۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

زبان حال خاتمی: شاید اصلاح طلبها به دلیل معذورات سیاسی از حقوق مردم کوتاه بیایند، اما مردم نباید از حقوق خودشان کوتاه بیایند


سید محمد خاتمی، که به خاطر اظهارات چندی پیش خود در مورد مصالحه با ولایت فقیه برای سرکار ماندن اصلاح طلبان مورد انتقاد و حملات بسیاری از طرف مردم قرار گرفته بود، در طی سخنان جدیدی ابعاد تازه ای از مسئله را مورد نظر قرار داده است.

آقای خاتمی در تازه ترین سخنرانی خود که امروز در وبسایت رسمی «موسسه باران» منتشر گردیده است تاکید کرده است «مگر می شود از حقوق مردم کوتاه آمد و اگر هم کسی کوتاه بیاید، خود مردم کوتاه نخواهند آمد.»

در گفتگوی کوتاهی با یکی از مفسرین سیاسی کالچراللاجیک نظر ایشان در مورد این جمله آقای خاتمی را پرسیده ایم، که در زیر پاسخ ایشان را بدون کم و کاستی برای شما نقل میکنیم.

مفسر سیاسی فوق گفت،

ببینید، وقتی آقای خاتمی آن حرفهای قبلی شان مبنی بر مصالحه با حکومت را زد، خوب طبیعتا این را هم خودشان و هم تمام مردم میدانند که برای مصالحه کردن با رژیمی که تمام مشروعیت خودش را در چشم مردم از دست داده، یا به عبارت دیگر تاریخ مصرف سیاسی آن تمام شده است، تنها یک راه وجود دارد، و آن نفی کامل مطالبات و خواستهای واضح آن مردم است. یعنی ببینید، در مسیر تاریخ به هر حال رژیمهای بسیاری به همین جائی رسیده اند که جمهوری اسلامی امروز رسیده است، و آن جائی است که دو راه بیشتر در مقابل او و مردم تحت سلطه آن نیست: یا آن رژیم بدون مشروعیت و تنها با استفاده از «زور» به حکومت ادامه میدهد، یا قبول میکند که برود و مردم این فضا را داشته باشند که آن نوع سیستم یا حکومتی که خواهانش هستند را بر سر کار بیاورند.

پس یک واقعیت مهم در مورد وضعیت رژیم هائی که به چنین مرحله ای رسیده باشند این است که مسئله در واقع از لحاظ تاریخی و سیاسی بسیار ساده میشود، به طوری که همانطور که عرض شد، مطالبات و بقای آن رژیم در تقابل و تضاد مستقیم با آن مردم قرار میگیرد، و راه سومی هم وجود ندارد، به طوری که باقی ماندن آن رژیم به طور خود به خود مفهومش از میان رفتن حقوق آن مردم است، و بالعکس، رسیدن مردم به حقوقشان مفهومش به طور اتوماتیک فنا و به پایان رسیدن زندگی آن رژیم خواهد بود.

خوب وقتی رژیمی به این مرحله برسد، طبیعتا فرد یا گروهی که بیاید و بگوید «اجازه بدهید این رژیم را به مشروعیت بشناسیم و سعی کنیم در چارچوب قوانین و مطالبات پایهٔ آن رژیم به فعالیت سیاسی ادامه بدهیم» آن فرد یا گروه به وضوح حرفش این است که بیائید مطالبات و حقوق مردم را نادیده بگیریم و به رژیم بپیوندیم و به بقای همین رژیم در تقابل با حقوق و مطالبات مردم ادامه بدهیم.

گمان نمیکنم نیازی به توضیح باشد که آقای خاتمی و آن گروه از اصلاح طلبان که در حرکت اخیر ایشان برای مصالحه و فراهم آوردن مقدمات شرکت در انتخابات مجلس آینده دور ایشان گرد آمده اند دقیقا دارند همین کاری که عرض شد را انجام میدهند، به این ترتیب که میگویند «ما جمهوری اسلامی را به مشروعیت میشناسیم و سعی خواهیم کرد در چارچوب قوانین و مطالبات اصلی جمهوری اسلامی، از جمله قوانین مربوط ولایت فقیه و شورای نگهبان به فعالیت سیاسی ادامه بدهیم،» و البته اینها میگویند شکل فیلتر شورای نگهبان باید «اصلاح» بشود، یعنی طوری بشود که ما هم بتوانیم از آن بگذریم.

پس شما اگر به این بحث درست نگاه کنید میبینید که در واقع اصلاح طلبها امروز دقیقا در تقابل با مردم و در کنار جمهوری اسلامی ایستاده اند. از طرف دیگر اما چنین کاری با هویت سیاسی که اصلاح طلبها در ده پانزده سال گذشته برای خودشان ایجاد کرده اند طبعا تضاد بسیاری دارد، چون یکی از اصول آن هویت که آنها به کرات بر آن تاکید کرده اند این است که اصلاح طلبان نه به دنبال قدرت سیاسی، بلکه به دنبال حقوق و خواسته های مردم هستند.

بنا بر این متوجه میشوید که آقای خاتمی و دیگر اصلاح طلبانی که خواستار بقای جمهوری اسلامی هستند امروز در وضعیت بسیار مشکلی قرار گرفته اند، که از یک طرف در عمل آنها به دنبال ماندن در جمهوری اسلامی هستند، و از طرف دیگر این با گفتمان هویتی که برای خودشان ساخته اند تقابل کامل دارد، یعنی کمپ اصلاح طلبی امروز به یک تضاد مطلق درونی دچار شده است، که تجلی این تناقض را خیلی خوب میشود در حرفهای اخیر آقای خاتمی مشاهده کرد، که در واقع زبان حال ایشان این است که دارند میگویند: «ای مردم، ما اصلاح طلبها به دلیل معذورات سیاسی میخواهیم از حقوق شما بگذریم، اما شما به هیچ وجه نباید از حقوق خودتان کوتاه بیایید»! این البته اگرچه به دید من و شما یک نوع منطق غریب و عجیب است، اما در واقع از لحاظ روانشناسی یک مکانیسم شناخته شده است به نام «برون فکنی»، به این صورت که فرد یا گروهی از آن جهت که قدرت روحی و شخصیتی لازم برای حل کردن تناقضات درونی خودش را ندارد، آن را روی دنیای بیرون منعکس میکند و به آن ترتیب مسئله ای که در واقع در درون خودش است را به جای اینکه در خود تشخیص بدهد، در دیگران میبیند.


مدیریت کالچراللاجیک ضمن پوزش به خاطر اینکه به دلایل امنیتی از ذکر نام مفسر فوق معذور میباشیم، از شما دعوت میکند تا نظرات خود در مورد تفاسیر ایشان را با خوانندگان سایت در میان بگذارید.


پ.ن.:‌
دوست عزیزی جائی تذکر داده اند در مورد «اشتباه املائی»
در تیتر این مطلب، که گمان میکنم اشاره ایشان به استفاده ام از کلمه «معذورات» بوده باشد در عوض کلمه هائی که اغلب مقصود هستند، یعنی «محذورات» و یا صحیحترش، «محظورات». ضمن تشکر از آن دوست به نظرم رسید این توضیح را اینجا اضافه کنم که اشتباهی در میان نبود و «معذورات» دانسته استفاده شده، و دلیل آن این است که من اغلب با استفاده از غلطهای مصطلح مشکل خاصی ندارم، و حتی گاها اگر موجب ابهام در مفهوم نشوند آنها را به فرمهای درست نامصطلح ترجیح‌ میدهم. امیدوارم دوستان به فلکسیبیلیتی خودشان این را ببخشند.

۲ نظر:

  1. شعری از هادی خرسندی:

    خاتمي ترياک قاطي دار بود
    -----------------------

    خاتمي ترياک قاطي دار بود
    خالصش کم ، قاطي اش بسيار بود

    ملت خسته – خمار از انقلاب
    دل به بستش بست و کردش انتخاب

    آن اوائل بوي او مطلوب بود
    لامروت جيرجيرش خوب بود

    داشت لبخندي جوان و زن فريب
    چون زغال خوب تأثيرش عجيب

    در بساط منقل و آن دنگ و فنگ
    يا همان قلفور و آب و سيخ و سنگ

    هر خمار خسته جان نااميد
    دل به او خوش کرده بود و ميکشيد

    هي بچسبان بست و بست و بست و بست
    تاجرش پيروز و مردم ورشکست

    بست هايش هيچ گيرائي نداشت
    نشئه دادن را توانائي نداشت

    هرچه رفت آن پک زدنها پيشتر
    شد عيان ناخالصي ها بيشتر

    آن زغال گولزن هم از قضا
    دود کرد و گند زد بر آن فضا

    پک زدن ها راحتي حاصل نکرد
    درد ، سرها را گرفت و ول نکرد

    سينه هم کم کم ز سم آن مواد
    گشت مسموم و به خس خس اوفتاد

    چون حجاب افتاد از روي ريا
    شد خمار افزون و نشئه کيميا

    هرکه بهر نشئه گشتن کرد سعي
    در خماري ماند از کف داده رأي

    ***
    گرم بود اما بساط رهبري
    آتشش نارنج سينه کفتري

    اکبري لم داده بر پشتي دوست
    پسته را از بهر او ميکند پوست

    خاتمي در بزم آن عاليجناب
    بود مال خالص و ترياک ناب

    داشت آن ناخالصی ها بهر خلق
    جنس اعلا بود بهر اهل دلق

    با ادب ، چون خادم آن بارگاه
    يا سناتور در حضور پادشاه.

    خره خرده ، تکه تکه ، بست بست
    بر سر وافور آن رهبر نشست

    بوسه زد بر حقۀ آن حقه باز
    دود شد از آتش او ؛ سرفراز

    دود شد پيچيد در وافور او
    رفت تا اعماق وي ، جمهور او*
    ------------------------
    (*جمهور: قسمت اعظم يک چيز. – فرهنگ معين)

    پاسخحذف
  2. داشت آن ناخالصی ها بهر خلق
    جنس اعلا بود بهر اهل دلق

    واقعا...

    پاسخحذف

اگر مطلب بیشتر از هفت روز عمر دارد کامنت شما برای اطمینان از اسپم نبودن بررسی خواهد شد، اگر مطلب کمتر از هفت روز عمر دارد کامنت شما مستقیم منتشر خواهد شد