۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

Ahmadinejad Talked Nuggets -Again


Don't have much time to write, but I just think some the nuggets that came out of Ahmadinejad (AN) mouth are important to be heard by "everybody around the world"! So here's a couple of those nuggets, picked from his talk yesterday at the Friday Prayer in Tehran:

The whole world knows that Iranian elections are purely true, and unlike other democracies around the world, Iranian elections are neither a sham nor previously arranged !

The foreign minister of one of the friendly countries told me personally and sent a message saying that he had asked the Old Colonialism's (United Kingdom) foreign secretary, "why do you interfere in Iran's affairs so much?" and he [the British] had answered, 'this time we've gotten it right, and we've calculated all the details and have a very clear plan, and this time we want to finish up the Islamic Republic." So he [the friendly minister] says "I told him you don't know the people of Iran and the Islamic revolution, and you don't know the system which is based on the authority of the clergy, and you are making a mistake." But he [the British] responded, "this time our work is exact." In reality, however, despite all that, with the grace of God our people slapped the arrogance so hard that after two months and some days they are still all confused and they don't know how to act


a

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

انتخابات بعدی را چه خواهید کرد ؟


گیرم به زور تجاوز و سرکوب و قتل و شکنجه و به یمن پولهای دزدیده شده از سفره های مردم بینوا و خرج شده در پای جهال جنایتکارتان سه چهار سال دیگر هم توانستید همین خر مرده ای که اسمش را «دولت» گذاشته اید را سر پا نگه دارید و به زنده بودنش تظاهر کنید. خوب آنوقت انتخابات بعدی را چکار خواهید کرد، وقتی که هیچکس به پای آن صندوقهای لعنتی نخواهد رفت ؟

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

قابل توجه اهالی بالاترین


لطفا توجه کنید که از این به بعد هر خبری که از محمود احمدی نژاد با عنوان «رئیس جمهور»، یا از هر فردی تحت عنوان «وزیر» او نام ببرد، و یا هر خبری که از سید علی خامنه ای با عناوینی از قبیل «حضرت آیت الله العظمی» یا «رهبر معظم» نام ببرد، مشمول «خبر غیر واقعی» میباشد و رای منفی کاربرها به آن لینک قانونی خواهد بود.


۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

راهکار اصلی جنبش سبز: تکرار بی وقفه و تاکید مداوم بر عدم مشروعیت دولت کودتا



اگر راهی به جز دخالت خارجی راهی برای نجات ایران و مردمانش از تجاوزگرانی که در حال حاضر بر آن حاکم شده اند وجود داشته باشد، آن راه لاجرم دو مولفه اصلی را صاحب است : آگاهی و خودآگاهی جمعی.

آگاهی
برای اینکه مردم ایران از آنچه در حال رفتن بر آنها و کشورشان است و معنی و مفهوم واقعی آن آگاه باشند بایستی برآورد صحیحی از از ابعاد زمانی و مکانی این واقعه داشته باشند. آگاهی از بعد زمانی یعنی آگاهی از چگونگی، مفهوم، و زمینه های «تاریخی» که منتهی به روبرو شدن مردم ایران با حکومتی با این مشخصات گردیده است، و آگاهی از بعد مکانی یعنی آگاهی از شکل و نوع رابطه ای که با وجود چنین حکومتی بر روابط آنها با دیگر اعضای جامعه انسانی در کره زمین حکمفرما میباشد، و نتایج ناشی از آن، و همچنین آگاهی از امکان وجود روابطی از نوعی متفاوت با آن جوامع انسانی در غیاب چنین حکومتی.

خودآگاهی
برای اینکه مردم ایران از آنچه در حال رفتن بر آنها و کشورشان است و معنی و مفهوم واقعی آن آگاه باشند، بایستی برآورد صحیحی از ابعاد و مشخصات نقش خود در شکل گیری و بقای این واقعه داشته باشند. در حال حاضر از آنجا که «ملت» ایران قادر به درک روشن و صحیح نقش جمعی خود به عنوان عامل اصلی بقای حکومت کودتا نمیباشد، به همان دلیل نیز خود را از تجسم و تولید نقش و رفتارهائی جمعی که منجر به برطرف شدن آن حکومت گردد عاجز میداند. به عبارت دیگر، هرگاه «ملت» ایران درک نسبتا صحیحی از ابعاد و میزان قدرت خود در نگه داشتن یا برطرف کردن حکومت کودتا به دست آورد، وقوف ذهنی به آن قدرت خود به خود مترادف با وقوف عملی و رفع حکومت غیر منتخب خواهد بود.

با توجه به دو نکته فوق، شاید بتوان به این نتیجه رسید که در شرایط حاضر مهمترین وظیفه آنهائی که برای ایران احساس مسئولیت و دلسوزی میکنند در عین حال اساسی و بسیار ساده است، یعنی ادامه، تکرار و تاکید بر این نکته که دولت و نظام کنونی خود را به زور بر کشور تحمیل کرده است، منتخب مردم نیست، و مشروعیت ندارد. شاید به جرات بتوان گفت که تکرار مداوم پیغام سادهٔ فوق، و احتراز خودآگاهانه از وسوسهٔ دست کشیدن از تاکید و تکرار به دلیل احساس بی فایدگی یا تکراری بودن پیام، در حال حاضر از مهمترین چالش های پیش روی دلسوزان ایران میباشد.

اگرچه این نکته که به عنوان «مهمترین وظیفه» ارائه شده در ظاهر ممکن است واقعیتی ساده و پیش پا افتاده و شاید حتی بیفایده به نظر برسد، اما حقیقت این است که بقا و تقویت این نقطه نظر اصلی ترین مولفه ای است که میتواند در دراز مدت هم تخریب عمیق و زیربنائی حکومت کودتا را تضمین کند، و هم، در کنار تقویت و گسترش آگاهی های اجتماعی مردم، نهایتا منجر به تولید امکان گذاری کیفی در جامعه به سوی یک سیستم اجتماعی بازتر و شبه دموکراتیک گردد.


۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

خفه شدیم زیر دست و پای خدا!


شاید باور کردنش برایتان راحت نباشد، اما واقعیت این است که مردم امریکا هم در حافظه تاریخیشان روزهائی دارند با شباهت فراوانی به امروز ما: روزهائی که کمر ملت امریکا زیر «فشار الهی» ناشی از اختلاط دین و سیاست قریب به شکستن بود...

کارتونی که میبینید (برای دیدن نسخه بزرگتر رویش کلیک کنید) متعلق به همین خاطرات مردم امریکا در جریان مبارزه شان برای جدا کردن دین از دولت است. این طرح‌ از کارهای هنرمند و فعال سیاسی امریکائی به نام «فرانک چچورکا - Frank Cieciorka» است، و اولین بار در سال ۱۹۶۴ در مجله «رئالیست - The Realist» چاپ شد که یک مجله طنز و انتقاد اجتماعی سیاسی در امریکا بود (تصویری از صفحه کامل آن شماره مجله را میتوانید اینجا ببینید). گفتنی است که با استقبال بسیاری که از این نقاشی کوچک به عمل آمد، بعدها به صورت یک پوستر هم منتشر شد، که پانصد دلار از درآمد همان پوستر هم مستقیما خرج آزاد کردن چچورکا به قیت ضمانت از زندان شد! (جزئیات بیشتر این حکایت را میتوانید اینجا بخوانید)

جمله ای که در زیر تصویر آمده «یک ملت، تحت [مشروعیت] خدا - One nation under God» هنوز جزئی از سوگند معروف و مهم «تعهد تابعیت یا Pledge of Allegiance» است که نه فقط کسانی که به تابعیت امریکا در میآیند، بلکه کودکان در مدرسه نیز این سوگند را یاد میگیرند و ادا میکنند، و در مراسم رسمی همچون مراسم روزانه آغاز کار کنگره امریکا نیز از آن استفاده میشود.


۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

۲۸ مرداد: دوباره هرگز !



بیست و هشت مرداد روز تاریک اما بسیار مهمی است در تاریخ دموکراسی طلبی ملت ما، روزی که پدرخوانده های کودتاگران امروز، یعنی شاه، شعبان بی مخ و کاشانی (مثلثی که معادل امروزش ولایت فقیه-احمدی نژاد-مصباح یزدی است)، پدران ملیت و دموکراسی طلبی در کشور مان، یعنی مصدق دکتر فاطمی و کریم پور شیرازی (که میتوان آنها را تا حدی در خاتمی، موسوی، کروبی و همراهانشان بازشناخت) را به پشتیبانی دو قدرت طمعکار انگلیس و امریکا (که معادل امروزشان روسیه و چین باشد) شکست دادند و مردم ایران را (که معادل امروزشان ما باشیم!) به خاک و خون کشیدند و کشور را به روز سیاه نشاندند.

بسیار گفته شده و باز هم گفته خواهد شد از این روز سیاه و دردناک، اما من فقط میخواهم یک نکته را اشاره کنم، و آن اینکه اگر میخواهیم از این دور تسلسل سیاه و زجرآور عقب افتادگی تاریخی نجات پیدا کنیم و بالاخره خورشید آزادی را در آسمان کشورمان ببینیم، بایستی به جائی برسیم که شباهتهای تاریخی مرداد ماه ۱۳۳۲ و مرداد ماه ۱۳۸۸ را تشخیص بدهیم. باید چشممان آنقدر تیز بین شده باشد که بتوانیم ببینیم چطور این دو ماجرا در واقع یک ماجرا بیشتر نیستند، و چطور این تئاتری که بر صحنه کشورمان در حال اجراست همان نمایشنامه کهنه است با همان کاراکتر ها، گیرم با لباسها و قیافه ها، اداها و ادعاهائی کمی متفاوت.

به یاد چرخه های زاد و مرگ بودائی میافتم که روحتان میگویند حتی اگر هزار سال هم طول بکشد، تا وقتی بلوغ ذهنی و بصیرت کافی پیدا نکنید در هر مرحله ای که هست گیر میکند و هر چند بار هم که بمیرد دوباره و دوباره درقالبی جدید اما در همان مرحله به دنیا میآید تا آن روز که رشد و بلوغ کافی برای رفتن به مرحله بالاتری از «وجود» پیدا کند....

من خیلی امید دارم که روح‌ جمعی مان آنقدر رشد و بلوغ و بصیرت پیدا کرده باشد که از این امتحان موفق بیرون بیائیم و دوباره از همان جائی سر در نیاوریم که بعد از کودتای ۱۳۳۲ بودیم.

بیائید همین تفاوت و بلوغ و درک آن را سرلوحه و راهنمای فکر و اندیشه جنبش سبزمان کنیم، بیائید همه باهم فریاد کنیم «دوباره هرگز!» دوباره هرگز نخواهیم گذاشت تا مثلث زر و زور و تزویراز راه خود منحرفمان کند، به هراس بیافکندمان، یا به افسون چشمانمان به خواب کند. دوباره هرگز نخواهیم گذاشت تا لاله های روئیده از خون جوانانمان زینت بخش میز کار کودتاچیان شوند و فرزندانمان قربانی شهوتهای بی بند و بار ضحاکان. به خاطر میآوریم و تکرار نمیکنیم، به خاطر میآوریم تا تکرار نکنیم.

این ۲۸ مرداد همه با هم «سهراب» وار به جنگ پدرخواندگان برویم، به شوق «ندا» دهیم و به طرب «ترانه» بخوانیم، به یاد آوریم و فریاد آوریم: «دوباره هرگز، دوباره هرگز!»

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

جمهوری اسلامی چه بود ؟



جمهوری اسلامی دملی چرکین بود که در اعماق تاریک روح ملتی با انواع سرخوردگی های تاریخی ریشه زد، راهش را به پوست تن آن ملت پیدا کرد، خودش را نشان داد، ورم کرد و دردناک شد، و امروز در حال سر باز کردن و بیرون ریختن آخرین چرکهای متعفنی است که از آن ساخته شده است.


۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

انعکاس جهانی افشاگری شجاعانه کروبی در مورد تجاوز در زندانهای ایران


این نهضت مردمی خیلی به کروبی مدیون است. اگر هیچ کار دیگری هم نکرده بود، همین نامه ای که نوشت در مورد تجاوزهائی که در زندانهای ایران در حال اتفاق افتادن هستند یکی از مهمترین و موثر ترین افشاگری ها از جنایات دولت کودتا بوده اند، و این نامه نام او را در تاریخ ایران ثبت خواهد کرد.

این را فقط میخواستم برای این بنویسم که بدانید چه تاثیر و انعکاس گسترده ای داشته است این نامه. اگرچه در خود ایران هرجا به این نامه اشاره ای شده قسمت مهم و اصلی آن در مورد تجاوز را سانسور کرده اند (مثلا خبر تابناک را ببینید)، یا حتی در خود اعتماد ملی (ارگان حزب خود کروبی!) که دیشب متن کامل را منتشر کرده بود، امروز کل آن صفحه را مجبور شده اند پاک کنند (این صفحه) و به جایش یک نسخه سانسور شده از نامه را منتشر کنند (اینجا)، اما به قول خارجی ها، گربه دیگه از از کیسه فرار کرده و همه آن را دیده اند، چه جناب جمهوری اسلامی خوشش بیاید یا نه.

برای اثباتش هم یک لیست کوتاه خدمتتان عرض میکنم با اسم و لینک به صفحاتی از روزنامه ها و خبرگزاری های معتبر و بزرگ جهانی که این خبر را در همین نیم روزی که از انتشار آن گذشته به آگاهی مردم دنیا رسانده اند. امیدوارم مفید باشد، هم برای دوستان داخل ایران که متوجه باشند که دنیا شاهد حال و روز ماست و تنها نیستیم، و هم برای دوستان خارج از کشور که شاید بخواهند لینک خبرها را (البته اینها فقط مراجع به زبان انگلیسی است) برای دوستان خارجی شان بفرستند.

توجه کنید که این یک لیست کوتاه شده است (بسیاری از خبرگزاری ها و روزنامه های محلی که خبر را پخش کرده اند را شامل نمیشود)، و همانطور که گفتم الان تنها یک شب از بروز خبر گذشته است، و بنا براین طی ساعتهای آینده بدون شک این خبر با سرعت مضاعفی گسترش خواهد یافت...


به امید پیروزی حق بر باطل، و عشق بر کینه .

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

من اعتراف میکنم . . .



کار بسیار ارزشمندی از بچه های گروه «انقلاب سبز»
موزیک و اشعار از Syndrome

برای دانلود فیلم میتوانید اینجا کلیک کنید

محبس خویشتن منم، ازین حصار خسته ام ...


دوست من، هم وطن!

بیشتر از یک ماه و نیم است که انواع خبرها در مورد بروز تجاوزات جنسی در زندانهای ایران اینجا آورده و گفته شده است، و با کمال حیرت و ناباوری شاهد بوده ایم که هر بار صدای کسی که صحبت از تجاوز کرده است خفه شده، توسط دیگرانی که یا از سر رذالت یا از سر حماقت برسر و دهان آنها کوفته اند که دروغ میگوئی، یا اغراق میکنی، یا مضحک ترین و دردناک ترین بهانه، که «حریم خصوصی» قربانیان را داری از بین میبری...

من خسته شده ام از اینهمه نفاق و دوروئی مردمم، آنهم جائی که مربوط میشود به قربانیان بی گناه و بی صدائی که باید از ترس همین حماقتها و زشتیهای فرهنگ ما حتی از بلاهای چندش انگیزی مثل مورد تجاوز قرار گرفتن در زندان هم حرف نزنند و خفه بشوند.

شما با چه حقی به کسی که میگوید من قربانی شده ام میگوئید دروغ میگوئی؟ شما غلط میکنید به اینها اتهام دروغگوئی میزنید، شما همانهائی هستید که خواهر خودتان را هم اگر مورد تجاوز قرار بگیرد احتمالا مجبور به خود کشی خواهید کرد تا «آبروی» خانواده تان را حفظ کنید.

از این به بعد هروقت خواستید بگوئید مرگ بر جمهوری اسلامی، من پیشنهاد میکنم بروید جلوی یک آینه تمام قد بایستید و بگوئید مرگ بر من. شما همان جمهوری اسلامی هستید که اینقدر از آن شکوه میکنید. جمهوری اسلامی شمائید.

من همه شهر گشته ام ، همنفسم کسی نبود
وطن دیار غربت است ،‌ از آن دیار خسته ام


Widespread use of rape by the Islamic Republic


The news coming out of Iran are getting scarier and more horrible by the hour.

Latest on the table: widespread use of rape against men and women arrested during the recent demonstrations protesting Ahmadinejad's electoral coup.

Numerous reports and news on this topic have been leaking here and there for a while now, but many, myself included, had a hard time taking those as seriously as we should have. After all, there is no well known history of using rape as a political weapon in Iran, and plus, these people call themselves the "Islamic Republic", they send the police on the streets to make sure people don't even see each other's flesh, how could such a heinous label as raping prisoners ever stick to the Holy Republic of Islam?

But then again, it does stick, as it turns out, and quite strongly so too. The latest, most official and most loudly blown whistle belonged to Sheikh Mehdi Karroubi, former Speaker of the Parliament and one of the three Presidential candidates who supposedly "lost" the recent elections to Mahmoud Ahmadinejad's "landslide victory", or mor accurately, his electoral coup.

In a letter to Ayatollah Hashemi Rafsanjani [Note: under the pressure of censor, the original letter has been removed since it first appeared on Sheikh Karroubi's webpage. Here is a link to a full translation on a pro-Mousavi weblog], former President and current Head of the important political body, Assembly of Experts (aka the Expediency Council), Karroubi has spoken of frequent rapes in prisons, committed by the guards and torturers against both male and female prisoners. The picture is quite grim, violent and frightening as he paints it, and it will certainly fly harshly in the face of many Iranians, fundamentalists and reformists alike.

Karroubi's letter describes violent rape that has in many cases led to grave injuries and even death of the victims during the last couple of months, and it demands the authorities to take this situation seriously and do something about it.

But will the authorities do something about that, you may be asking. I personally doubt they will. The ethical burden of such a fact would be unbearable for the regime. The moral dissonence it would introduce between the two Islamic Republics, the one that is here on a mission of saving the world from decadence and moral corruption, and the one that kills, tortures and rapes its own people to keep a couple of petty tyrants in place, is just too wide a chasm for any psyche to handle and stay intact, and these people have given us ample evidence to prove that while their psyche may have many attributes, healthy and robust are not one of those.

So here we are, at the dawn of a new era in Iranian politics and history, dealing with an astonishing historic paradox. On the one hand we are witnessing the unprecedented rise of democratic thinking and politically mature collective behavior on behalf of the people, while on the other side of the same coin lies the most devastating and unusual criminal activities conducted by any Iranian governments in its few thousand years of history.

We are all too anxious to learn what may yet unfold from this point on. Zizek's cat is now in a free fall straight into the depths of the abyss, clawing anything clawable on its way down, yet at the same time chanting to istself repeatedly, "so far so good, so far so good..."

a

اجازه نخواهیم داد کودتا و جنایتهای گسترده اش را در کهریزک خلاصه کنند


«نظام» جمهوری اسلامی با توجه به بی نتیجه بودن انواع حملات به مردم و نیز شکست انواع تلاشها برای منحرف کردن افکار عمومی از واقعیت وجودی کودتا، عملا از تثبیت و احراز مشروعیت دولت کودتا درمانده گردیده است، و خود را در وضعیت کیش و مات در مقابل مردم میبیند.

«نظام» و دولت کودتا که این بازی را با قرار دادن مردم در یک کوچهٔ بن بست و ایستادن در مقابل آن آغاز کرده بودند، اکنون مدتی است که خود را محصور در بن بست و «مردم» را در مقابل خروجی آن یافته اند.

در این وضعیت اغلب گفته شده است که تنها راه نجات کل نظام از بن بست کنونی و فروپاشی احتمالی، قربانی کردن احمدی نژاد و پایان دادن به پشتیبانی از دولت کودتای وی است.

اما با اینحال به نظر میرسد که «نظام» این طمع خام را در سر دارد که با ارائه قربانی ای به مراتب سبک تر و کوچکتر از آنچه ایرانیان خواستار هستند بلا را از خود دور گرداند. اعلام و اعتراف غیر منتظره اخیر در مورد یکی دو فقره جنایت در بازداشتگاه کهریزک را بایستی به این مفهوم دانست که «نظام» امیدوار است با ارائه یک قربانی کوچک خشم مردم را فرونشاند و آنها را به قبول وضعیت راضی کند.

پر واضح است که مردم ما خوب میدانند که اینچنین قربانی های کوچک و کم چربی هرگز قادر به نجات دادن نظام از کیش و ماتی که خود ایجاد کرده است نخواهد بود، چرا که مسئلهٔ کودتا و جنایتهای گسترده ای که برای تثبیت آن انجام گرفته است بسیار بسیار گسترده تر از وقایع یک بازداشتگاه جهنمی و یا فرمانده نیروی انتظامی است.

واقعیت این است که چنین اعترافاتی با نشان دادن گوشه های کوچکی از جنایات، قتل ها، و شکنجه های گسترده ای که در طی دو ماه گذشته از طرف کودتاگران و پشتیبانانشان بر مردم رفته است، هرچه بیشتر این حقیقت را روشن میکند که حد اقل عمل لازم برای خروج از این بن بست، باز و برطرف کردن کامل دمل زشت و دردناکی است که به نام دولت احمدی نژاد بر چهرهٔ مردم ما تحمیل گردیده است.

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

آیا پیشوای جمهوری اسلامی ایران «مقدس» است ؟


بحث زیاد و پیچیده ای ندارم و نیازی هم نیست به آن، اما همین یک سئوال ساده را دوست داشتم بپرسم از دوستان.

آنچه که واضح است این است که در سیستم جمهوری اسلامی ظرفی یا مقامی به نام «ولایت فقیه»، که در حال حاضر توسط آقای علی خامنه ای پر شده است، دارای «تقدس» شناخته میشود به این معنی که به نوعی از حالت معمولی انسانی فراتر نهاده شده است، تا جائی که مثلا انتقاد از آن مقام یا حتی از انسانی که در آن مقام قرار داده شده است ممنوع و به خودی خود توهین آمیز محسوب میشود.

از طرف دیگر، به نظر میرسد که این سیستم تفکر، که ولی فقیه را مقدس و برتر از افراد معمولی مثل من و شما قرار میدهد، نه فقط در ذهنهای خیلی مذهبی و سنتی، بلکه بخصوص در ذهن نسلهای تازه تر، که در دوران پس از انقلاب بزرگ شده اند، به شکل بسیار عمیق و ناخودآگاهی حک شده است.

اما این مسئله که در وهله اول بسیار ساده و ابتدائی به نظر میرسد، در واقع به دلیل عمق و ریشه ناخوداگاه آن در منطق فرهنگی مان (به احتمال زیاد به علت سابقه تاریخی تقدس پادشاهان)، بایستی مورد توجه مستقیم و نقد و تفکر آگاهانه قرار بگیرد، و معتقدم درک و تکرار این مفهوم در سطح وسیع اجتماعی بسیار اهمیت دارد که: ولی فقیه، که در حال حاضر همان آقای علی خامنه ای باشد، فردی عادی است و معمولی، عادی و معمولی مثل هرکدام از ما، که طبق یک سری قوانینی که به دست خود ما مردم ایران ساخته و پرداخته شده اند قدرتهای خاصی به وی سپرده شده تا به کار مدیریت کشور بپردازد.

به عبارت دیگر ایشان نه نماینده و در رابطه مستقیم با قدرتی در آسمانها (خدا) میباشد، و نه نماینده یا در رابطه مستقیم با قدرتی در اعماق زمین (امام زمان).

آقای علی خامنه ای فردی مثل همه ماست که به دنیا آمده است، به مدرسه رفته است، دختربازی خودش را هم کرده است، بعدها هم زن گرفته و خانواده تشکیل داده است، سیگار کشیده است، پیپ هم کشیده است، بخصوص از قهوهٔ «ماکسول هاوس» خوشش میآمده، و بعد ها هم به علت شرکت و نزدیکیش با گروهی از انسانهای دیگر که صاحب قدرت بوده اند آرام آرام به مرکز قدرت نزدیک شده تا جائی که روزی بعد از مرگ ولی فقیه قبلی، ایشان انتخاب شده است تا در عرض یک روز «آیت الله» خوانده بشود، «رهبر انقلاب» بشود، و مکان خالی «ولایت فقیه» را هم پر کند. خوب حالا در طی این داستان ساده دوست دارم یکنفر به من بگوید «تقدس» و ارتباط و نمایندگی ایشان از خدا و امام زمان و امامان و پیغمبران از کجا وارد شد؟ جواب را البته خوب میدانیم، یعنی در همان یک روزی که چند نفر تصمیم گرفتند تا این القاب و مقامها را به نام ایشان اضافه کنند، خود به خود تقدس هم جزء آن محمولهٔ دریافتی بوده است.

اجازه بدهید من هم دیگر بیش از این وقتتان را تلف نکنم، و فقط یکبار دیگر همان سئوال اول را تکرار کنم که آیا واقعا چیزی «مقدس» در باره پیشوای جمهوری اسلامی هست که من خبر ندارم؟


۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

قتل هفت وکیل در مشهد و تبریز طی دو هفته گذشته



روزنامه «اورشلیم پست» امروز به نقل از منابع خود در درون ایران خبر داده است که هفت وکیل که نمایندگی از دستگیر شدگان اعتراضات پس از کودتا را قبول کرده بودند در طی روزهای گذشته در شهرهای مشهد و تبریز به قتل رسیده اند. طبق این گزارش پنج نفر از این وکلا در شهر تبریز و دو نفر دیگر در مشهد به قتل رسیده اند.

سه تن از پنج وکیلی که در تبریز به قتل رسیده اند به علت جراحات وارده در زندان جان خود را از دست دادند، و اجساد آنان طی دو روز گذشته به خانواده هایشان تحویل داده شده است. اورشلیم پست به نقل از منابع خود در تبریز مینویسد که این سه نفر قبل از مرگ به شدت مورد تعارض جسمی قرار گرفته بودند تا حدی که شناسائی صورت آنان حتی برای خانواده شان بسیار مشکل بوده است. از سوی دیگر دو وکیل دیگری که در تبریز به قتل رسیده اند تحت عنوان ساختگی تملک مواد مخدر، و از طریق اعدام به قتل رسیده اند. به گزارش خبرنگار اورشلیم پست این پنج نفر طی هفته های گذشته برای آزادی زندانیان اعتراضات اخیر بسیار فعال بوده اند، و به نظر میرسد دلیل به قتل رساندن آنها توسط دولت همین فعالیت ها بوده باشد.

از طرف دیگر، در شهر مشهد نیز دو وکیل تحت شرایط مشابهی، یعنی با اتهامات ساختگی در ارتباط با مواد مخدر به اعدام محکوم و به قتل رسیدند. این گزارش همچنین اضافه میکند که دولت جمهوری اسلامی اخیرا وکلا را تحت فشار و تهدید شدید قرار داده است تا جائی که بسیاری از آنان از کمک به دستگیر شدگان و دخالت در دادگاههای آنان وحشت دارند و خودداری میکنند.

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

یک سئوال ساده از جناب «رئیس جمهور»



جناب ا.ن، یک سئوال ساده داشتم: اگر واقعا همانطور که گفتی بیست و پنج میلیون نفر در این مملکت به تو رای داده اند و تو را رئیس جمهوریشان میدانند، پس چطور است که آنقدر از همین مردم وحشت داری که روز جشن همان رای ها، در پایتخت همان جمهوری جرات نمیکنی با ماشین و در انظار عمومی به محل تحلیف بروی؟

گیرم Farce News هم راست بگوید و با بالگرد آمدنت دروغ است، که میدانیم و میدانند و میدانی دروغ نیست، آخر با کدام ماشین آمدی که سرت را بیرون نیاوردی و برای مردمت دستی تکان ندادی؟ از کدام خیابان آمدی که نه عکسی از تو هست و نه فیلمی و نه یک نفر از آن هزاران هزار آدمی که جمع شده بودند تا از تو «استقبال» کنند و ریاستت را «جشن» بگیرند تو را دید ؟

------------------
پ.ن.: امروز (پنج شنبه) بالاخره خبر استفاده احمدی نژاد از بالگرد برای رفتن به مراسم تحلیف تایید شد. این خبر از روزنامه اعتماد ملی را ببینید.

.

حکایت جمهوری اسلامی



جناب جمهوری اسلامی امروز هم باز به انکار واقعیات ادامه داد و بی توجه به اعتراضات گسترده، قدم دیگری در مسیر خطرناک رسمی ساختن کودتای احمدی نژاد برداشت. امروز روز تحلیف بود.

اما این حکایت مرا یاد مثلی انداخته که اینطرف دنیا استفاده میکنند، گفتم برای شما هم بگویم. میگویند مردی از آسمانخراشی افتاده بود و در حال سقوط آزاد به طرف کف خیابان، و از کنار هر طبقه ای که میگذشت با خودش میگفت، «تا اینجاش که به خیر گذشته - so far so good».

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

On behalf of the people of Iran: Shame on You, Mr. Obama


It wasn't long ago that he bent all the way down to kiss the hand of one of the most nefarious dictators alive, Abdullah of Saudi Arabia. I said to myself the guy is just green, he is trying to be polite in his own naive way. But even then I knew very well that I was only fooling myself. I was already involved in dealing with the painful dissonance between what I had imagined Obama to be about, and what he's been actually doing since he took over.

But Obama's latest similar move is proving to be just too shameful, too painful and simply too obviously ugly a situation to stay quiet about. Yesterday Obama's Press Secretary defied and ignored the terrible plight of so many Iranians who have been killed, beaten, imprisoned and tortured over the past two months as they asked for their most basic democratic and human rights, the right to have a vote in running their country.

Let me quote the bit I am ranting about. It's from yesterday's press briefing with Robert Gibbs, the full version of which you can read here. This is what he said about the situation in Iran and the States' position:

Q: And on Iran, President Ahmadinejad will be sworn in tomorrow. Some of the U.S. allies will be sending representatives to attend that ceremony. The administration is not. Does the U.S. absence in any way indicate that it is not, shall we say, does not recognize the legitimacy of Ahmadinejad's reelection?

A: No, I -- let me get some larger guidance on our participation. Look, I think we have said throughout this that this was a decision and a debate that was ongoing in Iran by Iranians. That they were going to choose their leadership. The President has discussed our goals for reaching out in order to ensure that they don't develop a nuclear weapons program. Those continue to be our goals.

Q: But does the administration recognize Ahmadinejad as the legitimate President in Iran?

A: He's the elected leader.
a

Got that? Ahmadinejad "is the elected leader," says Obama's secretary. I don't think I need to say much more.

Let me remind you and Mr. Obama that as we speak the people of Iran continue to be beaten, killed and tortured by brutal police and militia vigilantes, because they have come to the streets to peacefully object to the massive and obvious frauds in their election. Mr. Obama is flatly ignoring their plight by recognizing a regressive, repressive and vulgarly violent thug of a coup leader as the 'elected president' of Iran. This is both an insult and an injury to our people, and trust me, we shall not forget this, just as we have not yet forgotten America's support of the coup leaders in 1965.

So where does all this leave the Iranian people, you may be asking. Let me quote some of the most regularly repeated comments and sentiments from Iran's most popular online community, Balatarin. You can click on the Persian text to go to the original comment




لعنت به این اوبامای بیشرف نامرد که هر چی می کشیم از دست این مرتیکه هستش. اگه قبل از انتخابات چراغ سبز نداده بود, ا.ن جرات نمی کرد تقلب کنه. روز به روز دلم بیشتر برای بوش تنگ میشه. مرد بود. اگه الان اون بود امکان نداشت جلوی این آخوندا کوتاه بیاد. این مرتیکه اوباما با دستهای خونی ا.ن که دست میده هیچ, پاش برسه تخم خامنه ای رو هم می خوره. اگه شخصیت داشت که دست بوسی شاه عربستان رو نمی کرد.
Damn this ignoble cowardly Obama, we are going through so much because of this jerk. If he hadn't shown them [the Islamic Republic] the green light before the elections, Ahmadinejad would not have dared cheat like he did. With every passing day I miss Bush more and more. He was a real man. If he were here now it would be impossible that he wouldn't stant up to these clerics. This jerk, Obama, not only does he shake the Islamic Republic's blood covered hands, in fact he would lick Khamenei's balls if he had the opportunity. If he had some character he wouldn't have kissed the hand of Saudi Arabia's King

الان با تمام وجود حسرت می خورم که چرا جان مک کین رئیس جمهور نشد
Now I regret with all my being why McCain did not become the President

اولین نتایج دستگیری آن سه آمریکایی احمق حالا آمریکا مجبور میشه برای آزادی آنها به ا.ن. امتیاز بده
Here's the first outcome of the arrest of those three stupid Americans! Now the US will have to give in to the Islamic Republic for their release

آمریکا ۵۰ سال پیش از دیکتاتوری تو ایران حمایت کرد تازه داشت تنفر مردم کم میشد دوباره نشون داد همون حروم زاده ای‌ هستند که قبلا هم بودن
United States supported dictatorship in Iran 50 years ago, and just when people's hatered was finally subsiding, this goes to prove that they are the same bastards that they were then.

اونایی که واسه انتخاب شدن دموکراتها بالا پایین می پریدند حالا تحویل بگیرن
Thos who jumped up and down for the Democrats to be elected, come and get it now

یادم است یک روزی آمریکا بیلاخی مشابه به مردم افغانستان داد و طالبان رو که بر یک سوم افغانستان مسلط شده بود به عنوان دولت رسمی افغانستان به رسمیت شناخت. به ۱۰ سال نرسید که ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد و میلیاردها دلار خرج شد برای نابودی طالبان که هنوز نابود نشده. نمی دانم آیا آمریکا چنین خوابی هم برای ایران دیده است یا فقط از خریتشان که نمی خواهند از تاریخ درس بگیرند ؟ در هر صورت آقای اوباما تبریک می گویم نزد ملت ایران رفتی بغل مددیوف و سلطان قابوس حواست باشد چند سال بعد نفت خیلی گرون شد نیایی از مردم ایران عذر خواهی بکنی که تا به حال چندین بار ریدید به ایران.
I remember one day the US showed the middle finger to the Afghans and recognized the Taliban, who had at the time control of only one third of Afghanistan, as the legitimate government of Afghanistan. it wasn't 10 years after that that the September 11 happened and billions were then spent to destroy the Taliban, who are still not fully destroyed. I don't know if the US has dreamed up something similar for Iran, or is it just out of their sheer stupidity that they don't get lessons from history? In either case I congratulate Mr. Obama, in the eyes of the Iranians you now belong beside Mevedev and Qabus. Just watch out in a few years from today, when the oil prices get too expensive don't come back and apologize to the Iranians for having shat all over them so many times.

به تخممون ، همون بهتر که شناخت ، دیگه انگ آمریکا بمون نمی زنند .
Fuck that. So they recognized Ahmadinejad, so this way at least we can no longer be labeled (by the Islamic Republic) as (pro) Americans

So, well done, Mr. Obama. Very nicely done indeed. May I just remind you and everybody else that the Iranian youth (the same people who are now writing what I've quoted) were among the most vocal supporters of your presidency during your elections. You are, in other words, genuinely on the verge of screwing it up big time on Iran. Keep it up, Mr. Obama.


Postscript:

Today (Aug. 5), Mr. Gibbs "corrected" his statement of yesterday. Not much of a correction, I have to admit, but at least he took that sharp edge off the Iranian people's nerves for now. And I appreciate that, while hoping that one day soon the United States would decide to shift its ambiguous non-committal stance (and this has been the case since day one of this situation) to a morally clear and ethically unambiguous one of supporting democracy in Iran first, rather than putting short-term interests such as the atomic question or the Iran-Israel disputes first. The fact is that a democratically run Iran would be a much more stable, reliable and trustworthy partner or even challenge for the United States. True, a weak coup government that does not have its people's support (as is the case with Ahmadinejad) would be easier to manipulate and coerce and get points from. But only a fool would trust Ahmadinejad, no matter how week he might be. He is a lunatic on a dangerous and grandiose superstitious-ideological mission. Let him prosper out of his current misery, and you are giving away any hope for a stable future in the region.

In any case... Here's Mr. Gibbs' "correction" today (see full text here):


Q: Switching topics slightly and then we might go back to North Korea. Do you have any reaction to the swearing-in of President Ahmadinejad in Iran today?

MR. GIBBS: Well, let me correct a little bit of what I said yesterday. I denoted that Mr. Ahmadinejad was the elected leader of Iran. I would say it's not for me to pass judgment on. He's been inaugurated, that's a fact. Whether any election was fair, obviously the Iranian people still have questions about that and we'll let them decide that. But I would simply say he's been inaugurated and we know that is simply a fact.

Q: Do you recognize him as the leader, elected fairly or not?

MR. GIBBS: It's not for -- it's not for me or for us to denote his legitimacy, except to acknowledge the fact.

Q: Does the White House believe the election was fair?

MR. GIBBS: That's not for us to pass judgment on. I think that's for the Iranian people to decide, and obviously there are many that still have a lot of questions


a


کاریکاتور...


کپی رایت: کاکس اند فورکوم.

.

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

پیشوای بزرگ رسما به مردم اعلام جنگ کرد!


امروز آیت الله خامنه ای، رهبر معظم یا پیشوای بزرگ جمهوری اسلامی، رسما به مردم اعلام جنگ داد، شخصا وارد گود شد، و آخرین آثار محوی که از خطوط قرمز بر زمین مانده بود را با دست خودش پاک کرد...

به گزارش «Farce News»، وی هنگام «تنفیذ» ریاست جمهوری کودتا گفت:
دشمنان در اين خيال نباشند كه با تقليد مغلوط از حضور عظيم مردم در انقلاب پرشكوه 1357 و در يك كاريكاتور از آن حركت عظيم، مي توانند به نظام اسلامي ضربه بزند چرا كه اين نظام مقتدر و ريشه دار با اين كارها شكست نخواهد خورد.
که بسیار بسیار فرمایش جالبی است از چندین و چند لحاظ! نه فقط اینکه نشان میدهد به شباهتهای بی شمار این جنبش مردمی با انقلاب ۵۷ کاملا واقف است (و بنا بر این منطقا بسیار وحشتزده از آن)، بلکه در عین حال جناب پیشوا با تمسک به روش سنتی و آباء و اجدادی خودشان، یعنی تمسخر، توهین و تحقیر (روشی که آنقدر انواع و اقسام کلامی و رفتاریش را از احمدی نژاد دیده ایم و شنیده ایم که هیچ احتیاجی به نمونه آوردن نیست)، حملهٔ مستقیمی به مردم کرده است، که بندهٔ ناقابل معتقدم باید به فال نیک گرفت، لااقل به دو دلیل:
  1. یکی به این دلیل که این نشان دهنده احساس عجز و خشم شدید جناب «نظام» است. چون به هر حال کارهای «دون شان» مثل خشونت فیزیکی، و یا ابراز خشم و خشونت کلامی را رسم است به مهره های کوچکتر وامیگذارند، و اینکه خود پیشوای بزرگ شخصا اجبار به نشان دادن این رفتارها احساس کند بدون شک علامت بسیار بدی برای آنان، و نشانهٔ‌ بسیار خوبی برای مردم است!

  2. و دوم به این دلیل که با این کارخود، پیشوای معظم عملا خودشان را وارد «گود» کرده اند، هم نشان داده اند که جنگ به لحظات پایانی خودش رسیده است (مرحله ای در بازی شطرنج را مجسم کنید که مهرهٔ «شاه» مجبور به حرکت و حمله و دفاع شده است!)، و هم یک چراغ «سبز» گنده برای عبور از خطوط «قرمز» در مقابل مردم روشن کرده اند، که هل من مبارز، کی میتونه با من کشتی بگیره، بیاد جلو. به عبارت دیگر، آن ته مانده های محوی که از «خطوط قرمز» در ذهن مردم ایران باقی مانده بود را ایشان با دست و پنجول مبارک خودشان پاک کردند!

به هر حال مبارک است، و اینجانب به نوبهٔ خود این اتفاق عزیز و تمام ابعاد و اکناف آنرا به عموم دوستان سبزرنگ تبریک و تهنیت میگویم.


۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

تنفیذ و تحلیف: دو روزی که شریان کودتاگران در دست ماست



ضربه سهمگینی را میتوان (و باید) در این دو روز وارد کرد، چرا که تمام آبروی دولت کودتا و پشتیبانانش در گرو این دو روز خواهد بود، و تظاهرات گسترده مستقیما به نابودی این آبرو و هرنوع مشروعیتی در چشم جهانیان ترجمه خواهد شد.

کودتاچیان تمام سعی خود را کرده اند و خواهند کرد تا این رو روز به آرامش هرچه بیشتر برگزار شوند، حتی خبر موثق دارم که نیروهای انتظامی دستور دارند از برخوردهای خشونت آمیز حتی المقدور پرهیز کنند، چرا که هرگونه درگیری و تظاهرات و سرکوبی در این محدوده زمانی چندین برابر روزهای دیگر بار و معنای خبری خواهد داشت و منجر به نابودی کامل بنای روبه تخریب مشروعیت این دولت میگردد.

پس بیائید فرصت را از دست ندهیم و با تمام قوا این در روز خیابانها را به تسخیر خود در بیاوریم. به همه بگوئید که اگر قرار است در تمام عمرشان تنها یک بار در تظاهراتی شرکت کنند، آن یک بار باید الان باشد، چرا که هر ساعت تظاهرات در این زمان به اندازه یک هفته تظاهرات در زمانهای دیگر تاثیر و ارزش دارد.

لحظه را دریابیم !


۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

چون هدف از این «دادگاه» ها ایجاد وحشت است، بهترین پادزهر آن ریختن به خیابانهاست



از آنجا که تنها معنی و مفهوم و کاربرد اینجور دادگاهها در تمام رژیمهای سرکوبگر اعلام این پیغام به مردم است که:

  1. ما در قدرت هستیم و قانون و نظم در دست ماست و هرطور خواستیم تنظیمش میکنیم
  2. از ما وحشت داشته باشید چون میتوانیم شما را به حبس، اعدام و شکنجه برسانیم
  3. سران شما را گرفته ایم بنا براین شما الان قدرت جهت یابی را از دست داده اید
  4. سران شما از مواضعشان برگشته اند، پس در همراهی با آنها شک بکنید (این عکس را ببینید)
بنا بر این تنها روش مقابله با این دادگاههای نمایشی ثابت کردن بی اثر بودن آن است، از طریق اثبات عملی این پاسخ به کودتاگران که:
  1. شما نه در کنترل هستید و نه مشروعیتی دارید برای تصمیم گیری و اجرای شکل نظم و قانون در جامعه ما
  2. ما هیچ هراسی از شما نداریم چون ما بیشماریم و دولت کودتا هم بدون اردهٔ مردم نه قدرت دارد و نه مشروعیت
  3. این نهضت ما «سر» ندارد و نداشته که شما بخواهید قطع کنید یا تهدید به قطع کردنش بکنید، و خودتان هم خوب میدانید!
  4. ما به دوستان دربندمان اعتماد کامل داریم و صد در صد به انها حق میدهیم که هراعترافی که شما دیکته کرده باشید را قبول کنند و بخوانند -اگر خود ما هم بودیم بدون یک لحظه تردید همین کار را میکردیم !
بنا بر این بهترین و تنها پادزهر و روش مقابله قطعی با این دادگاههای مسخره و دیگر قدمهائی که میتواند در تعقیب آن بیاید، این است که همه هرچه زودتر به خیابانها برویم و خشم، انزجار و اراده خود را به شکلی قاطع و صریح به کودتاگران یاد آوری کنیم.

به همه بگوئید:
مردم فردا (یکشنبه) ساعت 11 جلوی دفتر آیت‌الله هاشمی شاهرودی جمع میشوند تا اعتراض خود را به این دادگاه فرمایشی و اعتراف‌گیری زیر شکنجه اعلام کنند. به گزارش «موج سبز آزادی» خانواده‌های زندانیان نیز از آحاد مردم نیز خواسته‌اند که آنها را در این حرکت حق‌طلبانه تنها نگذارند. دفتر رئیس قوه قضائیه در این آدرس قرار دارد: خیابان ولیعصر، روبه‌روی خیابان جامی، خیابان پاستور شرقی، روبه‌روی مجمع تشخیص مصلحت نظام، دفتر آیت‌الله هاشمی شاهرودی.




این ابلهانی که بر وطن افتادند . . .


حتی اعترافنامه نوشتنشان هم، که لابد توسط بهترین و با سواد ترینهاشان انجام میشود، خود به خود نوعی توهین است به هوش و تکامل بشری . . .

اینها را امروز ‌Farce News تحت عنوان اعترافات ابطحی منتشر کرده است. بخوانید و بخندید -یا بگریید:

گزارش خبرنگاران فارس- قسمت دهم

خبرگزاري فارس: عضو مجمع روحانيون مبارز گفت: پس از انتخابات در جلسه مشتركي هاشمي رفسنجاني، موسوي و خاتمي با يكديگر هم قسم شدند كه پشت يكديگر را خالي نكنند و بنده نمي‌دانم كه اين تنها نگذاشتن و ياري كردن يكديگر پس از 11 ميليون فاصله راي براي چه بود.

به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، محمد علي ابطحي عضو مجمع روحانيون مبارز در ادامه سخنان خود در جلسه علني دادگاه رسيدگي به جرايم پس از انتخابات گفت: زماني كه قرار بود موسوي مدارك مربوط به بحث تقلب در انتخابات را مطرح كند به خاطر دارم در جلسه مجمع روحانيون مبارز وقتي بحث ارائه مدارك تقلب در انتخابات مطرح شد يكي از دوستان كه قبلا وزير كشور هم بود گفت‌ همه اين مدارك اگر جمع شود و درست باشد 700 هزار راي بيشتر نمي‌شود. بنده وقتي از موسوي به عنوان هندوانه سربسته ياد كردم به خاطر همين توهمات بود كه در موسوي وجود داشت كه وي امكان تقلب 11 ميليوني را امكان پذير مي‌دانست.
وي افزود: پس از انتخابات هاشمي رفسنجاني، موسوي و خاتمي در جلسه مشتركي هم‌قسم شدند كه پشت يكديگر را خالي نكنند و بنده نمي‌دانم كه اين تنها نگذاشتن و ياري كردن يكديگر پس از 11 ميليون فاصله براي چه بود.
عضو مجمع روحانيون مبارز تصريح كرد: شايد خاتمي دليل خود را داشت، موسوي شايد كشور را نمي‌شناخت ولي خاتمي با همه ارادتي كه به وي دارم اتفاقا برعكس همه مسائل را مي‌دانست، توانايي و اقتدار مقام معظم رهبري را مي‌شناخت اما به خاطر اتفاقات موسوي را همراهي كرد كه اين همراهي خائنانه بود.
ابطحي اضافه كرد: هاشمي در ذهن خود قصد انتقام از احمدي‌نژاد و مقام معظم رهبري را داشت؛ اين‌ها همه مسائلي بود كه در ذهن موسوي به عنوان توهم همراهي شكل گرفته بود.
وي با اشاره به نقش مجمع روحانيون مبارز خاطرنشان كرد: واقعا مجمع روحانيون منتسب به امام و انقلاب بود لذا حداقل بايد اين انتصاب را نگه مي‌داشت.
عضو مجمع روحانيون مبارز تصريح كرد: بنده خودم را نيروي اصلاح‌طلب مي‌دانم؛ لذا مي‌گويم كه خاتمي حق نداشت ظرفيت اصلاحات را به پاي موسوي بريزد حتي موسوي هم اين ظرفيت را نداشت. البته بنده طرفدار رياست جمهوري احمدي‌نژاد نبودم ولي زماني كه 11 ميليون در انتخابات فاصله ايجاد شد به عنوان كسي كه طرفدار مردم‌سالاري هستم اين مسئله را نپذيرفتم و با اين موضوع جلوي فضاي رشد مدني را گرفته و به فرهنگ و تاريخ ايران خيانت كرده‌ام. ولي اگر به جاي پيام به موسوي به احمدي‌نژاد تبريك مي‌گفتيم امروز بهترين وضعيت را در تاريخ ايران دارا بوديم.
ابطحي با اشاره به حضور خود در برخي راهپيمايي‌هاي غيرقانوني خياباني تاكيد كرد: كار بدي كردم كه در راهپيمايي‌ها شركت كردم ولي كروبي به بنده گفت كه ما با اين راي كم نمي‌توانيم مردم را به خيابان‌ها دعوت كنيم. ولي خود برويم تا به نوعي اعتراضمان را نشان بدهيم.
وي اظهار داشت: موسوي به كروبي پيغام داده بود كه من چيزي براي از دست دادن ندارم، موسوي اگرچه چيزي براي از دست دادن نداشت ولي با توجه به راي 13 ميليوني با اين پيگيري آشوب‌ها خيلي‌ چيزها را از دست داد و ما افتخار اين حضور 40 ميليوني را از دست داده و آنرا خدشه‌دار كرديم ما مي‌توانستيم در دنيا بهتر از اين باشيم.
عضو مجمع روحانيون مبارز ادامه داد: موسوي در بسياري از موارد مي‌گفت من طرفدار مردم مسلمان هستم. اين درحالي است كه اين آشوب‌ها دلبستگي‌هاي مردم مسلمان را نسبت به ايران قطع كرد، موسوي مي‌گفت كه من طرفدار خط امام هستم و هميشه روي نظام و امام تاكيد مي‌كرد، بنده مي‌گويم كه هيچكس نمي‌تواند روي امام و نظام تاكيد كند ولي در عين حال كوچكترين عملي انجام دهد كه نظام را هم به خطر بيندازد. چرا كه امام فرموده‌اند حفظ نظام از اوجب واجبات است.
ابطحي اضافه كرد: اگر مقام معظم رهبري نبودند يا اگر ايشان يك قدم به عقب مي‌نشستند امروز هلال ناامني ايران، افغانستان و پاكستان شكل مي‌گرفت و درصورتي كه اين هلال تشكيل مي‌شد ديگر هيچ جا اثري از انقلاب نمي‌ماند. از اين رو ملت ايران بايد از تيزهوشي مقام معظم رهبري و سربازان با نام و بي نام ايران كه اين كشور را از اين مسئله نجات دادند تشكر كند.
وي با بيان اينكه معمولا ما نيمي از شجاعت را تعريف كرده‌ايم اظهار داشت: شجاعت بزرگتري هم وجود دارد كه بنده از آن استفاده مي‌كنم لذا اگر انساني احساس كند كه به ديدگاهي رسيده و اين ديدگاه به نفع نظام است بيان آن شجاعانه‌تر است از بيان ديدگاه و نظر اپوزيسيون در مقابل حكومت و نظام.
عضو مجمع روحانيون مبارز در ادامه تاكيد كرد: به همه دوستان مي‌گويم و همه دوستاني كه صداي ما را مي‌شنوند بدانند كه موضوع تقلب در ايران دروغ بود و در واقع تقلب موضوعي بود تا آشوب‌ها شكل بگيرد تا ايران همانند افغانستان و عراق بشود، تا جايي كه كشور دچار آسيب و سختي بشود.
انتهاي پيام/ي



بالاترین عزیز، التماس میکنم به وضعیت کامنت ها رسیدگی کن!


مدیران عزیز بالاترین،

اگر رای های مثبت و منفی به کامنت های زیر هر لینک مهم نیستند، پس چرا اصلا طراحی شده این امکان؟ و اگر مهم هستند، پس چرا تعمیرو قابل استفاده شان نمیکنید؟ الان چند ماه است که اختلالات وسیعی در سیستم کامنت ها به وجود آمده. در میان انواع و اقسام این «اختلالات»، بدترینشان اینست که تعداد رای های مثبت و منفی هر کامنت قابل دیده شدن نیست تا وقتی که خود آدم به آن رای بدهد، و حتی بعد از آن هم هر بار باید روی مثبت یا منفی کلیک کرد تا دید که هرکامنت چه نوع عکس العملی دریافت کرده از ملت. من شخصا این وضعیت را بسیار آزار دهنده میابم، و مدتهاست منتظرم تا این مسئله را مرتفع کنید، اما متاسفانه خبری نشده.

دوستان عزیز، شما که اینهمه وقت میگذارید تا الگوریتمی بنویسید که کاربران ورزش دوست خودتان را از دست ندهید، کمی هم به فکر کاربران روزمره همه چیز دوست خودتان باشید. این صحیح‌ نیست که فیدبک ساده اما مهمی مثل نظر دیگران در مورد یک کامنت مدتها باشد از کار افتاده باشد و شما زحمت تعمیر آن را به خودتان ندهید. اگر موفقیت عمده بالاترین به دلیل همین است که توانسته ایرانیان سرتاسر دنیا را باز در یک جامعه مجازی کنار هم بیاورد و به انها احساس با هم بودن بکند، یک دلیل اصلیش همینجور فیدبک ها هستند که به فرد اجازه میدهد بتواند نظر جمع را بداند. و شما اگر دقت کنید اینروزها میبینید که حتی مهمترین نظر سنجی های آنلاین هم این امکان را به کاربر میدهد که بدون اجبار به رای دادن بتواند ببیند نتیجه نظر سنجی در چه وضعی است و دیگران نظرشان چه بوده است. اصلا همانطور که گفتم، اگر این فیدبک و نظر سنجی مهم نیست، پس چرا از اول طراحی شده در بالاترین ؟

آیا واقعا تعمیر این قسمت جزئی از برنامه تان تا این حد مشکل است، یا مسئله اینجاست که در نظر شما موضوع مهمی نیست؟ اگر مسئله از مشکل بودن تعمیر است، پس بفرمائید، مطمئنم در میان کاربران دوستانی خواهند بود که با کمال میل به شما کمک کنند، یا اصلا یک برنامه نویس مجرب را چند ساعت اجیر کنید تا این کار را بکند برایتان، پولش را هم اعلام کنید و ما حاضریم مثل قبل کمکتان کنیم تا این را راه بیاندازید برود.

واقعا چرا بخشی به این سادگی اما با این اهمیت الان ماههاست که از کار افتاده و تعمیر نمیشود ؟