با کمال بهت و ناباوری دیدیم که دولت کودتا و نظام جمهوری اسلامی عملا جان یکصد و شصت و هشت نفر از هموطنانمان را به پشیزی نگرفتند، و حتی یک نصفه روز را هم عزای عمومی اعلام نکردند، و نیم دقیقه سکوت را هم به احترام اینهمه انسان که در واقع قربانی بی ثباتی، انزوا، بی عرضه گی و ناکارآمدی همین دولت شده اند ندادند.
واقعا شاید وقت آن رسیده باشد که به عنوان یک «ملت» برخی سئوالهای ابتدائی اما بسیار جدی و پر اهمیت را از خودمان بپرسیم و بگوئیم آیا واقعا این است آن زندگی که ما برای خودمان و مملکتمان میخواهیم؟ آیا حقیقتا حس لیاقت ما بهتر از این طلب نمیکند از ما؟ آیا جان ما در ذهن خودمان هم فقط همینقدر ارزش دارد؟ آیا وقت آن نرسیده که برخیزیم، ذهن های خسته و خوابالودمان را تکانی بدهیم و گردی بیافشانیم و بگوئیم ما بهتر از اینیم و بیش از این را لایق؟
حقیقت تلخ این است: کشور ما سی سال است که در یکنوع آپارتاید سیاه عقیدتی به سر میبرد. آپارتایدی که وطن ما را و هموطنان ما را به دو دسته کرده است، یکی دسته آنها که مهم هستند و قدرت دارند و پول دارند و اسلحه دارند و دستور میدهند، و یک دسته آنان که هیچکدام از اینها را ندارند، و اگر هم با رنج و محنت چیزی به دست آورده اند، هر کوچکترین عضوی از دسته اول میتواند به راحتی نه فقط مالشان را، که حتی جانشان را هم از دستشان در بیاورد، بی آنکه پروای بازخواستی و قانونی و حکمی داشته باشد.
این یک آپارتاید عقیدتی است، یعنی که در آن اگر به یک سری افکار معتقد باشی (یا تظاهر به اعتقاد کنی)، جزء گروه اول محسوب میشوی، همانها که خونشان سرخ سرخ است و زندگی و مرگشان پر اهمیت. اما اگر معتقد به آن افکار نباشی، آنوقت خود به خود در گروه دوم هستی، آنوقت خونت بسیار کمرنگ و آبکی میشود تا جائی که اگر به اندازه کافی اعتقادت کم یا دور از مرکز باشد به جائی خواهی رسید که اصلا خونت، جانت و مالت هیچ احترام و ارزش خاصی ندارد.
چرا راه دور برویم، همین سقوط اخیر هواپیمای توپولف را بگیریم، که دولت ارمنستان برایش اعلام عزای عمومی کرد، اما اگرچه اکثریت قریب به اتفاق مسافران هواپیما ایرانی بودند، دولت ایران هیچ عکس العمل خاصی نسبت به مرگ اینها نشان نداد. گفتند شاید دولت ایران مثل ارمنستان «احساساتی» نیست و به همین راحتی اعلام عزای عمومی نمیکند. واقعیت تلخ این است که دولت اسلامی اتفاقا خیلی هم احساساتی است، اما به شرط اینکه خون شما از نوع درستش باشد و رنگ درست و حسابی داشته باشد.
اجازه بدهید مستند عرض کنم خدمتتان، که چه کسانی رنگ خونشان به اندازه کافی سرخ است. این لیستی که در زیر میآورم کوچک و نا کامل است، اما مشتی است و نمونه ای از خروار، و نگاه سریعی به آن روشن میکند که چه افراد و گروههائی در این مملکت «ارزش» این را داشته اند که برایشان «عزای عمومی» اعلام شود، بر خلاف هزاران هزار انسانی که در گروههای کوچک و بزرگ طی صدها حادثه دلخراش سقوط هواپیما و تصادفهای قطار و اتوبوس کشته شده اند و هیچ اتفاق خاصی هم در این مملکت نیافتاده، نه عزای عمومی اعلام شده و نه شهری و استانی تعطیل شده برای مرگشان.
متاسفانه این حقیقت بیش از حد ساده و روشن است، که ما سی سال است که در یک نظام مبتنی بر یک آپارتاید سیاه عقیدتی زندگی میکنیم!
این لیست کوچک را خودتان ببینید، اگر موارد دیگری را هم سراغ دارید که من اینجا نیاورده ام، حتما ذکر کنید و من اضافه خواهم کرد. من هم همینجا دیگر ساکت میشوم . . .
- [اسفند ۱۳۸۱] سقوط هواپیمای سپاه در کرمان: سه روز عزای عمومی در کشور
- [بهمن ۱۳۸۵] مرگ حجت الاسلام حامدی: یک روز عزای عمومی در آذربایجان
- [خرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله فاضل لنکرانی: پنج روز عزای عمومی در قم
- [مرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله مشکینی: یک روز عزای عمومی در کشور، دو روز در قم
- [شهریور۱۳۸۶] مرگ آيت الله بنيفضل : دو روز عزای عمومی در آذربایجان شرقی
- [آذر ۱۳۸۶] مرگ آیت الله موسوی همدانی: سه روز عزای عمومی در همدان
- [فروردین ۱۳۸۷] انفجار در شیراز: یک روز عزای عمومی در استان فارس
- [تیر ۱۳۸۷] تصادف اتوبوس در اتوبان تهران-قم : سه روز عزای عمومی در یزد
- [مرداد ۱۳۸۷] مرگ آیت الله مرعشی: یک روز عزای عمومی در شوشتر
- [دي ۱۳۸۷] جنگ در غزه: یک روز عزای عمومی در کشور
- [فروردین ۱۳۸۸] مرگ حجت الاسلام مناقب: دو روز عزای عمومی در یزد
- [اردیبهشت ۱۳۸۸] مرگ آیت الله بهجت: سه روز عزای عمومی در کشور
- [تیر ۱۳۸۸] سقوط هواپیمای توپولوف در قزوین: عزای عمومی پیشکش، رهبر حتی تسلیت هم نمیگوید . . .
هیچ نظری موجود نیست:
اگر مطلب بیشتر از هفت روز عمر دارد کامنت شما برای اطمینان از اسپم نبودن بررسی خواهد شد، اگر مطلب کمتر از هفت روز عمر دارد کامنت شما مستقیم منتشر خواهد شد