البته انقلاب ۵۷ هم مدرن بود. اما آن انقلاب نهایتا به دنبال، یا راضی به اهدافی بود (یا شد) که با طبیعت و فلسفه وجودی آیت الله ها جور و همراه بود، در حالی که جنبش سبز اهدافش با اهداف آیت الله ها نه تنها جور نیست بلکه در واقع بسیاری از آیت الله ها این واقعیت را به نحوی غریزی درک کرده اند که اگر جنبش سبز موفق شود و حاکمیت را از مشت حاکمان کنونی بیرون بکشد، طولی نخواهد کشید که دکان آیت الله ها نیز تخته خواهد شد --نه به این دلیل که جنبش سبز مخالفتی یا مقابله ای با اسلام دارد یا خواهد داشت، خیر، بلکه به این دلیل غیر مستقیم که جنبش سبز اصولا معتقد به آزادی تفکر و چند صدائی در جامعه است، و خود به خود اگر آزادی تعقل و تفکر وجود داشته باشد بازارهای سنتی تفکر و اعتقاد از قبیل ولایت و مرجعیت و تقلید در مدتی نه چندان دراز بسیاری از مشتری های خود را از دست خواهند داد.
به عبارت دیگر، تقاضای کمک و پشتیبانی جنبش سبز از آیت الله ها و مراجع تقلید در حقیقت تقاضای این است که آنان در جهت نابودی یا لااقل تضعیف اجتماعی نوع خودشان قدم بردارند -درخواستی که با عقل سلیم جور نیست.
باید توجه داشت که کسانی مثل کروبی و منتظری از استثناهای این گروه هستند، ضمن اینکه باید در نظر داشت که این دو از یکطرف به خاطر درگیری و مطالبه های شخصی و برخلاف خواست خود به راه مخالفت با نظام کشیده شده اند، از طرف دیگر نیز به احتمال بسیار زیاد تمایلی به طی تمام راه، یعنی تا تعطیلی حکومت مذهبی و برقراری به یک سیستم حکومت دموکراتیک کامل در کنار جنبش سبز نخواهند داشت.
خلاصه کلام این که این جنبش اگر هم امامزاده ای داشته باشد، امامزاده اش اطراف دانشگاه است. تنها کسانی که میتوانند «طبیعتا» و عقلا در این جنبش نقش پیشرو بازی کنند و قادرخواهند بود بدون خیانت به گروه فکری، فرهنگی و اجتماعی خودشان تا آخر راه بمانند، روشنفکران و تحصیلکردگان هستند. پس شاید بهتر باشد که خیال خودمان و مردم را راحت کنیم و دست از سر آیت الله ها برداریم و بگذاریم در همان کنج مدرسه ها و بیت هایشان بنشینند و غصه مرگ شغل و پیشه شان را بخورند که میدانند و میدانیم دارد به سرعت از راه میرسد.
با تایید تمام شهامت ها و ستودگی های نامهً آ قای کروبی و میر حسین , تاکید ایشان بر استمرار راه امام شاید تنها راه و نشانه های قانونی جلوه دادن و مشروعیت مباره بر حسب جزب اقشار سنتی جامعه در نحوهً مبارزهً این دلیر مردان ملت بر شمرده شود حال اینکه این نهضت حدود و هدفهای بسیار متعلی تر و پیشرفته تر از برگشت به حد اقل های 30 سالهً پیش را متجلی میکند که حقیقت مبارزه برای رهائی از قانون هرزگرد و عقب افتاده جاری را به شکل اشکار و شیرین نشان میدهد . حقیقتی که در صورت ذکر نشدن در اعلامیه ها و ترجمهً مقاومت ایران باید نه تنها از طرف یک یک افراد این مبارزه بلکه از سوی جلو داران این نهضت نیز در نظر کرفته شود .حتی در صورت عدم تمایل به استفادهً صریح در ادبیات این قیام به سبب الزام در زمان استفاده
پاسخحذفآرزوی از هم پاشیدن جمهوری اسلامی را با خودت به گور میبری
پاسخحذفبا سلام، حرفت درست، اما یادت باشد که روحانیت هم بخشی از این جامعه است. تا هر جا که آنها یاری کنند، خوب است. نه تنها دستشان را پس نباید زد، بلکه باید دستمان را برای گرفتن دستشان دراز کنیم. اگر غیر از این باشد، جنبش سبز مانند حکومت فعلی، که دست خیلی ها را پس زد،خواهد شد.
پاسخحذفببخشید، ولی من ربط این نقاشی که گذاشتید را نفهمیدم چی هست؟؟؟
پاسخحذفخدمت جناب عبدالله که آروزی به گور رفتن من را کرده است: اولا من آرزوی به هم پاشیدن جمهوری اسلامی را ندارم، من آرزوی استحاله آن را دارم و رشد و تکامل آن به چیزی بهتر. در عقیده من جمهوری اسلامی نمادی بوده است از خواستهای مردم ما، اما همراه با رشد عقلی و اجتماعی و سیاسی مردم، خواستهای انها نیز رشد میکند و متعالی میشود، پس سیستم سیاسی حاکم بر جامعه شان نیز بایستی رشد کند و متحول بشود. شک ندارم که همین نوروز گذشته شما هم مثل همه ایرانی ها دعا کرده اید که «حول حالنا الی احسن الحال»، دوست من، آرزوی من تنها بر آورده شدن همین دعای شما و میلیونها ایرانی دیگر است. و این را هم بگویم که احتیاجی به به گور بردن این آرزو نخواهم داشت، چرا که این اتفاق همین الآنش هم افتاده است و داریم عملا میبینیم که جمهوری اسلامی در حال استحاله است. گیرم، جناب ان میخواهد آنرا به طرف مستراح هدایت کند، ما میخواهیم آن را به طرف یک جای تمیز و قابل سکونت ببریم.
پاسخحذفخدمت خلیل عزیز: با شما کاملا موافقم، و امیدوارم متن من هم به مفهوم دست رد زدن به سینه کسی، روحانی یا غیر روحانی، تعبیر نشود. هر کسی که به یاری مردم بیاید و غم آنها را بخورد عزیز ماست.
پاسخحذف