۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

وزیر توریسم اسرائیل از مردم کشورش خواست ترکیه را از لیست سفرهای توریستی خود حذف کنند




به گزارش آژانس فرانس پرس، در پی انتشار اخباری مبنی بر اینکه شورای امنیت ملی کشور ترکیه برای اولین بار در تاریخ معاصر این کشور اسرائیل را «یک تهدید» برای منافع ترکیه خوانده است، امروز (یکشنبه)‌ آقای «استاس میسژنیکوف - Stas Misezhnikov»، وزیر جهانگردی اسرائیل در پیامی بی سابقه به مردم اسرائیل از آنها خواست تا از سفر به ترکیه به عنوان توریست خودداری کنند.

وی که در پایان جلسه هفتگی کابینه دولت با خبرنگاران صحبت میکرد اضافه کرد، «شهروندان ما هیچ کاری در ترکیه ندارند. ترک ها دارند با اینجور حرفهائی که میزنند به خودشان لطمه میزنند. هرچه ما کمتر آنجا برویم احتمال این بیشتر است که آنها درسشان را یاد بگیرند.»

گفتنی است که ترکیه یکی از مقصدهای اصلی توریستی برای اهالی اسرائیل به شمار میآید، و از سوی دیگر توریسم نیز از منابع اصلی در آمد کشور ترکیه محسوب میشود.


۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

پیغام تبریک معاون وزیر امور خارجه امریکا به مناسبت جشن تولد محمود احمدی نژاد!


به نظرم هیچ نیازی نه به بحث دارد فعلا، و نه به شرح. فقط میخواستم این خبر را به اطلاع شما برسانم، و آن را به عموم مردم ایران، بخصوص آنهائی که در این سال گذشته از جان و مال خودشان گذشتند و به خیابانها آمدند تا برای سرنگونی دولت کودتائی تلاش کنند، تبریک بگویم، که جناب فیلیپ کراولی - Philip Crowley، نایب وزیر و سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده، امروز با یک پیام «تویتر» به جناب محمود احمدی نژاد جشن تولد 54 سالگیش را به وی تبریک گفت!!

باور کردنش برای خودم هم مشکل بود، اما متاسفانه این پیام تبریک در صفحه رسمی تویتر ایشان حاضر و هنوز قابل مشاهده است (اینجا)... میگوید:‌

Happy birthday President Ahmadinejad. Celebrate by sending Josh Fattal and Shane Bauer home. What a gift that would be.
تولدتان مبارک پرزیدنت احمدی نژاد. در جشن و سرورتان جاش فتال و شین باوئر را هم بفرستید خانه. چه هدیه ای خواهد بود!

اینهم تصویری از آن، که در خاطرمان بماند و در این دوران خبرهای زود گذر لااقل با همان سرعتی از صفحات کامپیوترمان پاک میشود از ذهن هامان نرود...






۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

نتایج مخرب سیاست غیر صادقانه اروپا در تحریم جمهوری اسلامی


اگرچه تعداد زیادی از کشورهای اروپائی اغلب در سر و صدا به پا کردن در مخالفت با جمهوری اسلامی و در اعتراض به تجاوزات بی حد و حصر آن به حقوق مردم ایران دست امریکا و کانادا را از پشت بسته اند، اما در «عمل» متاسفانه اتحادیه اروپا با در پیش گرفتن سیاست «هم از آخور هم از توبره» از یک طرف به شکلی موثر و مخرب «فرش» را از زیر پای امریکا و تلاشهایش در جهت موثر کردن تحریمها میکشد، و از طرف دیگر ادامه این سیاستها در دراز مدت به تلاشهای مردم ایران در جهت رها شدن از چنگ رژیم جهل و پیشرفت به سوی آزادی، دموکراسی و آبادی ایران نیز صدمات جبران ناپذیری وارد خواهد کرد.

حرف زیاد میتوان زد در اینباره، اما فقط میخواهم به آخرین نمونه روشن این وضعیت اشاره کنم، که عبارت باشد از قوانینی که همین چند روز گذشته در پارلمان اروپا در مورد حدود و جزئیات اجرای تحریمها علیه جمهوری اسلامی تصویب شدند. برای دیدن متن کامل این قوانین میتوانید به شماره 281 منتشرهٔ بیست و هفتم اکتبر (دیروز) ژورنال رسمی اتحادیه اروپا بروید و اولین مقاله (یعنی این مقاله) را دانلود کنید و بخوانید.

خواهید دید که مقاله طبق معمول این نوع اسناد طولانی است و پر از جزئیات، و نیز خواهید دید که در سرتاسر آن تاکید زیاده شده است بر اینکه این مقررات جدید برای «موثر تر کردن محدودیت های تحمیل شده بر ایران در زمینه تحریم صنایع نفتی و گازی» ارائه شده اند، و اصولا این قوانین تحت عنوان روشی برای جدی تر کردن تحریم ها بر جمهوری اسلامی ارائه گردیده اند، کما اینکه بسیاری از مطبوعات نیز خبر را با تیترهائی به همین مضمون منتشر کرده اند (مثلا اینجا را ببینید، یا اینجا را).

بسیار خوب، اما اجازه بدهید من تنها یک بند کوچک از این مجموعه هفتاد و هفت صفحه ای را خدمت شما عرض کنم و با هم تاملی کنیم بر محتوای آن بند، که عبارت باشد از این قسمت، برگرفته از صفحه دوم متن:

(9) The restrictive measures should not affect the import or export of oil or gas to and from Iran, including the fulfilment of payment obligations in connection with such import or export.
ترجمه ساده و مستقیم این بند این است:
۹) اقدامات محدودیت ساز نباید موجب تاثیری بر واردات یا صادرات نفت یا گاز به ایران یا از ایران و همچنین پرداخت تعهدات مالی در رابطه با چنان واردات یا صادراتی گردند.


نیازی به توضیح ندارد این بند، دارد؟ به عبارت دیگر، این بند دارد با صراحت تمام اعلام میکند که تمام این مقرراتی که در طی هفتاد و هفت صفحه شرح داده شده اند، به علاوه تمام انواع و اقسام محدودیتهای دیگری که در قوانین مختلف اتحادیه اروپا تشریح شده اند، اینها تنها تا جائی قابل اجرا هستند که جلوگیری از واردات و صادرات نفتی و گازی جمهوری اسلامی نگردند!! این مقررات شامل هر نوع واردات و صادرات و نیز معاملات نفتی است.

حق دارید اگر به نظرتان این موضوع عجیب تر از آن میآید که واقعی باشد -احساس خودم هم همین است.

در حالی که ایالات متحده دارد تمام زور خودش را میزند که سوراخ سمبه های قانونی و غیر قانونی که از طریق آن جمهوری اسلامی میخواهد تحریم ها را دور بزند را ببندد، و در حالی که رسانه های «غربی» شب و روز مذمت و شکوه از چین میکنند که هزار تا در و پنجره باز گذاشته برای رفت و آمد پول و کالای جمهوری اسلامی، آنوقت رفیق شفیق آمریکا، همان اروپائی که رسانه های خودش گوش دنیا را کر کرده اند از سر و صدا راجع به حقوق بشر و زندانها و شکنجه و و وضع زنان و چه و چه در جمهوری اسلامی، قوانینی وضع میکند که صدور و ورود و معامله نفت و بنزین با جمهوری اسلامی را آزاد و از شمول تحریم خارج میکند!

واشنگتن پست امروز در یک مقاله مرتبط مصاحبه ای کرده بود با یکی از مسئولان اتحادیه اروپا که تخصصش مسائل مربوط به تحریم است، و همین را ازش پرسیده بود. مسئول مذکور، که «به دلیل حساسیت موضوع» خواسته بود تا اسمش ذکر نشود، پاسخش این بود:
If you want to send a tanker filled with refined petrol to Iran, and you have proved that you are not carrying any other goods that we deem illegal, Europe has no problem.
اگر شما بخواهید یک نفت کش پر از نفت تصفیه شده [بنزین] به ایران بفرستید، و اگر نشان بدهید که محصولات دیگری که از نظر ما غیر قانونی هستند با خود ندارید، اتحادیه اروپا هیچ مشکلی با کار شما ندارد.
این قوانین در تناقض و ضدیت آشکار با تلاشهای امریکا هستند. با توجه به اینکه نفت و بخصوص بنزین پاشنه آشیل جمهوری اسلامی محسوب میشود، ایالات متحده به صراحت تمام معامله های نفتی با ایران را غیر قانونی اعلام کرده است، و از همه متحدین خود نیز بارها دعوت کرده تا به این تلاش احترام بگذارند و در این زمینه از تحریم همکاری کنند.

در جائی که چین به صراحت گفته است که به علت سرمایه گذاری وسیع خودش در زمینه های تجاری و نفتی و صنعتی در جمهوری اسلامی در مورد این نوع تحریم ها حاضر به همکاری کامل نخواهد بود (مثلا این مقاله از خبرگزاری رسمی چین را ببینید)، نوع موضع گیری اروپا اهمیت حیاتی در موفقیت یا عدم موفقیت تحریم ها پیدا میکند، و اگر اروپا حاضر نشود در مقابل فشارهای پنهان و آشکار جمهوری اسلامی با صراحت بایستند، نه تنها تلاشهای امریکا برای تحت فشار گذاشتن و ضعیف جمهوری اسلامی را علنا و عملا خنثی میکند، بلکه از آن مهمتر، زمینه ای برای پیروزی و ابراز قدرت فراوان روانی از سوی جمهوری اسلامی نیز فراهم خواهد کرد.

از آنجا که اروپا، بر خلاف چین، در ظاهر مدعی داشتن انگیزه و هدفی محکم در تحریم کامل و موثر ایران است، آنگاه وقتی در واقع با باز گذاشتن پنجره هائی از قبیل آنچه که ذکر شد موجبات بی تاثیر شدن تحریم ها را فراهم میکند در حقیقت با این دو جنبه کار خود به جمهوری اسلامی امکان اجرای راحت این «مانور روانی» را میدهد که ادعا کند آنقدر قدرتمند است که علیرغم وجود تحریمهای تمام و کمال از سوی اروپا و آمریکا موفق شده «روی پای خودش» بایستد و تحریمها را از سر بگذراند.

با توجه به آنچه ذکر شد، انتشار و به اطلاع عموم رساندن این برخورد دو لایه و غیر صادقانه اروپا در تحریمها حد اقل از دو لحاظ اهمیت میابد: از این لحاظ که میتواند مسئولان اروپا را تحت فشار افکار عمومی به بازبینی سیاست غیر صادقانه خود قانع کند، و از این لحاظ که میتواند با گستراندن این آگاهی که جمهوری اسلامی در واقع تحت تحریمهای «کامل» قرار ندارد امکان استفاده های مختلف از این حربه را از دست حکومت اسلامی به در آورد.


۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

ضبط 13 کانتینر حاوی تسلیحات و مواد منفجره ایرانی توسط نیروهای اطلاعاتی نیجریه


به گزارش روزنامه هاآرتص پلیس اطلاعاتی نیجریه امروز 13 کانتینر حاوی 13 موشک و انواع مختلف تسلیحات، مهمات و مواد منفجره متعلق به جمهوری اسلامی را پس از تخلیه از یک کشتی تجاری که از ایران آمده بود کشف و ضبط کردند.

طبق این خبر مقامات معتقدند این تسلیحات که طبق اسناد ایرانی به عنوان مصالح ساختمانی ارائه شده بودند در مسیر حمل به غزه از سوی جمهوری اسلامی برای گروه حماس بوده است.

این گزارش از قول یک مقام ارشد امنیتی در اسرائیل اضافه میکند که مسئولان امنیتی اسرائیل میگویند جمهوری اسلامی اخیرا از مسیر جدیدی برای تحویل اسلحه و مهمات به حماس استفاده میکند، به این ترتیب که بارهائی از قبیل این کانتینر ها ابتدا با کشتی به لاگوس (پایتخت نیجریه) برده میشوند، و سپس از آنجا از مسیر زمینی به سودان و از آنجا به شبه جزیره سینا و غزه منتقل میگردند.

این گزارش سپس در همین رابطه از خبری یاد میکند که در ماه مارس سال گذشته در رسانه های خبری جهان منتشر شد (مثلا اینجا) مبنی بر حمله جنگنده های اسرائیلی به یک کاروان قاچاق مهمات در بیابانهای سودان، که طی آن بیش از 39 نفر از همراهان آن کاروان به قتل رسیدند.


۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

«سانفرانسیسکو کرونیکل»:‌ کرزی حقوق بگیر ایران است، دیگر قابل اعتماد نیست


روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل امروز در مقاله ای با اشاره به مدارکی که اخیرا در مورد دریافت گونی های پول نقد توسط دولت حامد کرزی از جمهوری اسلامی افشا گردیده اند مینویسد، «این شواهد تازه نشان میدهند که رهبران دولت افغانستان تا چه حد غیر قابل اعتمادند. پرزیدنت حامد کرزی خودش را به فروش گذاشته است.... این همان کرزی است که پیروزی مجدد خود را در انتخاباتی مملو از تقلبات گسترده و اثبات شده به دست آورد، همان رئیس دولتی که سران دولت خودش را در مقابل اتهامات سنگین فساد مالی سپر شده بود. و اکنون لقب با مسمائی برای خودش کسب کرده است: "بهترین رئیس جمهوری که میشود خرید."»

این روزنامه ادامه میدهد، «نفع جمهوری اسلامی ایران نه در ایجاد صلح در افغانستان، بلکه در کنترل آن کشور از طریق ایجاد اختلاف میان گروههای افغان است. پس از آنکه به امریکا کمک کرد تا نیروهای طالبان را از صحنه بیرون کنند، اکنون ایران مشغول بازی دودوزه ای شده است:‌از یکسو آمریکا و ناتو را سرگرم جنگجویان طالبان کرده است، در حالی که از طرف دیگر با خریدن کرزی به گسترش تفکر خشونت آمیز ضد امریکائی خود در دولت افغانستان پرداخته است.»

این مقاله در پایان اظهار میکند که افغانستان لیاقت این را دارد که صلحی پایدار و دولتی با حد اقل صداقت داشته باشد، اما با کسی مثل کرزی که خود را به ایران فروخته است چنین هدفی بسیار دست نیافتنی به نظر میرسد.


۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

کیهان با استناد به مقاله گنجی: بيخود شلوغ نكنيد كله گنده هاي سبز مي گويند تقلب نشده


روزنامه کیهان با استناد به مقاله ای به قلم اکبر گنجی که ادعای تقلب در انتخابات و نیز پیروزی میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر را به چالش کشیده بود، متنی منتشر کرده است تحت عنوان « بيخود شلوغ نكنيد كله گنده هاي سبز مي گويند تقلب نشده»

از آنجا که حوصله خواندن اباطیل کیهان را ندارم، اجازه بدهید متن مقاله را همینجا نقل کنم تا ببینید خوش نویسی های جناب گنجی به مذاق چه کسانی شیرین آمده است.

البته نشریه وزین کیهان تنها رسانه نظام نیست که به تناول از سفره ای که گنجی پهن کرده نشسته اند، جهان نیوز هم همین کار را کرده است (اینجا)، و تابناک هم همینطور (اینجا)، و تعداد بیشماری از ریزه خواران این خوان، که نیازی به فهرست کردنشان نیست.

متن کیهان این است:

در پي اعتراض محافل ضدانقلاب به اكبر گنجي، وي تحليل مجددي در رد ادعاي پيروزي ميرحسين موسوي در انتخابات سال 88 منتشر و به برخي فعالان تندروي جبهه اصلاحات استناد كرد. گنجي هفته گذشته ضمن تأييد بر اينكه، جنبش سبز قابل تعريف نيست، تصريح كرده بود طبق نظرسنجي هاي اصلاح طلبان هم آراي احمدي نژاد در سراسر كشور بيش از موسوي بوده است.
گنجي كه سال گذشته از سوي مهاجراني به عنوان يكي از 5 عضو اتاق فكر (!؟) جنبش سبز در خارج كشور معرفي شده بود، در پاسخ به اعتراض هاي مطرح شده نوشت: هويت سبز را نمي توان با مدعاي پيروزي موسوي در انتخابات برساخت. اين مدعا بلا دليل است. پيامد منفي چنان تلقي اين است كه هر كس اين باور را ندارد، «ناسبز» است بلكه حتي سبزهايي وجود دارند كه به صراحت تقلب در انتخابات را انكار مي كنند از جمله تاج زاده و رمضان زاده و بهزاد نبوي و خاتمي و مجمع محققين و مدرسين، و نمايندگان موسوي و كروبي در ديدار با رهبر.
وي آنگاه با فهرست كردن اظهارات گسترده افراد ياد شده در رد تقلب مي نويسد: تاج زاده در ويدئوي منتشره به صفايي فراهاني مي گويد «براي بنده كه تجربه انتخابات را دارم، مي دونم كه تقلب نشده. ممكنه يكي دو ميليون عقب جلو بشه ولي ما نتيجه انتخابات رو باختيم». او تجربه برگزاري انتخابات را دارد. تاج زاده يك زنداني سياسي شجاع است كه هر هفته بيانيه هاي سياسي جديد عليه زمامداران صادر مي كند. او از نزديك با ساز و كار انتخابات آشناست. اگر از نظر او موسوي در انتخابات پيروز شده بود، يك بار آن را با ذكر دلايل بيان مي كرد تا مدعاي پيروزي موسوي موجه شود. عبدالله رمضان زاده هم سخنگوي دولت خاتمي و قائم مقام جبهه مشاركت است و تقلب در انتخابات را انكار كرده و مي گويد «قبل از انتخابات هم گفتم هر وقت مشاركت مردم به حداكثر برسد، تقلب غيرممكن است و مشاركت در اين دوره هم بسيار بالا بود». رمضان زاده هم انسان شجاعي است كه از هيچ يك از آرمان و مدعيات اصلاح طلبان و سبزها دست بر نداشت.
گنجي هم چنين با استناد به بهزاد نبوي مي نويسد: سخنان بهزاد نبوي در كيفرخواست هم قابل توجه است. همه مي دانند او فرد بسيار شجاعي است. به مرخصي هم آمد و تاكنون مدعاي بيان شده از سوي خود را تكذيب نكرده است آنجا كه مي گويد « ما هيچ سندي دال بر وجود تقلب نداشته ايم اما من ] با اعلام اين موضوع[ به آقاي موسوي خيانت نمي كنم».
اين عنصر فراري همچنين با استناد به سخنان الويري و بهشتي (نمايندگان كروبي و موسوي) در حضور رهبرانقلاب تصريح كرد: نماينده موسوي هيچ دليلي مبني بر وقوع تقلب در انتخابات ارائه نمي كند، چه رسد به پيروزي موسوي. الويري هم از اشكالات و تخلفات گفته است.
وي آنگاه به ارزيابي « گروه تحليل نظرسنجي هاي سبزها» استناد كرد و نوشت: آقايان عباس عبدي، محسن گودرزي، حسين قاضيان و محمد فاضلي مسئول تحليل نظرسنجي ها از سوي سبزها بودند. نتيجه كار آنها همان است كه از سوي حسين قاضيان در سخنراني ونكوور بيان شد تحليل نظرسنجي هاي آنها هيچ دليلي دال بر پيروزي ميرحسين موسوي ندارد. بر مبناي تحليل آنها از نظرسنجي ها، در سراسر كشور، محمود احمدي نژاد با اندكي راي از موسوي پيش بود، اما در تهران موسوي از احمدي نژاد جلو افتاد. نتايج تحليل هاي اين گروه از دو جهت اهميت دارد. اولا: اينها متخصص نظرسنجي هستند. نتايج به دست آمده از نظرسنجي هاي آنها در انتخابات رياست جمهوري سال هاي 76 و 80 بهترين تاييد عملكرد آنان است. ثانياً: اين كار را رسماً براي ستاد آقاي موسوي و آقاي كروبي انجام مي دادند.
گنجي در پايان ضمن استنادهاي مشابه به اظهارات موسوي، كروبي و مجمع محققين نوشت: بقا و دوام سبز بودن به باور اين مدعا نيست كه موسوي پيروز انتخابات است. نمي توان ابتدا مدعي شد كه «سبز» همه نظرات و گرايش هاي مختلف و متفاوت را در برمي گيرد و چند دقيقه بعد به «شدت» اعتراض كرد كه چرا كسي گفته است كه مدعاي پيروزي موسوي در انتخابات رياست جمهوري بلادليل است و هويت سبزها براين اساس ساخته نمي شود. به نظر من حتي يك دليل هم براي پيروزي موسوي وجود نداشته و ندارد. اگر موسوي 20 ميليون و كروبي 7 ميليون راي آورده اند اين 27 ميليون نفر كجا هستند؟ چرا فقط در تهران نارضايتي بود و رژيم چگونه مي تواند آن 27 ميليون نفر را سركوب كند. اگر به ادعاي ما احمدي نژاد دست كم 13 ميليون راي آورده از كجا آورده؟ از كجا معلوم احمدي نژاد ديگري در پستو نباشد و به همين شيوه 8 سال سوار كار شود؟ چرا ميليون ها نفر به چنين فردي راي مي دهند؟ از اين پرسش ها نمي توان گريخت.



۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

اسناد نظامی منتشر شده توسط «ویکی لیکس» نشان میدهد کوهنوردان امریکایی در خاک عراق دستگیر شده اند


بخشی از اسناد محرمانه ارتش امریکا که دیروز توسط وبسایت «ویکی لیکس - Wikileaks» منتشر شده اند بیانگر این هستند که سه کوهنورد امریکائی (جاش فتال، سارا شورد و شِین باوئر) که بیش از یکسال است به جرم ورود غیر قانونی به خاک ایران و نیز اتهام جاسوسی علیه جمهوری اسلامی در ایران زندانی شده اند، در واقع از مرز ایران و عراق عبور نکرده بودند بلکه در خاک عراق در فاصله نه چندان دوری از مرز ایران دستگیر شده، سپس به خاک ایران منتقل گردیده بودند.

روزنامه نیویورک تایمز که در مقاله ای به بررسی این بخش از اسناد پرداخته مینویسد که وقتی سه کوهنورد امریکائی توسط ماموران ایرانی محاصره شدند و سپس به خاک ایران منتقل گردیدند اولین تصور مسئولان منطقه ای و امریکائی این بوده که آنها قربانی یک «آدم ربائی» توسط نیروهای شبه نظامی گشته اند.

یکی از ماموران اطلاعاتی امریکائی در محل دستگیری سه کوهنورد در گزارشهای اولیه خود از این اتفاق به عنوان «آدم ربائی» یاد کرده است و نوشته است که سه توریست آمریکائی پس از ربوده شدن «به سوی مرز ایران برده شدند.»

همچنین در بخشی دیگر از مدارک منتشر شده توسط «ویکی لیک» گزارشی از یک مامور [آمریکائی؟] که در همان منطقه به انجام وظیفه در میان گروه نظامی پیشمرگه های کرد مشغول بوده است وجود دارد که در آن ذکر شده است که «ایرانی ها سه شهروند امریکائی را که به مرز ایران خیلی نزدیک بودند دستگیر کرده اند.»

گفتنی است که در حال حاضر سایت «ویکی لیک» به علت هجوم فوق العاده کاربران یا به علت حمله های برنامه ریزی شده به آن سایت قابل دسترسی نیست، اما متن انگلیسی بخشی از این مدارک که توسط نیویورک تایمز منتشر گردیده است را در زیر برای توجه شما بازنشر میکنم.


(CRIMINAL EVENT) KIDNAPPING RPT AMCIT CIV : 0 INJ/DAM
2/1 07:112

Initial report:

WHO: Tourists/Reporters

WHAT: Arrest, Effective, Confirmed (CF)

WHERE: –– ––––– –––––, Sulaymaniyah / Halabjah

WHEN: 311600JUL09

HOW: MND-N G2 reported a kidnapping of 3 Americans who were being taken to the Iranian border. The Americans were hiking near the Iranian border when taken. A fourth tourist did not go hiking with them and reported that a kidnapped female called him saying that they were being surrounded by armed men.

UPDATE 311630JUL09: the following grid is where the kidnapping incident occurred: 38SNE 267 395.

UPDATE 311631JUL09: DIV reported an updated grid of the kidnappers: 38SNE 969 068.

UPDATE 311632JUL09: JPRC (Corps Personnel Recovery) is reporting that the victims were tourists who came to Iraq to go rock climbing.

UPDATE 311633JUL09: Kirkuk PJCC made contact with Suly JCC. Suly JCC will establish checkpoints throughout Suly.

UPDATE 311633JUL09: CF/CF en route to ––––– –– to make link up with " Meckfessel", ––––– –––––– ––––– –––– –– ––– –––– –– –– – –––– –––– –– –––– ––––– –– –– –––––.

UPDATE 311633JUL09: JPRC reports: victims were hiking the "Ahmad al Waha (variant Waaha, Waah, etc.) Rock face outside of Sulaymaniyah. (––––– ––––– –––––)

UPDATE 311645JUL09: AWT and Pathfinder team are en route to Warrior for refuel. Once complete they will remain on standby at FOB Warrior.

UPDATE 311715JUL09: last known location of vehicle new grid ND898 931.

UPDATE 311718 JUL09: Colonel Latif of the 10th Pesh Murga brigade reports Iranians detained 3x AMCIT for being too close to the border

UPDATE 311724 JUL09: CJ3 reports that President Barzani has been notified and has offered support

UPDATE 311728JUL09: Pathfinder landed, AWT are 5 min out

UPDATE 311733JUL09: F16s on station

–––– ––––: ––––– –––––

-–– –– –– ––––– (–––––– –– –/– –––)

-–– ––––– –––––: –– ––––– (–––––– –– –––-–)

-–– –––– – –––– –– – –––– –– –– –––––

-–– –– ––––– –– ––––– –– –– –––– –– –––– ––––––.

-–– –– –– ––––– –– –– –––––

-–– –––––– –––– –– ––––– –– –– –––––

UPDATE 311744JUL09: OSINT: Iranians report picking up three civilians

UPDATE 311750JUL09: link up with Meckfessel confirmed

UPDATE 311804JUL09: MND-N has confirmed that they will C2 the recovery operations.

–––– –––––––: –– –– –– ––––– ––--–––– –––– –– –––– ––––––, – – –– ––––– –– ––––, –– –––– –––– –––––– –– – –––– ––––, –– –––– –––– – ––––– –––– –––– –– –– ––––––

UPDATE 311826JUL09: CJSOTF will pick up Meckfessel and take him to PB Andrea. Pathfinders will return him to Warrior where a C12 will transport him to Baghdad.

UPDATE 311920JUL09: CPT ––––– and SFC ––––– will escort Meckfessel to Baghdad.

–––– –––––––: ––-––– –– –––– –––– –– –– –––– –– –– ––––, –-–– ––––– –––––––

–––– –––– –––––: ––-––– –– –––– –– –– –– –––– –– –– ––––– –– –– –––––

–––– –––––––: ––––– –––– –––– –––– –– –––– –– –– –––––

–––– –––––––: ––-––– –– –– ––––– ––––– –––– –– –– –––––

UPDATE 312014JUL09: C-12 will arrive at 2040

UPDATE 312036 JUL09: C-12 has landed

UPDATE 312040 JUL09: C-12 departed warrior en route to Baghdad

UPDATE 312145 JUL09: Escorts report landing at BIAP.

UPDATE 312330JUL09: Escorts transfer Meckfessel to Embassy personnel.

UPDATE 010015AUG09: Escorts will fly fixed wing at 1100 hrs on 1 AUG09 to FOB Warrior

BDA: 3x AMCIT Detained by Iranians

PAO ASSESSMENT: All queries referred to the US embassy in Baghdad.

IO ASSESSMENT: IQATF will monitor for atmospherics on this SIGACT.

S2 ASSESSMENT: The lack of coordination on the part of these hikers, particularly after being forewarned, indicates an intent to agitate and create publicity regarding international policies on Iran. The leadership in Iran benefits as it focuses the Iranian population on a perceived external threat rather than internal dissension. Kurdish leaders remain concerned about international perceptions regarding security as they seek to increase investment in the KRG. Expect KRG leadership to intervene to return the 3 individuals and the Iranian government to accuse them of being spies. Additionally, KRG leadership may impose additional restrictions on private activities near the Iranian border.

MEETS MNC-I CCIR #5

///CLOSED///(311418JUL09)






۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

گنجی: تقلبی صورت نگرفته، اگر هم گرفته باشد، دلیلی برای پیروزی موسوی در دست نیست


اکبر گنجی در بحر طویلی شگفت انگیز و جامع اضداد که در سایت «گویا» منتشر شده است با طرح فهرستی طولانی از بحثها و استدلالات کوچک و بزرگ بارها تاکید کرده که نه تنها در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم تقلبی صورت نگرفته است، بلکه در واقع مسئولان و گروههای مطرح در صحنه سیاسی ایران نیز چنین ادعائی نکرده اند!

اگر حوصله دارید کل این مطلب که تحت عنوان «پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات؟ اکبر گنجی» منتشر شده را خودتان بروید و بخوانید (اینجا)، و اگر هم ندارید اجازه بدهید تا چند «فراز» یا در واقع چند نشیبش را همینجا برایتان نقل کنم...

جناب گنجی در دفاع از اینکه نظریه «عدم تقلب در انتخابات» در واقع یک نظریه شایع و کمابیش عمومی است دلایلی مختلفی ذکر کرده اند، از جمله آنچه در زیر میآید (تمامی متن نقل قول از مقاله گنجی است، اما شماره گذاری استدلالات از من است):

  1. مصطفی تاج زاده ... در فيلمی که بازجوها از گفت و گوهای وی با صفايی فراهانی و رمضان زاده تهيه کرده اند،خطاب به آن دو گفته است: "برای بنده که تجربه انتخابات رو دارم، می دونم که تقلب نشده. ممکنه يکی دو ميليون عقب جلو بشه ولی ما نتيجه ی انتخابات رو باختيم. حالا به جای ۲۵ ميليون و ۱۴ ميليون، شده باشه ۲۴ ميليون و ۱۵ ميليون مثلاً. ما انتخابات رو باختيم"[۲]. تاج زاده تجربه ی برگزاری انتخابات را در توشه ی خود دارد. وی به جای واژه ی "تقلب" از مفهوم "کودتای مخملی" استفاده می کند که ناظر به مجموعه اقداماتی است که لزوماً به معنای دست کاری در آرا نيست....

  2. عبدالله رمضان زاده، سخنگوی دولت خاتمی و قائم مقام جبهه ی مشارکت،نيز تقلب در انتخابات را انکار کرده است. وی گفته است: "قبل از انتخابات هم گفتم هر وقت مشارکت مردم به حداکثر برسد تقلب در انتخابات غيرممکن است و مشارکت در اين دوره نيز بسيار بالا بود"[۴].

  3. بهزاد نبوی در کيفر خواستش [گفته است] "ما هيچ سندی دال بر وجود تقلب نداشته ايم وبايد به رأی شورای نگهبان التزام داشته باشيم...[اما] من[با اعلام اين موضوع] به آقای موسوی خيانت نمی کنم"[۵].

  4. خاتمی تاکنون از تقلب در انتخابات سخن نگفته است...

  5. منتجب نيا، نجفی،خباز، خانم کروبی و الويری به نمايندگی از سوی کروبی و دکتر محمد رضا بهشتی از سوی مير حسين موسوی [با خامنه ای دیدار کردند] ... نماينده ی موسوی هيچ دليلی مبنی بر وقوع تقلب در انتخابات ارائه نمی کند، چه رسد به پيروزی موسوی.

  6. آقايان عباس عبدی، محسن گودرزی، حسين قاضيان و محمد فاضلی مسئول تحليل نظر سنجی ها از سوی سبزها بودند . . . تحليل نظر سنجی های آنها هيچ دليلی دال بر پيروزی مير حسين موسوی ندارد.

  7. عباس عبدی در انتخابات رياست جمهوری مشاور ارشد مهدی کروبی بود . . . اگر روايت من از سخنان عبدی درست باشد، مقتضای سخن او اين است که احمدی نژاد برنده ی انتخابات بوده است. . . عبدی در گفت و گوی ۳/۶/۸۹ با روزآن لاين، می گويد: "تأکيد کنم که نظر شخصی من درباره ی تقلب با ساير دوستان متفاوت است."

  8. مير حسين موسوی در نامه ی ۳۰/۳/۸۸ به شورا نگهبان از "تخلفات"، "خلاف کاری ها" و "وارونه نشان دادن نتيجه ی" انتخابات سخن گفته است، اما نه از پيروزی خود. موسوی در پايان گفته است که اين تخلفات "موجبات ابطال انتخابات در سراسر کشور می باشد"[۱۷].موضع موسوی ابطال انتخابات بود، نه سخن گفتن از پيروزی خود . . . آری موسوی در روز انتخابات خود را برنده ی انتخابات اعلام کرد. شايد شور و شوقی که در مردم تهران می ديد،چنان واکنشی را برانگيخت. شايد اين سخن به قصد تأثير گذاری بر مردمی که در حال رأی دادن بودند، بيان شد.شايد گرفتار "فريب عده ی کثير" خودشان شد[۱۹]. اما ديگر هيچ گاه از پيروزی در انتخابات حرف نزد. از آن مهمتر، هيچ گاه آن را "مهمترين بخش ادعانامه ی جنبش سبز" قلمداد نکرد.

  9. مدعای مهدی کروبی هم تقلب در انتخابات بود، نه پيروزی مير حسين موسوی در انتخابات . . . آنان که موسوی را برنده ی انتخابات اعلام می کنند- يعنی مدعی هستند که موسوی حداقل ۲۰ ميليون رأی کسب کرده است- خوب است ميزان آرای کروبی را هم معين سازند. هر چه ميزان آرای کروبی را بالا بريم،از ميزان آرای مورد نياز موسوی برای پيروزی(حداقل بيست ميليون رأی)کاسته خواهد شد. آيا کروبی چيزی بين پنج تا ده ميليون رأی نياورده بود؟ نمی دانم. اما می دانم که بايد نسبتی بين آرای موسوی/کروبی/احمدی نژاد برقرار باشد که مجال پيروزی در انتخابات را به موسوی نمی داد. به احتمال زياد، مجموع آرای موسوی/کروبی بيش از آرای احمدی نژاد بوده است،اما اين مدعا کجا و مدعای اخذ حداقل ۲۰ ميليون رأی توسط موسوی کجا؟

  10. مجمع روحانيون مبارز پس از انتشار سخنان سردار مشفق، مجمع روحانيون مبارز طی بيانيه ی مورخ ۲۵/۶/۸۹ ، با استناد به سخنان وی، از "مهندسی انتخابات" سخن گفت،اما سخنی از "تقلب در انتخابات" نيست...

  11. تمامی شواهد و قرائن، حداکثر، تقلب در انتخابات را تأييد می کنند، نه پيروزی موسوی را در انتخابات. وقتی دائماً از دروغ گويی احمدی نژاد و زمامداران حاکم بر ايران ناله می شود،نبايد بی پروا مدعيات بلادليل بيان کرد.دروغ چيزی جز بيان مدعيات کاذب به قصد فريب نيست. اين گونه مدعيات خطرناک است. افراد را گرفتار توهم می سازد. اگر موسوی بيست ميليون و کروبی هفت ميليون رأی آورده اند، اين ۲۷ ميليون تن کجا هستند؟
البته شاید انصاف این باشد که ذکر کنم که خود گنجی این استدلالات را به این «بهانه» عنوان کرده است که ثابت کند میتوان به وجود تقلب در انتخابات و یا به پیروزی موسوی در انتخابات معتقد نبود و «سبز» بود. اما آنچه که به نظر میرسد در این «بحث طویل» گم شده باشد این است که به هر حال وقتی جناب گنجی با این نوع صغری و کبری چیدن «استدلال» و نیز «تاکید» میکند که اولا تقلبی نشده است، و ثانیا اگر هم شده باشد دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم موسوی پیروز واقعی بوده است، نتیجه مستقیم چنین ادعائی این است که جناب احمدی نژاد در واقع نماینده و منتخب واقعی جمهور مردم ایران است.

و خوب آنوقت طبعا سئوال ساده ای که به ذهن ساده دلی مثل من میرسد این است که اگر واقعا جناب احمدی نژاد رئیس جمهور منتخب و حقیقی مردم ایران است، پس ما چه حرفی داریم برای زدن، و در واقع به چه داریم اعتراض میکنیم این وسط، یا صریحتر بگویم، ما چه حقی داریم که اعتراضی کنیم به این انتخابات یا این «رئیس جمهور» و کارکرد این رژیم؟







جناب ولایت فقیه: ما میکروب نیستیم، ما گلبولهای سفیدیم و شما سرطان، این وظیفه ماست که به شما حمله کنیم

جناب علی خامنه ای، «ولی فقیه»، باز افاضات فرموده اند، و اینبار ایشان مردم ایران را «میکروب» خوانده است. آنقدر واضح است زشتی و جسارت آمیز بودن این حرف از طرف کسی که خودش را «ولی» همان مردم میخواند که جدا نیازی به پاسخ ندارد.

حقیقت تلخ اینکه اگر هم تمثیلی در این حکایت باشد آن است که ما مردم داریم عمل گلبولهای سفید در بدن را انجام میدهیم که هرگاه پلشتی و مرضی بر جان میافتد خود به خود وظیفه شان پاک کردن جسم از آن مرض است، و پدیده ای به نام ولایت فقیه هم شباهت عجیبی به یک غده سرطانی دارد که بر جسم کشورمان عارض شده.

همانطور که گفتم، هیچ نیازی به وارد شدن به این بحث نمیبینم، اما یک بحثی که این تشبیه زشت خامنه ای باز به خاطرم آورد این بود که چرا بایستی واقعا و جدا با تفکر اصلاح طلبانه در جامعه امروزی ایران مقابله کرد و اینکه تفکر اصلاح طلبی امروز چقدر به حال جامعه ما مضر و خطرناک است. به ذهنم رسید این متن را که مدتی پیش نوشته بودم اینجا ذکر کنم تا یادآوری باشد به همه مان که بایستی هرچه سریعتر و هرچه روشنتر متوجه شویم که امروز زمان اصلاح طلبی گذشته است و اگر روزی اصلاح طلبی فرصت و روشی برای پیشرفت به سوی دموکراسی محسوب میشد (که میشد)، امروز بازگشت به تفکر اصلاح طلبانه یک عقبگرد خطرناک و مانعی جدی برای پیشرفت به سوی دموکراسی میباشد.

این متن را مدتی پیش در عکس العمل به متن اصلاح طلبانه ای نوشته بودم که استدلال کرده بود راه نجات از وضعیت تاریخی کنونی ایران این است که ولایت فقیه به مرور زمان به شکل یک نهاد سمبلیک در آید.
همانطور که اول نظر خودم در این مورد را عرض کردم، چنین تفکری شامل اشتباه بزرگ و خطرناکی است و باید از آن دیدگاه حذر کنیم، و اجازه بدهید دو دلیل ساده زیر را برای اشتباه بودن آن دیدگاه ارائه کنم:

  1. دلیل اول اینکه جمهوری اسلامی و مرکز ثقل عقیدتی آن یعنی ولایت فقیه پدیده هائی نیستند که به مرور زمان و در یک روند سالم و «طبیعی» یا ارگانیک از بطن تاریخ و اجتماع ما زاده شده باشند. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی و ولایت فقیه در واقع «یک شبه» و مصنوعی تولید شده اند و به دنیا آمده اند، و بنا بر این دلیل و زمینه منطقی برای این استدلال وجود ندارد که ولایت فقیه را نبایستی ناگهان و بی مقدمه حذف کرد بلکه بایستی مهلت داد تا به مرور زمان و در روند طبیعی تاریخی جامعه ایرانی ولایت فقیه «جای صحیح» خودش را پیدا کند، که همان «نهاد سمبلیک» باشد. ولایت فقیه را بایستی همانگونه که بی مقدمه مثل لکه جوهری بر صفحه کتاب تاریخ کشورمان افتاد، همانگونه هم بی مقدمه از آن پاک کرد.


  2. و دلیل دوم، که درواقع مرتبط با دلیل اول است، به اینصورت است که از آنجا که در دیدگاه فوق جمهوری اسلامی و حکومت فقیه نه به عنوان یک «حالت بحران» بلکه به عنوان یک مرحله گذار طبیعی در تاریخ تکامل جامعه ایرانی به حساب میآید، در نتیجه برخورد اشتباهی با آن تجویز میشود، و این اشتباه خطرناکی است که باید هرچه زودتر تصحیح گردد. شاید یک تمثیل مفید باشد برای روشن کردن منظورم در این مورد.

    مقایسه کنید بیماری که زخم معده دارد را با بیماری که در معده اش غده ای سرطانی دارد. اگرچه نشانه های اولیه این دو بیماری ممکن است تفاوت چندانی نداشته باشند، اما تشخیص اینکه بیمار از کدام رنج میبرد اهمیت حیاتی دارد. زخم معده بیماری ای است که به مرور زمان و به دلایل مختلی توسط بدن شکل گرفته است و رشد کرده است، و روش برخورد با آن هم آگاهی دادن به بیمار، توصیه به تغییر رفتار و روش زندگی بیمار برای جلوگیری از رشد زخم، و نهایتا «مداوای» زخم موجود در معده بیمار است. یکی از رکن هائی که در این پارادایم تداوی اساسی میشود آن است که چگونه قسمتهای مختلف معده بیمار حفظ شود و از این جلوگیری شود که زخم مزبور پاره هائی از معده را مضمحل و نابود کند. اما برای مقایسه، مجسم کنید که بررسی همان فرد نشان بدهد بحران سلامتی او نه به دلیل بیماری زخم معده، بلکه ناشی از وجود یک تومور در معده اش است. در آن صورت کل پارادایم برخورد با آن بیماری به سرعت عوض میشود، و مفهوم «مداوای» آن بیمار فلسفه کاملا متفاوتی به خود میگیرد، به این صورت که دیگر «حفظ» قسمتهای مریض بدن نه تنها هدف اصلی مداوا نیست، بلکه در واقع هدف مداوا این میشود که چگونه قسمتهای مریض بدن را که توسط تومور اشغال شده اند حذف و نابود کرد که کمترین صدمه ای به دیگر اجزا برسد.

طبق معمول حرف برای زدن زیاد است اما نمیخواهم زیاد بنویسم. پس اجازه بدهید به سر حرف اصلیم برگردم و صحبتم را تمام کنم، و آن نه تنها اشتباه بودن قطعی، بلکه در واقع خطرناک بودن دیدگاهی است که معتقد است نبایستی به دنبال حذف و نابودی نهاد ولایت فقیه بود بلکه بایستی به مداوا و اصلاح تدریجی آن پرداخت، تا جائی که مثلا تبدیل شود به یک عضو (نهاد) بی اثر یا بی خطر در بدن جامعه ما.

اشتباه این دیدگاه ناشی از این مسئله است که در تحلیل و تعبیرات خود این نکته را منظور نمیتواند بکند که ولایت فقیه نهادی نیست که در روندی سالم و تکاملی از بطن تاریخی اجتماع و فرهنگ سیاسی ما زاده شده باشد، بلکه یک ایده ای است که مصنوعا توسط یک فرد خاص (خمینی) تولید شده، و توسط یک عدهٔ بسیار قلیل (خمینی و تعدادی از افراد اطرافش که واقعا مفهوم ولایت فقیه را درک میکردند) در یک مقطع کوتاه و سریع (یکی دو سال پس از انقلاب اسلامی) بر جامعه ما تحمیل شده است. و خطر آن دیدگاه در این است که این پدیده (ولایت فقیه) از آنجا که بر آمده ای طبیعی و سالم از متن و بطن فرهنگ و تاریخ ما نیست، درست مثل یک تومور تنها راه باقی ماندنش اشغال سلولهای بدن جامعه ما و جایگزین کردن آنها با بازساخته های سیستمیک خودش است (درست همان چیزی که در سی سال گذشته دیده ایم)، و به همین دلیل ساده و ناگزیر هیچ راهی برای ادامه حیات خود ندارد به جز ادامه دادن به باز تولید سلولهای سرطانی و نابود کردن سلولهای طبیعی بدن برای جایگزین کردن آنها با همسان های خود.

بیمارمان را دریابیم که خطر جدی است و بهای تشخیص اشتباه ما جان وی.

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

تا دوماه آینده هواپیماهای ایرانی در هیچ فرودگاه اروپائی قادر به سوختگیری نخواهند بود!


طبق گزارش تکان دهنده ای که واشنگتن پست منتشر کرده است، به دلیل همکاری جدید و فراگیر شرکتهای بزرگ نفتی با تحریمهای نفتی علیه ایران، در حال حاضر پروازهای ایران ایر در اروپا تنها قادر به خرید سوخت در فرودگاههای دو کشور آلمان و اطریش میباشند که شرکتهای نفتی Total فرانسوی و OMV اطریشی هنوز طبق قراردادهای قدیمی خود با جمهوری اسلامی قادر به فروش بنزین به هواپیماهای ایران ایر میباشند. اما این گزارش تصریح میکند که قراردادهای این دو شرکت تا پایان ماه آینده مسیحی منقضی خواهند شد، و با توجه به عدم امکان تمدید این قراردادها، از آن پس پروازهای ایران ایر در هیچ یک از فرودگاههای اروپائی قادر به سوختگیری نخواهند بود!

واشنگتن پست در همین گزارش از قول «محمد جلالی» مدیران ایران ایر در آمستردام مینویسد، «ممکن است مجبور شویم میزان مسافران هواپیماها را به نصف تقلیل دهیم تا بتوانند سوخت اضافه لازم برای رفت و بازگشت را از ایران به همراه ببرند. البته این به معنی از دست دادن وقت، مسافر و پول خواهد بود.»

این گزارش همچنین اضافه میکند که جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است تا در مورد این وضعیت به عنوان «شکستن قوانین مربوط به حقوق بشر» به دادگاه بین المللی هیگ (لاهه) شکایت برد.



۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

رجا نیوز: فرودگاه «هیثرو» لندن تحویل سوخت به هواپیماهای ایرانی را متوقف کرده است


رجا نیوز در خبری تحت عنوان «نبرد بنزینی در فرودگاه لندن با مسافران ایرانی و ضرورت تلافی در تهران» نوشته است، «مقامات فرودگاه هیترو لندن تصمیم گرفته اند به هواپیماهای شرکت هواپیمایی ایران ایر بنزین تحویل ندهند ... و بر این اساس، هواپیماهای ایرانی در فرودگاه وین و یا فرودگاه دیگری در مسیر ضمن توقف سه ساعته و سوخت گیری مجدد به پرواز ادامه می دهند که در ننتیجه آن، مسیر شش ساعته لندن- تهران را به مسیر بیش از 9 ساعته تبدیل خواهد کرد.»

این سایت سپس شکایت میکند که «مشخص نیست به چه دلیل این شرایط در فرودگاه لندن ایجاد شده است که هیچ‌کدام از شرکت‌های فروشنده بنزین هواپیما حاضر به فروش بنزین به هواپیماهای ایرانی در فرودگاه هیترو لندن نیستند،» و میگوید، «این درحالی است که هواپیماهای بی-ام-ای سرویس هواپیمایی انگلستان به‌راحتی در هفته هفت پرواز به ایران دارد و در فرودگاه ایران سوخت گیری می کند.

رجا نیوز در پایان به مقامات جمهوری اسلامی توصیه میکند تا در فرودگاه تهران از تحویل سوخت به هواپیماهای انگلیسی از قبیل سرویس بی-ام-ای خودداری کنند و مینویسد، «باید در این زمینه مقابله به مثل شود.»


حکم قطع دست برای یک شکلات دزد در ایران


این کابوس را اینجا مینویسم تا در خاطره ها بماند . . .

متن زیر را بی کم و کاست از خبرگزاری دولت امام زمان، «فارس نیوز»، نقل میکنم.
هیچ حرف دیگری هم ندارم که اضافه کنم. اصل خبر را میتوانید اینجا ببینید.

صدور حكم قطع يد براي سارق قنادي

خبرگزاري فارس: يكي از شعب مجتمع قضايي بعثت،‌ براي يك سارق قنادي، حكم قطع يد صادر كرد.

به گزارش خبرنگار حوادث فارس، در تاريخ 8 خرداد امسال، مأموران كلانتري 115 رازي بعد از مظنون شدن به يك دستگاه خودروي زانتيا، به راننده آن دستور توقف دادند.

بعد از مطالبه مدارك خودرو و هويتي راننده از سوي مأموران، راننده خودرو كه جواني 21 ساله بود، اقدام به درگيري با مأموران و استفاده از گاز اشك‌آور براي فرار از دست مأموران كرد كه در نهايت دستگير شد.

در بازرسي از خودروي وي، مبلغ 900 هزار تومان وجه نقد، 3 جفت دستكش، آچار و مقدار زيادي شكلات و كاكائو كشف شد. بعد از انتقال متهم به كلانتري، همزمان خبر دستبرد به يك قنادي مخابره شد كه در جريان آن كارگران قنادي هم مجروح شدند.

متهم كه در كلانتري اقدام به خودزني كرده بود،‌ در ادامه تحقيقات به ارتكاب سرقت از قنادي و ربودن چندين ميليون تومان پول نقد اعتراف كرد.

بعد از اعتراف متهم، پرونده براي رسيدگي به شعبه 1156 مجتمع قضايي بعثت فرستاده شد كه متهم در جلسه رسيدگي به اين پرونده مدعي شد كه با همدستي تعدادي از كارگران قنادي اقدام به سرقت بيش از 4 ميليون تومان پول كرده است. وي مدعي بود كه فقط يك ميليون تومان از اين پول را برداشته و مابقي را بين كارگران تقسيم كرده است.

اما اين ادعاي متهم هيچ‌گاه در دادگاه ثابت نشد.

سرانجام قاضي گيوكي، رئيس شعبه 1156 مجتمع قضايي بعثت حكم اين متهم را اينگونه صادر كرد: با توجه به اقارير متهم و مندرجات پرونده، با توجه به اينكه متهم در سرقت از قنادي هتك حرز كرده و با شكستن در و قفل گاو صندوق سرقت كرده است، عمل وي از مصاديق سرقت بوده و موجب حد است.

لذا دادگاه با استناد به آيه شريفه « السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما...» و مواد 197، 198، 199، 200، 201، 677، 667 و 480 قانون مجازات اسلامي متهم را به قطع يد بابت حد سرقت،‌ رد اموال، 6 ماه حبس بابت تخريب، پرداخت ديه و 6 ماه حبس بابت تمرد از مأموران پليس محكوم مي‌كند.



۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

هواداران حزب اللهی احمدی نژاد در لبنان، یا ماکیاولیسم اسلامی


هواداران حزب اللهی احمدی نژاد در لبنان با پوشیدن لباسهای زرد رنگ و حمل عکسهای احمدی نژاد، خامنه ای و نصر الله بر پایبندی خود به اصول حزب الله تاکید کردند. . .




این یکی هم که شرح خودش را دارد:




۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

نامه «الکس فتال» به «جاش فتال»، برادر زندانیش در جمهوری اسلامی


توضیح:‌ متن زیر ترجمهٔ نامه ای است که توسط الکس فتال (Alex Fattal)، به برادر کوچکش جاش فتال (Josh Fattal) کوهنورد امریکائی که بیش از یکسال است در ایران زندانیست، نوشته شده. متن انگلیسی این نامه که امروز در اختیار کالچراللاجیک قرار داده شده قرار است طی یکی دو روز آینده در هافینگتون پست و رسانه های دیگر نیز منتشر شود. استفاده از عکس و ترجمه زیر با ذکر مرجع بلامانع است و تشویق میشود.



الکس (راست) و جاش فتال
جاش عزیزم،

دوستت دارم و دلم برایت تنگ است. هفته پیش من هم رفته بودم پارک شنندوا کوهنوردی. سه ساعت از کوه بالا رفتم تا برسم به اون صخره که ازش تمام کوه و دره های بلو ریج را میشه دید. از اون بالا به پرنده هائی نگاه میکردم که بالای سر درختها و برگهائی که مرگ قشنگ خودشون را شروع کرده اند در آسمان میلغزیدند. یک درخت با برگهای قرمزش از وقت جلو زده بود، اما بقیه تازه اول سفر بودند، از سبز به نارنجی، و از نارنجی به قهوه ای... توی خیال من، تو کنارم نشسته بودی. یک دستم را دراز کرده بودم و دور گردنت گذاشته بودم، و با دست دیگرم اون درخت قرمز رنگ دوردست را نشانت میدادم.

درخت قرمز توی زمان خاص خودش زندگی میکرد. ولی من و تو هم یه جورائی داریم زمان خاص خودمون رو زندگی میکنیم. اگر روزای تو مخزن های خالی هستند که مجبور هستی تلاش کنی تا با خلاقیت و تجسم و انضباط، و با دوستی شین [Shane] پرشون کنی، روزهای من جعبه هائی هستند لبریز از تلاش مدام برای آزادی تو، و مملو از دوستی و حضور خانواده های شین و سارا. مامان و بابا امید خودشون را حفظ کرده اند و به حقیقت و عقل ایمان دارند، اما هر روزی که میگذره خستگی تلخش از روز قبل سنگین تر میشه. خسته ایم، ولی مصمم.

سارا اینجا یک سخنگوی عالی و تمام عیار برای آزادی شماها بوده. دوستاتون، از کاتج گرووِ اورگون تا دهلیِ هند، دستاشون رو توی دستای سارا و دوستهاش و هزاران انسان دیگری که هیچوقت هم تو را ندیده اند گذاشته اند و آزادی شماها رو فریاد میزنند. دبیر کل سازمان ملل و رهبرهای دنیا تقاضای آزادی شما رو کردن. همه، از اسقف اعظم دزموند توتو تا اون زن بی خانمان در سانفرانسیسکو، همه متوجه هستند که زیاده از حد از آزادی خودتان محروم شده اید. امیدمان و دعایمان این است که رهبرهای ایران هم متوجه این نکته بشوند.

وقتی سارا برامون گفت که توی زندان فیلم «بنجامین باتن» را دیدید من هم رفتم فورا فیلم را گرفتم و دیدمش. خیلی تحت تاثیر گذاشت منو. زمان، که اینطور گره میخورد و رابطه ها رو عوض میکرد، تاثیر عمیقی روی من داشت. یادت میاد اون صحنه که وقتی بنجامین باتن به خونه اش برمیگرده تبدیل شده یک مرد جوان؟ میگه، «به خونه برگشتن چیز عجیبیه. میبینی همه چیز به همون شکل قبل مونده، همون بوی قدیمی رو میده، همون احساس قدیمی رو داره. اونوقت متوجه میشی که این توئی که عوض شدی.»

اون قسمت رو که شنیدم به این فکر کردم که این تجربه تو رو چطوری عوض کرده. سارا میگفت «شکسته شدم اما نشکستم.» شک ندارم حکایت تو و شین هم همین خواهد بود. من فقط دلم میخواد که تو رو محکم توی آغوشم بگیرم و بدونم که این راسته، که تو هم داری برمیگردی خونه و این کابوس به آخر میرسه.

تحمل کن!

با عشق،
الکس

پ.ن.:‌
نامه امروز (یازده اکتبر) در هافینگتون پست منتشر شده، اینجا را ببینید.



۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

دروغ ناشیانه ای دیگر از جمهوری اسلامی: خرید سامانه های S-300 از چین!


خیر، پایانی ندارد دروغهای اینها، و هرچقدر هم شب و روز اینجا و آنجا دروغهای اینها را رو میکنند باز مثل یک رودخانه یا سیل از دروغ و فریب اینها روانند. خدا از سر خاتمی نگذرد که سر چشمه را به بیل نگرفت تا به حالا برسیم که حضرت فیل هم جلوگیر اینها نیست...

بگذریم، از دروغ جدیدشان میخواستم بگویم که همین امروز به مطبوعات فرستاده اند، به این شرح‌ که خوب روسیه S-300 نداد که نداد، اهمیتی ندارد به ضرر خودشان است و ما به جایش از چین میخریم، و چین هم که اعلام کرده حاضر است موشکهای S-300 به ما بفروشد!

البته یک حکایت دیگری هم هست که خیلی از شما شاید هنوز یادشان نرفته باشد: همین چند ماه پیش بود که اعلام کردند که خوب نفروشد، ما خودمان بلدیم بسازیم. خاطرتان هست؟ حتی توی خیابانها هم آوردند و جلوی ا.ن رژه رفتند باهاش و زیر عکسش هم نوشتند «S300 ایرانی»! همین عکسی که اینجا هست را ببینید، یا اصلش را در این صفحه نگاه کنید. یادتان آمد؟ روز بعدش هم جهان نیوز مقاله ای نوشت با تیتر «آمدنش بهر چه بود» و در آن گفت:‌ «آن‎قدر اين همسايه شمالي براي تحويل سام 10 خود كه نام پرهيبت‌تر آن را اس 300 ناميده است، براي ايران ناز و تنعم فرمود كه 29 فروردين ماه موسمي براي رو كردن برگي ديگر از دستاوردهاي دفاعي كشور شد»!!

البته مدتی بعد از آن رژه و آن اعلام اس-سیصد ایرانی، وقتی کمی رایحه قضیه بیشتر پخش شد کمی کوتاه آمدند و به جای اس-سیصد ایرانی گفتند «مشابه ایرانی S300» را ساخته اند، و اعلام کردند که جزئیاتش را هم به زودی اعلام خواهند کرد، که البته نشان به همان نشان که دیگر هیچ خبری از آن لوله های کذائی نشد و کسی هم جزئیاتی از اس-سیصد ایرانی، این دستاورد درخشان صنعتگران جمهوری اسلامی چیز دیگری نشنید...

دروغهای جمهوری اسلامی به پیاز میمانند، هر پوسته ای را که بر میداری یک پوسته دیگر زیرش هست و اگر به دنبال هسته ای از حقیقت همینطور یکی یکی پوسته هایش را باز کنی دست آخر میبینی که همه پیاز رفته و چیز دیگری هم نبوده به جز همان پوسته ها، همان دروغها!

به هر حال بگذاریم و بگذریم و برگردیم سر دروغ امروزشان، یعنی قضیه خرید S300 از چین به جای روسیه. خبر توسط سایتهای زنجیره ای حکومتی همانطور که عرض شد به این شکل پخش شده (آنهم از قول یک رسانه روسی!) که چون روسیه لایق بازار ایران را نداشته، ایران مشتری چین شده، و قرار شده نیروهای جمهوری اسلامی از « سامانه های اس سیصد چینی» مجهز بشوند (مثلا اینجا را ببینید).

اما مسئله کوچکی که در این میان وجود دارد این است که ظاهرا مغزهای متفکر جمهوری اسلامی مان حتی اخبار نظامی را هم نمیخوانند، وگرنه میدانستند که این دروغ خوبی نیست، چرا که همین چند ماه پیش در رسانه ها اعلام شده بود که چین قرار است از روسیه پانزده سامانه S300 بخرد (مثلا اینجا را ببینید، یا اینجا را).

با کدام عقل سلیمی جور در میآید که چین خودش S300 یا تکنولوژی در آن سطح برای صادر کردن داشته باشد و بعد میلیونها دلار خرج خریدن مشابه همانها از روسیه کند؟ اصلا از عقل سلیم و استدلال هم که بگذریم، خود خبرگزاری نیروهای مسلح چین در مورد موشکهای S-300 و خرید آنها از روسیه توسط دولت چین مینویسد: «جمهوری خلق چین بزرگترین خریدار وارد کننده موشکهای S-300 از روسیه است، به این دلیل که چین قادر به تولید بومی سیستمی مشابه و یا خرید آن از کشوری دیگر نمیباشد.»



مسئله من با مصدر باب اِفعال



دوستان یک «بازی وبلاگی» به راه انداخته اند در مورد «اِعدام». من هم دوست دارم در مورد اعدام بنویسم، ولی زیاد اهل بازی نیستم. پس به جای شرکت در بازی با اعدام اجازه بدهید از یک موضوع مرتبط حرف بزنم، از یک مسئله ای که متوجه شده ام دارم.

حقیقت اینست که دلیلش را هم درست نمیتوانم شرح بدهم که چرا، اما من با مصدر باب «اِفعال» مشکل دارم!

شاید چون روح « اِفعال » یعنی به زور موجبات وقوع فعلی را فراهم کردن؟ شاید چون این «باب» مستقیم باز میشود به طبقه هفتم زیر زمین ذهن اِسلام، همانجائی که فرشته های خدا آمده اند و آتش الهی را آورده اند تا به جای روشن کردن روح مردم صرف سوزاندن جسمشان بشود و اسمش را هم گذاشته اند جهنم، همانجا که خدا امر کرده تا چیز های مختلف را به زور به ملت بچپانند؟ مطمئن نیستم.

بحث زیادی نمیخواهم بکنم. به جایش یک لیست کوچکی از مصادر باب اِفعال را برایتان مینویسم، شاید شما توضیح بهتری داشته باشید که چرا این «باب» اینقدر ناجور است و چرا کلمه های خوب و دوست داشتنی اغلبشان بابهای دیگری برای ورود به زبان پیدا کرده اند؟

این لیست کوچکی از لغاتی که همینطوری به ذهنم میرسند، اگر لغات دیگری به ذهنتان میرسد شما هم بگوئید:



اعدام
ارعاب
ارهاب
اجبار
اسلام
الزام

اقرار
ابطال
اعمال
اهمال
انکار
اخفاء
امحاء
اکراه
اضلال
اصرار
افطار
اخراج
اعلام
ابلاغ
ادرار
اشکال
انزال

.
.
.


۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

«لا أهــلاً و لا سهــلاً» به ولایت فقیه در لبنان


محمود احمدی نژاد هفته آینده به لبنان خواهد رفت، اما پولهای مردم ایران پیشاپیش به آن کشور سرازیر شده اند تا خیابانها و ساختمانها را با تبلیغات برای ا.ن پر کنند، و به زودی همه مان خواهید دید که چه سرمایه گذاری عظیمی بر این تبلیغات انجام شده است.

اما تا پیش از اینکه بوقهایشان فضای رسانه ای را پر کند شاید بد نباشد اشاره ای هم به این بشود که برخلاف آنچه قرار است جلوه بدهند، اکثر لبنانی ها طرفدار ا.ن و ولایت فقیهش نیستند. به عنوان مشتی از آن خروار، این پوستر که آسوشیتد پرس منتشر کرده است را ببینید که امروز در شمال لبنان دیده میشد: «لا أهــلاً و لا سهــلاً بولاية الفقيه فی لبنان» یا به زبان خودمان، «لبنان جای ولایت فقیه نیست»، که من را یاد محمد یوسف رشیدی و تکه کاغذ به یاد ماندنیش میاندازد با شعار «رئیس جمهور فاشیست، پلی تکنیک جای تو نیست.»

این عکس پوستری است که امروز در لبنان دیده میشد:



۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

صدای یک انگشت...


حسین رسام، رئیس بخش امنیت سیاسی سفارت انگلیس در تهران، که حدود پانزده ماه پیش در بحبوحه حوادث پس از کودتای انتخاباتی دستگیر و متهم به جاسوسی شده بود، امروز سر انجام بخشوده شد و با رفع اتهام جاسوسی و تخفیف مجازات، حکم حبس تعلیقی گرفت.

آقای رسام در عکسی که سال گذشته به نحو گسترده ای در رسانه های مختلف منتشر شد، به زبان اشاره و با حرکت دست خود پیامی را خطاب به قاضی و دادگاه جمهوری اسلامی بیان کرده بود که به خوبی توسط مردم و رسانه های غربی فهمیده میشد، در حالی که در ایران اگرچه بسیاری از جوانان ممکن است با این حرکت آشنا باشند، اما هم به دلیل بومی نبودن این اشاره، و هم به دلیل اینکه افراد بسیاری از معنی آن مطلع نیستند، مفهوم حرکت آقای رسام هرگز در سطح‌ گسترده ای مطرح نشده است.

این حرکت که در فرهنگهای غربی به خوبی شناخته شده و «معمول» میباشد، در واقع معادل حرکت شناخته شده ای در فرهنگ ایرانی است که در آن سطح درونی انگشت شصت به فرد مورد خطاب نشان داده میشود. این حرکت در غرب عموما به نام «انگشت»، و البته همچنین با عناوین مختلف دیگر نیز شناخته میشود، و طریق بیان آن عبارت است از نشان دادن پشت دست، در حالی که تمام انگشتان به جز انگشت میانی خمیده شده اند (تاریخچه و جزئیات بیشتر این حرکت که از زمان تمدن روم باقی مانده است را میتوانید اینجا ببینید).

در ذهن من جای هیچ تردیدی نیست که این اشاره آقای رسام اتفاقی نبوده است، بلکه ایشان که به واسطه تحصیلات و شغل خود تسلط کامل بر زبان و فرهنگ انگلیسی دارد به خوبی از مفهوم این حرکت خود آگاه بوده و آن را به عنوان پیامی خطاب به دادگاه و رئیس آن اظهار کرده است.

آژانس فرانس پرس نیز امروز بار دیگر عکسی از این حرکت جالب آقای رسام منتشر کرده است.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

اینبار دیگر موسوی و خاتمی در کار نخواهند بود که ضامن ولایت فقیه بشوند


کارناوال مضحک و غم انگیزی که نیروهای انتظامی و بسیج تحت نام «مانور اقتدار» دیروز به راه انداخته بودند موفق شده است با توهین به مردم یکبار دیگر همان کاری را انجام بدهد که احمدی نژاد کرد و بعد هم مثل ولی فقیهش از آن پشیمان شد گرچه دیگر دیرتر از آن بود که اظهار پشیمانیش فایده ای داشته باشد. اشاره ام البته به آن وقت است که ا.ن مردم را «خس و خاشاک» خواند، و اظهار پشیمانی های مکررش در ماههای بعداز آن.

آنچه که مشخص است اینکه این نوع رفتارها طبیعتا نه برخاسته از احساس قدرت هستند و نه در دل مردم چنین احساسی را القا میکنند. طبعا دولتی که به جائی رسیده باشد که در برابر مردمش به خشونت و تمسخر تمسک کند دارد ضعف و احساس خشم و هراس مفرط خود را به نمایش میگذارد، کما اینکه حتی «اقتدار» نامیدن این کارناوال هم خود نشان دیگری است از تلاش مفرط و بی ثمر برای اصرار به مردم که لطفا باور کنید ما اقتدار داریم.

مردم هم که به هر حال خوب متوجه شده اند اینها اقتداری ندارند، یک سال تمام دیدند که تنها اقتدارشان این بود که یا با تفنگ دوربین دار از روی پشت بامها و یا از پشت درختها و بوته ها جوانان ما را هدف گلوله قرار بدهند، یا دور از چشم مردم در زندانها دسته جمعی از آنها هتک حرمت کنند، و خوب هیچ انسان عاقلی به این که اقتدار نمیگوید، اگر این اقتدار باشد شغال و کفتار هم مقتدرند.

اما اینهائی که نوشتم را همه میدانند، مردم که در عمل فهمیده اند، و خود اینها هم که همین دیروز با این کارشان دوباره نشان دادند که دقیقا همین احساس ضعف را دارند. اما دلیل نوشتن من چیز دیگری بود، فقط میخواستم این نکته را بگویم به این دوستان ناجا و غیره، که جدا باید مراقب باشید و مردم را زیاده از حد تحریک نکنید، که فکر میکنم خطرش بسیار باشد اینبار، چون ایندفعه دیگر موسوی و خاتمی در کار نخواهند بود که ضامن ولایت فقیه بشود، و مردم مستقیما به سوی مرکز ثقل جمهوری اسلامی حرکت خواهند کرد، و مطمئن باشید اینبار هیچکس جلویشان را نخواهد گرفت و تا آخر خط را خواهند رفت.

خوب، البته من که این سر دنیا نشسته ام و نه کاری از دستم ساخته است و نه چیزی حالیم است، اما به هر حال برای خودتان گفتم که کمی دقت کنید و این شیری که به هزار زحمت امثال موسوی و کروبی فعلا آرام شده و رفته گوشه ای لم داده را دوباره به جان خودتان نیاندازید. به قول معروف، از ما گفتن بود...

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

ورود جمهوری اسلامی به فاز رادیکال/نهائی


داشتم به این فکر میکردم که چرا مدتی است کمتر دستم به قلم میرود تا چه اینجا یا جاهای دیگر در مورد آنچه که «فکر میکنم» بنویسم، و در عوض بیشتر علاقه ام تبدیل شده به تماشای جریانات سیاسی و اجتماعی در ایران، و گهگاهی ارائه چند خبر یا واقعیت و موضوعات تاریخی و غیره. میخواهم پاسخی که به ذهنم میرسد را با شما هم در میان بگذارم و البته قضاوت در مورد آن هم با شماست.

دلیلی که در ذهنم است این است که این عقب نشستن ذهنی من از درگیری مستقیم یک عکس العمل طبیعی است به واقعیتی که در حال حاضر در ایران در حال اتفاق افتادن است، یعنی رادیکالیزه شدن شدید و عمیق و واضح جامعه و شکافته شدن آن به دو گروه بزرگ، که اگرچه هر کدام در حال حاضر هنوز در حال «یار کشی» هستند و تلاش شدید برای جذب حد اکثر افرادی که در جامعه ممکن است به آنان بپیوندند، اما هردو خوب میدانند که «نبرد آخرین» به سرعت در حال نزدیک شدن است.

خوب متوجه هستم که وقتی از چیزی به اسم «نبرد آخرین» میگویم به سختی میتوان دیدگاه و حرفهای احمدی نژاد را از خاطر دور نگه داشت و این که مرکز ثقل گفتمانی که او را به قدرت رساند همین موضوع نزدیک شدن نبرد نهائی بوده است. اما اگرچه در یک حیطه سمبلیک به احتمال زیاد هر دو مان داریم از یک اتفاق صحبت میکنیم، نبرد نهائی که من میگویم با آنچه که وی توصیف میکند یک تفاوت کلی دارد، و آن اینکه در نبرد نهائی وی این گذشته است که به ناگاه از اعماق زمین بیرون خواهد آمد و بر حال شبیخون خواهد زد تا آینده را از آن خود کند، در حالیکه در نبرد نهائی که من پیشبینی میکنم این آینده است که پیروز خواهد شد تا به دست مردم گذشته را از تاریکی اعماق بیرون بکشد و آن را در برابر روز نور به قضاوت بگذارد تا تکلیف این مردهٔ نامرده را روشن کنند و یکبار برای همیشه به خاکش بسپارند و فارغ خیال از روحهای سرگردان، تاریخ را در جهت جریان زمان ببینند و نه برعکس.

در هر حال برگردم به اصل حرفم. از این میگفتم که فضای اندیشه و عمل در ایران دارد به سرعت و به شدت رادیکال میشود و دلیل کم شدن نوشتن من هم همین است، چرا که فضائی که رادیکال میشود یک روی سکه اش این است که در آن فضا اندیشه دیگر جا و تعریف چندانی ندارد، و روی دیگرش این است که عمل هم به نوعی اتوماتیزه میشود چون هر عملی خود به خود عمل بعدی را بیشتر و بیشتر تعریف و تحدید میکند، تا جائی که نه فضائی برای اندیشه بین دو عمل میماند و نهایتا نه حتی زمانی.

اشتباه نکنید، به هیچوجه معتقد نیستم که این رادیکالیزه شدن اتفاق خوبی است، خیر. من اهل اندیشه هستم، و در جهانبینی ایدآل من فضا و زمانی که در آن اندیشه کلا جای خود را به عمل میدهد همچون زمان و فضای یک «جرقه»، تنها محدود به کسری از ثانیه باید باشد و حاصل از دقایق و ساعتهای طولانی اندیشه. اما متاسفانه واقعیت عملی وضعیت ایران به دلایل مختلف، از جمله موضع گیری مطلق گرایانه ولایت فقیه و گروهی که در حال حاضر زمام را به دست دارند و نیز موضع گیری دو پهلو و مرددانه رهبران (و بخش بزرگی از بدنه) جنبش سبز در مقابل ولایت فقیه، این بوده که هیچ راه و مسیری برای تغییر به جز از طریق چنین فضائی باز نبوده، و نتیجه اش آن شده که خواستها و نیاز آنان که آنچه هست را میخواهند و آنان که تغییر میخواهند به دو توده فشرده و متمایز تبدیل شوند، دو توده ای که اکنون به شکل دو لشکر مجزا و در مقابل هم به صف ایستاده اند. آن نبرد نهائی که من میگویم حاصل این روند است.

این در حالی است که از سوی دیگر، با ورود مستقیم نیروهای خارجی به معادله قدرت، جمهوری اسلامی (به معنی ولایت فقیه و گروهی که امروز کنترل جمهوری اسلامی را در دست دارند) اکنون در موقعیتی بیش از پیش «دفاعی» قرار گرفته است، و بدون شک روز به روز با محدود شدن دایره های فعالیت و قدرتش (تاثیر مستقیم تحریم های اقتصادی، و گسترده شدن دامنه عکس العملهای دولتهای خارجی از قبیل تحریم تعداد بیشتری از سران و شخصیتهای جمهوری اسلامی توسط دولتهای مختلف امریکائی و اروپائی، که به زودی از راه خواهد رسید)، جمهوری اسلامی این موضع ضعف تدافعی خود را به خشونت بیشتر نسبت به مردم و مخالفان درون ایران آلوده خواهد کرد.

بر عکس جنبش مردمی که با گذشت زمان احساس قدرت و عمق و پایداری بیشتری میکند، گردانندگان جمهوری اسلامی اکنون در فازی وارد شده اند که خود را هر روز ضعیفتر و تحت محاصره تر میابند، و در نتیجه عملا راه پیشرفتی به جز فرو رفتن بیشتر و بیشتر در یک گفتمان پارانوئید، خشونت آمیز و مطلق گرا برای آنان باقی نمانده است.

به عبارت دیگر همان انتخاب بی خردانه ای که مسئولین جمهوری اسلامی در آغاز جنبش سبز با مطلق گرائی خود به عنوان گفتمان پیروزی برگزیدند، اکنون به وضوح گفتمان نابودی آنان گردیده است، و آنان خود نیز به خوبی از این وضعیت عجیب آگاهند، اما در عین حال اکنون این بازی عجیب و تراژیک به نقطه ای رسیده است که عملا راه بازگشتی برای جمهوری اسلامی به عنوان یک سیستم باقی نمانده است، و تنها راه حرکت برای آنها در جهت هرچه رادیکال تر شدن موضع خود و سپردن خود به موجهای این طوفانی هستند که خود آن را فرا خوانده اند.

البته ننوشتن و نگفتن در چنین موقعیتی برای هر دلسوزی کار سختی خواهد بود، کاری که من هم از عهده اش بر نخواهم آمد. اما حد اقل وقتی مینشیبنم و یک حساب ساده سرانگشتی از قبیل همان چند پاراگرافی که در بالا عرض شده را انجام میدهم، یک فایده اش این است که لااقل از پیش آماده این میشوم که بدانم اگر هم بنویسم نوشتنم به جز خالی کردن خودم فایده چندانی نخواهد داشت چرا که زنجیره اتفاقاتی که از این به بعد در ایران خواهند افتاد اکنون دیگر در کنترل کسی نیستند، و فایده اساسی ترش هم شاید این باشد که اینطور دیگر اگر دیگر ننویسم هم خودم را گناهکار احساس نخواهم کرد...

عذر میخواهم اگر امروز روز خودخواهی من شد و به جای نوشتن ایده یا خبری، گفتگوهای درونی خودم را برای شما نوشتم. اما گریزی نبود، یا لااقل اینطور احساس میکردم.





۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

باز سازی روش قتل ندا آقا سلطان توسط تک تیراندازان نیروی انتظامی و بسیج


یگان های سرکوب نیروی انتظامی و بسیج امروز در یک «مانور اقتدار» به بازسازی روشهای درگیری خود با مردم در سال گذشته پرداختند، و از جمله روشی که ندا آقا سلطان را به قتل رسانده بودند را نیز به نمایش گذاشتند. عکسهای زیر از گزارش تصویری خبرگزاری فارس از این مانور برگرفته شده اند. عکس سوم بازسازی صحنه شلیک به ندا را نشان میدهد.






عذر خواهی رسمی دولت آمریکا در مورد جنایت «علمی» که شصت سال پیش در گوآتمالا انجام گرفت


شاید باور کردنش برایتان مشکل باشد، اما در سالهای دهه چهل میلادی محققین «خدمات بهداشت عمومی - Public Health Service» دولت ایالات متحده با پشتیبانی مالی رسمی از ارگانهای علمی عمده آمریکائی از جمله «موسسه ملی بهداشت - National Institute of Health»، و تحت عنوان خدمت به بهداشت عمومی دست به جنایت عجیب و باورنکردنی زدند: آنها در طی یک پروژه حساب شده، زندانیان گوآتمالائی را به بیماری «سفلیس» مبتلا ساختند تا بتوانند تاثیر استفاده از پنی سیلین (که تازه به بازار عرضه شده بود) بر بیماری سفلیس را بررسی کنند.

اما داستان به همانجا نیز ختم نگشت و حدود بیست سال پس از آن نسخه دیگری از این داستان غم انگیز و غیر انسانی بار دیگر توسط گروهی از همان «محققان» و با پشتیبانی مالی همان موسسات رسمی علمی و دولتی، اینبار در خود ایالات متحده تکرار شد: در دهه شصت میلادی، در ایالت آلاباما، طی پروژه ای که اکنون به نام «تاسکیگی» (Tuskegee، نام محلی که این پروژه در آن انجام گردید) معروف شده است، محققان سازمان خدمات بهداشت عمومی دولت با پشتیبانی موسسه ملی بهداشت و دیگر مراکز علمی 399 نفر از مردان بی بضاعت سیاهپوست را که دچار بیماری سفلیس بودند اگرچه تحت عنوان «معالجه» جمع کرده بودند اما با استفاده از «دارونما» (placebo) به جای داروی واقعی، بیماری آنان را به حال خود رها کردند تا از آن به عنوان فرصتی برای مطالعه «پیشرفت بیماری سفلیس در حالت طبیعی بدون مداوا» استفاده کنند (برای جزئیات بیشتر اینجا را ببینید).

گفتنی است که پروژه تاسکیگی علیرغم رجوع و اعتراضات افراد مختلف به نهادهای دولتی، تنها در سالهای 70 و پس از آنکه برخی آن حکایت را به مطبوعات کشاندند متوقف شد، اگرچه امروزه در اغلب موسسات آموزش عالی امریکا مطالعه تاریخ زشت آن داستان به عنوان نمونه ای آموزشی در زمینه اخلاق تحقیق برای محققان علوم پزشکی اجباری است.

اما موضوع «تحقیقات» سفلیس در زندانهای گوآتمالا شناخته شده نبوده و تنها همین تازگی توسط دکتر «سوزان ریوربی» محققی در «کالج ولزلی» در ایالت ماساچوست، به مطبوعات و آگاهی عمومی رسیده است (مقاله ایشان در این مورد هنوز چاپ نشده و در دست چاپ در ژورنال علمی Policy History است، نسخه پیش چاپ آن را میتوانید از این لینک دانلود کنید).

مقاله ای که در ماه ژوئیه (جولای) سال 1972 در صفحه اول روزنامه نیویورک تایمز چاپ شد و جنایت تاسکیگی را برای اولین بار به اطلاع عموم رساند را میتوانید در پائین همین صفحه ببینید.