تنها یکی دو روز پیش بود که اظهار امید کردم ایران مثل بالاترین نباشد که واسطه ها بتوانند در پی منافع خودشان قربانیان را به عذرخواهی از جانیان قانع کنند، و همین دیروز اظهار نگرانی که توطئه گسترده ای دقیقا در همان جهت در کار است، اما به همین زودی امید و نگرانی هایم جای خودشان را به هراس و تلخی داده اند.
دیو زشت خیانت روی کریه خودش را بسیار سریع تر از آنچه که انتظار میرفت از باتلاق بد بوی مصالحه طلبی نشان داد و مشخص شد که اصلاح طلبان در جنگل تاریک عهد خود را با گرگ زخمی بسته اند و امضایش هم کرده اند که جلوی او را باز خواهند گذاشت تا از معرکه فرار کند، به شرط آنکه او هم از یک طرف کفتارهایش را از سرشان باز کند و به زنجیر بکشد، و از طرف دیگر چوپانی و گرد هم آوردن گله رمیده را هم باز به دست اینها بسپارد.
زیادی شاعرانه شد، برگردیم به واقعیت. نکته اینجا بود که طی همین بیست و چهار ساعتی که از آخرین پست این وبلاگ میگذرد برایم کاملا مشخص شده که موضوع گسترده، حساب شده و برنامه ریزی تر از آن است که اتفاقی باشد، و اصلاح طلبهای حکومتی به قصد تثبیت بقای جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و تلاش برای تضمین شرکت دوباره ملت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، در ازای دریافت سهمی از معادلات قدرت رژیم به میدان آمده اند.
لینکها و خبرهائی که در آن پست (اینجا) ذکر کردم را حتما در خاطر دارید، و به آنها میتوانید محتوای اطلاعیه ای که اصلاح طلبها در دفاع از آشتی با خامنه ای دادند (اینجا)، یا مقاله هائی که به قلم معصومه ابتکار و عباس عبدی در آخرین شماره روزنامه «روزگار» منتشر شده اند را نیز بیافزائید (اینجا، صفحه های یک و دو را ببینید)، به علاوه متن های کوچک و بزرگ فراوانی که همه نشان از این زد و بند جدید دارند، و آوردنشان اینجا هفتاد من اینترنت خواهد شد.
اما این وسط یک سئوال مهمی که در ذهن من جوابش به نحو گیج کننده ای نامشخص مانده این است که موسوی و کروبی چه میگویند در این مورد؟ طبعا هیچکدام از ما هنوز پاسخ دقیق و قابل اثباتی نداریم برای این سئوال، اما اجازه بدهید عرض کنم من شخصا چه گمان میکنم در این مورد.
همانطور که مطلعید، ماموران ولی فقیه بر خلاف انتظار خیلی از ما موسوی و کروبی را به تلویزیون نیاوردند که اعتراف کنند. آنها اما از تاکتیک قدیمی و اثبات شده دیگری استفاده کرده اند، یعنی جدا سازی موسوی و کروبی از جامعه، و ایزوله کامل ارتباطی و اطلاعاتی آنها. آنچه که میتوان به ظن قریب به یقین از استفاده رژیم از این ابزار نتیجه گرفت این است که طی این مدت ماموران اطلاعاتی از طریق فید کردن اطلاعات مهندسی شده و دست ساز سیاسی و اجتماعی در مورد جهان خارج از محبس به موسوی و کروبی و همسرانشان تلاش کرده اند تا ذهنیت آنها را آرام آرام و بدون توسل به خشونت و زور به سوی هدف حساب شده ای سوق دهند -هدفی که بی شک نمیتواند متفاوت باشد از آنچه که بخش دیگر رژیم از طریق معامله با اصلاح طلبان برنامه ریزی کرده است. این تصور و انتظاری بسیار راحت و منطقی است که دو تیم مذکور، یعنی ماموران مسئول مهندسی روانی رهبران محبوس جنبش، و ماموران مسئول معامله سیاسی با خاتمی و همراهانش، مانند دو لبهٔ یک گاز انبر تحت هدایت یک دست، و اگرچه در جهاتی به ظاهر متفاوت اما عملا به سوی یک هدف خاص حرکت و عمل کرده باشند.
به عبارت دیگر، این به هیچوجه اتفاقی غیر ممکن نیست که در طی این سه چهار ماهی که موسوی و کروبی و همسرانشان در حبس و تحت نظارت و مهندسی کامل اطلاعاتی و روانی (بدون کوچکترین دسترسی به جهان خارج!) به سر برده اند به شکلی روی آنها کار شده باشد که قانعشان کرده باشند بهترین و عملی ترین راه برای آنان پیوستن به ولی فقیه است، و چه بسا در تاکید آن ذهنیت حتی وعده هائی ظاهرا غیر ممکن از قبیل نابود سازی باند احمدی نژاد توسط ولی فقیه نیز به آنان داده شده باشد، وعده ای که اکنون در مقابل چشمان متحیر آنان در حال عملی شدن است.
با توجه به امکان پذیر بودن چنین سناریوئی، من شخصا این اندیشه را غیر ممکن نمیدانم که مهدی کروبی مثلا، اگر امروز بعد از آنهمه «کار» روانی که رویش انجام گرفته از حبس آزاد شود، خود را در موضعی اعلام کند به کلی متفاوت از آخرین مواضع قبل از حبس خود، تا حدی که چه بسا صد و هشتاد درجه مثلا با موضع گیری های اخیر سخنگویش یعنی مجتبی واحدی (اینجا) تفاوت داشته باشد.
البته واضح است که اینگونه سناریو هائی را نمیتوان با اطمینان مطرح کرد، تا روزی که خود موسوی و کروبی بیرون بیایند و حرف بزنند و موضع خود را بیان کنند، اما در هر حال من شخصا با توجه به نشانه هائی که اخیرا مشاهده کرده ام دارم خودم را برای آن سناریوی تلخ آماده میکنم...
در اينكه به جهان خارج دسترسي نداشته باشند ترديد هست.
پاسخحذفدر اينكه اصلاً حداقل به اين زودي ها هم به صحنه بيايند ترديد هست.
در اينكه مردم راه خود را مي روند، ترديدي نيست؛ چه با اينه، چه بدون اينها.
در اسقاط نظام(به قول اين روزهاي خاورميانه) هم ترديدي نيست؛ منتها در هزينه هاش چرا.