هم موضوع چندان مهمی نیست که حتی ارزش خبر رسانی داشته باشد، چه برسد به عزای عمومی!

یا مثلا یکی به اسم آیت الله بهجت وقتی میمیرد، خوب درست است که نصف بیشتر ملت اسمش را هم شاید نشنیده باشند، ولی به هر حال اهل فن میدانند ایشان از اصل با حکومت جناب خامنه ای موافق است، پس این باید در سرتاسر کشور سه روز عزای عمومی گرفته شود، در حالی که یک کسی مثل آیت الله العظمی منتظری که فوت کند، حالا گیرم همه ملت هم ایشان را بشناسند، گیرم اصلا بنیاد جمهوری اسلامی را هم خود ایشان گذاشته باشد و گیرم اینهمه مردم خود به خود به خیابانها بریزند و عزای عمومی بگیرند، خوب این دلیل نمیشود که جمهوری اسلامی هم بخواهد بیخود احساساتی بشود و عزای عمومی اعلام کند برای کسی که آنطوری فکر میکرد راجع به خلافت خامنه ای...

لیست زیر را ببینید. کوتاه و نا کامل است، اما مشتی است و نمونه ای از خروار، و نگاه سریعی به آن روشن میکند که چه افراد و گروههائی در این مملکت «ارزش» این را داشته اند که برایشان «عزای عمومی» اعلام شود، بر خلاف هزاران هزار افراد مردمی و شناخته شده و گروههای کوچک و بزرگی که طی صدها حادثه دلخراش و مصیبتهایی مثل زلزله و سیل و سقوط هواپیما و تصادفهای قطار و اتوبوس کشته شده اند و هیچ اتفاق خاصی هم در این مملکت نیافتاده، نه عزای عمومی اعلام شده و نه شهری و استانی تعطیل شده برای مرگشان . . .

زهی بیشرمی.  زهی بیشرمی.


  1. [اسفند ۱۳۸۱] سقوط هواپیمای سپاه در کرمان: سه روز عزای عمومی در کشور

  2. [بهمن ۱۳۸۵] مرگ حجت الاسلام حامدی: یک روز عزای عمومی در آذربایجان

  3. [خرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله فاضل لنکرانی: ‌پنج روز عزای عمومی در قم

  4. [مرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله مشکینی: ‌یک روز عزای عمومی در کشور، دو روز در قم

  5. [شهریور۱۳۸۶] مرگ آيت الله بني‌فضل :‌ دو روز عزای عمومی در آذربایجان شرقی

  6. [آذر ۱۳۸۶] مرگ آیت الله موسوی همدانی: سه روز عزای عمومی در همدان

  7. [فروردین ۱۳۸۷] انفجار در شیراز: یک روز عزای عمومی در استان فارس

  8. [تیر ۱۳۸۷] تصادف اتوبوس در اتوبان تهران-قم : سه روز عزای عمومی در یزد

  9. [مرداد ۱۳۸۷] مرگ آیت الله مرعشی: یک روز عزای عمومی در شوشتر

  10. [دي ۱۳۸۷] جنگ در غزه: یک روز عزای عمومی در کشور

  11. [فروردین ۱۳۸۸] مرگ حجت الاسلام مناقب: دو روز عزای عمومی در یزد

  12. [اردیبهشت ۱۳۸۸] مرگ آیت الله بهجت: سه روز عزای عمومی در کشور

  13. [شهریور ۱۳۸۸] درگذشت حاج شیخ محمد شیخ الاسلام، و ملابرهان عالی: اعلام دوروز عزای عمومی در کردستان توسط احمدی نژاد!

  14. [مهر ۱۳۸۸] قتل چند مقام سپاه: سه روز عزای عمومی در سیستان و بلوچستان

  15. [آبان ۱۳۸۸] مرگ آیت الله نجومی: سه روز عزای عمومی در کرمانشاه

  16. [آذر ۱۳۸۸] مرگ علی کردان: عزای عمومی در مازندران

۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

دولت ترکیه رسما تهدید کرد: «برای مقابله با ایران هر اقدامی لازم بشود انجام خواهیم داد»

...در پی تشدید تنشهای سیاسی بین جمهوری اسلامی و ترکیه «بولنت آرینج» معاون نخست وزیر ترکیه در لحنی تند و تهدید آمیز که تاکنون سابقه نداشته است نشان داد که صبر این کشور در مقابل رفتارهای تنش زای مسئولان جمهوری اسلامی و بخصوص اقدامات تروریستی آنان در جنوب شرق ترکیه لبریز شده، و تهدید کرد که دولت ترکیه در جهت مقابله با جمهوری اسلامی از هیچ نوع اقدام لازمی خودداری نخواهد کرد...


طبق گزارشی که در آخرین شماره سرویس انگلیسی روزنامه ترک «زمان» منتشر شده است، به فاصله کوتاهی پس از انتشار اخبار تنشهای جدید بین جمهوری اسلامی و ترکیه در مورد رژیم بشار اسد، و در پی تازه ترین اقدام تعارض انگیز جمهوری اسلامی نسبت به ترکیه، یعنی غیر مجاز اعلام کردن سفر اتباع ترکیه به ایران بدون دریافت روادید، دولت ترکیه با سخنانی تند و تهدید آمیز شدت مناقشه را به سطح تازه ای ارتقاء داده است.

این سخنان که در تاریخ مناسبات دیپلماتیک بین ایران و ترکیه حتی بعد از برپایی جمهوری اسلامی نیز سابقه ندارند توسط «بولنت آرینچ» معاون نخست وزیر ترکیه اظهار شده اند.  به نوشته «زمان» وی که در هنگام افطار با تعدادی خبرنگاران صحبت میکرد گفت «دولت ترکیه با بسیاری از موضع گیری های اخیر جمهوری اسلامی که حتی در رابطه با موضوعاتی متفاوت از مسئله سوریه انجام گرفته اند ناخشنود است.»  وی گفت، «منظورم از رفتارهای آزار دهنده جمهوری اسلامی ارتباطی با موضع گیری آنها در مورد سوریه ندارد،» و سپس تاکید کرد که ترکیه آماده است تا «هر اقدام لازمی» را جهت مقابله با «تهدید های جمهوری اسلامی» انجام دهد.

به گفته «زمان» آرینچ  همچنین به افزایش عملیات تروریستی از سوی جمهوری اسلامی در خاک ترکیه اشاره و اعتراض کرد و گفت اطلاع دارد که تعدادی از عوامل تروریست حزب «پ کا کا» در یکی از کمپ های نظامی در خاک ایران به نام «قرارگاه شهیدان» در نزدیکی استان حکاری ترکیه مستقر شده اند و از آنجا به خاک عراق و سپس ترکیه وارد و به انجام عملیات تروریستی میپردازند.  این روزنامه سپس تاکید میکند که بر اساس آخرین اطلاعات امنیتی دولت ترکیه، حزب «پ کا کا» اخیرا نیروهای خود را از کوهستانهای «قندیل» به مناطق مرزی درون خاک ایران منتقل ساخته است و از آنجا تحت حمایت جمهوری اسلامی به عملیات علیه ترکیه میپردازد.  قرارگاه «شهیدان» در گذشته محل استقرار نیروهای «پژاک» بوده است.

علاوه بر عملیات تروریستی، به گفته «زمان» اطلاعات امنیتی دولت ترکیه همچنین نشان میدهند که با حمایت جمهوری اسلامی حزب «پ کا کا» در صدد سازمان دهی و به راه انداختن تظاهرات و مخالفتهای مردمی جدایی طلبانه تحت پوششی مشابه با «بهار عربی» در مناطق کرد نشین ترکیه بر آمده است.

آرینچ همچنین عذر خواهی اخیر صالحی وزیر امور خارجه ایران در مورد سخنانی که توسط فیروز آبادی در مورد ترکیه اظهار شده بود را نیز غیر قابل قبول دانست و گفت «صالحی به ترکیه آمده و میگوید فقط رهبر، رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه میتوانند در مورد این مسائل اظهار نظر کنند.  در حالی که این واقعیت ندارد، مقامات مسئول مختلف در آن کشور هر چه دلشان میخواهد میگویند، و در گذشته هم در مورد رادارههای ناتو در «کورجیک» هرچه دلشان خواست گفتند.  گاهی معاونان وزیر هم حرفهای مشابهی زده اند.» آرینچ سپس تاکید کرد «دولت ترکیه جمهوری اسلامی را در قبال این حرفها مسئول میشناسد.»

۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

کشف چهارمین ویروس «جاسوس دولتی»:‌ اینبار بانک های خاورمیانه


...امروز بعد از ظهر گزارش هایی مبنی بر کشف چهارمین ویروس «دولتی» تخصیص یافته به جاسوسی در خاورمیانه منتشر شده اند. این ویروس که «گاوس» نامگذاری شده در سیستم های کامپیوتری چندین بانک بزرگ در لبنان یافته شده است و به گفته محققین علاوه بر دزدی اطلاعات امنیتی و مالی و مرتبط به حسابهای کاربران، همچنین اطلاعات راجع به حسابهای کاربری در شبکه های اجتماعی و ای میل را نیز گردآوری میکرده است...

اطبق گزارشی که نیویورک تایمز منتشر کرده است، محققین در موسسه کاسپرسکی که امروز اخبار کشف این ویروس را منتشر کرده اند معتقدند این ویروس احتمالا توسط یک دولت خاص نوشته شده، و علاوه بر آن به نظر میرسد توسط همان کسانی نوشته شده باشد که ویروس دیگری را نوشته بودند که اخیرا تحت عنوان «فلیم» کامپیوترهای بسیاری را در ایران و برخی کشورهای دیگر خاورمیانه آلوده کرده بود.  

اگرچه این وہروس در حال حاضر در حدود ۲۵۰۰ کامپیوتر یافت شده که عمدتا در لبنان بوده اند، اما محققان باوردارند که هزاران کامپیوتر در ایران و برخی نقاط دیگر نیز به این ویروس آلوده شده اند. 

پژوهشگران امنیتی کاسپرسکی این ویروس را «گاوس - Gauss» نامگذاری کرده اند، نامی که در متن برنامه ویروس آمده است.  به گفته مسئولان موسسه روسی کاسپرسکی، این ویروس به کامپیوترهای اغلب بانکهای بزرگ لبنان، از جمله Bank of Beirut, BlomBank, ByblosBank و Credit Libanais دست یافته، و همچنین در کامپیوترهای سیتی بانک و پی پل (PayPal) نیز یافته شده است. 

به نوشته نیویورک تایمز از قول «کاستین رایو» محقق امنیتی کاسپرسکی، محققین این موسسه تاکنون هرگز با بدافزاری مواجه نشده اند که با چنین دقتی اطلاعات حسابهای بانکی خاصی را نشانه گرفته باشد.  وی که مسئول بخش تحقیقات جهانی کاسپرسکی است میگوید معمولا این نوع بدافزارها طوری طراحی میشوند که طیف هرچه گسترده تری از اطلاعات را برای دزدان سایبری بفرستند، اما این ویروس به شکلی بسیار دقیق و حساب شده برای دسترسی و کند و کاو در حساب ها و اطلاعات افرادی خاص در بانکهای خاص طراحی شده است. 

به گزارش نیویورک تایمز مسئولان کاسپرسکی از اظهار نظر راجع به اینکه کدام دولتی ممکن است این ویروس را تولید کرده باشد خودداری کردند، اما این روزنامه مینویسد که مسئولان لبنانی گفته اند، با توجه به نگرانی های اخیر ایالات متحده نسبت به مورد استفاده قرار گرفتن بانکهای لبنانی برای کمک مالی به بشار اسد و نیز برای پولشوئی توسط حزب الله، آنها بعید نمیدانند دولت ایالات متحده در ساختن و انتشار این ویروس دست داشته باشد. 

نیویورک تایمز به نقل از «بلال صعب»، یک متخصص لبنانی که در «موسسه تحقیقات بین المللی پول» کار میکند نوشته است، «بانکهای لبنانی مثل بانکهای سویس کار میکنند، و سرمایه گذارها به این بانک ها روی می آورند چون هیچکس دسترسی به جزئیات و اطلاعات و ارقام این موسسات ندارد.  اما اینطور ویروسی آن وضعیت را کاملا به هم میریزد».

۱۳۹۱ مرداد ۱۵, یکشنبه

«سخافت» به مثابه سوراخ رخنه جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون

...ارتباط جامعه ما با سخافت شبیه به ارتباط یک بدن است با ویروسی که به آن واکسینه نشده باشد.  این البته مسئله تازه ای نیست، اما آنچه امروز این وضع را تبدیل به یک تهدید جدی کرده است جمهوری اسلامی و نهادهای جنگ روانی اوست که ظاهرا از این مسئله آگاهند و به قول معروف «سوراخ دعا» را یافته اند و به خوبی مشغول استفاده از آن حربه هستند...


قصد آن را ندارم که بحث را راجع به فرد یا افراد خاصی قرار بدهم، اگرچه در همین آغاز عرض میکنم که آنچه موجب شده این متن را بنویسم مضحکه جدیدی است که توسط دو نفر بار دیگر جامعه مجازی را به جنگ و جدال های سخیف، بی معنی و بی فایده سوق داده است و به این ترتیب توجه و تفکر بدنه اپوزیسیون در دنیای مجازی را بار دیگر از تمرکز بر جمهوری اسلامی منحرف کرده، و انرژی گروهی لازم برای مبارزه با رژیم را طبق معمول به بیراهه و تحلیل برده است.  دو نفری که که هیچ کدامشان سابقه جدی و عمیقی در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی ندارند، و اتفاقا هر ناظر بی طرفی به سرعت متوجه میشود که سابقه هردونفرشان نیز عملا ایشان را در مظان ارتباط با جمهوری اسلامی قرار میدهد.

اما همانگونه که عرض کردم اینجا غرضم بحث و پرداختن نه به این دو نفر است و نه افراد شناخته شده دیگری که به تناوب و به روشی مشابه با آنچه چند روزه اخیر از این دونفر دیده ایم، هرچند گاه توجه و انرژی بخشهای ناآگاه تر جامعه مخالف رژیم را به خود جلب و جذب میکنند.  غرضم تنها اشاره به این وضعیتی است که همه مان بارها دیده ایم، و الگوی خاصی که در این منازعات به شکلی احتمالا حساب شده و برنامه ریزی شده تکرار میگردد، الگویی که اندکی ملاحظه مشخص خواهد کرد جهت و دستاوردهای کاملا مشخصی دارد، از جمله  کم کردن فشارها و برگرداندن توجهات از جمهوری اسلامی، ایجاد چند دستگی بین مخالفان جمهوری اسلامی، تضعیف روحیه مخالفین، و سابوتاژ کردن تلاشهایی که برای ایجاد وحدت و همراهی بین مخالفین رژیم انجام میگیرند.


اینکه سایتهای شناخته شده و ناشناس جمهوری اسلامی از کیهان گرفته تا «جام نیوز» و «کلاغ پرس»  با کمال میل به بحث و درج جزیی ترین جنبه های این درگیری ها، گستردن خبرهای مربوطه، و دامن زدن به التهاب ناشی از این برخوردها در میان جامعه خارج از کشور میپردازند را نمیبایست اتفاقی و بی مفهوم تلقی کرد.

سئوال این است که آیا چنین دینامیسمی حقیقتا حیرت آور و غیر طبیعی نمینماید که شخصیت هایی غیر مهم و در واقع بی اهمیت در جریان سیاسی حرکت مردمی به مدد تاکتیک های رسانه ای هر چند گاهی تبدیل به قطب های مغناطیسی قدرتمند و طوفان زا  در جامعه مجازی میشوند و بخصوص کم تجربه ترهایمان را به این شکل به غوغا، دودستگی و انحراف از مسائل حقیقی میکشانند؟

اجازه بدهید یک بار دیگر هم تاکید کنم که اگرچه به هر حال اتفاقات اخیر موجب شد که نوشتن این متن را لازم بدانم، اما نظرم  صحبت از افراد خاص و یا تایید مستقیم این ادعای مطرح‌ که اینها «اسبهای تروای رژیم» هستند نیست، اتفاقا فکر میکنم وضعیت اگر به آن سادگی بود شاید دیدن و حل کردنش از اینکه می بینیم راحت تر میشد.  این صحیح که شتر تروا با بارش هم که به میانمان آمد برخی از دوستان توان دیدنش را نداشتند، اما در هر حال برای باقی ما حل مسئله راحت تر میشد.   مشکل واقعی وجود یک الگوی خاص پذیرفته شده در گفتمان فرهنگی و مدل رفتاری غالب در جامعه ماست که به سان یک اسب تروا یا بهتر بگویم یک ویروس بومی متاسفانه صفوفمان را بسیار در مقابل مشکل خاصی به نام «سخافت» آسیب پذیر کرده است.

به عبارت دیگر،
ارتباط بدنه جامعه ما با سخافت شبیه به ارتباط یک بدن است با ویروسی که به آن واکسینه نشده باشد.  این البته مسئله تازه ای نیست، اما آنچه امروز این وضع را تبدیل به یک تهدید جدی کرده است جمهوری اسلامی و نهادهای جنگ روانی اوست که ظاهرا از این مسئله آگاهند و به قول معروف «سوراخ دعا» را یافته اند و به خوبی مشغول استفاده از آن حربه هستند.

اصطلاح سوراخ دعا یا دقیقتر بگویم «سوراخ رخنه» اینجا در واقع کاربرد خوبی پیدا میکند، چرا که  اگر اسب تروا توانست سی چهل نفر یونانی را وارد قلعه تروائی ها کند، این مشکل ما به مرور زمان عملا مثل یک نقب یا یک سوراخ تروا عمل کرده که عمله و اکره جمهوری اسلامی هروقت میلشان میکشد نفس مسمومشان را از همانجا به شکل گفتمان های نابهنجار و اغلب پر از خشونت، عاری از آرامش و منطق، و لبریز از الگوهای عاطفی و احساسی بی پایه به درون قلاع ذهنی بدنه «اپوزیسیون» تزریق میکنند.

متن جامعه ما، همانطور که بالاتر عرض شد نسبت به این نوع مسمومیت متاسفانه آنچنان آسیب پذیر است و چنان به راحتی در گردابش اسیر میشود و به سرعت در لجنزارش فرو میرود که به محض ورود سیگنالهای ابتدایی خود جامعه کار تخریب و آسیب رسانی به خودش را بر عهده میگیرد و تنها کاری که برای سربازان گمنام و غیر گمنام میماند تماشا است و گاها تحریک کردن ملتی که دو طرف شکاف ایستاده اند و به یکدیگر دندان نشان میدهند و تهمت و توهین به سوی همدیگر شلیک میکنند.

پس چه باید کرد؟  بله، منطق و گفتمان رایج اجتماعی و فرهنگی مان باید عوض شود تا خلایق به این راحتی اسیر این بازی ها نشوند و خودشان را به جنگ و جدالهای بی ارزش پیچ اندرپیچ در پی هیچ نسپارند.  فکر خوبی است، اما رسیدن به آن روز سالها بلکه دهه ها کار میبرد.  سئوال اینجاست که امروز چه باید کرد، آیا راهی برای بستن این سوراخ دعای جمهوری اسلامی هست یا خیر؟

تنها پاسخ قابل توجهی که به ذهن من میرسد مسئولیت مهم و فوری نخبه گان و فرهیختگان جامعه ما  در قبال این وضعیت است، که غفلت از آن میتواند به قیمت سنگینی برای همه مان تمام شود.  به عبارت دیگر، من توصیه ام این است که نخبه ها و فرهیختگان جامعه ما بایستی هر بار که این شعله ها سر میکشند خود را مستقیما مسئول احساس کنند که به جای کنار کشیدن از این گونه درگیری های سخیف (که البته عادت معمول و طبیعی نخبه ها و فرهیختگان است) بایستی وارد صحنه شوند، مستقیما مردم را خطاب قرار بدهند و هرچه سریعتر از پخش شدن و بالاگرفتن شعله ها جلوگیری کنند تا کمترین میزان انرژی و آشفتگی از این ترفند ها حاصل شود.  این چنین رفتاری در نقش آتش نشانان جامعه سیاسی، اگرچه با رفتار و جایگاه سنتی و معمول روشنفکران و نخبه گان متفاوت است، اما آنان  بایستی توجه کنند که امروز برگزیدگان و رهبران سیاسی جامعه  همانقدر که در چشم تاریخ مسئولند تا در میان خود به اتحاد در مقابل رژیم برسند، همانقدر هم مسئولیت تاریخی دارند تا جامعه ای که به دنبال دارند را از گسیختگی بازگردانند و به اتحاد لازم نزدیک کنند.  بی تردید برای پیروزی و نجات ایران به اتحاد در هردو سطح نیاز داریم، و در غیاب اندیشه و رفتار نهادینه شده ای که مردم ما را  در برابر این ترفند ها مقاوم کند، مسئولیت آسیب زدایی در این زمینه ها بر عهده  رهبران اجتماعی و سیاسی ما قرار میگیرد.

نخبه گان و فرهیختگان ما امروز بایستی جدا متوجه باشند که در این زمان غیر عادی این نوع وقایع و التهابات غیر عادی را باید  با چشمانی باز، مراقب و هوشیار نگریست، بخصوص التهاباتی که حدت سخافتشان از مرزهای معمول ناهنجاری میگذرد، التهاباتی که در جامعه موجهای غیرعادی و فرای قدر و مکان افراد درگیر تولید میکنند، و بخصوص هنگامی که رسانه های رژیم هم به وضوح جهت دامن زدن به آن التهاب وارد معرکه  میشوند.  این نوع اتفاقات را نبایستی ساده گرفت و گذشت، بخصوص در این مرحله از بلوغ و قوام اجتماعی و سیاسی مردم ما که  مسئله «اتحاد» و امکان یکپارچه گشتن مردم و نخبه گانشان در مقابل رژیم به گواهی بزرگ و کوچک در صدر مسئله های ما و در نتیجه در صدر توجه رژیم است، چرا که اینگونه التهابات و شکافها در جامعه توان و انرژی بسیارزیادی مصرف میکنند و بخصوص نقطه دستیابی به اتحاد فراگیر را مکررا به عقب میاندازند. 


این متن در خودنویس.
این هم مردار خواری کیهان.
و برخی دیگر...

۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه

۲۶۶ میلیارد تومان در روز ضرر جمهوری اسلامی به کشور تنها از جانب تحریم نفتی!

طبق گزارش نشریه معتبر «بلومبرگ» که امروز منتشر شده است، کشور ایران به دلیل تحریم های نفتی در حال حاضر روزانه میزان ۱۳۳ میلیون دلار متضرر میشود، که با تحسیب قیمت متوسط دلار  به نرخ دو هزار تومان، میزان ضرر کشورمان عدد باورنکردنی دویست و شصت و شش میلیارد تومان در روز، و یا ۹۶ هزار میلیارد تومان در سال میباشد . . . جهت مقایسه: کل هزینه ساخت فرودگاه «امام خمینی» تهران ۲۶۰ میلیارد تومان بوده است. 


به گزارش «بلومبرگ»، تحریم های نفتی که به پیشگامی ایالات متحده بر علیه جمهوری اسلامی اعمال گردیده اند در حال حاضر ضرر روزانه ای برابر با ۱۳۳ میلیون دلار بر این سومین تولید کننده نفت اوپک تحمیل میکنند، و در عین حال این تحریم ها تاثیری نیز بر قیمت نفت خام در بازارهای جهانی نگذاشته اند، امری که به گفته تحلیلگران یک پیروزی بزرگ برای سیاست خارجی باراک اوباما آن هم در سال انتخابات محسوب میگردد.

طبق آماری که توسط تحقیقگران بلومبرگ جمع آوری گردیده،  از آغاز رسمی تحریم های نفتی در اول ماه ژوئیه (حدود یک ماه پیش) تا کنون میزان صدور نفت از ایران تا حد یک میلیون و دویست هزار بشکه در روز، یعنی به حدود پنجاه و دو درصد تنزل یافته است.  طبق این برآورد، اگر میزان صدور نفت حتی در همین سطح نیز باقی بماند این وضعیت برای ایران ضرری برابر ۴۸ میلیارد دلار در سال، یا با نرخ کنونی دلار معادل با نود و شش هزارمیلیاردتومان خواهد داشت.

این مقاله در ادامه نوشته است اگرچه تهدیدات ایران به بستن خلیج فارس در ماه مارس موجب صعود قیمت نفت به بالترین حد طی سه ساله گذشته گردید، اما افزایش تولید نفت توسط عربستان سعودی و خود ایالات متحده، و رکود نسبی اقتصاد جهانی موجب شده اند که قیمتها حتی یک درصد پائین تر بیایند.  و این وضعیت با جلوگیری از بالاترفتن قیمت بنزین در امریکا کمک فراوانی به چهره اوباما کرده است که در ماه نوامبر انتخابات ریاست جمهوری را مقابل دارد.  ایران، از سوی دیگر، مجبورخواهد بود تا با سقوط ارزش ریال و افزایش نرخ بیکاری دست به گریبان گردد.

«مایک ویتنر»، مدیر بخش تحقیقات بازار نفت قاره آمریکا در بانک Societe Generale SA اروپا در مصاحبه ای به خبرنگار بلومبرگ گفت، «این یک پیروزی بی حد و حصر برای اوباماست.  دلهره های فراوانی وجود داشت که تحریم ها ممکن است موجب صعود سریع قیمت نفت بشوند، اما در نهایت ایالات متحده و اروپایی ها هم خدا را به دست آوردند و هم خرما را، هیچ اتفاقی نیافتاد و قیمتها هم پایین ماندند.»


این مطلب در خودنویس.