۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

با تشکر از شما - کاهش فعالیت من


با سلام خدمت همه دوستانی که به من و نوشته هایم لطف داشته اند و اینجا هم مرتب به دیدار من میآمده ند، همانطور که در جریان هستید چند هفته ای از آخرین پُستم اینجا گذشته و هنوز فرصت نوشتن نشده بود، که به خاطر آن از شما عذر میخواهم. اما واقعیت این است که امروز هم این چند خط را آمده ام تا برای یک عذر خواهی بزرگتر بنویسم، و آن از این بابت که تا مدتی فعالیت و نوشتنم اینجا بسیار کمتر از معمول خواهد بود.

متاسفانه نمیتوانم اینجا وارد جزئیات حکایت بشوم، اما برخی مسائل شخصی و نیاز رسیدگی به آنها مرا به این نتیجه رسانده اند که مجبورم از میزان زمان و انرژی که مصرف فعالیت و نوشتن در سایتهای مختلف، از جمله وبلاگ شخصی خودم دارم تا حد زیادی بکاهم.

من از همه شما دوستانی که به اشکال مختلف از من در طی سالهای گذشته، چه آن زمانی که با اسم مستعار مینوشتم و چه دو سه سال گذشته که با اسم خودم فعالیت میکرده ام پشتیبانی کرده اید عمیقا سپاسگزارم، و بخش زیادی از رشد ذهنی خودم در این سالها را مدیون شما میدانم.

البته این یادداشت به این معنی نیست که فعالیتهای خودم را به شکل کامل متوقف خواهم کرد، آنچنان عشق وطن در دل و جان جای گرفته که اگر سر برود از دل و از جان نرود، اما گمان میکنم در روزهای آینده فعالیتهایم به نوشتن متنهای کمتر و احتمالا کمی جدی تر محدود خواهد شد، و از حضور مداومم، چه در قالب متنهای کوچک تر و متناوب تر وبلاگ و چه به صورت حضور، نوشتن و مکالمه با دوستان عزیز در سایتهایی مثل دنباله، آزادگی و یا خودنویس، کاسته خواهد شد.

با تشکر فراوان از یکایک دوستان، در هرجایی از دنیا که هستند و در هرگوشه ای از اینترنت که حرفهای مرا تعقیب کرده اند، و با امید روزی که بتوانم باز به شکل مرتب و دائمی تری در خدمت و همراه با همه شما باشم. و از همه مهمتر، با امید به پیشرفت، رشد و باز شدن روزافزون جامعه و فرهنگ ایران عزیزمان.

-- صادق رحیمی




۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

دریچه ای به ذهن «روشنفکران» اسلامی در مورد نقش و مکان «زن» در جامعه


در حال مسافرتم و وقت برای نوشتن بسیار کم. امروز به جای نوشتن میخواهم متنی را خدمت دوستان کپی کنم که، باورکردنش مشکل است، اما از سایت «رجا نیوز» گرفته ام. به نظرم متنی بسیار خوب است که ذهنیت و مطالبات روشنفکران و ایده آفرینان جمهوری اسلامی در زمینه نقش و شخصیت اجتماعی زنان در جامعه اسلامی را به خوبی تشریح میکند.

ضمنا در صورت علاقه میتوانید تمام بخش های سریال مورد بحث این مطلب، یعنی «ساختمان پزشکان» (سریالی که «خانم شیرزاد» یکی از کاراکترهای آن است) را از طریق این وبسایت ببینید، و اصل متن که تحت عنوان «بازنمایی نقش زن در رسانه ملی با تکیه بر الگوی خانم شیرزاد!» در «رجا نیوز» منتشر شده را نیز میتوانید در این آدرس پیدا کنید.

1-چهارم ژانویه 2011 یعنی حدود شش ماه پیش، مایکل سانگوئینتی، افسر پلیسِ کانادایی، حین صحبت های‌اش در دانشگاه یورک درباره پیشگیری از جرم گفت: «برای آن که زنان امنیت داشته باشند، نباید مانند زنانِ هرزه لباس بپوشند.»

همان یک جمله‌ی افسر پلیس کانادایی موجب شد تا فعالان حقوق زنان در تورنتوی کانادا برنامه‌ای اعتراضی را سازمان دهی و اجرا کنند به نامِ "راهپیماییِ زنانِ هرزه" تا فریاد بزنند که قربانی نباید در جایگاه مجرم بنشیند و هیچ کس حق محدود کردن پوشش آن‌ها را ندارد!

آن افسر کانادایی به خاطر آن یک جمله از افکار عمومی عذرخواهی کرد اما در طول شش ماه گذشته، در ده‌ها شهر دیگر اروپایی، این راهپیمایی برگزار شد، به طوری‌که برخی از فمینیست‌ها "راهپیماییِ زنانِ هرزه" را موفق­ترین و سراسری­ترین کنشِ فمینیستیِ 20 سال اخیر می‌دانند؛ اعتراضی برای آزادی در پوشش بدون توجه به بازتاب‌های آن.

"فردیت زن غربی" در پارادایم انسان محور و لیبرال مدرن، به حدی رشد یافته که هیچ اما و اگری را بر نمی‌تابد، از منظر اندیشمندان جهان سوم، زن مدرن غربی دقیقا در نقطه مقابل زن جهان سومی قرار می‌گیرد؛ او آنگونه زندگی می‌کند که بیشترین لذت را برای خود مهیا سازد بدون توجه به برداشت و نظر دیگران.

در حالی‌که زن جهان سومی با دو ویژگی بارز شناخته می‌شود؛ هویت فردی زنان این کشورها به شدت با تکیه بر یک مرد و در سایه تشکیل خانواده تعریف می‌شود، در این کشورها همسر یک معلم، خلبان و دانشمند بودن بیشتر از یک خانم مجرد معلم، خلبان و یا دانشمند حائز احترام و جایگاه است.

ویژگی دوم بانوان این کشورها علاوه بر عدم هویت فردی مستقل و عدم اعتماد به نفس، خودنمایی بیمارگونه است. از خودنمایی ظاهر فردی با استفاده از لوازم آرایشی و عمل‌های زیبایی گرفته تا چشم و هم‌چشمی بر سر وسایل و ابزار زندگی و...

زن مدرن جهان اولی نیازی به خودنمایی نمی‌بیند، چرا که در پارادایم فرد محور مدرن، خودآرایی برای دیگران اصولاً معنایی نمی‌دهد و حضور اجتماعی زنان با "تن" خویش و در چارچوب آزادی‌های اجتماعی دنیای غرب، کاملا فارغ از قیود خانواده و سنت عمل می‌کند.

اینکه چرا اندیشمندان غربی رشته آکادمیک بررسی مسائل کشورهای جهان سوم، در تعریف زن شرقی و جهان سومی با این ویژگی‌ها وارد میدان می‌شوند موضوع این نوشتار نیست، بلکه آنچه مورد توجه است، تلاش برای حل مشکلات زنان جامعه ما با نسخه "زن غربی" است.

2- در اندیشه امام خمینی(ره)، زن، مربی جامعه است و صلاح و فساد يك جامعه، از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سر چشمه می‌گیرد، یعنی بار تربیت و هدایت هر جامعه بر دوش زنان است و آن‌ها شاخص معیار سلامت روحی و معنوی هر جامعه ‌ای محسوب می‌شوند.

مقام معظم رهبری در دیدار خرداد 1390 با بانوان نخبه، از مسأله "بحران زن" در دنیا به دلیل نگاه غلط غرب به جایگاه و شأن زن در جامعه و كج‌فهمی نسبت به موضوع خانواده سخن گفته و تآکید کردند: "باید فصول مربوط به مسئله زن بصورت تخصصی و علمی و با تكیه بر منابع اسلامی و فكر ناب انقلابی بررسی و در نشست اندیشه‌های راهبردی مطرح شود تا نتایج آن مبنای برنامه‌ریزی و عمل قرار گیرد."

واقعیت این است که در انزوای برنامه‌ریزی بر اساس مفاهیم اسلامی و فکر ناب انقلابی، الگوهایی که توسط رسانه‌ از بانوی امروزی ارائه می‌شود، نه تنها با مفاهیم سنتی و دینی جامعه ما مغایر است، بلکه الگوهایی کاملاً در جهت منزوی کردن منزلت و کرامت اجتماعی زنان با تکیه بر مفاهیم و آموزه‌های مشوش غربی است.

3- شهید مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی با توجه به حکومت نبوی پیامبر(ص)، نکته‌ جالب توجهی را بیان می‌کنند؛

مسجدی که در مدینه ساخته شده بود، دری کوچک داشت و مواقع تردد برای نماز و سایر مواردی که نیاز به حضور اجتماعی مردم بود، خواه ناخواه اختلاط پیش می‌آمد، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) با تکیه بر مبانی دینی، دستور دادند که دری جداگانه برای ورود و خروج بانوان به مسجد تعبیه شود؛ یعنی چاره جویی اسلام برای مسئله حضور اجتماعی زنان، مبتنی است بر: "نه اختلاط، نه انزوا ؛ بلکه حریم"

حجاب و رعایت عفت عمومی حریمی است که برای حضور اجتماعی زنان تجویز می‌شود تا این حضور موجب هتک کرامت و شخصیت زن نشود.

برخلاف دیدگاه ترویج شده کنونی، حضور زن بدون پوشش ظاهری و حریم، حضوری کاملا مردسالارانه است. وقتی زنان با نمایش "تن"خویش وارد فضای جامعه می‌شوند، نتیجه چنین حضوری، لذت جویی بیشتر مردان، نادیده گرفتن شخصیت انسانی زنان و استثمار هر چه بیشتر آنان در یک میدان قدرت نمایی مردانه است. به همین دلیل، اسلام با احترام به کرامت و شخصیت زنان، نه تنها مانع این حضور نیست، بلکه با تجویز حجاب، مانع از نگاه ابزاری و مردسالارانه به زن و استثمار اوست.

برخلاف غرب اسلام زن و مرد را نه به صورت دو انسان مریخی و ونوسی بلکه به‌سان دو بال یک پرنده می‌بیند که با تشکیل نهاد مقدس خانواده، ضمن استحکام و بقای جامعه، موجبات تعالی و رشد معنوی خویش را فراهم می‌سازند. بنابراین ترویج هرگونه باور غربی نه تنها به حل معضلات و مشکلات بانوان جامعه ما ختم نخواهد شد، بلکه به افزایش و پیچیدگی مسائل و بحران‌های پیرامون زنان می‌انجامد.

4- واقعیت این است که به مدد رسانه، بانوان هر جامعه‌ای جزو مخاطبان اصلی محتوای تولیدات رسانه‌ای اعم از کتاب، فیلم و سریال محسوب می‌شوند.

وحید یامین‌پور در مقاله "مرد ایرانی: شوهر شلخته؛ بابای ببو!" بر نفوذ انگاره‌های فمینیستی در سریال‌های طنز ایرانی تأکید کرده و چنین می‌نویسد: «اکنون بیش از همه نیاز داریم ارتباط مستقیم اعتماد و اطاعت زنان از همسران با سلامت روابط میان فردی به تصویر کشیده شود و از طرفی استقلال طلبی و قدرت طلبی خودخواهانه زنان مورد انتقاد قرار گیرد. مسئولان رسانه همچنین باید مراقب باشند که اشتباها رشد زنان در ایران پس از انقلاب را با جدایی آنها از خانواده و حضور استقلال طلبانه شان در اجتماع به تصویر نکشند.»

متأسفانه کاراکترهای زن در رسانه‌های تصویری اعم از فیلم و سریال فقط بیان کننده شخصیت کاراکتر ارائه شده نیست بلکه به شدت قابلیت تعمیم پذیری برای مخاطب و الگو شدن را دارد.

قسمت‌های پایانی سریال "ساختمان پزشکان" نشان داد، که "خانم شیرزاد" اصلی‌ترین کاراکتر این سریال طنز بوده است؛

کاراکتری گیج در نقش منشی مطب دو پزشک که اگرچه طبق ممیزی صدا و سیما از حجاب و پوشش ظاهری برخوردار است ولی اداو اطوارهای این کاراکتر کاملاً مغایر با عفاف رفتاری است.

با وجود گیجی اغراق شده، بار عمده طنز این سریال اتفاقا بر دوش همین کاراکتر است، سناریو به نحوی پیش می‌رود تا نشان دهدبا حضور نيافتن این کارکتر در یکی از قسمت‌ها و جایگزین شدن فردی دیگر در نقش وی، "هیچ کس قابلیت خانم شیرزاد را نخواهد داشت".

تمام این مراحل طی می‌شود تا مخاطب به این نتیجه برسد که چنین کاراکتر کم حافظه و کم سوادی خیلی بهتر از دختران دماغ عملی و بزک کرده امروزی امکان فریبایی و جذابیت دارد، چرا که "او خودش است" و همیشه و در همه حال بدون هیچ گونه سخت‌گیری و توجه به برداشت دیگران در حال لذت بردن از زندگی است، به نحوی که با وجود گیجی و ظاهر متوسط، به دلیل "حفظ فردیت" توانایی جذب شیفتگی دکتر هومن ملک زاده و جوانی ثروتمند را داراست.

قاسمخانی و سروش صحت برای برخورد با پدیده خودنمایی نامعقول بانوان جوان ایرانی، به‌جای رجوع به مبانی اسلامی و فرهنگ ایرانی، همانند اندیشمندان جهان سومی، نسخه گرایش به مؤلفه‌های زن غربی و کپی‌برداری از چنین زنی را تجویز می‌کنند.

تصویر خانم شیرزاد نمونه مناسبی است از کلیت نحوه ارائه نقش و جایگاه زنان در رسانه ملی و حتی سینمای ایران. کاریکاتوری که فرسنگ‌ها با واقعیت، فاصله دارد و در عین حال، هنگام درمان به جای رجوع به منابع دینی و سنتی، به سراغ نسخه‌های غربی می‌رود.

متأسفانه در صدا و سیما آنجا که قرار است بانوان ایرانی در مقام مادری فداکار و همسری مهربان و همراه، به تصویر درآیند، اغلب با زنانی همانند همسر قاسم هندوانه فروش سریال ستایش طرفیم، که به دلیل تصویر فقر و بی‌سوادی خانواده، اصولا قابلیت تعمیم و الگو پذیری خویش را از دست می‌دهند. دیگر عادت کرده‌ایم زنان تحصیلکرده را در هیبتی خانواده گریز و به لحاظ اجتماعی توانمند ببینیم و کاراکتر زنان محروم از حقوق اجتماعی، تو سری خور، مستخدم و خاله زنک را با ظاهری چادری و معتقد به مذهب.

این وضعیت البته در سینما به شکل بحرانی‌تری تسری می‌یابد، به این تصاویر اضافه کنید تصویر زنان بیمارگونه و ستیزه جوی فیلم‌های میلانی و زنان مأیوس، سرخورده و محکوم به موقعیت فیلم‌های شبه روشنفکری‌ مثل اینجا بدون من، و حتی تصویر زنان حیله‌گر، لجباز و مغروری را که رامبد جوان در سریال توطئه فامیلی و فیلم "ورود آقایان ممنوع " ارائه می‌دهد.

حال لطفاً به این سوال پاسخ دهید:

چه در سریال‌های طنز و چه غیر از آن، تصویر چنین زنی کجا و در کدام فیلم و سریال به نمایش در آمده است؟

تصویر بانویی که با شناخت صحیح نسبت به هویت فردی خود، نقش‌های خانوادگی و اجتماعی خویش را به بهترین شکل ممکن سامان می‌دهد، به نحوی که مصداق این بیانات امام خمینی(ره) و رهبری عزیز انقلاب در مورد نقش و جایگاه بانوی مسلمان ایرانی انقلابی است: مربی جامعه، رهبران نهضت، دارای شرف مادری، حامل نیمی از بار انقلاب، شاخص سلامت، صلاح و فساد جامعه، دارای ایمان و حس مسئولیت آگاهانه نسبت به مقدرات جامعه، تهیه کننده آذوقه فرهنگی برای خانواده و در نقش مدیر خانه، توجه به حضوری با کیفیت در جمع خانواده به جای تأکید صرف بر کمیت حضور و...

مسأله اینجاست که به جز فاطمه همسر حاج کاظم در فیلم آژانس شیشه‌ای، همسر فریدون در فیلم نفوذی و چند نمونه محدود دیگر، هنرمندان و فیلم‌سازان ما به دلیل عدم شناخت مناسب اغلب دچار کلیشه و سطحی‌نگری در ترسیم چنین بانوانی شده‌اند. بانوانی که ساده و بی توقع در اطراف ما زندگی می‌کنند و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، با حضور اجتماعی عفیف در عین توجه کامل به خانواده، افق جدیدی را از حضور آگاهانه و مسئولانه، برای زنان جهان ترسیم کردند.

رهبر معظم انقلاب، 7 بهمن 1370 در دیدار با مدیران شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی، هدف برنامه سازی در صدا و سیما را چنین تبیین می‌کنند:

"هدف چيست؟ ما مي‌خواهيم چه بسازيم؟ يك وقت هست كه راديو و تلويزيون براي پر كردن وقت است؛ بالاخره آدم‌ها وقت فراغت دارند و يك دستگاه حكومتي فرضاً مي‌خواهد اين وقت را به شكلي پُر كند. هدف اين نيست و من تصور نمي‌كنم هيچ دولتي در دنيا بتواند هدف خودش را از اداره‌ي رسانه‌هاي جمعي، فقط اين قرار بدهد.

بله، بعضي از شركت‌ها و فرستنده‌هاي خصوصي و يا حتّي شركت‌هاي بزرگ در امريكا و جاهاي ديگر هستند كه با كابل به خانه‌هاي مردم مرتبطند و قصدشان اين است كه مشتري جمع كنند و عده‌اي بتوانند در وقت فراغت از اينها استفاده كنند؛ اما يك دولت نمي‌تواند فكرش اين باشد. حتّي اگر فرض كنيم كه بيشترين محتواي راديو و تلويزيوني را سرگرمي‌ها تشكيل بدهد، بايد در پشت اين سرگرمي‌ها سياست او را جستجو كرد؛ معلوم مي‌شود سياستش اين است كه مردم را سرگرم كند.

بنابراين، يك دولت از ايجاد اين كانال و اين تجهيزات و تشكيلات در سرتاسر كشور هدفي دارد؛ هدف ما چيست؟ ما مي‌خواهيم چه بكنيم؟ البته ممكن است اهداف فرعي وجود داشته باشد؛ اما هدف اصلي ما سازندگي مردم به شكلي است كه اسلام و انقلاب مي‌خواهند؛ به طور خلاصه و كوتاه، هدف اين است."



۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

تابو شکنی های جدید و حمله نیمه عریان احمدی نژاد به خامنه ای


این متن در خودنویس.

حرفهای احمدی نژاد باز سر و صدا به پا کرده است.

اگرچه مردم و رسانه ها به شنیدن صحبتهای بعضا حیرت انگیز از محمود احمدی نژاد عادت کرده اند، این بار اما به نظر میرسد سخنان احمدی نژاد مرزهای تازه ای را درنوردیده باشند، آنهم به نحوی که لفافه های نه چندان ضخیمی هم که حرفهایش را در آن پیچیده است نتوانسته اند «ریسکه» بودن آنها را بپوشاند، تا جایی که روزنامه «روزگار» یکشنبه خبر اصلی صفحه اول خود را با تیتر «سخنان بی سابقه احمدی نژاد» به این خبر تخصیص داده است.

در سخنانی که دیروز (شنبه ۸ مرداد) در همایش «افق رسانه» ایراد کرد، احمدی نژاد ابتدا برخی از سوژه های «تابو» از جمله «مراجع و علما» را هدف قرار داد. در مورد مراجع و علما، وی به توقعات بیش از حد و غیر واقع گرایانه آنان از صدا و سیما اشاره کرد و گفت، «هزاران انتظار وجود دارد! مجامع و شوراهای مختلف، شخصیت های علمی فرهنگی مراجع و علما چیزهایی دریافت میکنند و انتظار دارند که دستگاه عظیم ملی لحظه به لحظه با آنها در تماس باشد، و اگر هم نشد قبل از اینکه تذکر بدهند در تریبون گفته میشود! در تریبون هم این جور نیست که بگویند عزیزم اینها را رعایت کنید، [بلکه] یک چیزی چسبانده میشود که دیگر نتوانند از جا بلند شوند!»

اما این انتقادات صریح از «مراجع و علما» هم سقف تابو شکنی در صحبتهای دیروز احمدی نژاد نبود، چرا که وی همچنین انتقاداتی را مطرح کرد که به نظر میرسد مستقیما شخص «رهبر»، یعنی سید علی خامنه ای را آماج قرار داده باشند.

در بخشی از حرفهایش، وی پس از انتقاد از آنچه که وی «قالب ها، خودخواهی ها و قدرت طلبی هایی» خواند که جلوی آزادی اندیشه ها در جامعه ایران را گرفته است و جامعه را از داشتن «انگیزه برای حرکت» و «بزرگ شدن» بازداشته، گفت:
بعضی ها خود را سقف حرکت جامعه و الگوی زندگی متعالی می دانند، دریافت و نگاه و سلیقه خودشان را به زندگی مطلق و دیگران را به جرم تفاوت با آنها یا عبور از آنها له می کنند، و آنقدر خود را مطلق کرده اند که فکر می کنند همه هفت میلیارد نفر جمعیت دنیا جهنمی هستند و فقط او بهشتی است، و این از نشانه های سقوط اوست، فکر میکند همه ارزش های انسانی در چارچوب خواست و اراده آنها معنی و مفهوم پیدا می کند و لاغیر . . . انسان ها هرچقدر بزرگ باشند نمی توانند سقف پرواز دیگران قرار گیرند! اگر هزاران تبلیغ خوب بشود اما مردم در جامعه ببینند که یک نفر آخر خودخواهی است و آن بالاها نشسته است، اثر حرف را از بین می برد.

احمدی نژاد همچنین در ادامه حرفهایش با اشاره به سریال مختار نامه و داستان زندگی و مرگ حسین گفت،
وی میگفت خلیفه پیامبرم و بین مردم جا می انداختند! این چقدر صحنه عجیبی است، دشمن پیامبر (ص) آمده جای پیامبر نشسته و یقه جانشین پیامبر را گرفته است و قطعه قطعه میکند، سپس میگوید چرا به حاکمیت خلیفه پیامبر تعرض کردی؟! همه مشروعیت را از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم می گیرد، و جانشین رسول خدا می شود. چه کسانی هستند اینها؟!
در هر حال حتی بدون در نظر گرفتن این سخنان و انتقادات نیمه عریان احمدی نژاد از خامنه ای، آنچه در چند ماهه اخیر مشخص گردیده این است که بسیجی بی کس و کاری که خامنه ای روزی به هر دلیل به خانه اش آورد و زیرچتر حمایت خود گرفت، امروز به برکت قوت و قوتی که از بیت پدرخوانده اش توشه کرده تبدیل به حریفی قدر در مقابل ناپدری خود شده است، حریفی که رفتنش احتمالا به سادگی آمدنش نخواهد بود.

۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

«سفیران سبز امید»: طاووس فریبنده ای با خط و خال ولایت


این متن در خودنویس نیز منتشر شده است.

رسانه ها اخیرا متنی را تحت عنوان «جمع بندی پایانی سفیران سبز امید» منتشر کرده اند که به قرار معلوم اطلاعیه ای است که توسط گروهی از افراد، از جمله اردشیر امیر ارجمند، که خود را «سفیران سبز امید» معرفی کرده اند در پایان همایشی چهار روزه که توسط «کانون دکتر شریعتی» در حومه پاریس برقرار شده بود صادر گردیده است.

طبعا از زوایا و جنبه های مختلفی میتوان به این گروه، محتوا، اهداف و عملکرد آن پرداخت، که در صورتی که این گروه همانطور که ادعا کرده است قصد فعالیت های گسترده تبلیغاتی و مطبوعاتی در سطح بین المللی داشته باشد خواه ناخواه توسط افکار عمومی مطرح و بحث خواهند شد. اما نکته ای که اینجا مورد نظر قرارمیگیرد هویت سیاسی این گروه است که تا حدی در اطلاعیه آنان منعکس شده است، و طبعا در آینده با مستحکم شدن فرم و مسیر تبلیغاتی این «شبکه» (توصیفی که به نظر میرسد ترجیح میدهند بر خود بنهند) بر نوع ایده هایی که از آنان صادر میشود تاثیر مستقیم خواهد داشت.

واضح است که نکته عمده و حساس هویت سیاسی گروههای فعال در صحنه حال حاضر ایران این است که شکل و طبیعت موضع گیری آنان در قبال «جمهوری اسلامی» به چه صورت و بر چه پایه ای قرار گرفته است. به عبارت دیگر، سئوال ابتدایی که امروز میتوان و بایستی در مورد هر گروه سیاسی ایرانی پرسید این است که آیا به باقی ماندن جمهوری اسلامی و فعالیت سیاسی در چارچوب قانون اساسی فعلی و در نتیجه تحت ولایت فقیه اعتقاد دارند، یا معتقدند که جمهوری اسلامی با ساختاری که در سی سال گذشته بر ایران حکمرانی کرده است اکنون بایستی عوض گردد، و بالاخص اصول مرتبط به وجود ولایت فقیه و شورای نگهبان بایستی از قانون اساسی حذف گردند. امروز این سئوالی بسیار مهم و واقعی است که خط کاملا روشنی بر زمینه سیاسی جمهوری اسلامی رسم میکند، خطی که عملا از دل بسیاری گروههای مخالف جمهوری گذر کرده است و آنها را از درون به دو گروه متمایز تقسیم کرده.

با توجه به این مقدمه، اجازه بدهید اکنون به گروه «سفیران سبز امید» بپردازیم و این سئوال ساده که این گروه در کدام سوی خط مزبور موضع گرفته است؟

خوشبختانه پاسخ سئوال فوق را در اطلاعیه اخیر سفیران سبز میتوان به راحتی پیدا کرد. اجازه بدهید پیش از پرداختن به آن پاسخ، پاراگراف زیر از متن اطلاعیه را در نظر بگیرم. در این پاراگراف آمده است:
جنبش‌های اجتماعی می‌توانند ساختاری برای استفادهٔ حداکثری از فرصت‌های سیاسی باشند. آنگاه که «بی‌ثباتی‌های انتخاباتی»، «اختلافات و رقابت نخبگان» و «حوادث سیاسی و اجتماعی» به صورت طبیعی میزان مشارکت سیاسی را بیشتر می‌کنند و آستانهٔ تحمل حاکمان به اجبار – و لو به صورت محدود – بالا می‌رود، فروگذاشتنِ این فرصت‌ها، شرط سیاست ورزی نیست. «ما» نیز از این فرصت‌ها بهره می‌گیریم تا در حین به چالش کشیدن نظم موجود، امکان تعاملات سیاسی و دسترسی به متحدان بالقوه را بیشتر کنیم.

آنچه با خواندن این پاراگراف عمدتا جلب نظر میکند همان موضع گیری این گروه در مقابل «حکومت» فعلی است، موضعی که این گروه را به روشنی در صف موافقان جمهوری اسلامی و ولایت فقیه قرار میدهد. اگرچه در نظر اول این پاراگراف حاکمان را به چالش خوانده است، اما با نگاهی نزدیکتر متوجه میشویم که آنچه توصیه شده است در واقع نه مخالفت ااساسی با حکومت، بلکه فعالیت در محدوده حکومت، یا به قول نویسندگان متن «سیاست ورزی» در فضائی است که محدوده ان توسط «آستانه تحمل حاکمان» مشخص گردیده است، کما اینکه هدفی که از سیاست ورزی این گروه مطرح گردیده نیز نه تغییر حاکمان و یا ایجاد فضا و چارچوبی دیگرگون برای سیاست ورزی، بلکه «استفاده» از زمان و لحظه ای است که در آن «آستانه تحمل حاکمان به اجبار -ولو به صورت محدود- بالا میرود» و فرصتی که در نتیجه این «بالا رفتن آستانه تحمل حاکمان» برای بازی های سیاسی (سیاست ورزی) به دست می آید.

به عبارت دیگر، آنچه که ایشان تحت عنوان «به چالش کشیدن نظم موجود» مطرح کرده اند و آن را هدف خود خوانده اند، چیزی نیست به جز فشار آوردن به ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی برای «اجازه دادن» و «تحمل کردن» فعالیت سیاسی آنان و احتمالا آزادی بیانی بیشتر از آنچه در حال حاضر موجود است.

اما اکنون اجازه بدهید پاراگراف بعدی از متن اطلاعیه را مورد نظر قرار دهیم، که در آن آمده است:

خاطر حاکمان آسوده مباد! که ما هیچگاه از حق طبیعی خود برای انتخاب کردن و از حقوق مدنی خویش برای انتخاب شدن نخواهیم گذشت. هیچگاه فراموش نمی‌کنیم که «ایران کشور ماست و این زندگی ماست». «آرامش ما» نشانهٔ شکایت ماست، چنان که سکوتمان، نشانهٔ فریادمان بود. «صبر ورزیدن» پیشهٔ ماست، چنانچه سبز بودن آئین ماست. ما صبر می‌ورزیم و به برکت این صبر، اقتدارگرایان را به دموکراسی عادت می‌دهیم تا اقتدارگرایی را در این بازی شکست دهیم. پیش از آنکه به پیروزی بیاندیشم، می‌کوشیم تا تحملِ شکست را ممکن کنیم.


این پاراگراف در واقع آنچه در پاراگراف قبلی مطرح شده بود را از جوانب و زوایای روشنتر، و با جزئیاتی بیشتر مطرح و مشخص کرده است. اگرچه باز این پاراگراف نیز ظاهرا با به چالش خواندن مستقیم «حاکمان» آغاز میگردد و تهدید به این که خاطر آنها آسوده نخواهد ماند، اما دلیلی که به فوریت برای این عدم آسودگی خاطر حاکمان مطرح شده هرگونه شبهه و تردیدی در مورد حدود چنین تهدیدی برطرف میکند، چرا که دلیل این عدم آسودگی حاکمان طبق استدلال این پاراگراف این خواهد بود که «ما» حتما در انتخابات شرکت خواهند کرد و از آن کنار نخواهند نشست!

به این ترتیب این بخش از اطلاعیه علاوه بر تاکید بر به رسمیت شناختن و مشروعیت بخشیدن به جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و شورای نگهبان، همچنین اعلام کرده است که اعضای «سفیران سبز امید» شرکت در انتخابات را حق خود میدانند و چنان خواهند کرد. منطق استدلال ارائه شده در این این پاراگراف بر این «وانمود» استوار است که ولی فقیه و نظام جمهوری اسلامی یا همان «حاکمان» خواستار این هستند که اصلاح طلبان در انتخابات آینده شرکت نکنند و با عدم شرکت خود آنها (حاکمان) را آسوده بگذارند، اما اصلاح طلبان با شجاعت فراوان به این «حاکمان» اعلام میکنند که خیر! ما در انتخابات حتما شرکت خواهیم کرد و به این ترتیب اجازه نخواهیم داد شما خاطرتان آسوده بشود.

اگر متن های این دو پاراگراف تا اینجا به اندازه کافی روشن و گویا بوده اند که نشان بدهند موضع گیری گروه «سفیران» نه در خلاف یا حتی در عرض جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، بلکه کاملا در امتداد آن میباشد، اما باقی متن این پاراگراف از برخی لحاظ حدود «هم امتداد» بودن موضع گیری این گروه با جمهوری اسلامی را تا حد غیر قابل درک و باوری «امتداد» داده است، تا جایی که به نظر میرسد این اطلاعیه عملا هر گونه حرکت واقعی بر خلاف حکومت جمهوری اسلامی را نفی و رد کرده باشد.

توجه شما را به عنوان مثال به این جمله عجیب جلب میکنم که میگوید، «آرامش ما نشانهٔ شکایت ماست، چنان که سکوتمان، نشانهٔ فریادمان بود،» و یا آنجا که میگوید، «پیش از آنکه به پیروزی بیاندیشم، می‌کوشیم تا تحملِ شکست را ممکن کنیم.» اگرچه بدون شک صنعت تضاد به کار رفته در این جملات آنها را دارای یکنوع گیرائی ادبی و شاعرانه خاص میکند، اما اجازه بدهید بدون اجازه دادن به انحراف واقعیت توسط ادبیات به مفهوم حقیقی این جملات دقت کنیم، بخصوص که اینها تنها در توصیف گذشته نیز سروده نشده اند، بلکه در واقع به صورت دستورالعمل و تجویزی برای رفتار آینده بیان شده اند:‌ آرامش ما نشانه شکایت ماست؟! به جای‌ اینکه به پیروزی فکر کنیم سعی میکنم تحمل شکست را ممکن کنیم؟!

توجه کنید که اگر چنین حرف و ادعایی که آرامش ما نشانه شکایت کردن و سکوتمان نشانه فریاد است صحیح باشد، یعنی اگر آرامش نشانگر اعتراض و سکوت نشانگر فریاد باشد، پس میتوان و بایستی از سفیران سبز توقع داشت که در آینده نه چندان دور، پس از «به چالش کشیدن» و «سلب آسودگی» جدی «حاکمان» از طریق دعوت مردم به شرکت گسترده در انتخابات، مردم را به «اعتراض» های گسترده و «فریاد» های بی امان از طریق آرامش کامل و سکوت هرچه بیشتر نیز فرا بخوانند.

به هر حال این بی دلیل نیست که علاوه بر «اسلامی» بودن طرح طاووسی که ظاهرا به عنوان نماد این گروه ارائه شده است، آرم «الله» میان پرچم و حتی «الله اکبر» های حاشیه پرچم جمهوری اسلامی نیز به وضوح تمام بر نوارهای سبز، سفید و قرمز این «طاووس» فریبنده نقش بسته اند...


۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

پوشیدن شلوارهای «جین» در مدارس استان مرکزی ممنوع شد!


به گزارش رسانه های جمهوری اسلامی، از ابتدای سال تحصیلی جدید استفاده از شلوارهای جین (که در ایران اغلب تحت مارک تجارتی «لی» شناخته میشوند) توسط دانش آموزان در مدارس استان مركزی ممنوع خواهد بود.

طبق خبر «آفتاب» اداره كل آموزش و پرورش استان مركزی طی بخشنامه جدیدی که به مدیران كلیه مدارس استان مرکزی ابلاغ شده است استفاده از شلوار «لی» در مدارس را ممنوع اعلام کرده است.

به گزارش خبرنگار کالچراللاجیک، آگاهان میخواستند در مورد این خبر نظر بدهند، اما مانده بودند چه بگویند.


۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

مجلس بزم سلطان محمود صفوی نژاد:‌ تصویری که قدرت و ضعف احمدی نژاد را محک خواهد زد


آخرین شماره نشریه «شهروند امروز» (که قرار است فردا روی دکه ها باشد)‌ تصویری برای جلدش انتخاب کرده است که ارزش ذکر دارد. این تصویر بر اساس حرفهای اخیر احمدی نژاد در مورد صفویه تهیه شده، که اخیرا گفته بود، انقلاب ۵۷ و جمهوری اسلامی در واقع ادامه راه شاه اسماعیل صفوی بوده است.

گفتنی است که «شهروند امروز» که توسط طیف پیشرو اصلاح طلبان و تحت سر دبیری محمد قوچانی به صورت هفته نامه منتشر میشد در حدود دو سال پیش به بهانه دروغگو جلوه دادن محمود احمدی نژاد توقیف و مدتها از انتشار محروم بود، و تنها به تازگی (از ۱۲ تیرماه گذشته) قادر به انتشار مجدد گردیده است.

به نظر میرسد مسئولان این نشریه بر این باور باشند که احمدی نژاد به اندازه کافی نحیف و ضعیف شده است که آنها میتوانند با فراغ خاطر به وی حمله برند، و به این ترتیب شاید این انتخاب تصویر روی جلد «محک» قابل اطمینانی برای این باشد که آیا چنگ و دندان این سلطان صفوی هنوز قابلیت دریدن دارند یا خیر.

تصویر روی جلد «شهروند امروز» صحنه ای از دربار صفوی را نشان میدهد که به جای شاه عباس و اطرافیان احمدی نژاد و یارانش نشسته اند. این تصویر البته هنوز در نیامده دردسر آفرین شده است، کما اینکه روزنامه «ایران» متعلق به دولت در بخش «دیگه چه خبر؟» امروز خود (صفحه سوم، شماره، ۴۸۴۶، یکشنبه دوم مرداد)، در مطلبی تحت عنوان، «
دستگاه قضايي رسيدگي كند!» خواهان تعقیب قضائی شهروند امروز شده، و نوشته است:
خبر ديگر اينكه در حالي كه رهبري معظم انقلاب به صراحت و با تأكيد ويژه رسانه‌ها را از اهانت به رؤساي قواي سه‌گانه و مسئولين كشور نهي نموده و از آنها خواسته‌اند به مسائل اختلافي دامن نزنند، يك نشريه متعلق به جريان‌هاي تندروي اصلاح‌طلب كه اعضاي هيأت تحريريه آن در فتنه سال 88 نيز نقش داشتند، در طرح روي جلد شماره اخير خود، كاريكاتوري موهن از رئيس جمهور و اطرافيان وي چاپ كرده است. نكته حائز اهميت اين‌كه اين طرح، پس از انتشار از سوي اين نشريه بلافاصله توسط سايت‌هاي زنجيره‌اي مدعي اصولگرايي در فضاي مجازي نيز منتشر شد. اكنون افكار عمومي و بخش عمده‌اي از ملت ايران كه به منتخب قانوني‌شان توهين شده، منتظر واكنش از دستگاه قضايي به اين موضوع هستند.

اما از سیاست و سیاسیات که بگذریم، به نظر میرسد تصویر روی جلد «شهروند» از یکی از نقاشی های دیواری در تالارهای کاخ «چهل ستون» برداشته شده باشد (البته با کمی تغییرات در پس زمینه و حذف برخی افراد و اشربه!) که به نام «مجلس بزم شاه عباس در پذيرايی از ولي محمدخان پادشاه ترکستان» شناخته میشود. تصویر کاملی از این نقاشی که بر ضلع شرقی چهل ستون نقاشی شده و منسوب است به استاد رضاعباسی را میتوانید اینجا مشاهده کنید، و چیده ای شامل آن قسمت از نقاشی که به نظر میرسد برای تهیه تصویر روی جلد «شهروند» مورد استفاده قرار گرفته را در زیر خدمت شما میگذارم.



۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

عضو جامعه روحانیت مبارز:‌ این بوی کباب نیست که میشنوید، بوی سوختن مقام معظم رهبری است


جعفر شجونی عضو جامعه روحانیت مبارز در واکنش عجیب و غیر منتظره ای به سخنان اخیر خاتمی، طی مصاحبه ای با سایت «فرارو» خطاب به اصلاح طلبان گفت، « به جای اینکه قوه قضاییه این‌ها که مدعی اصلاح طلبی هستند را محاکمه کند با بی‌حیایی صحبت از بازگشت به عرصه سیاسی می‌کنند. این‌ها بوی کباب شنیده اند، غافل از اینکه خر داغ می‌کنند.» به عقیده آگاهان سیاسی اگرچه استفاده از لفظ «خر» برای رجوع به سید علی خامنه ای در میان عامه مردم ایران بسیار معمول میباشد، اما در میان اصولگرایان و حتی اصلاح طلبان نیز از وی اغلب با عناوینی از قبیل «رهبر معظم»، «آیت الله خامنه ای» و حتی گاه «امام خامنه ای» یاد می گردد. طبق گفته این آگاهان این اولین باری است که یک مقام شناخته شده اصولگرا رسما از رهبر جمهوری اسلامی با لفظ شناخته شدهٔ «خر» نام برده است.

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

غفوری فرد: از همین الان میگویم، نظام هیچ شرطی را قبول نمیکند!


این متن ابتدا در خودنویس منتشر شد

حسن غفوری فرد، از اعضای اصلی فراکسیون اصولگرایان، و از چهره های با نفوذ اصولگرایان حکومتی در مصاحبه ای با روزنامه اصلاح طلب «روزگار» علاوه بر پیش بینی مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات مجلس، همچنین پیش بینی کرده است که آنها بدون اینکه هیچکدام از «شرایط» شان مورد قبول قرار گیرد در انتخابات شرکت خواهند کرد. وی در عین حال که شرط «توبه» که توسط برخی اصولگرایان برای شرکت اصلاح طلبان قرار داده شده را منتفی دانسته است، شرط های اعلام شده توسط خود اصلاح طلبان برای حضورشان در انتخابات را نیز «بهانه» و «بازی سیاسی» لقب داده است.

غفوری فرد در این مصاحبه در پاسخ خبرنگار که میپرسد، «فکر میکنید نظام چه واکنشی باید نسبت به لوازم و زمینه های مطرح شده از سوی اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات نشان دهد؟» میگوید، «اینها [اصلاح طلبان] در موقعیتی نیستند که برای نظام شرط تعیین کنند! نظام فضا را برای همه آزاد گذاشته است که در انتخابات شرکت کنند. کسانی که مرتکب اشتباهی شده اند باید آن را جبران کنند. کسی نمی تواند برای نظام شرط تعیین کند، بلکه باید افتخار کنند و خوشحال باشند که نظام به آنها اجازه داده در انتخابات شرکت کنند، و از الان هم بگویم، نظام هیچ شرطی را قبول نمیکند.»

و سپس، وقتی در عکس العمل به این حرفهای وی خبرنگار اعتراض میکند که خواسته های مطرح‌ شده توسط اصلاح طلبان غیر قانونی نیستند، غفوری فرد به سرعت به سفسطه بودن موضع اصلاح طلبان اشاره میکند و میگوید، «اگر این طور است خب قانون هست دیگر!» و اضافه میکند، « اما اگر چیزی اضافه بر قانون بخواهند نظام زیر بار نخواهد رفت.» به عبارت دیگر، وی تاکید میکند که شرایطی که در کشور برقرار است به هر حال شرایطی قانونی و مشروع است، و «نظام» دارد با مشروعیت کامل به حکومت ادامه میدهد، پس اگر اصلاح طلبان ادعا دارند که طالب حکومت قانون اساسی هستند، طبعا بایستی به نظام و خواستهای آن گردن نهند.

وی سپس در همین راستا پاسخی مشابه به سئوال دیگری میدهد که در آن خبرنگار موضع گیری خاتمی را تکرار میکند که خواستار رفع دلگیری ها و سوء تفاهمها و عذر خواهی طرفین شده بود. خبرنگار میپرسد، «پس فکر نمیکنید که برای رفع سوء تفاهم ها در کشور باید گشایشی صورت گیرد؟» و غفوری فرد میگوید، «هیچ سوء تفاهمی وجود نداشته است، و قانون اساسی هم مشخص است. کسانی هم که مردم را به خیابان کشانده اند باید موضع شان را مشخص کنند. امر نامشخصی وجود ندارد و نظام با متخلفان از قانون برخورد کرده است.»

و در پایان، وقتی خبرنگار از وی در مورد پیش بینی او از آرایش نیروهای سیاسی در انتخابات مجلس میپرسد، او میگوید، «من فکر میکنم حرف های اصلاح طلبان بهانه است و در انتخابات شرکت می کنند. همان ها که در مجلس ششم تحصن کردند، با التماس در مجلس هفتم شرکت کردند. این حرف ها همه بازی سیاسی است.»

۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه

بچه گول میزنید آقای خاتمی؟

این متن در خودنویس نیز منتشر شده.

بعد از چند هفته «شل کن، سفت کن» و «درز دادن» اخبار و حرفهای ضد و نقیض از کمپ اصلاح طلبها به سرکردگی سید محمد خاتمی، امروز بالاخره جناب خاتمی لب به سخن گشوده اند و حرفهایشان را خودشان گفته اند.

طبعا در همین مدت کوتاهی که از انتشار حرفهای خاتمی میگذرد عکس العملهای مختلفی به این حرفها مطرح شده اند، اما متاسفانه اغلب این عکس العمل ها به بیراهه رفته اند، یا بهتر بگویم، در دام افتاده اند، و به جای مطرح کردن اینکه خاتمی «چرا» این حرفها را زده است به این پرداخته اند که خاتمی «چه» گفته است، یا به عبارت دیگر، به جای بررسی و عکس العمل به نقش یا عملکرد حرفهای وی به بررسی و عکس العمل به محتوای آن حرفها پرداخته اند.

خاتمی طبق معمول زیاد به اصل قضیه، یعنی انتخابات و آن چیزی که اینروزها بسیار اهمیت دارد، یعنی موضع گیری دقیق، روشن و شفاف اصلاح طلبان در قبال حکومت اسلامی و فراخوان آن به انتخابات نپرداخته است، و فقط اشاره های سریعی کرده که اینجا ذکر میکنم خدمتتان (کل حرفهای ایشان را میتوانید اینجا بخوانید).

یک جا میگوید:
«اینکه فضا باز بشود، مردم با همه گرایشها و سلیقه ها در انتخابات حضور داشته باشند و اطمینان داده شود که آنچه مردم می خواهند تحقق پیدا خواهد کرد، خواست همه ما است.»

و کمی بعدتر:‌

«فضا باید باز شود، در دانشگاهها و مجامع میزگرد پرسش و پاسخ گذاشته شود، احزاب و گروهها آزادانه فعالیت کنند، نماینده و نامزد داشته باشند، صراحت های قانون اساسی را رعایت کنید، حصرها و حبس ها منتفی شود تا همگان در انتخابات شرکت کنند. خوشبختانه بسیاری از بزرگان و احزاب و گروهها هم بر همین امور تأکید می کنند. اگر برگزارکنندگان بی طرف باشند، نیروهای نظامی و امنیتی دخالت نکنند، همه جریانها بتوانند نامزدداشته باشند، نمایندگان مردم و احزاب و گروهها بتوانند از مرحله رأی گیری تا اعلام نتایج ناظر باشند آنگاه است که انتخابات پرشور و تعیین کننده برگزار خواهد شد.»

این کل اشاره ای است که ایشان به انتخابات کرده است. بگذریم، اما اجازه بدهید یک نکته را دقت کنیم در مورد این حرفهای خاتمی، و آن اینکه نکته این حرفها بیشتر از اینکه «محتوای» آن باشد مانوری است که از این طریق انجام شده. ایشان به جای اینکه به سئوال اصلی جامعه ما بپردازد که چپ و راست، پیشرو و پسرو، همه این روزها از آن سخن میگویند، یعنی سئوال مشروعیت و عدم مشروعیت رژیم و در نتیجه تحریم یا عدم تحریم انتخابات، این مسئله مرکزی و اصلی را اصولا «دور زده» است، و به این پرداخته است که چه احساساتی باید از طرف حکومت به ایشان و رفقایشان القا بشود تا راضی بشوند «انتخابات پرشور و تعیین کننده» برگزار شود!

و اینکه میگویم «احساسات» این را جدی میگویم، و به این معنی است که در بحثی که ایشان ارائه داده، در کل صحبت ها یا به اصطلاح مطالباتی که در مورد انتخابات مطرح‌ کرده است، به جز یک نکته، یعنی آزاد شدن کروبی و موسوی (که همان را هم البته به صراحت بیان نکرده)، تقریبا تمام موارد دیگری که مطرح کرده مواردی است که وجود یا عدم وجودشان بسته به احساسات قضاوت کننده دارد! شما اگر همین امروز از هواداران رژیم بپرسید به شما با کمال اطمینان خواهند گفت که همه این مواردی که خاتمی تقاضا کرده برجا و برقرار هستند. خواهند گفت که فضای بحث و گفتگو باز است و ایران آزاد ترین کشور منطقه است، که احزاب و گروهها تا زمانی که بر علیه قانون اساسی (و در نتیجه ولی فقیه) عمل نکنند آزاد به فعالیت کامل هستند، که به قانون اساسی به طور کامل عمل میشود، که برگزار کنندگان انتخابات بی طرف هستند، که همه جریانهای قانونی آزادند که نامزد ارائه بدهند، و نظارت بر انتخابات هم با صحت کامل و با حضور تمام شرکت کنندگان قانونی انجام میگیرد. خوب حالا شما بگوئید، آقای خاتمی چه خواهد داشت که بگوید در برابر این ادعای اصولگرایان، و اصولا چه میتوان گفت در چنین بحثی، الا درگیر شدن در گفتگوهای بی پایان و استدلالات پیچ اندر پیچ به دنبال هیچ؟ هیچ!

به عبارت دیگر، خاتمی در این حرفهایش هیچ مطالبه عملی انجام نداده، بلکه حداکثر حرفی که زده این است اصولگرایان اگر میخواهند ما بازگردیم و برایشان انتخابات بکنیم باید کمی نازمان بکشند. جناب خاتمی! شما و اصلاح طلبان دنباله رو شما شاید قیمتتان به همین ارزانی باشد که فرموده اید، تن و بدن خودتان است و نرخش دست خودتان، اما جدا گمان نمیکنم مردم ایران قیمتشان دیگر تا این حد نازل باشد. حتی اگر هشت سال پیش هم اینطور بود، اکنون دیگر پس از آن سرمایه های گرانبهائی که از جان و خون و ناموس خودشان و بچه ها و زنان و مردانشان در راه آزادی و دموکراسی گذاشته اند، دیگر روح ایرانی قیمتش بالا رفته است، و باور کنید شما هم دیگر در مقامی نیستید که بتوانید آن را به این ارزانی بفروشید.

آقای خاتمی! امروز حتی جوانان کم تجربه این مملکت هم به حرفهای شما که گوش میدهند خوب میدانند که به این کار شما میگویند وسط دعوا نرخ تعیین کردن و آدرس عوضی دادن، و خوب میفهمند که اینگونه حرف زدن در واقع چیزی نیست به جز چیدن زمینه برای خیانتی بزرگ به مردم با شرکت در انتخابات.

آقای خاتمی، یکی دو سال است که هر بار که گوش کردم دیدم حرف اصلی مردم این است که ما دیگر ولایت فقیه را نمیخواهیم، ما دیگر تحمل شورای نگهبان را نداریم، و برای ما این حکومت با این شکل و شرایط حاضرش مشروعیت ندارد.

آقای خاتمی، اگر مردم میگویند ولایت فقیه را نمیخواهند، اگر مردم میگویند شورای نگهبان را نمیخواهند، اگر میگویند این دولت مشروعیت ندارد، آنوقت در شرایطی که همین دولت، همین ولی فقیه، و همین شورای نگهبان در مصدر کار هستند شرکت شما در انتخابات شراکت شما در جنایات رژیم خواهد بود و خیانت شما به حق و خون مردم.

آقای خاتمی، کار از این چیزهائی که شما نرخ خود کرده اید گذشته! اینکه فضا باز بشود یا نشود، اینکه قانون اساسی رعایت بشود یا نشود، اینکه بگذارند شما سر صندوقهای رای ناظر بگذآرید یا نگذارید، حتی اینکه زندانی ها آزاد بشوند یا نشوند، آقای خاتمی، اینها همه آب نبات است! مگر بچه گول میزنید جناب خاتمی؟
؟

۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

یک اصلاح طلب تواب آدم قابل اعتمادی نیست!


این متن ابتدا در خودنویس منتشر شد

روزنامه اصلاح طلب «روزگار» امروز (سه شنبه ۲۸ تیر) در مقاله ای
تحت عنوان «اصولگرایان به دنبال اصلاح طلبان تواب» به تقاضای برخی چهره های سرشناس اصولگرا مبنی بر لزوم «توبه کردن» اصلاح طلبان پیش از امکان بازگشت آنان به صحنه رقابتهای سیاسی در جمهوری اسلامی پرداخته است.

این مقاله، که به قلم «ثمینا رستگاری» در صفحات اول و دوم این روزنامه منتشر شده است، بحث را با اعتراف اخیر علم الهدی باز میکند که گفته بود، «انتخابات آینده مصیبت بار ترین انتخابات بعد از انقلاب است،» و سپس با طرح این سئوال که «این هراس زود هنگام اصولگرایان از انتخابات مجلس به چه دلیل است؟» به بررسی دلایل اضطراب روز افزون حکومتیان در مورد انتخابات پیش رو، و اصرارهای مکرر آنان به شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آتی میپردازد.

نویسنده «روزگار» پاسخ سئوال خود را اینگونه میدهد که «به نظر میرسد مواضع آنان [حکومت/اصولگرایان] به دلیل اختلافات درونی تغییر کرده است... امروز با مشکلاتی مواجهند که دیگر نمی توانند از رسانه ها مخفی اش کنند، دیگر نمی توانند همچون دو سال پیش نقش های سیاسی را میان خود تقسیم کنند ... و به همین دلیل از بازگشت اصلاح طلبان حرف میزنند، از اینکه می توانند به عرصه قدرت برگردندند به شرط آنکه «توبه» کنند.»

وی سپس بر این تاکید میکند که اصلاح طلبان از آنجا که معتقد به فعالیت در چارچوب قانون اساسی به نحو فعلی آن (و بنا بر این معتقد به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه) هستند، و از آنجا که «علاوه بر سابقه نزدیکی به امام (ره) به آرمان های ایشان وفادارند،» نیازی به توبه ندارند، و میپرسد، «اساسا اصلاح طلبی که از اصلاح طلب بودن خودش توبه کرده به چه کار می آید؟»

اما بحث اصلی نویسنده در پی سئوال فوق، و در زیر بخشی تحت عنوان «اصولگرایان خواستار بازگشت چه نوع اصلاح طلبی هستند؟» مطرح میشود، که در آن آمده است، «تردیدی وجود ندارد که حضور اصلاح طلبان در انتخابات به معنای به پای صندوق آمدن حد اقل ۱۴ میلیون نفر است ... بعد از حوادث سال ۸۸ آمدن این افراد به پای صندوق بیش از آنکه برای اصلاح طلبان موفقیتی به حساب آید برای اصولگرایان مغتنم است. آنها می توانند در خاورمیانه ای پر آشوب [بخوانید در جامعه ای پر آشوب!] سر خود را بالا بگیرند و مردمی را نشان دهند که به اصلاح نظام امیدوارند نه به اسقاط آن.»

و سپس، در ادامه استدلال بالا، نویسنده تاکید میکند که اصلاح طلبها نباید مجبور به توبه کردن در مقابل افکار عمومی بشوند، به این دلیل که به محض اینکه آنان در مقابل مردم «توبه» کنند دیگر فایده ای که اکنون برای حکومت دارند را از دست خواهند داد، چرا که مردم آنان را طرد خواهند کرد و دیگر نخواهند توانست کسی را به پای صندوقهای رای بکشانند. وی مینویسد، «اصلاح طلبی که پبذیرد از گذشته خود ابراز ندامت کند و در عوض جواز ورود به مجلس را به دست آورد قبل از آن بدنه اجتماعی خود را از دست داده است. توبه به مثابه آتشی است که در خرمن سرمایه اجتماعی آنها می افتد و [این] نقض غرض به مجلس رفتن و مردم را پای صندوق کشاندن است.»

نویسنده «روزگار» سپس مینویسد، «از بعد سیاسی قضیه هم که فاصله بگیریم، اصولگرایان باید با خود بیاندیشند که آیا اصلا یک اصلاح طلب توبه کرده فرد قابل اعتمادی است؟ با یک اصلاح طلب توبه کرده چه کار می توان کرد؟»


۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

موسوی خوئینی: حکومت به اصلاح طلبان پیغام داده که یک تعداد کرسی برای شما مشخص کرده ایم باید بیائید

این متن ابتدا در خودنویس منتشر شد.

علی اکبر موسوی خوئینی، از نماینده های پیشین اصلاح طلبان در مجلس، در مصاحبه ای با جمشید چالنگی مجری برنامه «تفسیر خبر» امروز (یکشنبه هفدهم ژوئیه) نکات جالبی در مورد وضعیت اصلاح طلبان در رابطه با انتخابات آینده در جمهوری اسلامی مطرح‌ کرده است. ‬

‎‫وی با اشاره به واکنشهای گسترده مردمی در طی یکی دو هفته اخیر به اظهار علاقه اصلاح طلبان برای مصالحه با ولایت فقیه و شرکت در انتخابات گفت معتقد است اصلاح طلبان با ورود به بحث انتخابات در حالی که هنوز چند ماه به تاریخ انتخابات باقی مانده است یک اشتباه تاکتیکی انجام داده اند و خود را در این وضعیتی قرار داده اند که اتهام «خیانت» از گوشه و کنار به سوی آنها سرازیر گردیده است.‬

‎‫اما یکی از نکته های مهم مطرح شده در سخنان خوئینی این بود که وی ادعا کرد اصولگرایان و نمایندگان خامنه ای در هفته های اخیر تلاشهای سنگینی برای قانع ساختن اصلاح طلبان به بازگشت به صحنه و شرکت در انتخابات انجام داده اند، تا جائی که در طی تماس ها و مذاکرات پشت پرده علاوه بر تهدید و فشار ‬به آنان اعلام کرده اند که «یک تعداد کرسی برای شما مشخص کرده ایم، باید بیائید»!

‎بخشهائی از صحبتهای آقای موسوی خوئینی در مصاحبه اش با جمشید چالنگی را در زیر میخوانید.

‎خوئینی در آغاز سخنان خود به موضوع «مدیریت» اختلافات در جمهوری اسلامی پرداخت، و گفت سید علی خامنه ای پس از اینکه مشاهده کرد احمدی نژاد قصد مقاومت سنگین در برابر وی دارد تصمیم گرفت به صلاحش است تا جهت تمرکز مشکلات خود را عوض کند و در عوض احمدی نژاد آن فشار و دعوا را متوجه اصلاح طلبان گرداند. خوئینی گفت،

‎‫«آنچه که مشخص شده است در جریانات اخیر این است که آقای خامنه ای در واقع مهندسی میکند شخصا این کار را، با بازوهائی که در اختیارش هست. ایشان خیلی علاقه مندند این شکافهائی که به وجود آمده را با توجه به واکنشی که آقای احمدی نژاد از خودش بروز داد و دید که در واقع جدیتی در کار ایشان هست، بعد از اینکه نیروهای سپاه را برادران قاچاقچی خطاب کرد و گفت کابینه خط قرمز من هست، خامنه ای سعی کرد این جریان را کنترل کند که این شکاف بیشتر از این باز نشود، و از آنطرف علاقه مند است که بیشتر بازی را بکشاند به سمت جریان اصلاح طلبها و اہنها را ازشان این نوع استفاده ای بکند...» وی در جای دیگری نیز تصریح کرد که خامنه ای و اصول گرایان بر ورود اصلاح طلبان اصرار دارند چون میگویند «اگر اینها [اصلاح طلبان] نیایند آنوقت دعوای بین اصول گراها باید باز بشود و روشن بشود، که از نظر آنها به مصلحت نیست»‬

‎وی شرح داد یکی از روشهائی که جناح خامنه ای موفق شده مسائل را از احمدی نژاد برگرداند و متوجه اصلاح طلبان کند از طریق فشار از یک سو و نیز تطمیع آنها از سوی دیگر برای اعلام دقیق موضع گیری شان در انتخابات بوده است، که به نوبه خود با عکس العمل مردم و مخالفان رژیم روبرو شده که اصلاح طلبان را به خیانت متهم کرده اند، و در نتیجه فضای سیاسی در مورد شرکت در انتخابات «دو قطبی» شده است. «این دو قطبی کردن حالت خوبی نبوده که توی این دو سه هفته متاسفانه اتفاق افتاده، به این شکل که در این چند ماه که هنوز مدتها به انتخابات مانده طرف مقابل سعی کرده اند سریع مشخص کنند که جناح اصلاح طلب جایش کجاست، میگویند زود مشخص کن، توی انتخابات شرکت میکنی یا نمیکنی؟»

‎موسوی در شرح چگونگی اجرای این فشار بر اصلاح طلبان دو روش را مشخص کرد. روش اول، فشار از طریق تهدید: «این طرف مقابل، یعنی همان افراد خامنه ای و حکومت، مرتب فشار میآورد، پشت پرده پیغام میدهند، پرونده سازی میکنند، چشم غره هایی که میروند، و کارهایی که میکنند، و تلاششان این است که میگویند زودتر شما جایت را مشخص کن.» و روش دوم فشار از طریق تطمیع: «و آن چیزی که آنها [حکومت] معلوم کرده اند این است که میگویند آقا یک تعداد کرسی برای شما مشخص کرده ایم باید ایندفعه بیایید!»

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

یک کلمه حرف حساب از کیهان: غلط میکنند به انتخابات بیایند!

این متن ابتدا در خودنویس منتشر شد.

میگویند آدم عاقل مروارید را اگر از دهن سگ هم افتاده باشد برمیدارد تمیزش میکند و میگذارد توی جیبش. حالا مصداقش شده جریان این مطلب امروز ما. یک متن کوتاهی از حسین شریعتمداری و روزنامه کیهانش دیدم که انصافا خوب گفته بود، تصمیم گرفتم بردارم تمیزش کنم و برای شما هم نقل کنم.

کیهان روز پنجشنبه (۲۳ تیر) از یکطرف به حرفهای اخیر تاج زاده اشاره کرده، و در مقابلش هم به بازی های خاتمی و بهنود و امثال آنها، و نوشته، «خوب گفته تاج زاده که راه میانه ای وجود ندارد، به هر حال حضرات یا راست گفته اند که در انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم و انتخابات مجلس هفتم و هشتم آن هم به شکل سازمان یافته تقلب شده، که پس غلط میکنند به رقابت در انتخابات بیایند! یا اینکه دروغ گفته اند، آنهم دروغی به بزرگی مناره دزدیده شده، که در آن صورت اهلیت حضور در رقابت مربوط به حوزی مدنیت را ندارند و به جای شاخه به شاخه کردن باید از گذشته خودشان اعلام توبه و برائت بکنند. راه میانه ای وجود ندارد... با خیانتکار که معامله نمی کنند!»

به هر حال حرف منطقی را از هرکس که بشنوی انکار نمیشود کرد، چه تاج زاده گفته باشد، چه مجتبی واحدی، چه سگ. مسئله اینجاست که اگر اصلاح طلبان حتی ذره ای هم تمایل به شرکت در این انتخابات نشان بدهند (که خوب خیلی هم بیشتر از ذره ای نشان داده اند)، آنوقت
انصافا تنها لغت و صفتی که حقیقت وجودی آنها را بیان میتواند بکند «خائن» است. و مسئله آدم خائن هم البته این است که فرقی ندارد به کدام طرف خیانت کرده باشد، در هر حال دیگر هیچ طرفی در جنگ به او اطمینان نخواهد کرد، نه مردم دیگر به خاتمی اعتماد میکنند، و ظاهرا نه حتی راهزنان و جانیانی که حکومت دستشان است.

آقای خاتمی، آقای بهنود، برادرها و خواهرهای به قول خودتان اصلاح طلبی که دم از شرکت در انتخابات میزنید، این را در خاطر داشته باشید، که حتی اگر اینها هم شما را بازی بدهند، حتی اگر اجازه بدهند چند نفر از شما کاندیدا بشوند، و حتی اگر چند نفرتان به مجلس هم راه پیدا کنید تا تنور اینها راه بیافتد، اما مسئله اصلی شما اینجاست که با شرکت کردن در انتخابات و با مشروعیت قائل شدن برای حکومتی که این بلاها را بر سرمان آورده است به صراحت به مردم گفته اید که بر آنها پشت کرده اید، یا بد تر، از پشت بر آنها خنجر زده اید و با قاتلانشان، با تجاوز کنندگان به نوامیسشان، با دزدان جان و مالشان همدست شده اید. واقعا فکر میکید ملت فراموش خواهد کرد چنین کاری را؟!

۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

یک سخنرانی قانع کننده در مورد مزایای شرکت در انتخابات و دلایل بیهوده بودن تحریم





تم اصلی این سخنرانی پرشور و قانع کننده که موفق شد تعداد بسیاری از جوانان را جلب و عمیقا قانع کند این بود که اولا انتخابات حق هر انسانی است و شرکت در انتخابات یعنی شرکت در تعیین سرنوشت خود، و ثانیا، حتی اگر هیچکس هم در انتخابات شرکت نکند حد اقل شصت در صد مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد (؟!)، پس چه بهتر که برویم رای بدهیم و خودمان را بیخود به مخاطره نیاندازیم.


* با تشکر از دوست عزیزم عرفان که این تصویر را پیدا کرد.

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

نیاز سریع و جدی ما به ایجاد کمپین «نه به شرکت در انتخابات»


این مطلب در سایت خودنویس منتشر شده است

در روزهای اخیر دو بحث به شکل مکرر و گسترده ای در میان مخالفان جمهوری اسلامی مطرح‌ بوده است: بحث اول اینکه گروههای مخالف جمهوری اسلامی چرا اینقدر در پیدا کردن یک دیدگاه یا استراتژی مشترک مشکل دارند و چه خواسته
های مشترکی را میتوان پیدا کرد که همه مخالفان جمهوری اسلامی بر سر آن قادر به توافق باشند،
و بحث دیگر اینکه با اصلاح طلبان و جهیدن مکرر آنها از این طرف به آن طرف «جوی خونی» که به قول بابک داد بین مردم و رژیم کشیده شده چه باید کرد.

قصد ورود به یک بحث طولانی ندارم، اما میخواهم این را مطرح کنم که به نظرم میرسد این دو مسئله غامض در یک نکته یا نقطه به هم میرسند، و اتفاقا آن نکته ای است که میتواند عملا نقطه شروعی بشود برای حل کردن نهائی این هردو مشکل، چرا که همان نقطه در واقع پاشنه آشیل یا چشم اسفندیار جمهوری اسلامی هم هست، و آن نقطه «انتخابات» است.

بگذارید سریع و ساده بگویم: من از تمام هموطنان مخالف با جمهوری اسلامی دعوت میکنم که هرچه سریعتر و هرچه گسترده تر و با قاطعیت هرچه بیشتر در نقطه ای به نام «نه به شرکت در انتخابات در جمهوری اسلامی» گرد هم آییم، چرا که این نقطه هدیه کمیابی است که وضعیت خاص تاریخی امروز کشورمان در اختیارمان قرار داده است، و شانسی مهم برای آغاز یک همگرایی ملی که نباید از دستش داد. امروز هیچکس نمیتواند ادعای مخالفت با جمهوری اسلامی و جنایات آن داشته باشد و در عین حال از شرکت در انتخابات دفاع کند، تا حدی که حتی اصلاح طلبانی که همیشه به صراحت اعلام کرده اند میخواهند در چارچوب قانون اساسی و ولایت فقیه فعالیت کنند هم برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی دیگر قادر نیستند از شرکت در انتخابات دفاع کنند، کما اینکه خاتمی هم مجبور شد تحت فشار افکار عمومی حرفهای خودش را پس بگیرد.

«جمهوری اسلامی» به واسطه التقاطی بودن دیدگاه بنیانگذارش، روح الله خمینی، سیستمی است که اصولا در طی زمان پایدار (sustainable) نمیتواند باشد، چرا که سرشت آن جمع اضداد است. جمهوری اسلامی در واقع از لحاظ تاریخی تنها یک میدان جنگ است که در آن از یک سو پدر سالاری/ولایت فقیه و از سوی دیگر مردم سالاری/جمهوریت به مصاف هم آمده اند، و در نهایت هم تنها یکی از این دو از این میدان زنده خارج خواهد شد -و همه میدانیم کدام. اما برای عقب انداختن آن یوم الحساب نهایی، جمهوری اسلامی عمیقا نیازمند است که این هردو ماسک (جمهوری و ولایی) را به طور همزمان بر صورت داشته باشد. روزی که مردم بتوانند در یک حرکت گسترده انتخابات را با وضوح و قدرت تحریم کنند، آن روز جمهوری اسلامی یکی از دو ماسکش را از دست میدهد، دیگر قادر به ادامه حیات با معادله و هویت سابق خود نخواهد بود، و مجبور خواهد شد تنها یکی از آن دو ماسک ، یعنی حکومت ولایی را، بدون زوائد و مخلفات
بر چهره نگه دارد. آن روز موجود غریب الخلقه ای که به نام «جمهوری اسلامی» شناخته ایم خواهد مرد، و دیکتاتوری ولایی ناب هم بدون شک عمر بسیار کوتاهی خواهد داشت.

حرفم را خلاصه کنم، از طریق ایجاد، تبلیغ و شرکت در یک کمپین گسترده تحت عنوان تحریم انتخابات سه بُعد بسیار مفید، عملی و پراهمیت را میتوانیم به واقعیت بپیوندانیم:

  1. چنین حرکتی به عنوان محوری پر ثبات و قابل قبول برای متحد کردن مخالفان رژیم عمل خواهد کرد

  2. چنین حرکتی اصلاح طلبان را مجبور به انتخاب «طرف» و احتمالا همراهی با مردم خواهد کرد

  3. چنین حرکتی سیستم متناقض و ناپایدار «جمهوری ولایی» کنونی را به پایان طبیعی عمر خود خواهد رسانید و زمینه لازم برای تولد یک سیستم سیاسی سالم و پایدار ایرانی را ایجاد خواهد کرد.



۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

حکایت به قدرت رسیدن احمدی نژاد و سپس پشیمانی عظما و حواشی از کرده خود



قدرت را شوخی شوخی دادند دست احمدی نژاد،
حالا هم خودشون توش موندن که چطوری ازش پس بگیرند...





Utoya Killer's Video Against Multiculturalism

Anders Behring Breivik, the man considered responsible for the recent bombing in Oslo and the killing of tens of people in Utoya, had made a short video in which he describes his reasons for the murders he would later carry out.

In this video, which is a propaganda clip against multiculturalism titled, "Knights Templar 2083," Breivik concentrates on what he terms "cultural Marxism" and Islam, predicting a wave of violence and "martyrdom" activities in Europe by "cultural Conservatives" taking to arms against multiculturalism in order to save the European culture. He threatens that the atrocities of the second world war could "appear as a picnic compared to the coming carnage."
a




You can download higher resolution versions of this clip through the following URLs:


Excerpts from the content of this video:
"We, the cultural conservatives of Europe have a lot of work to do. Many of our patriotic brothers and sisters are required to continue to embrace martyrdom until the day we manage to liberate our countries. And if the multiculturalist elites of Europe continue to refuse to voluntarily transfer political and military power to our conservative revolutionary forces, then WW2 is likely going to appear as a picnic compared to the coming carnage."

"Multiculturalism is an anti-European hate ideology designed to deconstruct European cultures and traditions, European identities, European Christendom and even European nation states. And, as such, it is an evil genocidal ideology created for the sole purpose of annihilating everything European"

What he calls "Cultural Marxist Deconstruction," he claims, has a number of strategies for "systematically deconstructing European culture," as follows:

  1. Systematically ignoring/misrepresenting key historical events, glorifying Marxist regimes, vilifying anti-Marxists
  2. Systematically deconstructing European ethnic groups through mass immigration
  3. Systematically vilifying ancestral heroes and instead glorifying new, more appropriate "idols" who adhere to Marxism
  4. Systematically deconstructing European culture and traditions

"As Europe's multiculturalist elites manage to devastate Western Europe culturally, the younger generations of Europeans begin to search for answers. We look to what our forefathers did in times of great turmoil and realize that the only way we can save Europe is to embrace the principles of our ancestors, principles of: Strength, Honor, Sacrifice, and Martyrdom. In this we have no choice. We must again embrace these principles or see our culture and our people perish."

"Onward, Christian Soldier! Bbecause in only 14 years, by 2025, a majority of our Western European capitals will be Muslim cities, just as Marseille became majority Muslim in 2010! And in only 39 years, by 2050, this will be the fate of our countries as well! Unless we manage to defeat the ruling Multiculturalist Alliance!"

"Europe is awakening from its slumber... Support the resistance! Become a Justiciar Knight in your country!"

"Cultural Marxism IS Multiculturalism! Political correctness IS cultural Marxism! Multiculturalism is an anti-European hate ideology designed to deconstruct European cultures and traditions, European identities, European Christendom and even European nation states. And, as such, it is an evil ideology created for the sole purpose of the eradication of an entire civilization -The European Civilization- popularly known as "Western Civilization." To Europeans worldwide, including European Americans, European Canadians, European Australians etc., Submitting to political correctness is the same as condoning the cultural and demographical genocide of your own culture and people. Never surrender to cultural Marxism!"

"Patriotic Western Europeans are arming themselves, for the turmoil that is destined to come, and while it is still possible to acquire arms legally. There is an old saying: with strife comes opportunity. Continued Islamization is likely to bring us, the cultural conservatives, back to power in Europe sooner than most people might think. It will in fact be a possibility as early as 2025."

"The Conservative Revolution: The European civil war, 1999-2083, the Multiculturalist elites will be defeated and Islam will again be banished from Europe."

"celebrate us, the martyrs of the conservative revolution, for we will soon dine in the Kingdom of Heaven."

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

بنی صدر: اروپا بر حفظ جمهوری اسلامی توسط اصلاح طلبان سرمایه گذاری کرده است

این مطلب ابتدا در سایت خودنویس منتشر گردید.

ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری ایران در مصاحبه با رادیو بین المللی فرانسه، ضمن مقایسه موضع گیری های واحدی و امیرارجمند ادعا کرده است که قدرتهای اروپائی با اردشیر امیر ارجمند رابطه نزدیکتری برقرار کرده اند چرا که اروپا در جمهوری اسلامی منافع زیادی دارد و اصولا خواهان سقوط نظام جمهوری اسلامی نیست، بلکه بر حفظ جمهوری اسلامی از طریق جریان اصلاح طلب درون رژیم سرمایه گذاری کرده است.

گزیده ای از مصاحبه آقای بنی صدر با رادیو بین المللی فرانسه که در آن این نکته مطرح شده را در زیر میخوانید و میشنوید. اصل مصاحبه را میتوانید اینجا بشنوید.


رادیو بین المللی فرانسه: آیا فکر میکنید آقای واحدی در حال حاضر بیانگر نظرات آقای کروبی نیستند؟

بنی صدر: این موضعی که آقای واحدی گرفته موضع یک آدمی است که دریافته که ولایت مطلقه را نمیشود اصلاح کرد در جهت خلاف او، یعنی در جهت خلاف قدرت مطلق، این ناممکن است و این را دارد اظهار میکند. از آقای کروبی ما چنین موضعی نشنیده ایم، ما نشنیده ایم یعنی باید دقیق بود و بخواهیم دقیق باشیم میگوییم این موضع ایشون است در خارج از کشور [البته] من امیدوارم که آقای کروبی هم به این نتیجه رسیده باشند. اما آقای امیر ارجمند که بازگشت به آن دوران سیاه را طلایی تصور میکند و میخواهد به آن بازگردد این در واقع یک نوع عقبگرد است، دوتا جهت نایکسان این دو نفر درپیش گرفته اند. آقای موسوی هم آرام آرام داشت اون دوران طلایی را --برای اینکه دید خیلی مشکله دیگه در این دنیا بشود آن دوران کشتار و جنگ و قحطی و ویرانی را دوران طلایی گفت -- از آن حرف فاصله میگرفت، دور میشد، نزدیک میشد به خط اینکه گویا مردم حقوقی دارند، دموکراسی لازم است و از این حرفها. اینکه ایشان میگوید که هنوز آن دوره را طلایی میداند این یک عقبگرد است. پس ما دو رفتار مشاهده میکنیم، یکی به پیش، به آینده نظر دارد، یکی به گذشته. از جهت این تحول که در درون کشور هم چنین خط تحولی وجود دارد، قطعا اینطور است، و اطلاعات من هم میگوید که در درون کشور هم جریان رو به آینده دارد روز به روز قویتر میشود.

رادیو بین المللی فرانسه: ممکنه بفرمائید به چه دلیل اروپایی ها بیشتر آقای امیر ارجمند را مورد مشورت قرار میدهند و با آقای واحدی دور هستند محافل اروپایی؟

بنی صدر: دلیلش روشن است، برای اینکه این محافل سرمایه گذاری کرده اند بر جریان اصلاح طلب در درون رژیم. تغییر رژیم چیزی است که از ذهن اینها دور است که متصور باشد. و دوم اینکه اینها منافعشان هم همین را اقتضا دارد. آنها دموکراسی نمیخواهند در کشور ما، اینها میخواهند یک رژیم هایی که منافع آنها را تامین کند، همین و بس. صورت ظاهری هم داشته باشد چه بهتر، اما نداشت هم نداشت. مثل عربستان، خوب این الان دارد نقش ضد انقلاب بازی میکند، در یمن، در بحرین، در مصر، در سوریه، در لیبی، هیچکس هم نمیگوید چرا بالای چشمت ابروست! نه، آنها آنچه که میخواهند یک رژیمی است حافظ منافع آنها، خوب آقای واحدی از آن خط دور شده و خطی در پیش گرفته که تغییر رژیم را ایجاب میکند، حال آنکه آن یکی ماندن در رژیم را و اصلاح کردن آن رژیم را، به ترتیبی که توقعات غرب هم برآورده شود...



۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

وضع عریان « اختلاط قوا» در کشور صاحب مرده ما: اعلام شرایط شرکت سیاستمداران در انتخابات توسط رئیس سپاه!


یکی از ابتدائی ترین شرایط لازم برای برقراری حکومت «قانون» و نهایتا رسیدن به یک سیستم مردم سالارانه مسئله ای است که به نام «تفکیک قوا» شناخته میشود. اینجا قصد ورود به جزئیات ندارم، بگذریم که فکر هم نمیکنم خواننده های این وبلاگ نیازی به توضیح داشته باشند، پس همینقدر بگویم که مثلا ماده شانزدهم اعلامیه حقوق بشر و شهروند که در قرن هجدهم در فرانسه نوشته شده، میگوید، «در جامعه­ ای که در آن حقوق افراد تضمین و تفکیک قوا بر قرار نشده باشد، قانون اساسی وجود ندارد،» و دوستان علاقه مند را ارجاع میدهم به متنی که چند سال پیش در مورد تفکیک قوا نوشته بودم.

اما میخواستم یک نکته را اشاره کنم، و آن وضعیت اسف باری است که کشورمان در حال حاضر از لحاظ سیستم حکومتی دچار آن شده است، که آرام آرام سوق کرده است (و رسیده است) به یکی از خطرناک ترین و اندوه آور ترین سیستم های شناخته شده در تاریخ کشورهای جهان سوم، یعنی مدل حکومتی دیکتاتوری نظامی، یا مدلی که اغلب به نام اسپانیائی آن یعنی «خونتا - Junta» شناخته میشود. اجازه بدهید به این مبحث بسیار اساسی هم فعلا وارد نشوم، و برگردم به چیزی که موجب شد این مطلب را بنویسم، یعنی حرفهای امروز محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، که شرایط اجازه ورود اصلاح طلبان به انتخابات آینده را توضیح داده بود (مثلا اینجا).

اما چیزی که بیشتر از همه درد آور است این است که اگرچه «محتوای» حرفهای جعفری مورد توجه فراوان رسانه ای قرار گرفته است، تا این لحظه که خدمتتان مینویسم هیچ کدام، هیچ کدام از اینهمه وب سایتها و منابع خبری مختلف در داخل و خارج از کشور که به گزارش و تجزیه و تحلیل این حرفهای جعفری پرداخته اند به این نکته نپرداخته اند که چرا و چگونه است که در یک کشور هفتاد هشتاد میلیونی با یک سیستم سیاسی گسترده و ظاهرا «قانونی» یک فرمانده نظامی است که شرایط حضور در رقابتهای سیاسی و انتخاباتی را به رسانه ها اعلام میکند؟

این وضع آنچنان «عادی» شده است که حتی خبرگزاری بی بی سی، که به سخنگویی از انگلستان، مهد ظهور حکومت قانون و اولین قانون اساسی دنیا (
مگنا کارتا) مینویسد، و حتی تیتر خبرش هم این است که، «فرمانده سپاه شرط فعالیت سیاسی خاتمی را اعلام کرد،» نه تنها کوچکترین اشاره ای به غیر قانونی بودن این حرکت نمیکند، بلکه حتی به عجیب یا غیر معمول بودن این وضعیت هم اشاره ای نکرده است.

هرچقدر عدم حکمرانی قانون در کشورمان دردناک و غم انگیز است، اما این که چه خود مردم ما و چه آنهائی که فلاکتشان را به نظاره نشسته اند این وضعیت را عادی و بینیاز از «سئوال» میبینند بارها و بارها دردناک تر و غم انگیز تر است.


۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

روزنامه کیهان: امیر ارجمند نفوذی جمهوری اسلامی است!

این مطلب در سایت خودنویس نیز منتشر شده است.

روزنامه کیهان امروز (دوشنبه) در مطلبی احساسی و مضطربانه تحت عنوان «باور کنید من نفوذی نیستم»، اردشیر امیر ارجمند را به عنوان «عنصر نفوذی» سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی در میان مخالفان خارج از کشور و بخصوص اصلاح طلبان سابق معرفی کرده است.

اما نکته جالبتر در این مقاله، که در واقع عکس العملی است به صحبتهای اخیر مجتبی واحدی که در آن وی از تفکر و پروژهٔ اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی اعلام تبری کرده بود، این است که شریعتمداری نوک تیز حمله خود را متوجه واحدی کرده است --عکس العملی که به وضوح نشان از این دارد که جمهوری اسلامی از اعلام واضح «مرگ معنوی» تفکر اصلاح طلبانه عمیقا برآشفته شده است، و ضررهای سنگینی را در صورت از میان برداشته شدن جریان اصلاح طلبی متوجه خود میداند.

در عکس العمل به موج بزرگ حمایت و احترام که سخنان اخیر مجتبی واحدی در میان ایرانیان برانگیخته است، و با تلاشی
کودکانه برای «ناراحت» کردن آقای واحدی، شریعتمداری مینویسد، «جدي گرفته نشدن واحدي چه از سوي اصلاح طلبان فراري و چه از سوي بقيه طيف هاي اپوزيسيون باعث شد تا وي دست به ابتكار زده و ضمن مصاحبه ويدئويي خود، چند نشان را با هم بزند: هم اين كه [نشان دهد] مانند اميرارجمند، نفوذي و مدحي شماره 2 يا 3 نيست، و هم [این که] به بقيه نشان دهد كه بايد او را جدي بگيرند و وارد بازي خود كنند.»

کیهان، که گفته های واحدی را مستقیما از متنی که برای سایت «خودنویس» نوشته بودم کپی کرده است (این واضح است چون بخشهائی از حرفهای واحدی را من برای روان تر شدن متن تغییراتی جزیی داده بودم و آن جزئیات عینا در کیهان کپی شده اند)، سپس حرفهای علیرضا رضایی را نیز که در مطلبی تحت عنوان «میان واحدی تا ارجمندون، تفاوت از زمین تا آسمون است!» در سایت «خودنویس» به همین موضوع پرداخته بود تکرار کرده است که در آن اردشیر امیر ارجمند مورد انتقاد قرار گرفته بود.

به عبارت دیگر، شریعتمداری ظاهرا در این تلاش بوده است تا دو نشان را با یک تیر بزند و همزمان اردشیر امیر ارجمند و مجتبی واحدی را مورد حمله قرار دهد، اما در عمل مطلب وی آنچنان سخیفانه نوشته شده که تیر او حتی به نزدیکی هیچ کدام از دو هدفش نرسیده است.

در هر حال اما این مطلب دو نکته را به وضوح روشن میکند، یکی اینکه کیهان و بنابر این جمهوری اسلامی، امیر ارجمند و مجتبی واحدی هردو را «دشمن» به حساب میآورد، و دیگر اینکه اگرچه کیهان (و بنابر این حکومت جمهوری اسلامی) بدون وقفه از «حذف» و اخراج خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی از دایره قدرت میگویند، اما به محض اینکه فردی عملا از بازی اصلاح طلبی خارج میشود آنچنان برآشفته میشوند که به وضوح نشان میدهد ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی بر گفتمان اصلاح طلبی و فواید دراز مدت آن سرمایه گذاری جدی کرده است و به این سادگی از آن نخواهد گذشت.

ضد حمله سپاه پاسداران به احمدی نژاد: وی خود در قاچاق ذینفع است!


پس از اینکه احمدی نژاد با اعلام اینکه «هرکسی جایی را سوراخ کرده و برای خودش میبرد و میآورد» و یا ««۱۸۰۰ تا ۲۰۰۰ میلیارد تومان مصرف سیگار ایران است. همه قاچاقچی‌های درجه یک دنیا را به طمع می‌اندازد چه برسد به برادران قاچاقچی خودمان.» سطح درگیری را به سطح هیجان آور جدیدی ارتقاء داد، امروز فرمانده سپاه پاسداران نیز در پاسخ تندی به احمدی نژاد اعلام کرد که برای ورود به مرحله جدید این جنگ کاملا آماده است.

محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، در جواب احمدی نژاد اعلام کرد که احمدی نژاد این بحث را فقط برای «منحرف کردن» ذهن مردم از واقعیت امور مطرح کرده است، و در مقابل احمدی نژاد را متهم کرد که خود در قاچاق های گسترده «ذینفع» است.

فرمانده کل سپاه که در مصاحبه ای با «مهر نیوز» صحبت میکرد تایید کرد که سپاه پاسداران نقاط ورود کالا به کشور را در اختیار خود دارد، اما در عین حال ادعا کرد که سپاه «
هیچگونه مبادله تجاری در آنها انجام نمی‌دهد،» اگرچه وی اشاره ای به این سئوال نکرد که اینهمه فرودگاهها و اسکله ها اگر برای ورود کالاهای تجاری مورد استفاده قرار نمیگیرند پس چه مورد استفاده ای دارند و دلیل مدیریت و کنترل این تعداد گسترده از فرودگاههای غیر نظامی و اسکله های باری در مرزهای مختلف کشور توسط سپاه پاسداران چه میتواند باشد؟

اما مهمتر از تکذیب مدیریت قاچاق توسط سپاه، جعفری همچنین اتهام شراکت و ذینفع بودن در جریان قاچاق کالاها را به خود احمدی نژاد بازگرداند و گفت، «این بحثی انحرافی است كه توسط افرادی كه به نظر ما، ذینفع هستند، مطرح می‌شود،» و اضافه کرد، «این افراد با مطرح کردن چنین بحثهایی، قصد دارند توجه دولت و دستگاه‌های دیگر را از جایی که قاچاق اصلی کالا اتفاق می‌افتد، منحرف کنند.»


۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

سخنگوی کروبی: با صدای بلند و با افتخار میگویم که من دیگر اصلاح طلب نیستم

این گزارش ابتدا در سایت خودنویس منتشر شده است.
مجتبی واحدی، سخنگوی شیخ مهدی کروبی، در یک پیام ویدئویی که امروز (جمعه) منتشر کرده است (اینجا) حملات انتقادی صریح و سنگین خود را متوجه سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق و مصطفی کواکبیان نماینده اصلاح‌طلب و دبیر کل حزب مردم سالاری کرده است که در صحبت‌های یکی دو هفته گذشته‌شان به صراحت بر «سرسپردگی» خود به علی خامنه‌ای و فعالیت در چارچوب خواسته‌های حکومت جمهوری اسلامی تاکید کرده اند. وی‌ در سخنان خود با انتقاد از آنچه که او «زد و بند» با حکومت خوانده است، تاکید می‌کند، «مردم به خواسته‌
های‌شان خواهند رسید، چه آقایان خاتمی و خامنه‌ای بخواهند چه نخواهند.»

آقای واحدی در بخشی از پیام خود میگوید، «من اینجا به صراحت میگویم، من به هیچوجه دیگر اصلاح‌طلب نیستم، برای اینکه اصلاح‌‌طلب موقعی مفهوم داشت که ما گمان می‌کردیم در نظام انحرافی ایجاد شده و می‌خواستیم اصلاحش کنیم. امروز که نظام نه جمهوری است و نه اسلامی اصلا دیگر اصلاحاتش معنی ندارد! من با صدای بلند و با افتخار میگویم که خودم را اصلاح طلب نمی‌دانم.»

آنچه در زیر می‌خوانید گزیده‌هائی از بخشهای دیگر صحبت‌های آقای واحدی در پیام اخیر ایشان است:

  • «واقعا من نمی‌دا‌نم این دوستانی که دنبال شرکت در انتخابات هستند دنبال چه می‌گردند؟ ایا چهار پنج میلیون تومان حقوق نمایندگی و یک ماشین و یک محافظ و یک دفتر اینقدر ارزش دارد که خواسته‌های مردم را زیر پا بگذاریم و با این حکومتی که از ظلم و جور به یک دیکتاتوری بسیار بی‌سابقه داره می‌رسد ... زد و بند بکنیم؟»
  • «گیرم ما آمدیم و تنور انتخابات آقای خامنه ای را هم گرم کردیم، خوب ما دنبال چه هستیم؟ من خواهشم این است که آقای خاتمی اگر می‌خواهد نام نیکی ازش باقی بماند، اگر نمی‌خواهد متهم به این بشود که می‌خواهد به هر قیمتی عده‌ای از اطرافیانش در قدرت باقی بمانند، بیایند و برای ملت توضیح بدهند.»
  • «توی این شرایط من معتقدم که این خیانت، به صراحت می‌گویم، این خیانت به آرمان‌های مردم است که مردم را دلسرد بکنیم، یا آنها را به این نتیجه برسانیم که مقاومت فایده‌ای ندارد و آخرش سران اصلاح طلب قرار است بروند با همین حکومت جائر ظالم دیکتاتور ... زد و بند بکنند»
  • «مردم به خواسته‌های‌شان خواهند رسید، چه آقایان خاتمی و خامنه‌ای بخواهند چه نخواهند.‌ من متاسفم که ناچارم در این عرصه این دو تا را کنار هم بگذارم، ولی چرا بعض از دوستان با این کارهای‌شان عقب می‌اندازند این پیروزی مردم را؟ چرا ناامیدی را در مردم تزریق می‌کنند؟»
  • «اصلاح طلبهای اصیل الان در زندانند ...اصلاح طلب اصیل آقای کروبی و آقای موسوی هستند که، اگر قرار بر مصالحه بود، خیلی نزدیکتر بودند به حکومت تا آقای خاتمی. آقای خاتمی که اصلا سابقه‌ای در حکومت ندارد، سابقه ای در انقلاب نداشت، اگر قرار بر مصالحه بود آقای موسوی و آقای کروبی بسیار نزدیکتر بودند و حکومت منتشان را هم می‌کشید.»

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

بنی صدر: چرا با ایدهٔ تشکیل «دولت در تبعید» مخالفم


ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهوری ایران، در یکی از سلسله مصاحبه هایش با «رادیو عصر جدید» به موضوعات مختلفی پرداخته، از جمله نظرات ایشان راجع به ایدهٔ دولت در تبعید، در مورد جریان «سردار مدحی»، و نیز در مورد دو آسیب مهم جنبش‌آزادی خواهی، یعنی اصلاح طلبی از یک سو و گرایش به «زور» یا مبارزه خشونت آمیز از سوی دیگر. بخصوص
توجه شما را به نظرات بنی صدر و دلایل ایشان برای نفی ایدهٔ دولت در تبعید و نیز نفی اصلاح‌ طلبی (فعالیت درون حکومت) و نفی مبارزه مسلحانه، و توضیحات ایشان در مورد روشهای مفید و عملی مبارزه با جمهوری اسلامی جلب میکنم که به عقیده من بسیار آگاهانه، مسئولانه و شایسته توجه هستند.

ضمن تشکر از دوستی که فایل صوتی و به همراه آن نوشتار بخشهائی از این مصاحبه را برای من فرستاده اند، مصاحبه و نوشتار را در زیر برای شما نقل میکنم. توجه کنید که بخشهایی که در زیر نوشته شده تنها شامل قسمتهای بسیار کوتاهی از کل صحبتهای آقای بنی صدر میباشند.

رادیو عصر جدید: نظرتان در باره تشکیل دولت در تبعید و موانع و مشکلات سر راه آن چیست و اگر با آن مخالف هستید چه کاری را به طور دقیق و شفاف بجای آن پیشنهاد می کنید؟

بنی صدر:
دولت در تبعید به چه کار می‌آید؟ شما می‌خواهید دولت در تبعید تشکیل بدهید. نمایندگی از ملت دارید؟ خیر. ملت جایی جمع نشده که رأی بدهد و شما را دولت بکند. می‌گویید که ما از ملت در حقوقش وکالت فضولی می‌کنیم. خوب از لحاظ حقوقی اینکار شدنی است؟ فرض کنیم که اینطور باشد. خوب فلسفه وجودی دولت موقت و یا دولت در تبعید چیست؟ برای چه می‌خواهیم اینکار را بکنیم؟ این فقط یک کاربرد دارد و اون تنظیم رابطه با قدرتهای خارجی است. برای اینکه کسانی که دولت در تبعید تشکیل می‌دهند بتوانند حاکمیت موجود را ساقط کنند و خود بتوانند جانشین آن بشوند. جز این هیچ کاربردی ندارد. آیا ما می‌خواهیم همین کار را بکنیم؟ می‌خواهیم دولت در تبعید تشکیل بدهیم برای اینکه قدرتهای خارجی بیایند قوای نظامی خود را بکار بیاندازند تا رژیم برود و ما به کمک قوای خارجی در ایران حاکمیت پیدا کنیم؟ واضح باید حرف زد. سؤال گنگ که صورتاً سؤال و مقصود یک چیز دیگر است، نباشد. اگر مقصود از سؤال این است؟ به نظر من اینکار نسبت خیانت و جنایت به ملت ایران است. نقض استقلال ایران است، نقض آزادی انسان است و به این دور باطل استبداد در ایران پایان نمی‌دهد، بلکه عمر آنرا طولانی‌تر هم می کند. هنوز از یک رژیمی خلاص نشده باید گرفتار یک دولت دست نشانده دولت خارجی بشویم.

آنها که مبارزه می‌کنند اولاً می‌دانند که کار سیاسی غیر تفنگ دست گرفتن و خشونت بکار بردن است. خشونت به کار بردن، مشکل نیست، فکر راهنما هم نمی‌خواهد و زور است و تخریب است. این ساختن است که زحمت دارد. این زحمت انجام گرفته است هم در دوره شاه و هم بعد از آن و حالا معلوم است که این رژیم رفتنی است و معلوم است که دمکراسی بر اصول استقلال و آزادی، حقوق انسان و حقوق ملی جانشین طبیعی این رژیم است. این دستاورد کمی نیست که ما اینرا رها کنیم و دنبال بازیهایی از این نوع برویم که حتی اگر موفق هم بشود می‌شود نوع لیبی آن! دو روز پیش، یک گروه از روزنامه نگاران لوموند برای تحقیق به بن غازی رفته بودند تا ببینند اعضای شورای ملی چطور آدمهایی هستند. اینها برگشتند و می‌گویند، آنچه که در سر اینها نیست، دمکراسی است. یک دسته هستند که می‌خواهند قدرت را از دست آقای قذافی دربیاورند و خودشان حکومت کنند. غرب هم نفعش را در این می‌بیند، هواپیماها و هلیکوپترها به جان ملت لیبی افتادند و شب و روز بر سر این مردم بمب و موشک می بارند. این نوع موفق آن است. نوع ناموفق آن فاجعه می‌شود و یک فضاحت ببار می آورد و رژیم از آن استفاده خواهد کرد، مانند همین قضیه آقای مدحی.

ایران در مرحله فعلی محتاج سخنگویی است که زبان حالش باشد، به مردم ایران حقوقش را یادآور بشود، در جامعه جهانی مبارزات مردم را منعکس کند، در جامعه جهانی از کسانیکه تحت ستم این رژیم قرار می گیرند دفاع کند و آینده ای را به جامعه پیشنهاد کند که جامعه انتخاب پیدا کند. دفعه قبل هم توضیح دادم که اولین امر اساسی اینستکه جامعه انتخاب پیدا کند. شما اگر بیایید بگویید من می خواهم قانون اساسی بدون تنازل اجرا بشود یا به عصرطلایی امام برگردم، این انتخاب نیست، بلکه ماندن در این رژیم است. جامعه ملی برای بازگشت به آن دوران سیاه به حرکت در نمی آید تا در ولایت مطلقه فقیه بماند! اینکه شما خواهان استقرار حاکمیت مردم باشید, ولایت جمهور مردم بخواهید یعنی تصمیم به زندگی گرفتید و این انتخاب روشنی است، شفاف است و هیچ ابهامی ندارد، وقتی این انتخاب را انجام دادید، انتخاب شما باید یک سخنگو در مرحله اول و یک بدیل در مرحله دوم داشته باشد که بتواند به جامعه این اطمینان را بدهد که اولا این خواست ملی در سطح ملی و در سطح جهان اظهار می شود، ثانیا در صورتیکه آن مردم به جنبش همگانی بربخیزد، رژیم استبدادی کنونی جانشین خواهد داشت که دولت حقوقمدار و تابع حاکمیت ملی است. درباره چگونه ایجاد شدن این آلترناتیو فراوان نوشته و گفته ام. در پاسخ به پرسش آخر شما هم باید عرض کنم که چهار نوبت برای تشکیل دولت در تبعید به من مراجعه شد.







۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

باز هم بحث شیرین بالاترین


داستان ما و بالاترین هم حکایتی شده برای خودش!

حتما مستحضر هستید که جناب یحیی نژاد مدتی است محتویات این وبلاگ ما را برای سایت بالاترین «خطرناک» و «مضر» تشخیص داده اند، و در نتیجه ما را آنجا فیلتر کرده اند، به طوری که هیچکس نمیتواند از این وبلاگ به بالاترین لینکی بدهد. به همین دلیل هم بود که من یک سایت دوم یا «آینه» درست کردم که هرچه اینجا مینویسم آنجا هم باشد که اگر کسی خواست بالاترین لینک کند بتواند (اینجاست).

اما جالبتر اینجاست که کاربران بالاترین، یعنی همان خلائقی که من تمام این مسائل را تحت عنوان «دفاع» از حق و حقوق آنها به جان خریدم هم
به دلیلی که من هنوز درست سر در نمیآورم هرچه رنگ و بوئی از من به خودش داشته باشد را ظاهرا طرد میکنند. البته شاید نباید بگویم «کاربران بالاترین» چون به هر حال اکثریت کاربران فکر نمیکنم دلیل خاصی برای چنین کاری داشته باشند، اما در هر حال واقعیت این است که اگرچه درست تا پیش از «ممنوعه» اعلام شدن این سایت هر لینکی که از اینجا در بالاترین میرفت تعداد بسیار زیادی رای میآورد، اما از آن روز به بعد لینکهائی که با نام من به آنجا میروند اغلب سریع مورد حمله قرار میگیرند، و بسیار به ندرت هم «داغ» میشوند، بخصوص اگر محتوایشان مخالف با سیاستهای اصلاح طلبان حکومتی باشد (که ظاهرا دست بسیار سنگینی در بالاترین پیدا کرده اند پس از کودتایی که آنجا شد).

به هر حال «سیاست» همین است، پدر و مادر هم ندارد و توقعی بیشتر از این نمیشود داشت، اما مسئله اینجاست که هر چند وقت اتفاقاتی میافتند که در زمینه این وضع غیر عادی کمی بیش از معمول جالب میشوند. برای مثال، همین چند وقت پیش که موضوع «مدحی» سرزبانها افتاد، و چشمها به مطلب هشدار آمیزی که من یکی دو سال پیش در مورد ایشان در همین وبلاگ نوشته بودم برگشت، و لینک قدیمی در بالاترین هم که دویست و خورده ای رای آورده بود دوباره برگشت و شد بحث روز بالاترین، در حالی که مطلبی که همان روز در مورد همان قضیه اینجا نوشته بودم را کسی حق نداشت در بالاترین لینک کند، و وقتی هم یک نفر مطلب را از سایت آینه لینک کرد، تنها هفت رای آورد!

اما یکی دیگر از همان اتفاقات جالب هم طی همین یکی دو روز گذشته افتاد، که موجب شد بیایم این را بنویسم. این بار در مورد مطلبی بود که در رابطه با صحبتهای اخیر خاتمی نوشته بودم (اینجا). خوب، اصل مطلب از اینجا که در بالاترین کسی مجاز نیست لینک کند. اما لطف حکایت اینجاست که این مطلب در همین یکی دو روزی که میگذرد حد اقل سه بار توسط کاربرهای مختلف در بالاترین لینک شده، به شرحی که عرض میشود.

این مطلب بار اول توسط یک کاربر مستقیا از سایت آینه لینک شده بود (اینجا)، که طبعا اسم و رسم من را با خودش دارد، و آن لینک تنها 13 رای آورد. کمی بعد تر، یک نفر مطلب را در سایت Iran Global کپی کرده بود و در پائین متن اسم سایت آینه را هم ذکر کرده بود، البته بدون اینکه لینک بدهد به متن و سایت مرجع، و بعد آن را در بالاترین لینک کرده بود. این لینک دوم در بالاترین موفق شد «داغ» بشود، و پنجاه و خورده ای هم رای آورد (اینجا).

اما این مطلب یک بار سومی هم به بالاترین لینک شد. اینبار از یک وبلاگ تحت نام «شهرام خالدی» با تیتر «بلاگدونی»، که عین مطلب را بدون کم و کاستی کپی کرده است اما ذکری نه از وبلاگ کالچراللاجیک یا سایت آینه اش کرده، و نه اسمی از نویسنده مطلب برده. حالا جالب اینجاست که اگر نگاه کنید میبینید که این یکی لینک در بالاترین (اینجا) نه تنها به سرعت زیاد، یعنی ظرف کمتر از یک ساعت، «داغ» شده، بلکه سریع به لیست بهترین لینکهای روز هم پیوسته، و در حال پیشرفت به سوی صدر آن فهرست است، به طوری که تا این لحظه که تنها ۱۲حدود ساعت از فرستادنش گذشته بیشتر از 130 رای مثبت آورده!

اجازه بدهید داستان را بیشتر از این کش ندهم و حرفم را با دو نتیجه اخلاقی و ادبی به پایان برسانم...

  1. نتیجه اخلاقی: اگر میخواهی مطلبت در بالاترین رای بیاورد دقت کن هیچ ارتباطی با صادق رحیمی نداشته باشد!

  2. نتیجه ادبی: خواندن داستان «دشمن مردم» (An Enemy of the People) نوشته هنریک ایبسن به همه دوستان توصیه میشود :)