۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

من کابوسی دارم...


من کابوسی دارم. در کابوس من، ایران مورد حمله نظامی قرار گرفته است. حاکمیت مرکزی جمهوری اسلامی سرنگون شده و نیروهای نظامی آن یک پارچگی و رهبری مرکزی خود را از دست داده‌اند، اما عقاید و باورهای بسیاری از آنان سخت‌تر و ریشه دارتر از آن بوده که تسلیم شوند. آنها در گوشه و کنار کشور تحت عنوان نیروهای حزب‌اللهی و مهدوی گرد هم آمده‌اند و گروه‌های مقاومت غیر منظم تشکیل داده‌اند... 

در کابوس من جوخه‌های مقاومت بسیجی و حزب‌اللهی در حمله به نیروهای نظامی که ایران را اشغال کرده‌اند از به قتل رساندن شهروندان عادی نه تنها ابایی ندارند بلکه استقبال هم کرده‌اند، چرا که معتقدند مردمی که از دخالت نیروهای نظامی خارجی استقبال کرده اند و حاضرند در حضور آن نیروها به زندگی عادی ادامه دهند خائن به اسلام و جمهوری اسلامی اند و مستحق مجازات. 

در کابوس من، ایران با از دست رفتن حکومت مرکزی‌اش به پهنه وسیعی از کارزارهای گسترده و نامنظم بخصوص از طریق عملیات تروریستی و انتحاری مبدل شده. نیروهای شکست خورده حزب‌الله شیعه در سال‌های اول پس از حمله دست دوستی به طرف نیروهای سنی و حتی جنگجویان وهابی در افغانستان و عراق دراز کردند و با این اتحاد توانستند آتش جنگ‌های غیر منظم مهیب و مخربی را تا چندین سال شعله ور نگاه دارند، جنگ‌هایی که اغلب شهرهای ایران را مبدل به میدان‌های جنگ کرد و دود و آتش شعله ور در گوشه گوشه تاریکی آن جنگ خانمان میلیون‌ها ایرانی را سوخت. اما با به پایان رسیدن دهه اول پس از اشغال دو اتفاق مهم اوضاع دهه دوم را به شکل عمیقی متحول کرد: 

از یک طرف نیروهای نظامی متحدین آرام آرام پس از قبول هزینه‌های سنگین در جنگ‌های نامنظم با نیروهای متحد شیعه و سنی، بخش‌های مرکزی و شمالی کشور را تخلیه کردند و درعوض تمام امکانات خود را به محافظت از مناطق نفت‌خیز جنوبی تخصیص دادند. نیروهای نظامی بین‌المللی برای ایجاد یک کمربند امنیتی سنگین به دور میدان‌های نفتی در ایران، عراق و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس و برای باز نگاه داشتن مسیرهای انتقال نفت در آن منطقه متمرکز و مستقر شدند. 

از طرف دیگر، با سبک‌تر شدن فشار و حضور نظامی نیروهای متحد در مناطق مرکزی و شمالی ایران و عراق، اتحاد نظامی بین نیروهای شیعه و سنی لزوم حیاتی خود را از دست داد، و در عوض با ادامه تحریک و سایکاپ‌های نیروهای اطلاعاتی غربی و نیز هویدا شدن روز افزون زمینه‌های مختلف عملی برای سرگشودن شکاف‌های قدیمی مذهبی، فرهنگی و سیاسی بین شیعیان و اهل سنت، اتحاد اولیه جای خود را آرام آرام به شکاف و سپس به درگیری‌های پراکنده، و نهایتا به یک جنگ تمام عیار بین جنگجویان سنی و شیعه داد. جنگی که به سرعت شهرها و دهکده‌های بی قرار و زخمی رانیز به اعماق خود فروبرد تا کشورمان را به جنگلی نیمه سوخته شبیه کند. 

در کابوس من، اکنون پهنه‌ای وسیع پاکستان و افغانستان را از طریق ایران و عراق از یک سو به بخش‌های بزرگی از عربستان و یمن که پس از سقوط سلطان‌های سعودی به دست وهابی‌های ضد غربی افتاده است، و از سوی دیگر به سوریه که آن نیز پس از جنگ‌های خانمان‌سوز درونی نهایتا به دست جنگجویان وهابی افتاده است، پیوند می‌دهد. پهنه‌ای وسیع از سرزمین‌هایی فاقد حکومت مرکزی و غوطه ور در جنگی عمیق و پرخشونت بین شیعه و سنی، جنگی که شعله‌های بی‌امانش مدام در حال تهدید امنیت و ثبات مناطق حاشیه خود است، از کشورهای مسلمان‌نشین آسیای مرکزی تا اردن و ترکیه و مسلمان نشین‌های آٔفریقای شمالی و شرقی. اسرائیل مدت‌هاست از سکنه عادی تخلیه شده و به شکل دژی نیرومند از نیروهای نظامی در آمده است. 

 آری، من کابوسی دارم. کابوسی وحشتناک. ترسناک‌تر از کابوس من اما شاید اتفاقی است که هر روز در مقابل چشمانم می‌افتد، هر بار که به این می‌اندیشم که این کابوس هراس آفرین جلوه‌ای است از آنچه هنوز اتفاق نیافتاده، اما هرچه بیشتر می‌اندیشم که چگونه ممکن است بتوان جلوی به واقعیت پیوستن این کابوس را گرفت، نه چاره‌ای به ذهنم می‌رسد و نه رویایی در خیالم بال می‌گشاید.

این مطلب در خودنویس. 
 

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

قطع روابط کانادا با ایران: نگاهی از زاویه ای که کمتر دیده شده


اگرچه در چند روزی که از اعلام تصمیم غافلگیرانه دولت کانادا برای قطع کامل روابط دیپلماتیک با ایران میگذرد نکات بسیاری مورد توجه تحلیل گران قرار گرفته اند که به امید یافتن توضیحی برای تصمیم غیر منتظره کانادا مشغول جست و جوی جزئیات اتفاقات و مناسبات بین دو کشور شده اند، اما یک داستان جالب و مهم در این میان هنوز مورد توجه قرار نگرفته است: این که تنها سه روز پیش از اطلاعیه وزیر امور خارجه کانادا، جان بیرد، مبنی بر قطع روابط با ایران،  اطلاعیه مهم دیگری در مورد سفر رسمی به ایران و ایجاد روابط با جمهوری اسلامی توسط «تری نلسون»، از رهبران قبیله «اوجیبوا» و ساکن در نواحی جنوبی (نزدیک به مرز آمریکا) در استان «منیتوبا» در کانادا  صادر شده بود، خبری که البته علیرغم اهمیتش با سکوت خبری و تحریم مطبوعاتی روبرو شده تا جایی که به جز خبرگزاری بومیان کانادا هیچ خبرگزاری رسمی و غیر رسمی دیگری ذکری از آن نکرده است. تحریمی که، بخصوص با توجه به سابقه خبرسازی تری نلسون، و بخصوص پوشش خبری که همین تابستان  شایعه امکان سفر وی به ایران یافته بود، بود بسیار غیر طبیعی و کنترل شده به نظر میرسد.

 اما دلیل اهمیت اطلاعیه تری نلسون چیست؟  تری نلسون یک رهبر بومی خبرساز است که در گذشته نیز چندین بار برای دولت کانادا دردسر ساز شده است.  وی که پنج دوره توسط مردم ناحیه  «روزو ریور»  (جنوب استان منیتوبا) به عنوان رهبر قبیله انتخاب شده است، همین تابستان گذشته نیز به عنوان کاندیدا در انتخابات سرتاسری برای گزینش رئیس مجلس ملی بومیان کانادا شرکت کرده بود.  اما آنچه که نلسون را خبرساز کرده دیدگاههای منحصر به فرد وی در مورد روابط بومیان با دولت در کانادا، و نیز تصمیمات گاه افراطی وی در مقابله با دولت فدرال کاناداست.  وی در گذشته در چند تظاهرات، ایجاد راه بندان و درگیری های مختلفی با نیروی انتظامی کانادا شرکت داشته است، و اخیرا نیز با اعلام تصمیم به ایجاد «روابط بین المللی» بین «ملت های بومی کانادا» و کشورهای دیگر، بدون توجه به روابط و سیاستهای خارجی دولت کانادا خبر ساز شده بود.  

در راستای همین باور سیاسی خود به نیاز به ایجاد روابط بین المللی بین «ملت های بومی کانادا» و دولت های خارجی، نلسون با جمهوری اسلامی از طریق سفارت ایران در کانادا تماس برقرار کرده بود، و در ماههای فوریه و مارس گذشته نیز با چند مورد خبر ساز شد. 

در ماه فوریه وی از طریق سفارت ایران در اتاوا نامه ای به محمود احمدی نژاد فرستاد که در ان ضمن تشکر از دخالت جمهوری اسلامی در سیاستهای داخلی کانادا و پشتیبانی ایران از «حقوق ملت های بومی در کانادا»، از جانب قبیله های داکوتا و اوجیبوا از دولت جمهوری اسلامی خواستار کمک برای برقراری روابط بین المللی تجاری بین ایران و دیگر کشورهای عضو اوپک با «ملت های بومی کانادا» شده بود.  تاریخ این نامه بیست و سوم فوریه بود.

سپس، در ماه مارس، تری نلسون به همراهی یکی دونفر دیگر از روسای قبیله «داکوتا» در مقابل سفارت جمهوری اسلامی در اوتاوا تظاهراتی بر علیه «سیاستهای نژاد پرستانه دولت کانادا» (که وی آن را «دولت مهاجر» مینامد) به راه انداختند، و پس از ان نیز در همان ماه وی رسما از طریق مسئولان دیپلماتیک جمهوری اسلامی به سفارت ایران در اتاوا دعوت شد، و علاوه بر دیدار رسمی با مقامهای ایرانی، از سوی «کامبیز شیخ حسنی» کاردار سفارت جمهوری اسلامی در کانادا نیز به وی قول داده شد که تقاضای سفر رسمی وی با یک هیئت همراه به ایران به دست مقامات بالای جمهوری اسلامی رسانده خواهد شد و جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را برای آوردن نلسون و همراهان به ایران انجام خواهد داد.

اما اطلاعیه ای که در آغاز متن عرض کردم سه روز پیش از اطلاعیه رسمی دولت کانادا مبنی بر قطع روابط با جمهوری اسلامی از سوی تری نلسون منتشر شده در همین رابطه با همین سفر و ملاقات ها بود.  تری نلسون روز چهارم سپتامبر اعلام کرد که در ماه اکتبر وی در راس هیئتی برای گفتگو با مقامات بالای جمهوری اسلامی در زمینه «ایجاد روابط اقتصادی و سیاسی» و نیز برای حضور در مقابل مجلس شورای اسلامی و ایراد یک سخنرانی در مورد «نقض گسترده حقوق بشر توسط دولت کانادا» راهی تهران خواهد شد.  

فراموش نکنید که «هیئت همراه»، «روابط سیاسی» و یا «معاملات تجاری» مورد بحث در این خبر هیچ ارتباطی به دولت کانادا ندارند، بلکه این مفاهیم دقیقا به عنوان اعلام نوعی خودمختاری سیاسی توسط نلسون شکل گرفته اند و عنوان شده اند.  این هدف، یعنی ایجاد روابط بین المللی مستقل از دولت کانادا، در واقع سیاستی است که وی بارها به وضوح اعلام کرده بایستی توسط تمام روسای «ملل» سرخپوست کانادا تعقیب شود.

این حکایت جزئیات بسیار بیشتر و جالب تری دارد که شاید اینجا محل ذکر آن نباشد، اما گمان میکنم  حتی همین شرح کوتاهی که ارائه کرده ام نیز به اندازه کافی اهمیت تصمیم  آقای نلسون برای سفر رسمی به تهران و ایجاد ارتباطات مستقیم سیاسی و اقتصادی با جمهوری اسلامی، و از سوی دیگر اشتها و فعالیت شدید جمهوری اسلامی برای عملی کردن این سفر، و جنبه های امنیتی ملی این حکایت برای دولت کانادا را روشن کرده باشد.  البته به عنوان چاشنی میتوانید به این داستان سابقه دردسر سازی آقای نلسون، و از آن مهمتر تهدیدهای اخیر وی نسبت به بستن خطوط راه آهن کانادا، و یا جریان نفت کانادا به ایالات متحده، و یا تهدید عریان وی در ماه ژوئن که «ملت های بومی کانادا بایستی خودشان را برای درگیری های شدید آماده کنند» را هم اضافه کنید، و خود تصمیم بگیرید که وقایع هفته گذشته تا چه حد ممکن است در نهایی شدن تصمیم کانادا مبنی بر قطع هرچه سریعتر ارتباط دیپلماتیک با ایران و بستن سفارت خانه جمهوری اسلامی در اتاوا موثر بوده باشد.

و نهایتا اجازه بدهید قبل از تمام کردن این مطلب یک جنبه دیگر این اتفاقات را هم ذکر کنم که باز به بستن سفارت ایران در اتاوا  مرتبط است، و آن از یک سو  نامه ای است که در ماه ژوئیه خانم نازنین افشین جم، همسر وزیر دفاع کانادا،  به همین جناب تری نلسون نوشت و در آن از وی «از وی خواهش کرد» که به رابطه خودش با ایران و با سفارت ایران خاتمه بدهد و اجازه ندهد جمهوری اسلامی بیش از این وی را به عنوان یک مهره سیاسی به بازی بگیرد، از سوی دیگر تقاضایی است که خانم افشین جم درست در همان روز (جمعه سیزدهم ژوئیه) که در مصاحبه ای از نامه خود به نلسون پرده برداشت، در مصاحبه ای دیگر از دولت کانادا کرد برای تعطیل کردن سفارت ایران در اتاوا.  اتفاقا این همان نامه و تقاضایی بود که منجر به نوشتن آن توییت مستهجن کذایی به ایشان از سوی آقای هومن مجد گردید، که در «خودنویس» هم در موردش نوشته بودم.

این مطلب در خودنویس.