پ.ن.: در پی انتشار مقاله مورد ذکر، سایت منتشر کننده اش به نحو غیر منتظره ای از دسترس خارج شده است. اگرچه اطلاعات تایید شده ای برای دلیل این مسئله در دست نیست، اما شخصا احتمال میدهم در ارتباط با محتوای همین مقاله باشد.
در مقاله ای طولانی و پر از جزئیات، سایت «عماریون» اسفندیار رحیم مشائی را علاوه بر رذائل اخلاقی و انحرافات مذهبی، همچنین به همکاری و کمک مستقیم به اعضای مسلح سازمان مجاهدین خلق متهم ساخته است.
این مقاله که توسط «رضا گلپور» نویسنده «شنود ارواح» نوشته شده تا جائی که من اطلاع دارم تندترین و سنگین ترین اتهاماتی که تا کنون از جبهه اصولگرایان شلیک شده را متوجه مشائی کرده است. نویسنده، که مدعی است طی چند جلسه مکالمه خصوصی با مشائی این مسائل را با وی مطرح و بحث کرده است، ادعا میکند که مشائی پس از چند جلسه از دیدار با وی خودداری کرده است، و پس از اینکه وی (نویسنده) از طریق شخص واسطی مشائی را تهدید به افشاگری کرده است مشائی پیغامی فرستاده به این مضمون که «[به او بگوئید] برود زن چهارمش را بگیرد، [او را] چه به دخالت در سیاست ما ...از من چیزی به او نمی ماسد!»
نویسنده که مشخص است از مشائی بسیار دلخور و عصبانی است، در پاسخ میگوید، «اگر نبود تکلیف شرعی دفاع از این نظام مظلوم . . . چه بسا لزومی به مخاطب قرار گرفتن چون تویی احساس نمی شد!» و اضافه میکند،
در صورت علاقه، متن کامل مقاله را میتوانید اینجا بخوانید [با عذر خواهی از دوستان، اگرچه سایت عماریون که پس از انتشار این مقاله بسته شده بود باز به راه افتاده، اما متن مقاله از آدرس فوق حذف شده است. اما خوشبختانه یکی از دوستان متن کامل را کپی کرده است و از طریق این لینک و یا این لینک میتوانید آن را دانلود کنید]. اما بخشهائی از این متن که به شرح همکاری های مشائی با سازمان مجاهدین خلق پرداخته است را برای آن دوستانی که علاقه به در خطر گذاشتن کامپیوترهای خودشان با رفتن به سایتهای حکومتی ندارند اینجا ذکر میکنم. وی مدعی است که اطلاعات و جزئیات زیر را از طریق «تحقیق و تفحص فراوان» به دست آورد است:
و البته همانطور که گفتم این متن بسیار طولانی تر از این است، و در نهایت بخش مفصلی را هم به «افشاگری» یکی دیگر از نزدیکان و معاونان اول احمدی نژاد، یعنی «محمد رضا رحیمی» اختصاص داده است، که آن هم خواندنی است، اما اجازه بدهید من همینجا تمام کنم این بحث را، و فقط یک بار دیگر اشاره کنم به میزان روغنی که روی این آش هست، و نشانی که دارد از میزان جدیت مسائل و عمق شکافهای درونی رژیم، که حتی اگر احمدی نژاد و شرکا به نصیحتهای پدر خوانده گوش کنند و اخمشان را از مردم پنهان کنند باز این شکافها دیر یا زود بخش عظیم دیگری از پیکره جمهوری اسلامی را از آن جدا خواهد کرد...
این مقاله که توسط «رضا گلپور» نویسنده «شنود ارواح» نوشته شده تا جائی که من اطلاع دارم تندترین و سنگین ترین اتهاماتی که تا کنون از جبهه اصولگرایان شلیک شده را متوجه مشائی کرده است. نویسنده، که مدعی است طی چند جلسه مکالمه خصوصی با مشائی این مسائل را با وی مطرح و بحث کرده است، ادعا میکند که مشائی پس از چند جلسه از دیدار با وی خودداری کرده است، و پس از اینکه وی (نویسنده) از طریق شخص واسطی مشائی را تهدید به افشاگری کرده است مشائی پیغامی فرستاده به این مضمون که «[به او بگوئید] برود زن چهارمش را بگیرد، [او را] چه به دخالت در سیاست ما ...از من چیزی به او نمی ماسد!»
نویسنده که مشخص است از مشائی بسیار دلخور و عصبانی است، در پاسخ میگوید، «اگر نبود تکلیف شرعی دفاع از این نظام مظلوم . . . چه بسا لزومی به مخاطب قرار گرفتن چون تویی احساس نمی شد!» و اضافه میکند،
بنده برای تجدید فراش به اذن مثل تویی احتیاج ندارم و ازدواج منقطع و تعدد زوجات را حکم مترقی و مدرن و انسانی اسلامی می دانم و بر خلاف تو که ازدواج با سرکار خانم زیبا الف را که اکنون مادر دختر کوچک توست مخفی می کنی ؛ بنده فریاد میزنم که افتخار میکنم در این لحظه 3 همسر دائم رسمی دارم!ودر صورت فراهم بودن شرایط شرعی لحظه ای در تجدید و تداوم این روش الهی تردید نخواهم کرد...
در صورت علاقه، متن کامل مقاله را میتوانید اینجا بخوانید [با عذر خواهی از دوستان، اگرچه سایت عماریون که پس از انتشار این مقاله بسته شده بود باز به راه افتاده، اما متن مقاله از آدرس فوق حذف شده است. اما خوشبختانه یکی از دوستان متن کامل را کپی کرده است و از طریق این لینک و یا این لینک میتوانید آن را دانلود کنید]. اما بخشهائی از این متن که به شرح همکاری های مشائی با سازمان مجاهدین خلق پرداخته است را برای آن دوستانی که علاقه به در خطر گذاشتن کامپیوترهای خودشان با رفتن به سایتهای حکومتی ندارند اینجا ذکر میکنم. وی مدعی است که اطلاعات و جزئیات زیر را از طریق «تحقیق و تفحص فراوان» به دست آورد است:
"اسفندیار رحیم مشایی" معروف به "مرتضی محبّ الاولیا" متولّد آبان 1339 رامسر. عضو فعّال و پیگیر تأسیس تشکیلات انجمن حجّتیّه در روستاها و شهرستان های استان مازندران ؛ مسئول عملیّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران ؛ عضو شورای تأمین آذربایجان غربی ؛عضویّت در وزارت اطّلاعات ؛ مسئولیّت در فرمانداری کردستان ؛ مسئولیّت رادیو تهران و رادیو پیام در صدا و سیما ؛ مدیر کلّ اجتماعی وزارت کشور ؛معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ؛ معاون و (بدون کمترین سوء ظن ) عقل منفصل آقای "احمدی نژاد" ...
منافقین در اردیبهشت سال 60 با بکارگیری تیم عملیّات 11 نفره ("حمید ق" ، "کوروش رحیمی" و "هوشنگ رحیم مشایی"،" و "داراب ج " ،"رستم ط" و ...) ضمن محاصره ی کامل و مسدود کردن خیابان اصلی و ورودی های سادات محلّه ی رامسر با شلّیک های بی هدف و ایجاد رعب و وحشت به بانک های صادرات و ملّی حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدی چندین میلیونی نمودند.در جریان این حمله یکی از پاسداران سپاه به نام "سیّد موسوی" مجروح میگردد. تحت فشار دخالت مستقیم "اسفندیار" هیچ کدام از افراد این تیم ( به جز "رستم ط" ) دستگیر نمی شوند.پس از مدّتی نیز با مرگ به شدّت مشکوک "رستم" و "هوشنگ" در فاصله ی کوتاهی از زمان سرقت امکان عملی پیگیری کور می گردد.
صبح روز 12/3/1360 مسئول واحد اطّلاعات و "اسفندیار" (جانشین او)؛ فرمانده ی عملیّات سپاه ،(شهید) "شمس الدّین فرجی" را احضار و از وی میخواهند تا نسبت به انهدام پایگاه منافقین در جنگل های معروف به دالخانی اقدام کنند. شهید "فرجی" تیم های عملیّاتی را جهت محاصره به منطقه اعزام می کند و با فرارسیدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسیج کالش محلّه مراجعه و صبح روز 13 خرداد به همراه 7 نفر با یک خودروی لندرور (درست لحظاتی بعد از آنکه یک آمبولانس سپاه با دو سرنشین به نامهای "اصغر سهیلی" و "حبیب خدایاری" به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخانی حرکت می کنند که در دالخانی{جاده ی هریس : بین رامسر و تنکابن : جنگلهای دالخانی}به کمین منافقین افتاده و همگی به جز یک بسیجی به نام "شعبان ایزکی" به شهادت می رسند.(از عجایب و غیر قابل توجیه عقلی است که روی آمبولانس سپاه هیچ عملیّاتی انجام نمی شود !!!)از دیگر سو منافقینی که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّیک بی موقع یک نفر؟!!! فرار می نمایند.!!!در نهایت 3 نفر از منافقین ("رحیم عمویی"،" مختارخان طالشی"،"بهمن رحیمیان" در پایین جنگل دستگیر می شوند."رحیم عمویی" اعتراف می کند گرای این عملیّات از مقر سپاه به منافقین داده شده بود.
...شهدای دالخانی : علی حلاجیان، محمد خلعتبری، علی کریمی، فلاحت پیشه...
در بررسی بیشتر مشخّص می شود که دو تن از منافقین ("داوود طالش شریفی" و "ایرج یوسف طالشی" ) جزء اعضای تیم عملیات کمین و عامل دریافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند . (نامبردگان قبلاًتوسّط سپاه دستگیر و با مساعدت "اسفندیار" در قبال وثیقه آزاد و سپس متواری شده بودند .) پس از آنکه نهایتاً "داوود طالش شریفی" دستگیر میشود، با ممانعت "اسفندیار" زندانبان ودیگران موفّق به برقراری ارتباط با "داوود" جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ی عملیات کمین منافقین نمی شوند.باز هم بهت آور است که در اثنای این کش و قوس، "داوود طالش شریفی" ظاهراً حسب دستور "اسفندیار" بدون توضیح قانع کننده اعدام انقلابی میگردد!!!
جایگاه امنیّتی نامبرده ، اِعمال نفوذ ها ، مُحارب بودن مقتولان ، عدم دسترسی به برخی شهود در گذر زمان و از همه مهم تر تهدیدها و تطمیع های مختلف و شبکه اش تا کنون او را در مسیر پاسخگویی به اتّهام آمریّت در چندین فقره قتل نفس عمد روئین تن! نموده است. جالب اینجاست که غالب قربانیان شهودِ کلیدی درباره ی عناصر نفوذی گروهک ها در سپاه یا شهودِ کلیدی اثبات نقش مستقیم و سوابق اعضای خانواده ی (نَسَبی و یا حتّی بعداً سَبَبی !!!)"اسفندیار" در به شهادت رساندن پاسداران و بسیجیان منطقه بوده اند.
برای درک پیچیدگی این موضوع تنها از باب نمونه میتوان برای تقریب به ذهن ، حمله ی گروهک نفاق و همکاران گروهک پیکاری ایشان در 16/1/1360 را به پایگاه بسیج شهر کتالم مرور نمود:
در این تاریخ طیّ یک عملیّات ، منافقین با به کار گیری تیم 13 نفره ( از جمله "کورش رحیم مشایی"،" مرتضی غلام کلایه"،" محمود طالش بهرامی"،" بهروز قربانی"،" عیسی ساملیان"،" مرتضی شکوری"،"سعید ایمانی" و ...) با کمک و همراهی یک عامل نفوذی به نام "طاهر چمنی" در ساعت 3 بامداد با نارنجک و سلاح های سبک به مقرّ حوزه ی بسیج شهر کتالم حمله کرده که در جریان آن فرمانده ی وقت حوزه "نظام الدّین خلعتبری" و "حجّت الله رستگاری" به شهادت رسیدند.
بعد از دستگیری "طاهرچمنی" و اعتراف او به دست داشتن و هدایت عملیّات توسّط "کورش" ؛ با استفاده از شنود مکالمات ، مخفیگاه وی لو رفته و نهایتاً در تهران دستگیر می شود .چهار نفر از اعضای سپاه رامسر به نامهای (شهید)" علی سلیمان نژاد" فرمانده ی وقت سپاه رامسر ،"هادی پیامی"،" عادل مشایی" و "بهرام قربانیان" در مسیر انتقال "کورش" به رامسر پس از اعتراف صریح وی به دست داشتن در آن عملیّات و با علم به اینکه "اسفندیا ر" مانع از اعدام برادرِ تنی خود خواهد شد ، مشورت نمودند که سریعاً او باید اعدام گردد، امّا با توجّه به محدودیّت های شرعی و دادستانی ، او را برای طی شدن مراحل قانونی رسیدگی تحویل برادرش "اسفندیار" می دهند. . . .
مسیر طی شده ی بعدی این دستگیری و اتهامات" اسفندیار"در نوع خود اعجاب آور است:
گفته شده اسفندیار بدون حکم دادستانی 6 نفر منافق دیگرتحت امر برادرش راکه دستگیر شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار ،بدون محاکمه ی قضایی و به عنوان خونخواهی شهدای پایگاه بسیج اعدام نموده وسپس با تهدید به افشا، آنها را مجبور به سکوت پیرامون برادرش می نماید. حمله به پایگاه بسیج، دو شاهد جدّی نیز داشت . ...
با تلاش شرم آور و غیر قابل توجیه "اسفندیار" ،"کورش" ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گردید. بازجویی از متّهمه ای به نام "طاهره ذ " از تنکابن که در جریان عملیّات مسلّحانه بر علیه سپاه در خانه ی تیمی دستگیر شده بود و حین دستگیری اقدام به خوردن سیانور نموده (ولی با هوشیاری واحد عمل کننده ی سپاه از هلاکت نجات یافته بود) با اصرار "اسفندیار" در اختیار او قرار گرفت . "اسفندیار" در جریان بازجویی از خانم فوق الذّکر (که چندین فقره سابقه ی محاربه داشته و حکم تعزیر در مورد او صادر شده بود ) ، وظاهراً جهت اخذ معلومات عملیّاتی اش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند! در حال حاضر همسر رسمی اوّل او (مادرِ پسرش "رضا" و مادر زنِِ پسر آقای" احمدی نژاد" است. پسرعمو و دخترعمو ویکی از برادرانِ این خانمِ آقای "اسفندیار" ، اعدامی ؛ برادرِدیگر، فراری و برادرِِدیگری در پیگیری امور اجرایی بعضاً همراه"اسفندیار" است. جالب است درمیان دوستان حلقه های محفلی و بسیار نزدیک وی نیز افرادی دارای سوابق گروهکی نظیر منافقین ، توده ای ، پیکاری و چریک فدایی به چشم می خورند.
و البته همانطور که گفتم این متن بسیار طولانی تر از این است، و در نهایت بخش مفصلی را هم به «افشاگری» یکی دیگر از نزدیکان و معاونان اول احمدی نژاد، یعنی «محمد رضا رحیمی» اختصاص داده است، که آن هم خواندنی است، اما اجازه بدهید من همینجا تمام کنم این بحث را، و فقط یک بار دیگر اشاره کنم به میزان روغنی که روی این آش هست، و نشانی که دارد از میزان جدیت مسائل و عمق شکافهای درونی رژیم، که حتی اگر احمدی نژاد و شرکا به نصیحتهای پدر خوانده گوش کنند و اخمشان را از مردم پنهان کنند باز این شکافها دیر یا زود بخش عظیم دیگری از پیکره جمهوری اسلامی را از آن جدا خواهد کرد...
صادق گرامی
پاسخحذفسلام
من این روزها بسیار دقیق مطالب مربوط به این در گیری ها را دنبال می کنم
خبر دارم که رحیمی معاون اول احمدی نژاد چند روزه دستگیر شده به اتهام اختلاس و .....
دولت توسط فیروزآبادی (گروهبان گارسیا) اداره میشه
اولتیماتوم خامنه ای به احمدی نژاد رسیده که تا یکشنبه فرصت داره برگرده سر کارش والا توسط مجلس کله پا میشه
و درصورت کله شدن محمود خان ،انتخابات! جدید برگزار میشه و احتمالن اصلاح طلب ها هم در انتخابات فرمایشی شرکت می کنن!
خلاصه ولی فقیه دنبال راه انداختن خلیفه گری اسلامی هست
و نهاد ریاست جمهوری رو که یکی از ارکان جمهوریت! ظاهری نظام بود داره بی خاصیت تر از قبل میکنه
سرعت تغییرات این روزها خارج از قدرت درک من شده
خیلی پیچیده تر از اونی هست که فکر میکردیم
مخلص صادق خان رحیمی!
پاسخحذفکل متن مقاله رو دارم، اگه خواستید بذارم.
دوستان عزیز، باران و گورزاد گرامی، عذر میخواهم که در سفرم و قادر نبودم زودتر از این پاسخی بنویسم.
پاسخحذفدر مورد کامنت جالب جناب باران، باید بگویم امیدوارم حقیقت داشته باشد، و من شخصا بدم نمیآید این سرعت و پیچیدگی هرچه بیشتر و سرسام آور تر بشود تا چه بسا بنای تهوع آور جمهوری اسلامی را به زودی زود از هم بپاشد...
و گورزاد عزیز، بله، اگر کل مقاله را جائی دارید لطف کنید آدرسش را بگوئید تا لینکی به آن را به متن بالا اضافه کنم.
انشالله که خوش گذشته باشه.
پاسخحذفوالا تو نت که ندیدمش جایی، اما همون روز از کش گوگل مطلب رو درآوردم...
دو جا آپلود کردم:
http://www.mediafire.com/?z9l9a0cu7qza30x
https://www.rapidshare.com/files/460023534/543534search_files.rar
(احتمالا پس از مدتی پاک خواهند شد.)
ممنون از شما گورزاد عزیز. راستش هنوز هم در سفر هستم، فقط چند دقیقه ای فرصتی شده تا سری بزنم به وبلاگ...
پاسخحذف