۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

جمهوری اسلامی دو شقه نشده: هزار تکه شده


وقتی سر و صدای دعوای بین خامنه ای و احمدی نژاد بلند شد طبعا این خیلی از ما را شاد و امیدوار کرد، چرا که واضح بود چه خامنه ای برنده شود چه احمدی نژاد در هر حال
جمهوری اسلامی بعد از این دعوا شدیدا تضعیف شده خواهد بود و احتمال از پا در آمدنش بسیار بیشتر. اما کم کم، با گذشت تنها یکی دو ماه از آغاز دعوای علنی خامنه ای و احمدی نژاد، الان دارد واضح میشود که وضع نابسامانی جمهوری اسلامی و «نظامش» از آنچه که میاندیشیدیم بسیار ناجور تر است، و دعوای ولی فقیه و رئیس جمهورش تنها یکی از شکافهای بسیار عمیق و کاری است که زیر پوسته ای نازک که ظاهرا به هم پیوسته، در واقع سراپای ساختار جمهوری اسلامی را از هم پاشیده است.

یک نکته بسیار جالب در این حکایت هم این است که خود شخص خامنه ای که قرار است مرکز ثقل و ثبات جمهوری اسلامی باشد، تبدیل شده است به محوری که با استفاده از آن ملت به جان همدیگر افتاده اند! در تمام این حمله ها یک «اسلحه کلامی» مشترک مورد استفاده قرار میگیرد، و آن اعلام «ولایت پذیری» شخص حمله کننده است بر علیه «ولایت گریزی» شخص مورد هجمه قرار گرفته. به عبارت دیگر، به دلایلی (که بسیار هم قابل تحلیل و جالب هستند اما اینجا واردش نخواهم شد)، «مقام ولایت فقیه» به جای اینکه «حبل المتین» اتحاد باشد، تبدیل شده به «عمود» حمله، که هرکسی دستش را به آن میگیرد تا حول آن تاب میمونی بخورد و بقیه را نقش زمین کند.

بگذارید زیاد ننویسم و به جایش چند تا نمونه سریع بیاورم از این از هم پاشیدگی، و بعد بروم سراغ اصل نتیجه ام.


سایت «شفاف» متعلق به «قالیباف» را مثلا در نظر بگیرید. شفاف طبعا مدتهاست که اصلاح طلبان را زیر آتش قرار داده، و خوب هنوز هم این جبهه باز است (اینجا مثلا)، بعد در یک جبهه دیگر البته به احمدی نژاد و مشائی هم حمله کرده (مثلا اینجا، و البته خیلی جاهای دیگر!)، از طرف دیگر در یک جبهه کاملا متفاوت، حزب اللهی های تند و تیزی مثل فاطمه رجبی و حمید رسائی را زیر آتش گرفته (اینجا)، و در همان حال دست مساعدتی هم از کیهان شریعتمداری قرض گرفته تا در یک جبهه دیگر هم به هاشمی رفسنجانی و طرفداران او هم حمله کند (اینجا مثلا). متوجه عرایض بنده هستید؟ و اگر دارید اینها را پنجاه سال بعد از این میخوانید، این را لطفا در ذهن داشته باشید که داریم راجع به جمهوری اسلامی صحبت میکنیم، جائی که در آن همه حرفها بایستی یک حرف باشد. اتفاقا همین چند وقت پیش بود که خود خامنه ای به صراحت اعلام کرد مسئولین اگر گلایه و انتقادی از همدیگر دارند باید آنها را عمومی نکنند، و بارها و بارها هم تاکید و تکرار کرده همین حرف را (اینجا).

از طرف دیگر، سایت رجا نیوز را در نظر بگیرید. علاوه بر اینکه طبعا شروع به جنگ با مشائی کرده بود، و اخیرا کلا ضد دولت شده (که نیاز به لینک ندارد!) از یکطرف به جان هاشمی رفسنجانی افتاده است (اینجا، اینجا و خیلی جاهای دیگر)، از طرف دیگر به جان محمد خاتمی و سید حسن خمینی افتاده (مثلا اینجا یا اینجا)، در عین حال به قالیباف هم تاخته (اینجا مثلا، یا اینجا)، ضمن اینکه علی مطهری را همفکر با «فتنه» و مخالف خامنه ای خوانده (اینجا)، به ضرغامی و صداو سیمای جمهوری اسلامی هم حمله ور شده (اینجا)، و برای اینکه کسی جا نیافتاده باشد، نهایتا احمد توکلی را هم زیر شلاق گرفته (اینجا).

و به عنوان آخرین نمونه هم بگذارید خبرگزاری رسمی «فارس» را اشاره کنم، که از یکطرف
علیرغم اعلام تسلیم خاتمی آتش بس را قبول نکرده و به تیراندازی به سوی اصلاح طلبان و شخص خاتمی ادامه میدهد (مثلا اینجا)، در حالی که در عین حال به مجلس هم رحم ندارد (اینجا یا اینجا)، به هاشمی را هم به باد انتقاد میگیرد (اینجا و اینجا و حتی اینجا)، و البته حملات گسترده فارس نیوز به احمدی نژاد و مشائی و «گروه انحرافی» آنها هم که آنقدر هست که نیازی به لینک ندارد.

خلاصهٔ این حکایت، همانطور که عرض کردم، این است که جمهوری اسلامی دو شقه نشده و جنگ بین احمدی نژاد و خامنه ای اگرچه ممکن است در ظاهر بزرگترین جبهه نبرد باشد، اما به هیچوجه تنها جبهه نیست. جمهوری اسلامی در واقع پاره پاره شده است و هر گوشه ای از آن را یک گروهی گرفته و «به نام نامی ولی فقیه» دارد بقیه را از دم تیغ میگذراند.

این اگرچه برای خیلی ها
(از جمله اصلاح طلبها) که نان و هویتشان در گروی وجود جمهوری اسلامی است ممکن است خبر بدی باشد چون نشان از هم پاشی نهائی جمهوری اسلامی را دارد، اما در نظر من خبر بسیار خوبی است که مدتی است در انتظارش بوده ام. یادم است پارسال بود که وضعیت جمهوری اسلامی را تشبیه کرده بودم به کاراکترهای کارتونی که مثلا روی اسکی از تپه ای پائین میاید و ناگهان با وحشت تمام میبیند که یک توری سیمی مقابلش است، بدون اینکه بتواند ترمز کند با همان سرعت از توری رد میشود، اما میبیند که هیچ اتفاقی نیافتاد! ولی البته درست به محض اینکه طرف شروع میکند به «ذوق کردن» از این معجزه الهی، بدنش هزار تکه میشود و از هم میپاشد. جایی نوشته بودم (اینجا) جمهوری اسلامی به همان کاراکتر میماند، فعلا از توری سیمی رد شده، اما هنوز خودش متوجه نیست که هزار تکه شده، و ذوق کرده که «حظ کردید چه قشنگ از توری سیمی رد شدم و هیچ اتفاقی هم نیافتاد؟!»

به هر حال به نوبه خودم آغاز از هم پاشی جمهوری اسلامی را به تمام آزادی خواهان وطنم تبریک میگویم، و همین الان قویا به همه شما دوستان توصیه میکنم اضطراب و هراس هائی که از اصلاح طلبان در این مورد خواهید شنید که نباید اجازه داد جمهوری اسلامی از هم بپاشد چون اگر بپاشد ایران چنین میشود و چنان میشود را جدی نگیرید، و به این فکر کنید که این ها برای خودشان هم بهتر است اگر جمهوری اسلامی از کفشان برود چون فرصتی میشود که در یک محیط مناسب و سالمتر آنها هم یک شخصیت سیاسی جدید، مفید، مناسب و معنی داری برای خودشان درست کنند.



امروز اگر «اصلاح‌طلبان» خود را هم سو با مطالبات جنبش مردمی تعریف کنند، خیانت است

این متن ابتدا در سایت خودنویس منتشر گردیده است.

شاید تیتر این موضوع کمی «رادیکال» یا حتی برخاسته از احساسات به نظر برسد، اما اجازه بدهید سریع ادعا کنم که چنین نیست، بلکه حرفی که در تیتر مطلب عنوان شده در حقیقت یک واقعیت ساده و پیش پا افتاده است، و شرح آن هم حتی چندان نیازی به نوشتن ندارد چرا که در واقع همه مان آن را میدانیم.

اجازه بدهید بحث را با این نکته ساده آغاز کنم که اصولا کلمه «اصلاح طلب» یک بخش محذوفی دارد که اگرچه گفته یا نوشته نمیشود، اما به هر حال معنیش در بطن عبارت موجود است، و آن بخش محذوف عبارت است از «جمهوری اسلامی» و «ولایت فقیه.» به عبارت دیگر، هروقت میگوئیم «فلانی اصلاح طلب است،» در واقع آنچه داریم میگوئیم این است: «فلانی معتقد به تلاش سیاسی برای اصلاح سیستم جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه است.»

اما اگر این را قبول دارید که اعتقاد به جمهوری اسلامی و اعتقاد به ولایت فقیه در بطن مفهوم «اصلاح طلبی» واقع شده است، آنوقت طبعا با این نکته نیز توافق خواهید داشت که: اگر جنبش مردمی آزادی خواهی در ایران به دنبال عوض کردن جمهوری اسلامی به یک سیستم سیاسی دموکراتیک و مبتنی بر اصول غیر دینی است، و اگر جنبش مردمی آزادی خواهی در ایران به دنبال حذف کردن سیستم ولایتی است (سیستمی که در آن به یک فرد این قدرت داده میشود که فرای قانون و فرای آراء مردم اراده خود را بر تمام جامعه تحمیل کند)، آنگاه تفکر و عقیده «اصلاح طلبی» امروز دقیقا در جهت متضاد با خواسته مردم قرار میگیرد، چرا که اندیشه «اصلاح طلبی» محدوده های سیاسی خودش را در تضاد با دو تمایل سیاسی تعریف میکند: ۱) تفکری که خواستار ثابت ماندن و عدم تغییر وضعیت کنونی است، و ۲) تفکری که خواستار تغییر اصولی وضعیت کنونی است. اگرچه اصلاح طلبان بنا به این تعریف خود را در تقابل با اصول گرایان میابند، اما این واقعیت آنها را هم سو با حرکت مردمی برای رهائی از جمهوری اسلامی قرار نمیدهد، بلکه بر عکس، به دلیل نیاز وجودی آنها به برقرار ماندن چارچوب نظام حاضر (اگر جمهوری اسلامی در میان نباشد، اصلاح طلبی مفهوم و موجودیتی نخواهد داشت)، آنان عملا در تضاد با خواسته های جنبش مردمی قرار میگیرند.

بنا بر این، و بخصوص با توجه به این واقعیت آخر است که در تیتر عنوان گردید که امروز اگر اصلاح طلبان بخواهند هویت و مطالبات سیاسی خویش را با شفافیت و صداقت بیان کنند، بایستی آن مطالبات را در تضاد با خواستهای جنبش مردمی عنوان کنند، چرا که جنبش مردمی اکنون طالب پایان سیستم حکومتی جمهوری اسلامی، و حذف مدل ولایتی میباشد، و کوشش اصلاح طلبان برای استفاده از «رانت» پشتیبانی مردمی از طریق عدم شفافیت و صداقت در مورد آن تضاد، تعریفی نخواهد داشت به جز «خیانت».

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

نگاهی تخصصی به خبر اعلام حذف یارانه دیه و افزایش مبلغ آن به 90 میلیون تومان


از اخبار چنین بر میآید که «دولت مستضعفین» تصمیم گرفته تا یکبار دیگر چنگ و دندان زشت خودش را بر مردم فقیر نمایان کند. به گزارش خبرگزاری های جمهوری اسلامی (مثلا اینجا)، عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران امروز (یکشنبه) در یک نشست مطبوعاتی اعلام کرد که با حذف یارانه «دیه»، از شانزدهم خرداد مبلغ دیه به 90,000,000 تومان افزایش خواهد یافت.

آقای دولت آبادی توضیح داد که در حال حاضر به نفع قاتل های بدهکار است که دیه های معوقه خود را هرچه زودتر تا قبل از شانزدهم خرداد بپردازند، چرا که نرخها «براساس زمان تحويل ديه محاسبه مي‌شوند و اگر قبل از 16 خرداد ديه را پرداخت كنند از قيمت قديم بهره‌مند مي‌شوند.» وی البته همچنین تاکید کرد که قاتل ها نباید زیاد هم از شنیدن این خبر نگران بشوند، چون دولت حتی المقدور تلاش خواهد کرد تا یارانه دیه را به طور نقدی به حساب آنان واریز کند، و اظهار امیدواری کرد که به این ترتیب وقتی «يارانه‌اي از سوي دولت به آنها پرداخت شود و همچنين توسعه بيمه‌ها با پيشرفت روبرو شود، انشاء‌الله مشكلات آنها هم برطرف خواهد شد.»

به گفته خبرنگار کالچراللاجیک،
اگرچه دادستان تهران سعی کرد تا مشکلات قاتلان را جزئی جلوه دهد، اما تحلیلگران اقتصادی معتقدند حذف یارانه دیه و افزایش تصاعدی نرخ آن در این مقطع خاص حرکتی غیر تخصصی از سوی دولت است که بار سنگینی بر دوش این قشر نیازمند خواهد گذاشت. آنها همچنین معتقدند که این تصمیم از یک سو ممکن است موجبات نارضائی این قشر گسترده را فراهم سازد، و از سوی دیگر با توجه به ارزانتر بودن نرخ قتل زن (میزان دیه زنها طبق قوانین کنونی به اندازه 14 شتر کمتر از بیضه چپ مردها میباشد) حذف بی رویه یارانه دیه ممکن است به کمیاب شدن زن در خیابانهای ایران بیانجامد.




۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

دو هفته به امام زمان وقت میدهیم، اگر خبری نشد میرویم سراغ دیو سفید


طبعا واضح است که پانزدهم خرداد/اول رجب هم درست مثل بیست و یکم ماه مه خواهد آمد و خواهد گذشت، و همانطور که خدائی از آسمان به زمین نیامد که دنیا را به آخر برساند، امام زمانی هم از سوراخی بیرون نخواهد آمد که مشائی و یارانش را بر علی خامنه ای پیروز کند. اما به هر حال بیائید این دو هفته فرصتی که خواسته اند را هم به احمدی نژاد و مشائی بدهیم، تا پانزدهم خرداد هم بیاید و اگر برنامه ای هرج و مرجی چیزی در چنته دارند اجرایش کنند و به قول معروف زور خودشان را بزنند. بخیل دکتر و مرادش که نیستیم که هیچ، اگر یک کلاغی هم یک ریگی به طرف خامنه ای پرتاب کند به او «باریکلا» میگوئیم.

ولی از کلاغها و امام زمان و این حرف ها که بگذریم، شخصا به همه دوستان توصیه میکنم که این یکی دو هفته انتظار اصغر را به تفکر سنگین بپردازیم، که عقلا هم گفته اند دو هفته تفکر به اندازه دو سه میلیون سال عبادت موجب تکامل میشود. و من توصیه میکنم موضوع مورد تفکرمان هم این باشد که احمدی نژاد دیگر سقوط کرده و کارش تمام شده و ارزش توجه ما را ندارد، پس به جای اینکه بخواهیم بایستیم به تماشا و لذت بردن از اینکه چطور این لتهٔ حیض ولایت زیر دست و پا لگد مال میشود، و به جای اینکه اجازه بدهیم خاتمی و دیگر اصلاح طلبان حکومتی با کمک ماشین پروپاگاندای ولی فقیه اندیشه، توجه و انرژی مان را منحرف کنند، الان وقت آن شده که مستقیم برویم سراغ بُت بزرگ، یا همان علی آقای خامنه ای.

در هر حال از یک طرف شرط «عدالت» این است که نوبتی هم باشد اکنون دیگر نوبت آقاست، و از طرف دیگر حکم اسطوره هم همین است که در خوان هفتم طرفمان خود دیو سفید است.

دوستان، این گام آخر در این راه دراز و پر رنجی است که سالهاست در آن قدم گذاشته ایم، چیزی به فتح کوه خوف (همان قاف قدیم) نمانده، بیائید با هم بمانیم، افکارمان و خواسته هایمان را متمرکز نگه داریم، و این قدم آخر را هرچه محکمتر و پر صلابت تر در کنار هم برداریم که تا صبح نور چیزی نمانده. نگذاریم حواسمان را پرت و توجهمان را از مسیر منحرف کنند: با سقوط احمدی نژاد، هدف بعدی خامنه ای است و ولایت فقیه. وقت برای لذت بردن از پیروزی زیاد خواهد بود.


۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

اهل ولایت دستهٔ‌ گرگانند، هرکه زخمی شود دیگران او را میخورند -و یک نتیجه اخلاقی


داستان زوال احمدی نژاد حکایتی بسیار غریب است که بجز در کابوسی به نام جمهوری اسلامی جای دیگری مشکل بتوان تصورش کرد. این جریان عجیب و غیر منتظره که در عرض تنها چند هفته احمدی نژاد را از اوج قدرت به حضیض ذلت آورد و مقابل پای خامنه ای بر خاکش کشاند بی شک زوایای تاریک و حکایتهای ناگفته بسیاری دارد که آرام آرام کشف و نشر خواهند شد، اما من میخواهم یک نکته واضح آن را اینجا باز بگویم، یعنی تصویر مخوف و غیر انسانی که این داستان از «شخصیت» جمهوری اسلامی به دست میدهد، و پیامی که در این خصیصه غیر انسانی برای جنبش مردمی نهفته است.

اشاره ام به سرشت و «طبیعت» سرد و غیر انسانی این حکومت است، که البته هر یک از میلیونها انسانی که در طی سی ساله گذشته به نحوی از انحاء و در برخوردی نزدیک با جمهوری اسلامی قربانی آن شده اند خوب میداند که چه میگویم. این همان طبیعت غیر انسانی است که از آغاز در چهره و پاسخ خمینی در هواپیمایش هنگام برگشت به ایران منعکس بود، سرشت مخوفی که نه تنها خبرنگار را و قطب زاده را غافلگیر و خاموش رها کرد، بلکه هنوز هم هر بار که به آن مینگرم وزش نفس سرد مرگ را بر چهره ام حس میکنم.

از اصل مطلب دور نیافتم. میخواستم این نکته را اشاره کنم که چطور در طی دو سه هفته گذشته همان افرادی که تا دیروز در حفظ و دفاع چهره کثیف احمدی نژاد سرگرم ترکتازی بر جان و مال و ناموس مردم بودند ناگهان با شنیدن بوی خون تازه ای که به زخم خنجر خامنه ای بر پشت و پهلوی احمدی نژاد جاری شده بود سرهاشان را بسویش گرداندند و شروع به از هم دریدن و خوردن رفیق زخمی شان کردند، و چه مفهوم زشت و ترسناکی در این واقعیت نهفته.

گمان نمیکنم نیازی به شرح زشتی و هولناکی سرشت جمهوری اسلامی مانده باشد، که همه مان دیده ایم چهره شیطان را که در پس نقاب «روحانیت» کشورمان را به گروگان گرفته است. اما در دل این حکایت تلخ و دردناک، یک نکته دیگر هم نهفته است که شاید اگر درست به آن فکر کنیم به نفعمان باشد، و آن اینکه برای پائین کشیدن خامنه ای نیازی نداریم که تمام بنای پیچیده جمهوری اسلامی را پائین بیاوریم: کافی است بتوانیم زخمی به اندازه لازم عمیق بر خامنه ای وارد کنیم که دیگر گرگها «امکان» فروکشیدن او را امکانی عملی و جدی بیابند. شاید باور کردنش مشکل باشد، اما بایستی باور کنیم، اولین روزی که بوی خون خامنه ای به مشام گرگهای نظام برسد (که بسیارند و گرسنه اند و حاضر به حمله برای تاراج بردن تاج و تخت سید علی) ، و لحظه ای که اولین گرگ به حرص و امید پنجه در صورت خامنه ای بکشد، از همان لحظه جهاز اهریمنی «جمهوری اسلامی» به کار خواهد افتاد و بی شک و تردید به یمن سرشت مرگباری که از خمینی در خون دارد، خودش کار «رهبر معظم» را تمام خواهد کرد.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

دولت آمریکا یک کمپانی بزرگ اسرائیلی را به دلیل انجام معاملات غیر قانونی با جمهوری اسلامی مورد تحریم قرار داد


امروز وزارت امور خارجه ایالات متحده با انتشار اطلاعیه ای نام هفت شرکت جدید را به دلیل انجام معاملات غیر قانونی با جمهوری اسلامی به فهرست شرکتهای مورد تحریم ایالات متحده افزود. در میان این هفت شرکت نام یک کمپانی اسرائیلی به نام شرکت «اوفر - Ofer» نیز به چشم میخورد.

اطلاعیه وزارت امور خارجه امریکا پس از شرح دلایل تحریم این شرکت اسرائیلی (فروش و تحویل غیر قانونی تانکر به جمهوری اسلامی) همچنین توضیح داده است که شرکت مذکور «از دریافت هرگونه قرارداد مالی از بانک صادرات و واردات ایالات متحده، از گرفتن وامهای بیشتر از ۱۰ میلیون دلار از شرکتهای مالی ایالات متحده، و از دریافت گواهینامه صادرات ایالات متحده محروم میگردد.»

به نظر میرسد این اولین باری باشد که یک شرکت اسرائیلی به دلیل ارتباط غیر قانونی مالی با جمهوری اسلامی مورد تحریم دولت ایالات متحده قرار گرفته است.

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

موسوی و کروبی چه خواهند گفت؟


تنها یکی دو روز پیش بود که اظهار امید کردم ایران مثل بالاترین نباشد که واسطه ها بتوانند در پی منافع خودشان قربانیان را به عذرخواهی از جانیان قانع کنند، و همین دیروز اظهار نگرانی که توطئه گسترده ای دقیقا در همان جهت در کار است، اما به همین زودی امید و نگرانی هایم جای خودشان را به هراس و تلخی داده اند.

دیو زشت خیانت روی کریه خودش را بسیار سریع تر از آنچه که انتظار میرفت از باتلاق بد بوی مصالحه طلبی نشان داد و مشخص شد که اصلاح طلبان در جنگل تاریک عهد خود را با گرگ زخمی بسته اند و امضایش هم کرده اند که جلوی او را باز خواهند گذاشت تا از معرکه فرار کند، به شرط آنکه او هم از یک طرف کفتارهایش را از سرشان باز کند و به زنجیر بکشد، و از طرف دیگر چوپانی و گرد هم آوردن گله رمیده را هم باز به دست اینها بسپارد.

زیادی شاعرانه شد، برگردیم به واقعیت. نکته اینجا بود که طی همین بیست و چهار ساعتی که از آخرین پست این وبلاگ میگذرد برایم کاملا مشخص شده که موضوع گسترده، حساب شده و برنامه ریزی تر از آن است که اتفاقی باشد، و اصلاح طلبهای حکومتی به قصد تثبیت بقای جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و تلاش برای تضمین شرکت دوباره ملت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، در ازای دریافت سهمی از معادلات قدرت رژیم به میدان آمده اند.

لینکها و خبرهائی که در آن پست (اینجا) ذکر کردم را حتما در خاطر دارید، و به آنها میتوانید محتوای اطلاعیه ای که اصلاح طلبها در دفاع از آشتی با خامنه ای دادند (اینجا)، یا مقاله هائی که به قلم معصومه ابتکار و عباس عبدی در آخرین شماره روزنامه «روزگار» منتشر شده اند را نیز بیافزائید (اینجا، صفحه های یک و دو را ببینید)، به علاوه متن های کوچک و بزرگ فراوانی که همه نشان از این زد و بند جدید دارند، و آوردنشان اینجا هفتاد من اینترنت خواهد شد.

اما این وسط یک سئوال مهمی که در ذهن من جوابش به نحو گیج کننده ای نامشخص مانده این است که موسوی و کروبی چه میگویند در این مورد؟ طبعا هیچکدام از ما هنوز پاسخ دقیق و قابل اثباتی نداریم برای این سئوال، اما اجازه بدهید عرض کنم من شخصا چه گمان میکنم در این مورد.

همانطور که مطلعید، ماموران ولی فقیه بر خلاف انتظار خیلی از ما موسوی و کروبی را به تلویزیون نیاوردند که اعتراف کنند. آنها اما از تاکتیک قدیمی و اثبات شده دیگری استفاده کرده اند، یعنی جدا سازی موسوی و کروبی از جامعه، و
ایزوله کامل ارتباطی و اطلاعاتی آنها. آنچه که میتوان به ظن قریب به یقین از استفاده رژیم از این ابزار نتیجه گرفت این است که طی این مدت ماموران اطلاعاتی از طریق فید کردن اطلاعات مهندسی شده و دست ساز سیاسی و اجتماعی در مورد جهان خارج از محبس به موسوی و کروبی و همسرانشان تلاش کرده اند تا ذهنیت آنها را آرام آرام و بدون توسل به خشونت و زور به سوی هدف حساب شده ای سوق دهند -هدفی که بی شک نمیتواند متفاوت باشد از آنچه که بخش دیگر رژیم از طریق معامله با اصلاح طلبان برنامه ریزی کرده است. این تصور و انتظاری بسیار راحت و منطقی است که دو تیم مذکور، یعنی ماموران مسئول مهندسی روانی رهبران محبوس جنبش، و ماموران مسئول معامله سیاسی با خاتمی و همراهانش، مانند دو لبهٔ یک گاز انبر تحت هدایت یک دست، و اگرچه در جهاتی به ظاهر متفاوت اما عملا به سوی یک هدف خاص حرکت و عمل کرده باشند.

به عبارت دیگر، این به هیچوجه اتفاقی غیر ممکن نیست که در طی این سه چهار ماهی که موسوی و کروبی و همسرانشان در حبس و تحت نظارت و مهندسی کامل اطلاعاتی و روانی (بدون کوچکترین دسترسی به جهان خارج!) به سر برده اند به شکلی روی آنها کار شده باشد که قانعشان کرده باشند بهترین و عملی ترین راه برای آنان پیوستن به ولی فقیه است، و چه بسا در تاکید آن ذهنیت حتی وعده هائی ظاهرا غیر ممکن از قبیل نابود سازی باند احمدی نژاد توسط ولی فقیه نیز به آنان داده شده باشد، وعده ای که اکنون در مقابل چشمان متحیر آنان در حال عملی شدن است.

با توجه به امکان پذیر بودن چنین سناریوئی، من شخصا این اندیشه را غیر ممکن نمیدانم که مهدی کروبی مثلا، اگر امروز بعد از آنهمه «کار» روانی که رویش انجام گرفته از حبس آزاد شود، خود را در موضعی اعلام کند به کلی متفاوت از آخرین مواضع قبل از حبس خود، تا حدی که چه بسا صد و هشتاد درجه مثلا با موضع گیری های اخیر سخنگویش یعنی مجتبی واحدی (اینجا) تفاوت داشته باشد.

البته واضح است که اینگونه سناریو هائی را نمیتوان با اطمینان مطرح کرد، تا روزی که خود موسوی و کروبی بیرون بیایند و حرف بزنند و موضع خود را بیان کنند، اما در هر حال من شخصا با توجه به نشانه هائی که اخیرا مشاهده کرده ام دارم خودم را برای آن سناریوی تلخ آماده میکنم...


۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

بیپ بیپ های مغشوش یک رادار توطئه . . .


آقا من اطناب مُمِل نکنم، اجازه بدهید چند تا از اخباری که همین چند روزه گذشته پخش شده و مجموعشان این رادار فکسنی ما را به بیپ بیپ انداخته را اینجا لیست کنم، اگر فکر میکنید عیب از دستگاه توطئه یاب بنده هست که فبها، وگرنه شما هم کمی به این حکایت فکر کنید تا ببینیم چه میشود. . .

داستان را با این شروع کنیم که همین اواخر ولی فقیه به طور غیر منتظره ای اول پاچهٔ احمدی نژاد و دار و دسته اش را گاز گرفت، و بعد هم ناغافل پرید و شروع کرد به جویدن خرخره شان -که البته هنوز هم تمام نشده (مثلا اینجا).

اما یک کم که از این جریانات گذشت، یکدفعه اوضاع با پیدا شدن سر و کله خاتمی جالبتر شد، که از راه رسیده و نرسیده با صدای خیلی بلندی گفت «من میگم اصلا بیائید اصلاح‌ طلبها و حکومت با هم صلح و روبوسی و آشتی بکنیم،» و از خامنه ای هم خواهش کرد ظلمی که مردم به او کرده اند را ببخشد (اینجا) و کوتاه بیاید، و نوچه هایش هم شروع کردند به احسنت گفتن، مثلا موسوی لاری که تاکید کرد اصلاح‌ طلبها «داخل» نظام هستند و به نظام هم قول داد که مردم، گرچه یک کم طول خواهد کشید، اما بالاخره به واسطه گری خاتمی رضایت خواهند داد (اینجا). از طرف دیگه، اگرچه بعضی از حکومتی های تندرو به نقش خودشان چسبیدند و خاتمی را مسخره کردند (مثلا اینجا)، اما بیشتر حکومتی ها هم روی خوش نشان دادند به اینها (مثلا اینجا)، تا جائی که بعضی هاشان حتی از «دعای رهبری برای خاتمی» صحبت کردند
(اینجا) و یا به صراحت اعلام کردند که در واقع اصلاح طلبهائی مثل خاتمی خیلی از احمدی نژاد «ولایت پذیر» تر هستند (اینجا مثلا)، تا حدی که خبرگزاری دولت احساس اجبار کرد که به آن ادعا مستقیما پاسخ بدهد (اینجا). و بعد یکی دو روز بعدش هم حکومت حتی اعلام کرد مهدی کروبی و همسرش به طور موقت آزاد شده اند، و حتی به ایشان اجازه داده اند اگر خواستند به خانه جدیدی نقل مکان کنند (اینجا یا اینجا).

خلاصه، همینطور این اتفاقهای عجیب و غریب داشت میافتاد . . .

تا اینکه یکدفعه رادیو آلمان وارد معرکه شد، و اعلام کرد فعالین داخل کشور تلاش زیاد و اطلاعیه نویسی برای آزادی موسوی و کروبی کرده اند اما خارج نشین ها کاری نکرده اند (اینجا). و آنوقت درست همزمان با این اظهار نظر رادیو آلمان، یک موج فعالیتهای «خود جوش» شدیدی توسط اصلاح طلبان در گوشه و کنار ایران به راه افتاد -بله، متوجهم که صد روز از اسارت موسوی و کروبی گذشته. مثلا، «شاگردان منتظری»، و بیشتر از ۱۲۰ نفر از «فضلا و روحانیون قم» اطلاعیه دادند و خواهان آزاد شدن موسوی و کروبی شدند (اینجا)، خود «خاتمی» هم دوباره سخنرانی کرد و خواهان آزاد شدن موسوی و کروبی شد و «شروط» خودش برای شرکت در انتخابات آینده را هم تکرار کرد (اینجا)؛ «جوانان احزاب اصلاح طلب» هم اطلاعیه دادند و خواهان آزاد شدن موسوی و کروبی شدند (اینجا)، آیت الله دستغیب هم اطلاعیه داد که «از موسوی و کروبی خلافی ندیده ام، آزادشان کنید» (اینجا)، و البته این موج «خود جوش» در حال حاضر هنوز در حال گستردن است.

بگذریم، به هر حال یکی دو تا نکته این وسط به نظر من جالب میرسند، که اگر این روندی که در حال پیش رفتن هست را به طور ذهنی ادامه بدهیم، نتیجه اش این خواهد شد که احمدی نژاد و دار و دسته اش حذف بشوند، خاتمی و دار و دسته اصلاح‌ طلبان ولایت پذیرش برگردند و سهم خودشان را بگیرند، و مطالبات جنبش آزادیخواهی، و بخصوص بخش «خارج نشین» آن از معادلات حذف و نادیده گرفته شوند، و بعد همه با هم به خوبی و خوشی زندگی کنند.

البته اینطور رویای شیرین ابلهانه ای از ذهن هر کسی که برآمده باشد بی شک به زودی تلخی حقیقت شیرینی آن را به کامشان زهر خواهد کرد، اما به هر حال همانطور که عرض کردم، رادار توطئه من بیپ بیپ میکرد و دوست داشتم گوش کنم ببینم حرفش چی بود، و گفتم برای شما هم بنویسم. البته شخصا توصیه میکنم شما هم اینهائی که نوشتم را فعلا فقط به همین عنوان، یعنی یک تئوری توطئه، بخوانید و نه بیشتر از آن!



۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

مهدی خزعلی: گودزیلا به زودی ترتیب ولی فقیه و همه مان را خواهد داد - و نظرات یک متخصص


آقای دکتر مهدی خزعلی، فرزند طرد شدهٔ آیت الله ابوالقاسم خزعلی یکی از پدران جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، در وبلاگ خودش در متنی تحت عنوان «انتظار فرج از نیمه خرداد کشم» اعلام کرده است که بنا به اطلاعات دست اولی که از اعماق رژیم به دست ایشان رسیده است گودزیلا دیروز طی اطلاعیه ای اعلام کرده که قصد دارد به زودی وارد صحنه سیاسی ایران شود، و بخصوص گفته است که قصد دارد حتما ولی فقیه را بخورد.

مهدی خزعلی نوشته است که اگرچه گودزیلا فقط گفته ولی فقیه را میخورم، اما هراس اصلی وی از آن است که گودزیلا «از کنترل خارج شود و همه چیز را نابود کند.» وی بخصوص تاکید کرده است که مسئله اصلی تامین غذای گودزیلا خواهد بود: «من نگران تامین غذای این مولودم، این مولود همه چیز را خواهد بلعید، به صغیر و کبیر رحم نخواهد کرد، چپ و راست نمی شناسد، اصلاح طلب و اصولگرا نمی داند چیست، او گرسنه است، او تشنه است، تمام سیلوهایتان او را سیر و آب سدهایتان او را سیراب نخواهد کرد، از امروز به فکر چاره باشید، هر چند بسیار دیر شده است و برایتان تدبیری نمانده است، فقط می توانم بگویم برایتان متاسفم!»

با توجه به میزان اهمیت و نیز درجه صعب العبوریّت فرازهای سخنان دکتر خزعلی، خبرنگار کالچراللاجیک در تماسی با یکی از صاحبان نظر در علم تعبیر کابوس در مورد محتوای وبلاگ آقای خزعلی سئوال کرده است. طبق گزارش خبرنگار ما صاحب نظر مذکور معتقد است که با توجه به مفاد اطلاعیه گودزیلا هراس مهدی خزعلی بسیار قابل درک است. صاحب نظر فوق به خبرنگار ما گفت، «بر طبق اصول تعبیر کابوس میتوان دید که پیغام اصلی گودزیلا در واقع این است که شنیدن سخنان اخیر سید محمد خاتمی مشهور به «حلوای شکلاتی» گودزیلا را به این نتیجه رسانده که تنها چاره برای نجات و پاکسازی جامعه ایران از آلودگیهای فکری و اجتماعی حاصل از سی سال حکومت جهل این است که نه تنها گروههای مشهور به «اصول گرا» و زیر مجموعه های مختلف آنان از قبیل «انحرافیون»، «استشهادیون»، «حزب اللاهیون»، «اراذلیون» و غیره، بلکه گروههای معروف به «اصلاح طلبان حکومتی» نیز از صحنه قدرت کنار برده شوند و مردم خود نظام تازه ای را برقرار سازند.»

صاحب نظر معروف همچنین اضافه کرد، «به عبارت دیگر میتوان گفت که اطلاعیه گودزیلا در حقیقت این پیغام خواجه حافظ را برای مردم بشارت آورده که میگوید بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم، فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.» وی در ادامه تعابیر خود گفت، «گودزیلا میگوید من دارم میآیم تا این طرح و نقش و اشکالی که همه شان در واقع تظاهرات یکنوع مرض اجتماعی و عقیدتی هستند که ویروسش حدود سی سال پیش توسط یک موجود فضائی به نام خمینی از سیاره «Hell» به ایران آورده شده را از روی تخته سیاه شما ملت پاک کنم، آنوقت گچ را بدهم دست مردم تا خودشان دور تخته سیاه جمع بشوند و هر طرح‌ و نقشی که خودشان دلشان میخواهد روی تخته سیاهشان بکشند. و دلیل اصلی ترس و وحشتی که به جان دکتر خزعلی و دیگر اصلاح طلبان افتاده نیز در واقع همین مسئله است.»

شایسته ذکر است که «گودزیلا» حدود سی و پنج سال پیش توسط نیروهای مشترک امریکائی و ژاپنی به نقطه بسیار عمیقی در یازده کلومتری قعر آبهای «دریای ژاپن» فرستاده و در زیر صخره های بسیار بزرگی زندانی شده بود، اما به نظر میرسد زلزله و سونامی اخیر در ژاپن منجر به جابجا شدن سنگهای بستر دریا و آزاد شدن گودزیلا شده باشند.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

به هوش باشیم و اجازه ندهیم خامنه‌ای با قربانی کردن احمدی‌نژاد خودش را نجات بدهد

این متن ابتدا در سایت خودنویس منتشر گردیده است.

تمام شواهد و قرائن اخبار ایران حکایت از این دارد که خامنه ای به این نتیجه رسیده که برای نجات حکومتش باید قربانی پرواری انجام دهد، و احمدی نژاد را مناسبترین کاندیدا برای قربانی کردن یافته است.

آنچه واضح است این است که طی چند هفته گذشته خامنه ای موفق شده تا با یک مانور و چرخش سیاسی سریع و کاملا غیر منتظره اما دقیقا حساب شده خودش را به پشت احمدی نژاد برساند و خنجری آنچنان کاری به میان شانه های او بنشاند که جان در بردن احمدی نژاد از زخم آن به نظر محال میرسد.

اما آنچه کمتر واضح است این است که چرا و به چه دلیلی خامنه ای تصمیم به چنین چرخش ناگهانی گرفته است؟ شاید دلایل واقعی این تصمیم تنها در سالهای آینده معلوم شوند، اما آنچه هم اکنون نیز مشخص است این است که خامنه ای با این مانور غیر منتظره خود را همچنین در موقعیتی قرار داده که میتواند چند نشان را با یک تیر بزند. اجازه بدهید مرور سریعی به برخی از آن «نشان» ها بکنیم، که میتواند از یکسو جریانات اخیر را در پرسپکتیو مناسبتری قرار دهد، و از سوی دیگر این متن را به موضوعی که در تیتر آورده ام، یعنی خطرات این مانور خامنه ای برای جنبش آزادیخواهی
در ایران و مسئولیت ما در قبال آن خطرات میرساند:

  1. البته واضح ترین و اصلی ترین هدفی که خامنه ای با این ضربه بر احمدی نژاد به دست میآورد این است که احمدی نژاد و باندش را که در پی شکست و اضمحلال سیاسی اصلاح طلبان، و بخصوص پس از شکست خوردن جنبش سبز داشتند تبدیل به رقیب و تهدیدی عملی برای خود ولایت فقیه میشدند تا پیش از اینکه به دردسری جدی و غیر قابل کنترل تبدیل شوند از میان برمیدارد.

  2. از طرف دیگر اما، از بسیاری شواهد و قرائن (که برای طولانی نشدن مطلب اینجا بحث نخواهم کرد)‌ اینطور بر میآید که گفتگوهای مفصلی در پشت پرده با برخی از رهبران اصلاح طلبان انجام شده، و قولهائی به آنها داده شده است که خامنه ای احمدی نژاد و دار و دسته او را حذف کند و در عوض بخشهای «ولایت پذیر» اصلاح‌ طلبی این اجازه را بیابند که بار دیگر به صحنه قدرت سیاسی بازگردند (فراموش نکنیم که در واقع دشمنان و رقبای اصلی اصلاح‌ طلبان باند احمدی نژاد بوده اند، نه خامنه ای. اصلاح طلبان بخصوص تا اواخر جنبش سبز هرگز در مقابل خامنه ای نایستادند، که هیچ، بلکه مثلا همین دیروز یکی از سایتهای حکومتی مطلبی منتشر کرده بود [اینجا] که در آن احمدی نژاد را با خاتمی در زمینه «ولایت پذیری» مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده بود که درجه ولایت پذیری خاتمی بسیار بالاتر از احمدی نژاد است).

  3. البته در این میان هاشمی رفسنجانی و اهمیت او برای خامنه ای را نیز نبایستی از خاطر دور داشت. شکی نمیتوان داشت که پس از انواع و اقسام زخم های عمیقی که باند احمدی نژاد بخصوص در یکسال گذشته بر چهره اجتماعی و سیاسی هاشمی کاشته اند، وی در سکوت یکی دو ماهه اخیر در حال تبدیل خشم سوزان خود به انتقامی سرد اما عمیق بوده است، و با توجه به سابقه دور نزدیکی او با خامنه ای از یک سو، و ریشه های عمیق او در لایه های سی سالهٔ انقلاب اسلامی از سوی دیگر، مشکل بتوان مجسم کرد که وی نقشی اساسی در هدایت خامنه ای به طراحی هجمهٔ اخیر بر احمدی نژاد نداشته بوده باشد. اگر این حدس صحیح باشد، میتوان منتظر به صحنه بازگشتن هاشمی بود که با بر خاک افتادن احمدی نژاد احتمالا مکان دیرین خود را در کنار خامنه ای باز خواهد یافت.

  4. اما آخرین و مهمترین هدفی که خامنه‌ای امید دارد با قربانی و نابود کردن احمدی‌نژاد به دست آورد ارضا و اطفای خشم عمومی مردم ایران است، و به دست آوردن «عفو» عمومی برای خون‌ها، ظلم‌ها و اجحاف‌های گوناگونی که سیاست مشت آهنین اقتضا کرده بود تا طی دو سال گذشته در دفاع از احمدی‌نژاد بر مردم معترض تحمیل شود. خامنه‌ای و برنامه ریزانش بی‌شک به این امید هستند که از یک سو با قربانی کردن و به خاک و خون کشاندن احمدی‌نژاد در مقابل چشمان مردم بتوانند لااقل بخش بزرگی از شعله‌های خشم و نارضایتی ملی را اطفا کنند، و از سوی دیگر با استفاده از واسطه‌ها و «ریش گرو بگذار» هایی مثل خاتمی بتوانند مردم را به قبول «بازگشت به زیر سقف پدر» و زیستن مجدد در چارچوبه حکومت اسلامی و ولایت فقیه متقاعد گردانند.

و البته همین نکته یا «نشان» آخری است که بیش از هر چیز من را نگران میکند. از یک طرف، همانطور که قبلا شرح دادم، واسطه ها و ریش گروگذارها متاسفانه در جامعه ما به طور سنتی نقشی بسیار موثر و مخرب ایفا کرده اند و در این جریان هم به نظر میرسد دار و دسته خامنه ای موفق شده باشند تا خاتمی و حتما برخی دیگر از چهره های شناخته شده اصلاحات را به طرق مختلفی «اقناع» کرده باشند که به این شغل شریف خانمان برانداز دست بزنند، و من شخصا خطر بسیار زیادی را از جانب سید محمد خاتمی متوجه جنبش آزادی خواهی مان میبینم. از طرف دیگر، با توجه به سابقه و آشنائی زیادی که این حکومت با مهندسی روانی جامعه ایران دارد، هراس دیگر من از این است که بتوانند این قربانی کردن احمدی نژاد را به وجه احسن برای آرام کردن احساسات مردم مورد استفاده قرار بدهند و آن سیل خروشانی را که در وهله اول موفق شده اند به زیر زمین بفرستند اکنون بتوانند به آرامش و خمودگی کامل بکشانند.

خلاصهٔ حکایت این که این وظیفه ای حساس و با اهمیت برای تک تک ماست که زبانها و قلمهای خودمان را به کار بیاندازیم و حتی المقدور اجازه ندهیم قربانی کردن احمدی نژاد تبدیل به برگ برنده ای در دست خامنه ای شود.


مادران کوهنوردهای امریکائی زندانی در ایران دست به اعتصاب غذا زدند


خانواده های دو کوهنورد زندانی در ایران طی اطلاعیه ای اعلام کردند که در سالگرد تنها ملاقاتی که «سیندی هیکی» مادر ۵۰ ساله «شین باوئر»، و «لورا فتال» مادر ۵۸ ساله «جاش فتال» از فرزندان خود در ایران داشته اند، و در اعتراض به زندانی کردن طولانی مدت و غیر موجه فرزندان خود و نیز آزارهای روانی مختلف توسط جمهوری اسلامی از طریق فرستادن پیغامهای متناقض و یا به تعویق انداختن مکرر تاریخ دادگاه آنها بدون ارائه هیچ دلیل خاصی، مادران این دو زندانی دست به اعتصاب غذا زده اند.


آقای خاتمی، امید دارم ایران مثل «بالاترین» نباشد که ماله‌کشان بتوانند مردم را به عذرخواهی از جانیان قانع کنند

این متن روز گذشته در سایت خودنویس با همین تیتر منتشر شده است.

حرفهای اخیر خاتمی در مورد عفو و بخشش بهانه خوبی شد برای ذکر مسئله‌ای که مدت‌هاست در ذهنم بوده در مورد روش‌های مشابهی که جمهوری اسلامی و مدیریت سایت بالاترین برای کنترل و مدیریت بحران استفاده کرده‌اند، و درس‌های سیاسی/اجتماعی که ممکن است بتوان از این مسئله گرفت. این روش‌های مشابهی که عرض کردم عبارت است از یک‌سو استفاده از تاکتیکهای «اختلاف بیانداز و حکومت کن» و «هر کسی را به ذائقه خودش تطمیع کن»در پشت پرده و با به اصطلاح «دانه درشت‌ها»، و از سوی دیگر سیاست مشت آهنین و سرکوب بدون رد و برگرد در جلوی صحنه نسبت به هر کس در هر سطح که کلمه‌ای به مخالفت با سیاستهای رژیم/سایت بگوید، و نهایتا استفاده از برخی از همان «دانه درشت‌ها» برای منحرف کردن جریان مطالبات مردم.

برای من و بسیاری دل‌سوزان دیگر این حقیقتا دردناک بود که با چشم خود دیدیم چگونه در مورد جامعه بالاترین این مخلوط عجیب از سیاست دوگانه پشت پرده و روی صحنه موفق شد زمانی که از حد گذشتن روش مدیریتی و رفتارهای خشونت آمیز، غیر قانونی، غیر عادلانه و ضد دموکراتیک مهدی یحیی‌نژاد موجب خیزش بزرگی در جامعه کاربران بالاترین شده بود، او را از پذیرش مطالبات کاربران برای تغییرات اساسی در نحوه مدیریت سایت و بالطبع از دست نهادن سودهای سرشار نجات بدهد.

اتفاقی که در بالاترین افتاد نه تنها دردناک بود از آن جهت که دیدیم موفق شدند آن جامعه نمونه را که به نوعی محل امید ایران و ایرانیان بودند به سر فرود آوردن و قبول یک سیستم عمیقا ضد آزادی، دیکتاتوری و غیر شفاف قانع کنند، بلکه بیشتر از آن دردناک بود چون این پیغام آشکار را داشت که اگر این جامعه نخبه را میتوان به همین سادگی کنترل کرد تا به سکوت و قبول این نوع سیستم مدیریتی تن در دهد، پس واضح است که همین سیاست‌ها به راحتی قادر به سرکوب و کنترل تمایلات آزادی خواهانه در جامعه حقیقی ایران نیز خواهد شد که به مراتب از لحاظ سواد و آگاهی متوسط پائین تری دارد تا جامعه مجازی.

اما برای من که به دلایل مختلف از نزدیک و در بطن اکثر گفتگوهائی که بین گروه‌های کاربری و نیز بین گروههای کاربری و مدیریت سایت حضور داشتم، در طی این جریان واضح شد که چند بُعد بخصوص در میان جامعه کاربران به عنوان «ستون» موفقیت تاکتیک‌های مهدی یحیی‌نژاد عمل کردند، و به صراحت می‌گویم که مهم‌ترین و بزرگترین این «ستون» ها وجود کاربرانی بود که نقش «واسطه» و «دلال»، یا «ریش گرو بگذار» در مقابله بین مردم و صاحب قدرت را بر عهده گرفتند. یعنی درست همین کاری که الان جناب سید محمد خاتمی دارد انجام می‌دهد.

بعد از اینکه مهدی یحیی‌نژاد در بالاترین دست به تصفیه گسترده‌ای زد به طوری که طی حدود بیست و چهار ساعت از یکطرف صدها کاربر مخالف جمهوری اسلامی را بدون سر و صدا و بدون ارائه دلیلی و تنها با بهانه کردن کارهای چند کاربر پر سر و صدا حذف کرد و در همان حال صدها و صدها مطلب را نیز بدون ارائه هیچ دلیلی از سایت پاک کرد، و بعد از اینکه خبررسانی شد و کاربرها عکس العمل نشان دادند و وضع بالاترین به شکل حادی رسید که به نظر میرسید هیچ راهی به جز تسلیم مدیریت سایت به اجرای یک سیستم شفاف تر و تن در دادن او به قبول ماهیت ضد جمهوری اسلامی جامعه بالاترین باقی نمانده بود، درست در همان زمانی که «حکومت» بالاترین و ولی فقیه و گرداننده آن یعنی مهدی یحیی‌نژاد در ضعیف‌ترین نقطه برای چانه زدن بودند، یحیی نژاد موفق شد تا با تمرکز و به کار گرفتن(تهدید و/یا تطمیع) نقاط ضعف و «ذائقه»‌های خاص برخی از دوستان کاربر شناخته شده (که از شرح جزئیات آن به دلیل شخصی شدن این نوع اطلاعات معذورم) آنها را به نرم کردن مواضع خود قانع کند، و به شغل شریف «ریش گرو گذاری» وادارد، و با استفاده از تاثیر گسترده این افراد بر جامعه به دلیل شناخته شده، معتمد، خیر خواه و «خوش‌قلب» بودن آنان جریان خروشان سیلاب مردمی را آرام آرام به نفع خود تغییر جهت دهد یا «استحاله» کند.

برای من و دیگرانی که مثل من فکر می‌کردند، مائی که با دیدن خیزش مردمی کاربران شک نداشتیم که بالاترین دارد برای ورود به یک مرحله جدید از تفکر و نظم سیاسی-اجتماعی آماده می‌شود، این حکایت شکست و سرخوردگی بسیار بزرگی بود، که با چشم خودمان دیدیم چگونه مدیران موفق شدند کاربران را علیرغم تمام انرژی و تلفاتی که در این جریان از سوی آنها سرمایه گذاری شده بود، به بسیار کمتر از آنچه که خواسته بودند (تقریبا به «هیچ»!) قانع کنند. من شخصا هرگز به بالاترین برنگشتم، و روابط بین من و مدیریت بالاترین هم هیچوقت بهبود نیافت، اما هنوز هم از دور تحولات بالاترین را تعقیب می‌کنم، و حسرت می‌خورم که چطور فرصتی بسیار گران‌بها برای پیشرفت عمومی سرکوب شد و سایت بالاترین در نتیجه آن به این فضای خنثائی که امروز می‌بینیم تبدیل شد.

نمیدانم این وسط مقصر اصلی وجود دارد یا خیر، و واقعیت هم این است که این سئوال در دراز مدت نه ربطی دارد و نه فایده‌ای. اتفاقی که در بالاترین افتاد اتفاقی بود که همه با هم انجام دادند. از یک طرف هیچ کدام از سه طرف عمده (کاربران، واسطه ها، و مدیریت) بدون وجود آن دیگران نمی‌توانستند به این نتیجه خاص برسند، و از طرف دیگر اگر هر کدام از این سه مولفه از حکایت حذف شده بود هم باز احتمالا نتیجه بسیار متفاوتی به دست می‌آمد. درست مثل تحولات سیاسی جامعه حقیقی، این کاری است که همه باهم انجام می‌دهیم، و هرگاه به عمق مطلب نگاه کنیم خواهیم دید که بسیار مشکل بتوان گروه یا فرد خاصی را سرزنش کرد.

اما سئوالی که امروز شاید بیش از هرچیز «مربوط» و مفید باشد این است که آیا ممکن است ما از این حکایتی که در بالاترین اتفاق افتاد درس عبرتی بگیریم و سعی کنیم و اجازه ندهیم که جنبش مردمی‌مان در همان دامی که خیزش کاربران بالاترین افتاد بیافتد؟ امثال «خاتمی» انسان‌های بدی نیستند، که هیچ، بسیار هم انسان‌های خوبی هستند، همانطور که بالاتر فهرست کردم، انسان‌هائی هستند «شریف»، «معتمد»، «خیر خواه»، «خوشقلب» و غیره... اما عجب این که همین انسان‌های خوب می‌توانند بزرگترین لطمه‌ها را به پیشرفت جوامع بشری وارد بیاورند، و در طول تاریخ هم چه بسیار چنین کرده‌اند.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

سایت سپاه: رمال احمدی نژاد «قلب، هوش و چشم افراد را بی اثر و به تعبیر عوامانه کر و کور میکرد»


وضع جنگ و جدال بین حیدری ها و نعمتی ها در جمهوری اسلامی به جائی رسیده که بدون شک تاریخ از آن به عنوان روزهائی که ایران در دل جهل و نادانی غوطه میخورده شاهد خواهد آورد.

اما متنی که امروز در وبسایت وابسته به سپاه پاسداران منتشر شده گوی سبقت از دیگران را که هیچ، احتمالا رکورد گینس تاریخ جهان را هم در انعکاس میزان بلاهت و خرافی گری ممکن در یک سیستم سیاسی از آن خود خواهد کرد.

با توجه به اینکه متن کلا همه اش «گُل» است، به جای اینکه سعی کنم گُلهایش را برایتان سوا کنم اجازه بدهید کل خبر را که در نشریه «جوان» آمده اینجا کپی کنم تا حالش را ببرید. اصل متن را هم اگر خواستید میتوانید اینجا ببینید.

از شما دعوت میکنم که ضمن خواندن این متن به این واقعیت بیاندیشید که نویسنده ها و ناشران این متن کسانی هستند که قدرت سیاسی، اقتصادی، و نیز تسلیحاتی کشور هشتاد میلیونی ایران را در دست دارند.

ویژه- ناگفته های تکان دهنده از پرونده رمال جریان انحرافی

اخبار بدست آمده حکایت از آن دارد یکی از رمالان در ارتباط با جریان انحرافی که اخیرا بازداشت شده دارای انحرافات و مفاسدعمیق اخلاقی – دینی بوده است.جوان آنلاین پیشاپیش از انتشار چنین مواردی ضمن طلب بخشش از حضرت باری تعالی از خوانندگان نیز پوزش می طلبد و لی از آنجا که انتشار چنین مواردی به روشن روشن اذهان عمومی و مشخص شدن بیشتر عمق انحراف این جریان می شود ضمن انتشار این اطلاعات از بینندگان سایت می خواهد اگر مطالب مستندی در مورد نامبرده دارند با تلفن 88498443 تماس و یا از طریق پست الکترونیک سایت با ما تماس حاصل نمایند.

به گزارش«جوان آنلاین»،نامبرده از طریق آغشته کردن قرآن به نجاست به قدرت شیطانی دست پیدا کرده و از این طریق اعمال شنیع و غیر اخلاقی خود را دنبال می کرده است.


در پرونده وی برداشتن بکارت دختران و ارتباط با زنان شوهر دار وجود داشته است.برخی از کسانی که مورد تجاوز وی قرار گرفته اند،تصریح کرده اند که آنان به ناگاه و بدون داشتن اختیار به مسیری هدایت شده و با رجوع به منزل نامبرده خود را در اختیار وی قرار می دادند.گفته می شود تاکنون 360 فقره تجاوز در پرونده وی تاکنون ثبت شده است.


همچنین گفته می شودوی به ریاضت های عجیب غیر شرعی دست زده و بطور مثال روزانه از مدفوع خشک شده خود تناول می کرده است.


نامبرده همچنین ادعا کرده که تمام پیشگویی های وی تحقق یافته است.وی در پاسخ به این سوال که چطور برخی از پیش بینی های وی مثل فرجام انتخابات شوراها نادرست از آب درآمده ،گفته است:اجنه ها دروغ هم می گویند که یک موردش همین بوده است.


وی همچنین دارای رمز«...» بوده که با ترکیب با دو رمز دیگر فرعی می توانسته است قلب،هوش و چشم افراد را بی اثرکرده و به تعبیر عوامانه کر و کور کند.


این گزارش حاکی است وی دارای تسلط کامل به علم جفر بوده و به علوم انرژی درمانی نیزآگاهی داشته بگونه ای که در ایام بیماری ملک فهد برای درمان وی نیز چند ماهی را در کاخ او گذرانده است.


گفتنی است چندی پیش «جوان آنلاین» در خبر دیگری آورده بود:فرد مزبور با توجه به تصرف شیطانی خود بسیاری از پروژه های اقتصادی جریان انحرافی و مواردی که را که مستقیما با لیدر این جریان و نزدیکانش مربوط بوده و نیاز به دستورات لازم داشته را به پاراف می رسانده است و نامبرده از این پروژه های کلان درصدهای نجومی دریافت می کرده است.گفتنی است رمال مذکور در دفتر لیدر جریان انحرافی دارای جایگاه و اتاقی خاص بوده که هیچ کس جز این دو و یکی - دو چهره مطمئن در این جریان حق ورود به آن را نداشتند.

انتهای خبر / پایگاه اطلاع رسانی جوان / کد خبر 353066


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

«لوس آنجلس تایمز»: هیئت اقتصادی ایران اینجا چکار دارد؟ یا حکایت زانوی شتر


اول حکایت زانوی شتر را برای دوستان جوانتر بگویم، که نقل از حکایت مولوی است، که یک نفر شتر را دید و گفت کجا بودی؟ شتر گفت دارم از حمام میآم، و اون طرف به طعنه جواب داد که از پینه های کثیف و کلف روی زانویت مشخصه که حموم بودی (آن یکی پرسید اشتر را که هی / از کجا میآئی ای اقبال پی؟ / گفت از حمام گرم کوی تو / گفت خود پیداست از زانوی تو).

بگذریم، اما شان نزول مولوی هم دولت آمریکاست و این ادعایش که ایران را تحت تحریمهای شدید گذاشته، و تناقض این ادعا با خبر «لوس آنجلس تایمز» که در مقاله ای با حیرت از دعوت و حضور رسمی یک هیئت بزرگ اقتصادی و تجاری ایرانی در ایالات متحده خبر میدهد، آن هم در هنگامی که جمهوری اسلامی به ظاهر تحت تحریمهای سخت اقتصادی از سوی دولت ایالات متحده است!

این مقاله که تحت عنوان «چرا یک هیئت اقتصادی ایرانی به ایالات متحده میآید؟» منتشر شده است خبر میدهد که قرار است در تاریخ هفدهم ماه مه (امروز) یک هیئت بزرگ شانزده نفره مرکب از مسئولان شرکتهای اقتصادی از ایران که توسط ایالات متحده برای شرکت در یک نمایشگاه و گردهمائی بزرگ اقتصادی به نام «فیوچرالیا» دعوت شده است، وارد شهر کانزاس سیتی در امریکا شود.

به گزارش لوس آنجلس تایمز، محمد رضا سبز علی پور، مدیر «مرکز تجارت جهانی» جمهوری اسلامی که خبر سفر این هیئت را در حضور خبرنگاران اعلام کرده است همچنین اضافه کرده که شرکت در این گردهمآئی به شرکتهای اقتصادی ایران کمک خواهد کرد تا نقش بیشتر و گسترده تری در صحنه اقتصاد و تجارت جهانی ایفا کنند.

این مقاله از قول سبز علی پور مینویسد، «ایران تحت تحریم و ایالات متحده میزبان این گردهمائی است، آنها میتوانستند هیئت ما را حذف کنند، اما خوشبختانه چنین نکردند، و به تمام اعضای هیئت نیز ویزاهای سه ماهه اعطا شده است»

«لوس آنجلس تایمز» همچنین اضافه میکند که طبق گزارشات دریافت شده کمپانی های شرکت کننده ایرانی از دسته های صنعتی هستند که شامل صنایع شیمیائی، صنایع خانگی، رنگ و خوراکی میباشند. این مقاله مینویسد، «مقامات ایرانی بایستی سراز پا نشناسند که در میان تحریمها به یک هیئت تجاری صنعتی آنها توسط وزارت امور خارجه دولت امریکا اجازه شرکت و ویزای سفر داده شده است.»

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

درد سر جدید برای وزارت ارشاد احمدی نژاد: اجازه چاپ و هدیه دادن قرآنی با ستاره داوود روی جلدش!


ببینیم این یکی حکایت به کجا خواهد کشید. وزارت ارشاد احمدی نژاد در سال ۸۹ اجازه چاپ این قرآن را صادر کرده که روی جلدش کلمه «قرآن العظیم» در دل یک ستاره داوود گذاشته شده . . . تازه بنا به گزارش رسانه های حزب اللهی (مثلا اینجا ، اینجا، یا اینجا) اخیرا چندین نسخه از همین قرآن را هم همان وزارت ارشاد به عنوان هدیه به افراد مختلف از جمله دانشگاه تهران داده . . .

خلاصه جای غریبی است این جمهوری اسلامی، آدم گاهی احساس میکند در یک فضای رویا مانند بین مرزهای جنون، کمدی، تراژدی، و کابوس غوطه ور است.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه

روزنامه سپاه پاسداران:«جریان انحرافی» میخواست نیروی 14میلیونی «فتنه» را به نفع خود وارد صحنه کند


روزنامه «جوان»، متعلق به سپاه پاسداران، تحلیلی جالب از دلایل احمدی نژاد برای موضع گیری اخیرش در مقابل خامنه ای منتشر کرده است که ناخواسته از یک طرف میزان هراس و تزلزلی را که سران جمهوری اسلامی در حال تجربه کردن هستند منعکس میکند و از طرف دیگر عمق آگاهی دردناک آنان از پایگاه وسیع مردمی جنبش سبز را به وضوح نشان میدهد.

در این مقاله، که تحت عنوان «اهداف پنهان جریان انحرافی در چالش اخیر» منتشر شده است، دلایل موضع گیری جدی اخیر توسط احمدی نژاد در برابر خامنه ای مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. طبق این تحلیل روزنامه سپاه، دلیل اصلی مقاومت و مخالفت احمدی نژاد در برابر دستورات خامنه ای «ثبت تعارض» خود با ولایت فقیه بوده است، به این معنی که احمدی نژاد با این کار میخواسته «گفتمان خود را زاویه‌دار با رأس نظام نشان داده و با ثبت تعارض خود با حاکمیت اقدامی عملی در تکمیل مواضع نظری خود در این راستا داشته باشد و این اطمینان را به اصحاب فتنه، سکولارها، سلطنت‌طلبان، منافقان و اپوزیسیون بدهد که این تعارض بر خلاف ادعای آنان که می‌گویند جنگ زرگری است، "وجود عینی" دارد.»

به عبارت دیگر، بر اساس تحلیل روزنامه سپاه پاسداران، دلیل اصلی ایستادگی احمدی نژاد و یارانش در برابر خامنه ای نشان دادن «چراغ سبز» به مردم و طرفداران جنبش سبز و جذب آنها بوده است، تا بتوانند با برخورداری از قدرت آنها در کوتاه مدت از خامنه ای امتیاز بگیرند، و در دراز مدت نیز زمینه را برای پیروزی در انتخابات آینده مهیا کنند.

باز هم به عبارتی دیگر، حامیان جنبش سبز آنقدر اهمیت، گستردگی و عمق اجتماعی دارند که گروهی به پیچیدگی احمدی نژاد و یارانش که کودتای انتخاباتی ۸۸ را با چنان ابعاد وسیعی برنامه ریزی کردند به این نتیجه رسیده اند که به نفعشان است تا بر علیه ولی فقیه بایستند و در عوض حامیان جنبش را در کنار داشته باشند. یا باز به عبارت دیگر، برنامه ریزان کودتای ۸۸ با تمام شم سیاسی خود اکنون به این نتیجه رسیده اند که حامیان جنبش مردمی وزنه سیاسی به مراتب سنگین تر از حکومت و ولایت فقیه را تشکیل میدهند...

البته جالب اینجاست که نویسنده مقاله حتی زحمت انجام تعبیر فوق از متن خود را نیز به خواننده وانگذاشته، بلکه خود به صراحت ضمن اشاره به وسعت پایگاه مردمی جنبش سبز («فتنه») ادعا میکند که احمدی نژاد این «ثبت تعارض با حاکمیت» را به این دلیل انجام داد که «احساس کرد باید دست به فرایندی بزند که نیروهای منتقد و مخالف گفتمان دولت را جذب خود کند و در این راه با عملکردهای خاص، پایگاه اجتماعی خود را از نیروهای ارزشی به سمت پیاده نظام فتنه و اصلاح طلبان سوق دهد،» و دلیل تصمیم احمدی نژاد و همدستانش («جریان انحرافی») برای رویگرداندن از ولی فقیه و حرکت به سوی مخالفان جمهوری اسلامی نیز این اعتقاد آنها بوده است « که پایگاه اجتماعی امت حزب‌الله حدود 3 الی 4 میلیون و پایگاه فتنه‌گران 14 میلیون است.»

به گمانم موضوع به قول معروف «اظهر من الشمس» باشد و نیازی به تحلیل و تفسیری بیش از این نداشته باشد که وقتی محمود احمدی نژاد که خود طرف و مدعی اصلی در قضیه کودتای انتخاباتی و جنبش سبز بوده است بر این باور است که پایگاه اجتماعی «فتنه گران» حداقل چهار یا پنج برابر پایگاه حزب اللهی هاست، دیگر بقیه دار و دسته جمهوری اسلامی باید به قول معروف صلواتی بفرستند و بروند خانه هاشان تا دیر نشده.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

خواهرم! هر یک سانتیمتری که حجابت را عقب میکشی یک سال از عمر جمهوری اسلامی کاسته میشود...


منتظر چه هستی؟




*پیغامی از سوی مدیریت کالچراللاجیک به مناسبت دور جدید تلاشهای مذبوحانه جمهوری اسلامی برای در بند نگه داشتن جسم و روح زنان ایران.

*تصویر گوگل برای «مارتا گراهام»


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

پیوند نامقدس: همکاری ایران، عربستان و اسرائیل برای حفظ رژیم بشار اسد


تیتر را مستقیما از نشریه «آتلانتیک - The Atlantic» گرفته ام، که در مقاله ای با همین تیتر به قلم «استیون کوک» به شرح همکاری های سه رژیم دینی، زشت، خونریز، و بیرحم خاور میانه برای سرکوب جنبش آزادی خواهی مردم سوریه و جلوگیری از سقوط دولت مردم کش بشار اسد پرداخته است. آتلانتیک مجله ای است بسیار مورد اعتماد که از حدود یکصد و پنجاه سال پیش در ایالات متحده منتشر میشود.

در متن زیر ترجمه سریعی از بخشهائی از این مقاله را خدمت شما میآورم.

بیشتر از پانصد کشته از مردمی که بی سلاح و به دور از خشونت برای بیان اعتراضات خود به خیابانها آمده بودند سند روشنی از سبعیت رژیم بشار اسد است برای کسانی که ممکن است هنوز به این موضوع واقف نباشند.

از همان سالهای ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۰ که حافظ اسد، پدر بشار اسد، حکومت سوریه را در دست داشت خیلی از آدم های تیز در واشنگتن و جاهای دیگر پذیرفته بودند که گناههای فراوان خانواده اسد را بهتر است ندیده بگیرند. غرب بشار را تحمل کرده است با این امید واهی که عوض خواهد شد، غافل از اینکه وی نه هرگز علاقه ای حقیقی به صلح نشان داده و نه اصلاحات خواهد کرد.

اما در همین حال که دنیا دارد آرام آرام چهره واقعی وحشتناک خانواده اسد را میبیند، گروهی از کشورها ظاهرا به این فکر هستند که رژیم اسد از آن چیزی که ممکن است به جایش بنشیند بهتر است، این گروه عجیب متشکل است از اسرائیل، عربستان سعودی، ایران و ترکیه.

اسرائیلی ها که به تازگی متحد قدرتمندی را در مصر از دست داده اند، خصیصه «قابل پیش بینی بودن» رژیم بشار اسد را دلپذیر میابند. اگرچه اسرائیل و سوریه ممکن است ظاهرا در حال جنگ باشند، اما سوریه با دقت و توجه بسیار زیادی آرامش بلندی های جولان را حفظ کرده است و مدتهای زیادی است که نیروهای نظامی سوری هیچ نوع خطر امنیتی جدی برای اسرائیل ایجاد نکرده اند. اسرائیلیها برای دولتهای خودکامه در سرزمینهای عربی ارزش زیادی قائلند، چرا که معتقدند در صورت بروز دموکراسی در این کشورها وضعیت به نفع نیروهای اسلامی ضد اسرائیل مناسب خواهد گشت. به همین دلیل رهبری اسرائیل نگرانی های جدی در مورد خیزش مردمی در سوریه دارد. از دید مسئولان اسرائیلی، اسد با سرکوب مردمش دارد کاری را میکند که حسنی مبارک باید میکرد، یعنی استفاده از تمام امکانات برای حفظ امنیت دولتش.

از سوی دیگر، عربستان سعودی در بخش اعظم دهه گذشته روابط مناسبی با سوریه نداشته است. اما خیزشهای مردمی اعراب آنچنان سلطان عربستان را وحشت زده کرده است که به نظر میرسد ملک عبدالله حاضر شده است گذشته ها را فراموش کند. از همان اوائل خیزش در سوریه، وقتی ابعاد ناآرامی هنوز از درعا فرا نرفته بود، شاه عبدالله با اسد تماس گرفت و به او قول برخورداری از پشتیبانی سیاسی عربستان را داد. لااقل در کوتاه مدت به نظر میرسد ریاض تصمیم گرفته باشد بیشتر از سی سال همکاری خاندان اسد با رقیب منطقه ای عربستان یعنی ایران را، و نیز نفوذ گسترده سوریه در لبنان که به قیمت محدودیت نفوذ عربستان صورت گرفته را نادیده بگیرد.

سیاست عربستان در پشتیبانی از دولت سوریه هماهنگ است با موضع گیری های این کشور در قبال دیگر خیزش های منطقه ای، از جمله قولی که ملک عبدالله به حسنی مبارک داده بود که اگر با سرکوب مردم مصر امریکا حمایت مالیش را از او پس بگیرد عربستان آن حمایت را جبران خواهد کرد، و یا پشتیبانی از رژیم بحرین با فرستادن نیروهای نظامی برای کمک به سرکوب مردم. عربستان به وضوح خیزشهای مردمی منطقه را تهدیدی برای امنیت خود به شمار میآورد و حاضر به هرگونه همکاری با دولتهای منطقه ای برای سرکوب این قیامها است.

اما در این میان دولتی که حمایتش از سرکوب مردم سوریه توسط بشار اسد کمترین تعجب را بر میانگیزد جمهوری اسلامی ایران است. جمهوری اسلامی همه تلاش خودش را به کار برده است که بگوید خیزشهای مردمی اخیر در منطقه در راستای مطالبات انقلاب اسلامی آن کشور بوده اند، اگرچه تا کنون همه رشته هایش در اینمورد پنبه شده اند و جمهوری اسلامی از خیزشهای مردم منطقه عملا هیچ طرفی نبسته است. هیچ دلیلی در دست نیست که نشان بدهد خیزش های مردمی منطقه در پی ایجاد جمهوری های اسلامی هستند، اگرچه در هر حال گروههای اسلامی در این کشورها طبعا از فضای باز سیاسی ایجاد شده منفعت خواهند برد، اما مردم این کشورها در قیامهای خود به دنبال آزادی های بیشتر هستند، نه ایجاد یک حکومت خودکامه دیگر از نوع مذهبی آن.

تغییرات مصر نیز اگرچه در هر حال موضع گیری ضد ایرانی مصر را از میان برداشته است، اما نشانه هائی در دست نیست که حاکی از شکوفائی روابط آن کشور با جمهوری اسلامی باشد. عوض شدن وضعیت در سوریه برای ایران مسئله بسیار بزرگی خواهد بود. دمشق به هر حال بزرگترین متحد ایران و نقطه نفوذ ایران در سیاستهای کشورهای عربی و نیز در مسائل بین اعراب و اسرائیل بوده است. اگر سوریه از اتحاد با ایران خارج شود این شاید پایانی بر مداخله و جاه طلبی های منطقه ای جمهوری اسلامی نباشد، اما بدون شک شکست بزرگی خواهد بود. به این دلیل است که تهران با اورشلیم و ریاض همراه شده، و همه با هم امیدوارند که بشار اسد قدرت این را داشته باشد که حکومتش را به هر قیمتی که شده حفظ کند . . .


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

جعل خبر و عکسهای کودکانه در مطبوعات رسمی جمهوری اسلامی: خورده شدن بن لادن توسط کوسه


ظاهرا افتضاحات چپ و راست فتوشاپی جمهوری اسلامی به اندازه کافی برایشان عبرت آمیز نبوده و درسی نگرفته اند.

امروز (یکشنبه) خبرگزاری «مهر نیوز» یک سری عکسهای فتوشاپ شده با کیفیت تکنیکی در حد علی آباد سفلی منتشر کرده و آنها را به CNN نسبت داده است. جعلی بودن خبر و عکسهائی که «مهر نیوز» به دروغ ادعا میکند از اخبار تلویزیونی شبکه «سی ان ان» گرفته شده اند به اندازه کافی واضح است که نیازی به تاکید ندارد، اما فکر میکنم دیدنشان موجب انبساط خاطر بشود.

نسخه «اورژینال» خبر فوق را میتوانید در این صفحه ببینید. برای دوستانی که علاقه ندارند کامپیوترشان را در معرض سایتهای جمهوری اسلامی قرار بدهند، محتوای خبر را در زیر کپی کرده ام، گرچه متاسفانه به علت تفاوت «عرض» صفحات مجبور به کوچک کردن اندازه عکسها شده ام، برای دیدن سایز اصلی میتوانید به صفحه «مهر نیوز» رجوع کنید.

------------------

گزارش خبری - تصویری/
تداوم بازی آمریکا با جنازه رهبر القاعده/ تصویر جسد بن لادن درکام کوسه!
خبرگزاری مهر - گروه بین الملل: پس از انتشار خبر پرتاب جسد رهبر القاعده به دریا،
یک رسانه غربی در ادامه بهره برداری تبلیغی با پخش یک فیلم ویدئویی مدعی شد جسد
بن لادن در دهان یک کوسه است.

پس از آنکه "باراک اوباما" رئیس جمهوری آمریکا از کشته شدن رهبر القاعده در عملیات

نیروهای آمریکایی در پاکستان خبر داد، هر روز گزارشهای ضد و نقیضی درباره مرگ

اسامه بن لادن منتشر می شود.

گفته می شود در عملیات نیروهای آمریکایی که در نیمه شب دوشنبه انجام شد و 38 دقیقه
به طول انجامید یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا موسوم به Navy Seals متشکل از
6 تفنگدار به خانه بن لادن در ابت آباد یورش بردند و او را کشتند.

بر این اساس زمانی که نیروهای آمریکایی در حال ترک خانه مذکور بوده اند، بن لادن در اثر
برخورد گلوله به سر و سینه اش کشته شده است. نظامیان آمریکایی پس از کشتن بن لادن،
جسد وی را با بالگرد از این مکان خارج کردند.
اما در این بین خبری که دوشنبه گذشته منتشر شد و شگفتی همگان را به دنبال داشت،
پرتاب جسد رهبر القاعده در دریا بود. گویا سرنشینان بالگرد پیش از رسیدن به ناوآمریکایی
اقدام به پرتاب جسد بن لادن به درون دریا کرده اند. این در حالی است که دلایل ارائه شده
از سوی آمریکائی ها برای انجام این عمل عجیب، به هیچ وجه قانع کننده نیست.
پس از آنکه یک مقام آمریکایی از انداختن جسد اسامه بن لادن به دریا خبر داد، سوالات
بسیاری درباره صحت خبر مرگ رهبر القاعده مطرح شد و هم اکنون شبکه خبری
سی ان ان در ادامه خبرسازی خود یک فیلم ویدئویی را منتشر کرد که نشان می دهد یک
کوسه جسد بن لادن را می خورد.
سی ان ان همچنین تصاویری را منتشر کرد که نیروهای آمریکایی را درحال تماشای این
ویدئو نشان می دهد.
این فیلم ویدئویی همچنین کشتی های آمریکایی را در هنگام انداختن جسد بن لادن
به دریا نشان می دهد.
سی ان ان همچنین خبر داده که اثر سوختگی و کبودی روی جسد بن لادن دیده می شود
و چشم چپ رهبر القاعده سیاه است، این درحالیست که این تصویر شفاف نبوده و
مشخص نیست که آیا جسد فردی که در کام کوسه است جسد بن لادن می باشد یا نه؟

امانت داری و اخلاق مداری

استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع "خبرگزاری مهر" مجاز است.



۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

احمدی نژاد یا لتهٔ حیض؟!


نمیدانم جوانتر ها این روزها دیگر اصطلاح‌ «لتهٔ حیض» را میشنوند یا نه، اما در هر صورت برای شرح و توصیف بلائی که جناب نظام در عرض همین چند هفته بر سر احمدی نژاد آورده فکر نمیکنم هیچ اصطِلاحی بهتر از «لتهٔ حیض» در زبان فارسی وجود داشته باشد.

لتهٔ حیض را میتوان پست ترین و کثیف ترین شیئ قابل تجسم در قاموس سنت پدرسالارانه اسلامی-ایرانی دانست، وقتی همه «زشتی ها»، «کثیفی ها»، «نفرت انگیزی ها» و «چندش انگیزی ها» یکجا جمع میشوند تا تکه پارچه ای را که تا دیروز مظهر ارزش، پاکی و تمیزی بوده است به نمادی از کثیف ترین و چندش انگیز ترین اشیاء قابل تجسم تبدیل کنند، نمادی که از یکطرف به واسطه مرتبط بودنش با «زن» مظهری از «پستی» و «کم» بودن میشود، و از آن «بد» تر، به دلیل آغشته بودنش به خون قاعدگی زن، حضیض پلیدی و «نجاست» میشود.

نمیدانم نیازی به شرح‌ تشابه وضعیتی که احمدی نژاد، قهرمان پاک قدسی نظام با رایحه خوش خدمتش در چند هفته گذشته متحمل شده است با سرنوشت پارچه تمیزی که لته حیض میشود هست یا نه؟ اگر کسی اندک آشنائی با آنچه در حال اتفاقا افتادن است داشته باشد، فکر نمیکنم هیچ نیازی به چنان شرحی باشد.

شخصا این وسط دلم زیاد به حال آن بیچاره هائی میسوزد که ساده دلانه پروپاگاندای مذهبی جمهوری اسلامی در مورد خصایص و پاکی های احمدی نژاد را باور کرده بودند، و حالا با مشاهده بلای ناجوری که همان مطبوعات و بلندگوهای جاندار و بی جان حضرت «آقا» دارند سر احمدی نژاد میآورند، احتمالا در حال خوردن ضربه روحی و روانی عمیق و غیر قابل جبرانی به احساسات پاک و ذهن بچه گانه شان، و در شرف از دست دادن آن معصومیت مذهبی شان برای همیشه هستند.

اما از طرف دیگر، آنچه کمتر میبینم و کاش بیشتر بود، شادی و هلهله مخالفان احمدی نژاد است، زنان و مردانی که در دو سال گذشته چنین بهای سنگینی از جان و مال و خون خودشان برای رسیدن این بوزینه به مقام مترسکی جمهوری اسلامی پرداخته اند، و حالا که باید لذت ببرند که بوزینه زشت را نه تنها از پشت خرش پائین کشیده اند بلکه دارندمثل لته حیضش به طرف زباله دانی میکشانندش، نه هلهله ای در کار است و نه طرب و شادی، انگار نه انگار که چنین اتفاق عزیزی جلوی چشم همه مان در حال افتادن است!


امام جمعه تهران: اگر خامنه ای حکم کند زن احمدی نژاد بر او حرام میشود


درگیری و زور آزمائی دار و دسته احمدی نژاد/مشائی با دار و دسته ولی فقیه/خامنه ای کماکان با شدت و حرارت ادامه دارد. از فحوا و شکل متن هائی که از سوی هر دو دسته منتشر میشود به روشنی میشود دریافت که هیچیک از دو حریف خودش را قادر به این نمیبیند که دیگری را به راحتی «فیتیله پیچ» و از صحنه حذف کند. هر دو طرف از دیگری وحشت دارند، و دو حریف فعلا پنجه هایشان را در هم قفل کرده اند و دور میدان میچرخند...

یکی از آخرین رجزهائی که از طرف دار و دسته خامنه ای صادر شده در جریان نماز جمعه امروز تهران است، که به امامت «آیت الله کاظم صدیقی» برگزار شد. خبرگزاری فارس تیتر خبری که در این مورد منتشر کرده را «شعارهای پیاپی نمازگزاران تهرانی در اعتراض به جریان انحرافی» گذاشته است، و در متن آن سعی کرده نشان بدهد که اگر جنگ مغلوبه بشود مردم طرف احمدی نژاد را نخواهند گرفت بلکه دنبال خامنه ای خواهند رفت. همانطور که عرض کردم، اینکه خبرگزاری اصلی «نظام» یعنی خبرگزاری فارس برای اثبات اینکه مردم طرفدار خامنه ای هستند خودش را مجبور ببیند که به چنین جزئیاتی از قبیل «شعار دادن مردم هنگام سخنرانی امام جمعه» بپردازد نشانگر حساسیت فوق العاده وضعیت و احساس ضعف فراوان دار و دسته «نظام» در مقابل طرفداران احمدی نژاد است.

اما آن بخشی از این گزارش که در تیتر ذکر کرده ام در قسمت پایانی خبر «فارس نیوز» آمده، که امام جمعه تهران از قول یکی از وزرای کابینه میگوید، «اگر حضرت آقا حكم طلاق همسر آقاي رئيس جمهور را ‌بدهد، همسر رئيس جمهور برايش حرام مي‌‌شود و رئيس جمهور نمي‌تواند به او دست بزند» و بعد هم «فارس» تاکید میکند كه «اين اظهار‌نظر ‌با شعار "الله‌‌اكبر، خامنه‌اي رهبر " نمازگزاران تهراني مورد استقبال قرار گرفت.»


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

سایت حزب الله خطاب به احمدی نژاد: «شعیب بن صالح که هیچ، شتر صالح هم نیستی!»


سایت «عماریون» متعلق به حزب الله در مقاله ای طولانی مجددا به احمدی نژاد حمله کرده است و او را از «شتر» معروف صالح نیز کمتر دانسته است.

قابل ذکر است که داستان شتر صالح حکایتی است که در قرآن اشاره شده، و طی آن بزرگان قوم ثمود به «صالح» پیغمبر گفتند «ای صالح! از خدا بخواه تا در همین لحظه شتر سرخ رنگی كه پر رنگ و پر پشم است و بچه ده ماهه در رحم دارد، و عرض قامتش به اندازه یك میل می‎باشد، از همین كوه، خارج سازد.» همان دم صالح به درگاه خدا متوجه شد و عرض كرد: «در همین مكان شتری چنین و چنان خارج كن.» ناگاه كوه شكافته شد، به گونه‎ای كه نزدیك بود از شدّت صدای آن عقل‎های حاضران از سرشان بپرد، سپس كوه مانند زنی كه درد زایمان گرفته باشد مضطرب و نالان گردید، و نخست سر آن شتر از شكم زمین كوه بیرون آمد، هنوز گردنش بیرون نیامده بود كه آن چه از دهانش بیرون آمده بود، فرو برد، و سپس سایر اعضای پیكر آن شتر بیرون آمد، و روی دست و پایش به طور استوار بر زمین ایستاد.

در تعبیر این حکایت برخی ناظران معتقدند این همان بزغاله معروف احمدی نژاد است که شتر شده و پیش خودش برگشته تا بزاید.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

خدمت ۲۳ میلیون هواداران احمدی نژاد . . .


متاسفانه در سفر هستم و وقت برای نوشتن ندارم، اما نگاه سریعی به اخبار و اوضاع مملکت، بخصوص اوضاع احمدی نژاد و دستگیری یکی پس از دیگری مسئولان و افراد با اهمیت اطرافش مرا به فکر انداخت که پیغام کوتاهی خدمت آن بیست و سه چهار میلیونی که به ایشان رای داده بودند بفرستم و بگویم خواهران، برادران، چه جای غفلت و سکوت است، برخیزید که رئیس جمهوری مردمی تان را دارند اخته میکنند، شما هم که ناسلامتی شصت هفتاد درصد این ملت هستید، پس کجا غیبتان زده، یک تشری، تظاهراتی، خواهشی، التماسی، چیزی بکنید لطفا.

به هر حال میدانم که هرچقدر هم تا کنون صبر و تحمل پیشه کرده اید تحمل شما حدی دارد و به زودی زمین و زمان را به هم خواهید دوخت، رئیس جمهوری که با بیست و سه چهار میلیون رای انتخاب شده باشد را که نمیتوانند به همین سادگی مثل اینکه دارند گوساله ای را پس و پیش میکنند هرکاری دلشان خواست باهاش بکنند. ما اینجا در انتظار دیدن برق غیرت شما مانده ایم.