۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

چرا مهم است که متوجه باشیم کشور ما در کشاکش یک انقلاب اجتماعی است


صحبت امروزم ممکن است به نظر بسیاری از دوستان زیاده از حد ساده و واضح بیاید، اما باز هم احساس میکنم بایستی گفته شود و شنیده شود و در خاطر سپرده شود. نکته اصلی حرفم این است که کشور ما در حال یک انقلاب است و اگرچه بسیاری از ما ممکن است متوجه ابعاد و پیامد های بسیار گسترده و تاریخی این روزها نباشیم، اما این یک واقعیت بسیار مهم است که ما داریم این روزها با رفتار و گفتار خودمان فصلی بسیار مهم از تاریخ کشور خودمان را مینویسیم، فصلی که به علت مقطع خاص تاریخی دنیا، در واقع ابعاد و تلویحاتش از ایران بسیار فراتر میرود، آنهم به نحوی بسیار مستقیم و موثر، و بنا بر این یافتن و تولید خود آگاهی فردی و جمعی در این مرحله یکی از وظایف بسیار بسیار مهم تک تک ماست.

نمیدانم چطور بگویم که روشن و صریح حرفم را بزنم اما به نظر شعر گوئی پیغمبرانه نیاید. میخواهم بگویم به شما که دوست من، خواهرم، برادرم، باری زیبا اما سنگین و در عین حال حساس و شکننده بر شانه هایمان است، یا بهتر بگویم، خود ما با تصمیمات خودمان باری زیبا اما سنگین و در عین حال حساس و شکننده بر دوش گرفته ایم (به قول مورفئوس، قرص قرمز را انتخاب کرده ایم)، و اگر میخواهیم کاری که برعهده گرفته ایم را به بهترین وجه ممکن انجام دهیم باید که «بدانیم»، باید آگاه باشیم و حتی المقدور خودآگاه بشویم به هویت تاریخی خودمان و واقعیت تاریخی عملی که بر عهده گرفته ایم.

به قول هگل جغد مینروا همیشه فقط پس از تاریک شدن است که بالهایش را میگسترد. یا به عبارت دیگر، هرگز قادر نخواهیم بود تا پیش از عبور زمانی و تاریخی از این مقطعی که در آنیم حقیقتا به گستردگی و تلویحات کاری که داریم میکنیم واقف شویم. اما در عین حال این انتخاب را داریم که کمتر بدانیم یا بیشتر، که کمتر یا بیشتر «خود آگاهانه» عمل کنیم.

تصمیمهائی که مردم ما در طی یک سال گذشته گرفته اند تصمیمهائی بسیار بزرگتر و مهم تر از آن هستند که بسیاری از ما متوجه هستیم. واقعیت این است که هرگاه کسی بیست یا حتی ده سال پس از این برگردد و به سرخط خبرهای این روزها نگاهی کند شاید برایش بسیار واضح باشد که ما غولی را از چراغ آزاد کرده ایم که نه تنها هرگز به ان باز نخواهد گشت، بلکه همه چیزمان را هم به همین سرعت تغییر داده است و تا آخرش را هم خواهد رفت. اگرچه این جمهوری اسلامی بود که خودش را برای رسیدن به بمب اتمی به آب و آتش زد، اما این ما مردم بودیم که در نهایت یک واکنش زنجیره ای را شروع کردیم که آرام، اما بی توقف و متسلسل تا از هم پاشاندن شیرازه سرطانی که به نام جمهوری اسلامی سی سال تمام است اندام زیبای وطنمان را خسته و رنجور کرده خواهد رفت (و چه درست بود تعبیر آن رویائی که دون کیشوت قرن ما دیده بود، که بچه های شانزده ساله مان در زیرزمین هاشان این واکنش های زنجیره ای را به راه انداختند!).

اجازه بدهید از نکته ساده ای که میخواستم ذکر کنم دور نشوم. حرفم این بود که شاید بسیاری از ما متوجه نباشند، اما امروز ما در حال برداشتن قدمهای کوچک و بزرگی در مسیر یک سفر بسیار مهم هستیم، نه تنها برای کشورمان و تاریخ آن، بلکه در واقع برای دنیا و تاریخ آن. پس بیائید دقت کنیم که چه مسئولیتی بر عهده مان است، و بیائید هر قدم خودمان را هرچند در نظرمان کوچک و کم اهمیت جلوه کند، طوری برداریم که انگار میدانیم چه قدم با اهمیتی است و چه تاثیرات عمیقی در سرنوشت جهان خواهد داشت همان یک قدم ما. هر قدممان را طوری برداریم که انگار متوجه هستیم که آن قدمی کوچک برای یک انسان، اما قدمی بزرگ برای انسانیت است. هر قدممان را، هر کلاممان را و هر اندیشه مان را آنچنان بسازیم که انگار واقعا میدانیم که سرنوشت دنیا بسته به همان یک کلام، همان یک قدم، و همان یک پندار ماست...


۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

وظیفه داریم تکلیف خودمان را با کفن پوشان سبز قاطعانه روشن کنیم




چماق نورانی، کاری از هادی حیدری
«چماق نورانی»، کاری از هادی حیدری

من قصد نوشتن زیادی ندارم الان، گرچه نوشتنی بسیار است در باب آنچه در حال اتفاق افتادن است، و امیدوارم بتوانم فقط چند تا موضوع را به اختصار ذکر کنم فعلا، تا شاید بعد برگردم و وارد جزئیات بیشتری بشوم، و یا دوستانی که موضوع را به اندازه من مهم میبینند شاید بخواهند ادامه بدهند این مسئله را.

خدمت دوستانی که در زمان و سال و روز دیگری میخوانند عرض کنم که مراد از «آنچه در حال اتفاق افتادن است» بحث و درگیریهای گسترده ای است که اخیرا بر سر یکی از کارتونهای نیک آهنگ کوثر در سایتهای مختلف، از جمله بالاترین در گرفته است [مثلا اینجا را ببینید، بعد اینجا را ببینید و اینجا و یا اینجا را]، و شاید حتی مهمتر از همه، حذف کارتون توسط سایت «روز آنلاین» در عکس العمل به حملات و اعتراضات مذکور.

قبل از هرچیز اجازه بدهید بگویم که من این اتفاقاتی که دارد میافتد را از یکطرف بسیار مهوع و دل آزارنده، اما در عین حال از طرف دیگر بسیار مفید میبینم و به قول معروف، «به فال نیک» گرفته ام. دلیل به فال نیک گرفتنش هم درست همان دلیلی است که چندی پیش در متنی نوشته بودم در مورد اینکه چرا خوشحالم جنبش سبز به پیروزی سریعی دست نیافته است.

حقیقتش این اتفاقاتی که الان دارد در متن جنبش سبز میافتد را بسیار بسیار مشابه میدانم به اتفاقاتی که در یکی دو سال اول بعد از انقلاب ۵۷ افتاد. بله، به هیچ وجه آن اتفاقات را نه میتوان مثبت دید و نه به فال نیک گرفت، اما دلیلش این بود که انقلاب پیروز شده بود و آن اتفاقات تاثیر مستقیمی بر جهت انقلاب داشتند، به اینصورت که مملکت به دلیل و از طریق همان تظاهرات و جنگ و دعوا ها به تسخیر حزب الله در آمد. حزب الله از همان روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب یک تاکتیک بسیار موثر و نهایتا موفق را در پیش گرفت که عبارت بود از لشکر کشی به خیابانها توسط چماق به دستها و کفن پوشان، گاه به دعوت افراد و سازمانها، و گاه بدون برنامه ریزی رسمی و یا به قول خودشان به طور «خود جوش».

دقیقا همینطور، یعنی از طریق همین رفتارهای خشونت آمیز اجتماعی، و اغلب با بهانهٔ توهین به شخصیت های انقلاب و یا توهین به اسلام بود که حزب اللهی ها برنامه تسخیر کشور و دزدیدن انقلاب مردم را با محدود کردن آزادی مطبوعات و حقوق و آزادیهای زنان آغاز کردند و رفته رفته حلقه طناب را از زاویه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، نظامی، سیاسی و اقتصادی به دور گردن کشور تنگ تر و تنگ تر کردند تا نهایتا همین جمهوری کریه المنظر اسلامی برپا شد که امروز داریم.

خوب، حالا لابد سئوال میشود که چطور من میتوانم از یکطرف رفتارهای اخیر در مخالفت با کاریکاتور نیک آهنگ کوثر را با آن کارهائی که حزب اللهی ها کردند مقایسه کنم و در عین حال آن را به فال نیک بگیرم. البته پاسخ را خودم در آغاز دادم، و آن هم این است که خوشبختانه جنبش سبز به پیروزی نرسیده است.

اشتباه نکنید، من مخالف به پیروزی رسیدن جنبش سبز نیستم، همانطور که به پیروزی رسیدن انقلاب ۵۷ را قدمی بسیار مهم و اساسی در جهت پیشرفت این کشور به سوی دموکراسی میبینم. اما خوشحالم که جنبش سبز به پیروزی نرسیده است چون درست همانطوری که الان این جریانات دارند به وضوح نشان میدهند، بدنهٔ جنبش هنوز به هیچوجه به نوع بلوغ تاریخی/سیاسی که قادر به بازتولید روابط اجتماعی «دموکراتیک» باشند نرسیده است.

اگر جنبش سبز به هر دلیل در طی سال گذشته موفق به برانداختن دولت کودتا گردیده بود، این کفن پوشیهائی که الان در سطح اینترنت و از طریق مثبت و منفی دادن های مجازی به نظرات و نوشته های یکدیگر بیان میگردند، الان در سطح خیابانها در جریان بودند. به عبارت دیگر، روز از نو بود و روزی از نو، گروهی پر از احساسات (و غالبا هم احساسات پاک و غیر آلوده، اما از طرف دیگر همچنین مبری از تعقل و به وضوح نابالغ) الان خیابانها را هر روز به بهانه ای شبیه به کاریکاتوری که نیک آهنگ از موسوی کشیده است در مینوردیدند و خواستار تعطیل شدن روزنامه ای که نیک آهنگ در آن کار میکند میشدند، و چه بسا دفتر آن روزنامه را هم به آتش میکشیدند... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

اما اینکه گفتم این اتفاقات را به فال نیک میگیرم به طعنه نبود. یعنی این را به فال نیک نمیگیرم که قدرت سبز ها واقعی و عملی نیست و مجازی و ذهنی است در حال حاضر. آنچه به فال نیک میگیرم این است که اینها (همین برخوردهای عصبی و هیجانی ومتعصبانه، مثلا فعلا با کارتون نیک آهنگ از موسوی) مسائلی هستند که باید رو بیایند، باید به سطح آگاهی و خود آگاهی جمعی برسند و باید مورد تفکر و مداقه و تحلیل جمعی قرار بگیرند، چرا که راه دیگری برای درمان این نوع امراض نیست. اصلا این امراض وجود دارند به دلیل اینکه قرنهاست، بلکه هزاره هاست که در جامعه ای زیسته ایم که جائی برای نقد و انتقاد و اعتراض آرام و صلح آمیز به قدرت وجود نداشته است و کلا در قاموس روان جمعی مان نداریم چنین مفاهیمی را هنوز. حال، اگر جنبش سبز به پیروزی دست یافته بود، این مسائل به هنگام بروز از چندان درجه ای از حدت و تاثیر عملی بر روزگار طرفهای درگیر برخوردار میبودند که جائی برای تفکر و تحلیل نمیماند، چرا که طرفهای درگیر به زورآزمائی حیاتی مشغول میشدند، و طرفهای غیر درگیر مثل خود من هم در میان آن هیاهو صدائی نداشتند که بخواهند حرفی بزنند و اندر فواید آرامش و تفکر و تعقل روضه بخوانند...

اجازه بدهید بیشتر از این ننویسم فعلا، اما امیدوارم همین اندک کفایت کرده باشد برای بیان این که چرا واقعا و جدا به فال نیک میگیرم این اتفاقات را.

اما همچنین اجازه بدهید قبل از توقف به موضوعی که در تیتر مطرح شده هم رجوع کوتاهی بکنم، و این را یاد آوری کنم به تمام دوستانی که متوجه هستند چه میگویم اینجا، که الان وقت عمل است و برخورد با این بیماری ها. نسل قبلی ما در سالهای انقلاب دو مسئله داشتند: یکی اینکه چماقها، زنجیر ها و موکت بُر هائی که حزب الله آن روزها استفاده میکرد «واقعی» بودند و گوشت و استخوان را میکوبیدند و میبریدند، و دیگر اینکه روشنفکران و آزاد اندیشان هم تجربه مشابهی در تاریخ نداشتند که به آن برگردند و درس بگیرند و بدانند چگونه عمل کنند بهتر است، به رهبران و سران انقلاب اعتماد و اطمینان کردند که آنها لابد اجازه نخواهند داد که مملکت به باد فناتیسم برود. امروز اما آن تجربه را در کوله بار داریم، و قابل بخشایش نخواهد بود اگر بار دیگر با ساده دلی، بی توجهی و یا کوتاهی بخواهیم دستاورد بیشتر از یک قرن تلاش در راه آزادی و دموکراسی و میلیونها جان و تنی که این ملت در آن راه سرمایه گذاری کرده را به باد خشم و احساسات و تعصبات کور خلایق بسپاریم.

باید روشن و قاطع بایستیم و از آزادی و حق بیان آزادانه و انواع حقوق دیگر زنان و مردان این مملکت در مقابل خشم و تعصب کور و جهالت تاریخی مردممان (که شک نداشته باشید بارها و بارهای دیگر به بهانه های مختلفی بر صحنه اجتماعی و سیاسی این جبش فوران خواهد کرد)، دفاع کنیم. امروز کوتاه آمدن در مقابل جهل اشتباهی خواهد بود که فردا قادر به توجیه و توضیحش نخواهیم بود.


۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

تنها هدف ماجرا جوئی جمهوری اسلامی در آبهای اسرائیل مقابله با جنبش سبز است



اخبارش را همه مان در دو سه روز گذشته شنیده ایم و خوانده ایم، که جمهوری اسلامی اعلام کرده است که در حال فرستادن دو کشتی حاوی «کمکهای انسانی» به سوی سواحل غزه است. آخرین خبرها هم حاکی از این هستند که اولین کشتی به راه افتاده است، و دومین کشتی هم فردا یا پس فردا قرار است سفر خود را شروع کند.

همه مان خبر از شاخ و شانه کشیدن ها و تهدیکردن های موسمی جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل داریم البته، اما شاید خیلی از ما خبر نداشته باشیم که این اولین کشتی هائی نیست که از سوی جمهوری اسلامی به عنوان کمکهای انسان دوستانه و با هدف «شکستن حصر غزه» از همین مسیر به سوی غزه فرستاده شده اند.

حدود یکسال و نیم پیش، روزنامه «آفتاب» در شمارهٔ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۷ خود گزارشی داشت با این تیتر: «کشتی حامل کمک های مردم ایران اوایل هفته آینده به غزه ارسال می شود». کشتی فوق در زمان یاد شده و تحت عنوان کمکهای انسان دوستانه به سوی غزه فرستاده شد، و مطبوعات فارسی و انگلیسی جمهوری اسلامی اخبار مربوط به آن را تحت عنوان قصد ایران برای شکستن حصر غزه توسط اسرائیل در سطح گسترده ای پوشش دادند. اما مدت کوتاهی پس از آن، یعنی در ژانویهٔ سال 2009 میلادی، خبرهای دیگری منتشر شد که در مطبوعات جمهوری اسلامی انعکاس چندانی نیافت: نیروهای اسرائیلی به کشتی ایرانی حمله بردند، جلوی عبور آن را گرفتند و آنرا مجبور کردند به آبهای مصر برگردد. کشتی ایرانی به اجبار به بندر مصری «العریش» رفت، اما پس از ورود به العریش دولت مصر نیز اجازه تخلیه به کشتی نداد و کشتی سکانش را روی کولش گذاشت و به لبنان رفت تا در بیروت پهلو بگیرد.

خوب، فکر میکنید جمهوری اسلامی با اسرائیل به خاطر آن حکایت چه کرد؟ هیچ! تنها عکس العملی که جمهوری اسلامی در برابر آن واقعه نشان داد یک یادداشت گلایه بود، آن هم به دولت مصر، كه چرا اجازه نداده کشتی ایرانی راهی غزه در العریش بارش را تخلیه کند! و بقیه اش سکوت بود و فراموشی و تظاهر به این که چنین اتفاقی هرگز نیافتاده، تا امروز که دوباره میخواهند بروند و حصر غزه را یکبار دیگر بشکنند...

این حکایت کهنه است، اما به نظرم نقلش مفید باشد چون چند چیز را یاد آوری میکند، از جمله توخالی بودن تهدیدات جمهوری اسلامی و اینکه تنها توان اصلی این حکومت پوشالی اسلامی در دروغ نهفته است و فتوشاپ و رجز خوانی و تهدید، و گیرم در شکنجه کردن و چوب و چماق کشیدن بر زن و بچه بی دفاع در خیابانها و یا حمله کردن شبانه با سنگ و زنجیر و قداره به ماشینها و خانه های چند تا پیرمرد. اما پای واقعیت که در میان میآید، یعنی در مقابله با یک قدرت واقعی مثل اسرائیل، اینها مثل سگهائی ترسو دمشان را لای پایشان میگذارند و فرار میکنند. به قول معروف، خوش بود گر محک تجربه آید به میان.

خوب. پس اگر واقعیت این است که جمهوری اسلامی خودش خوب میداند که نه قدرتش را دارد که بخواهد عملا با اسرائیل درگیر شود و نه جراتش را، پس طبعا سئوالی که به ذهن میرسد این است که چه دلیلی میتواند در پس این رفتار به ظاهر ماجراجویانه شان باشد؟

متاسفانه یا خوشبختانه پاسخ به این سئوال آنقدر روشن است که نیازی به فکر زیاد هم ندارد. جمهوری زشت اسلامی تنها به این خیال است که شاید بتواند در آبهای مدیترانه ماهی های درشتی برای ادامه بقای خودش بگیرد. در خاطر داشته باشید که جمهوری اسلامی اینبار داستان را با داد و فریادی بسیار بیشتر از معمول شروع کرد. اول با این شروع کردند که کشتی های سپاه به همراه محموله ها خواهند رفت (به عبارت دیگر اعلان جنگ علنی به اسرائیل!). بعد «کوتاه آمدند». بعد احمدی نژاد رفت پشت تریبون و اعلام کرد که اگر اسرائیل جلوی این کشتیها را بگیرد «درس بزرگی به اسرائیل خواهیم داد». و خودشان هم نوشتند که اسرائیل قرار است به کشتیهای ایرانی به چشم دشمن نظامی نگاه و به آنها حمله بکند. بعد فتیله جنگ و جنگ آوری را هم پائین کشیدند از درس و درس دادن هم کوتاه آمدند . بعد گفتند 70 نماینده مجلس هم میخواهند همراه کشتی ها به غزه بروند. بعد از همان هم کوتاه آمدند. بعد گفتند 110 هزار نفر داوطلب دادن عضو شده اند و میخواهند به غزه بروند...

اما در نهایت فعلا همان کشتی ها را فرستاده اند، آنهم فقط با 10 نفر داوطلب! تا ببینیم چه میشود. البته در بعضی اخبار هم آمده بود که اینبار از قبل با مصر قرار گذاشته اند که ایندفعه نیروهای مصری قبل از اینکه کشتی ها به غزه نزدیک بشوند جلوی آنها را بگیرند و نگذارند از کانال سوئز بگذرند، تا به این ترتیب کار به جاهای باریک نکشد یکوقت.

اما از این سیرک بازی ها و جنگهای زرگری که تخصص جمهوری اسلامی هستند که بگذریم، نکته ای که باقی میماند و باید در ذهن نگه داریم و برای آن آماده شویم این است که اگر برفرض کشتی یا کشتی های ایرانی رفتند و به آبهای غزه هم رسیدند و اسرائیل هم حماقت مجددی کرد و چند نفر ایرانی را هم به قتل رساند (و البته اسرائیل هم که تا کنون در عمل و به وضوح نشان داده که نه تنها اهمیت و ارزشی برای جنبش سبز قائل نیست، بلکه بر عکس وجود جمهوری اسلامی و بخصوص احمدی نژاد در ایران را هم ظاهرا بسیار بیشتر به نفع خودش میشناسد تا یک سیستم دموکراتیک)، ما باید خودمان را آماده کرده باشیم و زمینه را چیده باشیم تا اجازه ندهیم این وضعیت تبدیل به برگ برنده بزرگی در دست دولت کودتا بشود. چه از لحاظ تبلیغات و جنبه های انحرافی و سرگرم کننده قضیه، که بی شک در مرکز توجه تاکتیکی آنها خواهد بود، و چه از نظر روانی واجتماعی و سود هائی که کودتاچیان سعی خواهند کرد بر علیه جنبش سبز از چنین قضیه ای انجام دهند.

فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی این ماجراجوئی را شروع کرده است و اولین کشتی در راه غزه است، و آماده باشیم تا اجازه ندهیم از این قضیه نفع زیادی ببرند.



۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

ضعف مدیریت در جنبش سبز


روز سالگرد بیست و دوم خرداد آمد و رفت، و مردم نشان دادند که جنبش زنده است و آتش خشم و مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی اگرچه زیر خاکستر سنگینی از ظلم و ستم به بند کشیده شده، هنوز حی و حاضر و هر لحظه در تمنای شعله کشیدن است.

اما سالگرد بیست و دوم خرداد متاسفانه یا خوشبختانه بیشتر از زنده بودن جنبش را نشان داد، از جمله این که نشان داد جنبش مردمی ایران با یک ضعف مدیریت مزمن و جدی روبروست.

هرکسی که نوشته های من را خوانده باشد خوب میداند که تا چه حد به آقایان موسوی و کروبی علاقه مند هستم، و چقدر آنها را تشویق کرده ام که مقام مدیریت جنبش را در دست بگیرند، و اگرچه عمیقا معتقدم که این جنبش رهبری خاصی نه دارد و نه در این مقطع باید داشته باشد، اما در عین حال بر این عقیده بوده ام که آقایان موسوی و کروبی در مکان و موقعیتی هستند که اگر بخواهند میتوانند مدیران بسیار مناسبی برای جنبش مردمی باشند.

اما اجازه بدهید صریح باشم و بگویم که «مدیریت»، یا عدم مدیریت آنها در مورد اتفاقات ۲۲ خرداد متاسفانه منجر به هدر رفتن مقادیر زیادی از انرژی مردمی شد، و این مسئله ای نیست که به راحتی قابل اغماض و ندیده گرفتن باشد، یا لااقل باید تاحد زیادی مورد بحث قرار بگیرد و جنبه های آن حتی المقدور به سطح خودآگاه جنبش کشیده و مطرح شوند.

من خودم چند روز پیش از ۲۲ خرداد در همین وبلاگ از یک جنبه بسیار خوب از رفتار سیاسی موسوی و کروبی دفاع کردم، که همان دعوت دولت کودتا به محیط بازی مدنی باشد، و اتفاقا دیدیم که دولت هم وارد شد، و همانطور که به راحتی میشد پیشبینی کرد، در لحظه آخر هم متوجه شد که محیط این بازی به طبیعتش نمیسازد و با لگدی کل بازی را به هم ریخت و اعلام کرد کلا مجوز بی مجوز.

خوب، این جریان به ضرر دولت تمام شد. واقعیت این است که نه تنها استراتژی عمومی پیشنهاد شده توسط موسوی، یعنی مبارزه مدنی، بلکه عملا بسیاری از تاکتیکهای وابسته به آن نیز در طی این مدت به تضعیف دست کودتاگران منتهی شده اند. اما مسئله مهم اینجاست که متاسفانه به دلایلی که تا این لحظه بر من نامعلوم است (و نامعلوم است چون خود آقایان موسوی و کروبی معلومش نکرده اند و ما هم طبیعتا به جز حدس و گمان راهی برای دانستن آن دلایل نداریم)، شیوهٔ مدیریتی (یا عدم مدیریتی) که آقایان موسوی و کروبی در پیش گرفته اند شیوهٔ مفید، مناسب و امیدوار کننده ای نیست، و من از این واقعیت نگرانم و معتقدم بایستی هرچه زودتر مورد نظر قرار گیرد، و چه بسا جنبش مجبور باشد تا مدیران و رهبران مناسب تری برای ادامه راه خود بجوید.

ببینید، بیست و دوم خرداد «سالگرد» تولد جنبش سبز بود. این یعنی بیست و دوم خرداد امسال یکسال در دست تهیه بوده است. به عبارت دیگر، آقایان موسوی و کروبی ماه ها وقت داشته اند تا برنامه ریزی کنند و جوانب و امکانات مختلف اتفاقاتی که ممکن است در این روز بیافتد، از جمله مجموعه ای از رفتارهای ممکن خود و رفتارهای ممکن کودتا گران را در نظر بگیرند و برنامه بریزند که مثلا ما کار A را خواهیم کرد، در مقابلش آنها ممکن است عکس العمل های X یا Y یا Z را نشان بدهند، پس اگر آنها X کردند آنوقت ما B خواهیم کرد، اگر Y کردند ما C خواهیم کرد، . . . و الی آخر.

اجازه بدهید صریح بگویم که انتظار آمادگی و برنامه داشتن از آقایان توقع چندانی نبود، و در واقع کمترین توقعی بود که مردم میتوانستند از ایشان داشته باشند. اما در عمل دیدیم که چنین نشد متاسفانه: ۲۲ خرداد آمد و موسوی و کروبی هیچ برنامه خاصی نداشتند. این عدم حضور و عدم برنامه ریزی به حدی بود که تا یکی دو هفته پیش از ۲۲ خرداد آقایان در آنچنان سکوت غریبی فرورفته بودند که افرادی مثل من و دیگران احساس اجبار کردیم فریاد بکشیم و حضورشان را طلب کنیم، که خوشبختانه شنیده شد و از پرده بیرون آمدند و سلامی کردند به مردم، و آن تقاضای مشهور برای اجازه راهپیمائی را هم نوشتند. که البته ما هم دفاع و پشتیبانی کردیم و تکرار میکنم، بسیار هم حرکت مناسبی بود. اما متاسفانه الان که با اطلاع از شکل صورت گرفتن واقایع ۲۲ خرداد به عقب برمیگردیم و نگاه میکنیم مشخص میشود که آن درخواست بیشتر یک نوع رفتار «فی البداهه» بود تا جزئی از یک برنامه حساب شده، و دقیقا به همین دلیل هم در پایان بیش از آنکه منجر به ایجاد همگونی عمومی و یکنوع انرژی حرکتی در جنبش شود، برعکس از لحاظ عملی منجر به ناهمگونی عمومی، شکل نگرفتن یک رفتار منسجم و حساب شده در توده مردم و در نتیجه به هدر رفتن مقادیر عظیمی از پتانسیل نهفته در جوانان سبز شد، و از لحاظ روانی و اجتماعی هم منجر به ایجاد نوعی سرخوردگی (خوشبختانه نه چندان شدید، اما به هر حال سرخوردگی) و احساس یاس در میان هواداران جنبش سبز گردید.

خوب، برای هرکسی با اندکی انصاف واضح خواهد بود که اینچنین روش مدیریتی که نه تنها نتوانست اینهمه انرژی های نهفته را به عمل مفید تبدیل کند بلکه حتی مقداری از همان انرژی نهفته را هم تلف کرد نمیتواند در دراز مدت روش مناسب و شایسته و قابل اتکائی باشد برای یک ملتی که برخاسته و حق و حقوق خودش را میخواهد با روش مدنی از چنگ یک رژیم خشونت گرا و غیر مدنی بیرون بیاورد.

طبیعتا این نتجیه گیری ما را با حد اقل دو سئوال، یا دو دسته سئوالات اساسی روبرو میکند. دسته اول بر حول این است که دلایل عدم ارائه پایدار و مداوم یک مدل مدیریتی مناسب از سوی موسوی و کروبی چه میتواند باشد و آیا کلا این دو قادر به مدیریت جنبش نیستند یا دلایل خاصی آنها را از انجام این وظیفه به نحوی شایسته باز داشته است، و اگر دلایل خاصی موجب این ضعف هستند آیا آن دلایل قابل رفع میباشند یا خیر. و دسته سئوالات دوم مربوط به این است که آیا جنبش مردمی اصلا در موقعیتی هست که بخواهد به مدیران دیگری فکر کند، و آیا اصولا انتخابهای دیگری در مقابل مردم وجود دارند یا خیر، و اگر وجود دارند تا چه حد چنین امری عملا امکان پذیر است که جنبش بتواند یا بخواهد چنین گذار و انتقالی را انجام بدهد و شغل یا مقام مدیریت خود را به آن افراد بسپارد.

به هر حال اینها سئوالاتی اساسی هستند که من معتقدم بایستی به نحوی جدی مورد مطالعه قرار بگیرند، و خودم هم در متن های آینده به آنها خواهم پرداخت. خوشحالم که میدانم این وبلاگ توسط افرادی که از نزدیک مرتبط با این مسائل هستند خوانده میشود، و از تمام خواننده ها نیز دعوت میکنم تا اگر نظرخاصی در مورد این مشکل اساسی جنبش یا مخالفتی با دیدگاه مطرح شده دارید بیان کنید چون این بحث میتواند تاثیرات عملی بر سرنوشت جنبش داشته باشد.



۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

تحریمهای تازه هم آمد: مذهبیون و محافظه کاران ایران، تا کجا تحمل خواهید کرد؟


نمیدانم این حرف من به گوشهای مربوطه خواهد رسید یا نه، اما چه میشود کرد که وظیفه داریم بگوئیم، همه مان وظیفه داریم بگوئیم و بگوئیم و تکرار کنیم تا شاید دوستان خفته مان را بیدار کنیم. شاید مردان قدرت و ثروت ایران دست از امید نجات شسته باشند، اما ما که مردمیم که نمیتوانیم دست بشوئیم! کشورمان است، خانه مان است، وطنمان است، همه چیزمان است که دارد بر باد میرود...

امشب یکی دیگر از آن «کاغذپاره های» کذائی سر از قطعنامه دان پاره شدهٔ کذائی بیرون آورد تا بر سر کشور و ملت ایران آوار شود. آن کسانی که مسئول مستقیم به وجود آمدن این بلایا بر سر مردم ما هستند که نه عقل آن را دارند که ککشان بگزد، و نه اگر هم میگزید صداقت و شجاعت آن را که اذعان کنند. اما سئوالی که مردم ایران از همین فردا صبح از خودشان خواهند پرسید این است که آیا هیچکس در این دستگاه عریض و طویل اسلامی و روحانی و قدسی و الهی نیست که دلش به حال این مملکت و این مردم بیچاره بسوزد؟ آیا واقعا هیچ فردی، هیچ انسانی، هیچ بشری نیست دراین صف اندر صفهای شما که دلش بسوزد به حال مصیبتهای این ملت فلک زده، و جگر و جربزه اش را داشته باشد که حرفی بزند؟

واقعا تا کی و تا کجا افسار خود را به دست این موجود بی محتوا سپرده اید و هرجا بکشدتان خواهید رفت؟ تا کجا؟ وطنمان را دارید از بین میبرید! آقایان، با همهٔ ریش و عمامه و عبا و شکم و سوختگی مهر روی پوستهای کُلُفت پیشانیهاتان، با همه ادعاها و صلوات ها و تسبیح‌ هاتان دارید ملت و مملکت را به سوی نابودی میبرید، آنهم چهار نعل و به قول آن جناب که دیگر اسمش را هم نمیتوانم بی کراهت بر زبان بیاورم، ترمز بریده و بی فرمان.

آیا واقعا وقتش نرسیده که بیدار شوید و چشمهاتان را بمالید، دور و برتان را نگاهی بکنید و متوجه بشوید کجا داریم میرویم؟ آیا وقت آن نرسیده که جلوی آینه کهنهٔ زنگ زده ای هم که باشد بایستید و به خودتان نگاهی بکنید و ببینید به چه تبدیل شده اید؟

آقایان، برادران، مذهبیون، محافظه کاران، حاجی ها، حجت الاسلام ها، شیوخ، آیت الله ها! شما را به همان القاب دور و درازتان قسم میدهم تکانی بخورید و نگذارید ایران را این دلقک دون به باد فنا بدهد، فریاد استغاثه مردم مظلوم را بشنوید و برخیزید و کاری کنید پیش از انکه نه از تاک نشانی بماند و نه از تاک نشان.



قطعنامه علیه ایران در سازمان ملل تصویب شد


دقایقی پیش قطعنامه تحریمهای اقتصادی جدید علیه ایران با دو رای منفی (ترکیه و برزیل) و یک رای ممتنع (لبنان) تصویب شد.

ویدئوی کوتاه زیر از پخش مستقیم تلویزیون فارسی BBC از لحظه رای گیری در شورای امنیت است.




طبق گزارش بی بی سی و دیگر رسانه ها، قطعنامه جدید علاوه بر اینکه ایران را موظف می کند که ساخت تمام مراکز غنی سازی اورانیوم یا تاسیسات اتمی آب سنگین ( مراکز پلوتونیوم) را متوقف کند و از ساخت تاسیسات مشابه خودداری کند مجازات و محدودیت های زیر را نیز بر کشورمان تحمیل میکند:

  • ۴۰ شرکت و موسسه ایرانی که به ارتباط داشتن با برنامه های اتمی و موشکی ایران متهم شده اند، در فهرست تحریم های پیش بینی شده قرار داشتند.
  • قرارگاه سازندگی خاتم الانبیای سپاه و چهار موسسه زیرمجموعه آن بنام های مکین، رهاب، فاطر و مهندسین مشاور ایمن سازان نیز در فهرست تحریم های شورای امنیت قرار داده شده اند.
  • دولت آمریکا در ماه مه امسال این نهادها و نیز سرتیپ رستم قاسمی، فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا را تحریم کرده بود. این قرارگاه در پروژه های کلان فعال است و بر اساس گزارش ها، فعالیت هایش را در صنایع نفت و گاز ایران گسترش داده است.
  • مجتمع صنعتی امین، گروه صنایع تسلیحاتی، صنایع فراساخت، صنایع شهید خرازی و صنایع شهید ستاری نیز مشمول تحریم های جدید شده اند.
  • خط کشتی رانی جنوب نیز یکی از سه نهاد زیرمجموعه خطوط کشتیرانی ایران است که در این قطعنامه در فهرست تحریم ها قرار دارد.
  • با تصویب این قطعنامه، دارایی های این شرکت ها در بانک های خارجی باید مسدود شود و مسئولان آن ها با ممنوعیت سفرهای بین المللی مواجه خواهند شد.
علاوه بر این:
  • فعالیت های اتمی تجاری ایران در خارج از جمله هرگونه شرکت در طرح های استخراج اورانیوم در کشورهای دیگر یا شرکت در تولید مواد یا تکنولوژی های اتمی در خارج را ممنوع می کند.
  • دولت های دیگر را موظف می کند که از حضور دولت ایران و اشخاص حقیقی و حقوقی ایرانی در موارد فوق جلوگیری کنند.
  • کشورها را موظف می کند که از انتقال مستقیم یا غیرمستقیم هشت نوع سلاح سنگین از جمله تانک، خودروهای زره ای، هواپیماهای جنگی، هلیکوپترهای تهاجمی، کشتی های نظامی و سیستم های موشکی به ایران جلوگیری کنند.
  • منع فعالیت های ایران در خصوص تولید موشک های بالستیک با توانایی حمل کلاهک هسته ای.
  • منع آزمایش های موشکی ایران که در آن از تکنولوژی بالستیک استفاده شده باشد.
  • کشورها را موظف می کند که از ورود شمار دیگری از مقام های ایران به قلمروی خود جلوگیری کنند و دارایی های تعداد دیگری از افراد و شرکت های ایرانی را در فهرست تحریم ها برای مسدود شدن قرار می دهد.

این قطعنامه همچنین خطوط کشتیرانی ایران را هدف قرار می دهد:

  • از دولت ها می خواهد تمام محموله های هوایی و دریایی که به ایران فرستاده می شود یا از آن خارج می شود را در فرودگاه ها، بنادر و آب های قلمروی خود در صورتی که بر این باور باشند که آن محموله ها حاوی مواد اتمی، موشکی یا نظامی ممنوع اعلام شده است، بازرسی کنند.
  • به کشورها اجازه می دهد محموله های دریایی ایران را بر اساس قوانین بین المللی در آب های آزاد بازرسی، توقیف و حتی در صورت لزوم نابود کنند.
  • به کشورها اجازه می دهد از تامین سوخت یا ارائه خدمات دیگر به کشتی های ایران یا کشتی های خارجی حامل محموله های "غیرقانونی" ایران خودداری کنند.
  • از کشورها می خواهد "مراقب" مبادلات مالی اشخاص یا شرکت ها با افراد و کمپانی های ایرانی از جمله شرکت های وابسته به سپاه پاسداران یا خطوط کشتیرانی ایران باشند.
  • از کشورها می خواهد "مراقب" مبادلات مالی بانک های ایرانی از جمله بانک مرکزی این کشور باشند تا از مبادلاتی که مربوط به فعالیت های اتمی حساس ایران یا سیستم های پرتاب کلاهک های هسته ای این کشور می شود، جلوگیری کنند.
  • از کشورها می خواهد که با اتخاذ تدابیر لازم از افتتاح شعبه ها و نمایندگی های بانک های ایران در قلمروی خود در صورتی که معتقدند چنین شعبی با فعالیت های اتمی ایران ارتباط دارند، جلوگیری کنند.



۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

پیروزی جدید جنبش سبز را تبریک میگویم


به نظرم نکته بسیار مهمی در تحولات اخیر در حاشیه تقاضای اجازه تظاهرات 22 خرداد وجود دارد که به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. ومعتقدم این نکته آنقدر اهمیت دارد که گرچه در حال سفرم و وقت زیادی برای نوشتن ندارم باید لااقل اشاره سریع و مختصری بکنم به آن، تا شاید بعدتر سر فرصت به آن بپردازم.

نکته مهمی که عرض کردم این است که تقاضای موسوی و کروبی و احزاب و گروههای طرفدار جنبش سبز و عکس العمل دولت کودتا به آن در واقع حتی پیش از ۲۲ خرداد یک پیروزی بسیار بزرگ برای جنبش سبز رقم زده است، از هر جهتی که در نظر بگیریم، اما بخصوص از اینجهت که نشان دهنده قدرت عظیم و موفقیت عملی استراتژی مبارزه عاری از خشونت حتی در همین زمان کوتاه یکساله است. اجازه بدهید توضیح بدهم حرفم را.

اول صورت قضیه. همانطور که میدانید، اولین خبرهائی که پس از تقاضای مشترک رسمی و کتبی کروبی و موسوی برای برگزاری راهپیمائی در ۲۲ خرداد منتشر شد حاکی از یک عکس العمل قابل پیش بینی از سوی دولت کودتا بود، یعنی رد این درخواست «به بهانه اینکه درخواست کننده باید حزب و یا گروه سیاسی باشد». و سپس، وقتی این عکس العمل آنها با حرکت مدنی سریع جنبش سبز از طریق اعلام تقاضای کتبی و رسمی توسط هشت حزب و تشکل انجام شد، آنها سعی کردند بازی خود را به طریق دیگری جلو ببرند، یعنی از طریق اظهار سردرگمی، از یکسو، و در ضمن آن، برای اصرار بر اینکه کاملا «قانونی» و «مدنی» عمل و برخورد میکنند، اعلام وجود برخی شرائط، از جمله این که بایستی تظاهرات شعارها و نیز قطعنامه نهائی داشته باشد که از پیش اعلام شده و قابل قبول دولت کودتا، یا به عبارت دیگر «خنثی» و «بی ضرر» باشند. فعلا بازی به این نقطه رسیده است، با ذکر این که احزاب نیز به این خواسته پاسخ مثبت داده اند و اعلام کرده اند که این راهپیمائی بدون شعار، بدون سخنران، و بدون قطعنامه خواهد بود!

اجازه بدهید دو نکته اصلی در مورد این وضعیت را در نظر بگیریم و اینکه چرا جنبش سبز بار دیگر بازی را برده است : نکته اول اینکه اصولا دولت «وارد بازی» شده است، و نکته دوم اینکه درست به همان دلیل، هر نوع حرکتی الان به ضرر کودتاگرها و به نفع مردم تمام خواهد شد.

شاید در نگاه اول به نظر اغراق آمیز بیاید این ادعا که هرنوع حرکتی به نفع مردم خواهد بود، اما حقیقت این است که دلیلش اصلا پیچیده نیست، و آن هم مستقیما مربوط است به نوع و طبیعت بازی که به یمن رشد و بلوغ حیرت انگیزی که مردم و رهبرانشان در این جنبش از خود نشان داده اند در حال جریان است، یعنی استراتژی مبارزهٔ عاری از خشونت.

زیاد حرف نزنم . ببینید، این «بازی» که عرض کردم دولت به آن وارد شده است همان بازی مبارزه عاری از خشونت است، که در حال حاضر به صورت زورآزمائی مدنی جلوه گر است. این مهم است، چون مثل این است که ماهی ها مرغ ماهیخوار را برای مقابله به زیر آب کشانده باشند. اهمیت این وضعیت دو جانبه است. از یکطرف این واقعیت است که چون دولت احمدی نژاد (و تا حد زیادی کل سیستم جمهوری اسلامی) یک نظام و سیستم دموکراتیک و مبتنی بر قبول اصول «مدنی» نیست، فضای رفتار و گفتار مدنی و قانونی خود به خود برای وی محیطی غیر قابل تنفس و در واقع «مسموم» و کشنده محسوب میشود. همان که سعی کردم در قالب تمثیل مرغ ماهیخوار در زیر آب بیان کنم. به عبارت دیگر، همین که این دولت این حرکت اشتباه را انجام داده است که با تقاضا کنندگان تظاهرات وارد یک نوع «دیالوگ» بشود، با هر هدف و به قصد اجرای هر نوع نیرنگ و تاکتیکی هم که باشد، اشتباه بسیار بزرگی بوده است، اشتباهی که اکنون حتی اگر رژیم کودتا بتواند خود را به نحوی از آن بیرون بکشد، شک نداشته باشید اثر پایداری بر معادلات مبارزه مردمی خواهد گذاشت.

البته از سوی دیگر این را هم در همین مورد بایستی توجه کرد که دلیل ورود رژیم به چنین بازی ای نیز خود دلیلی برای شادی ما باید باشد، چرا که بی شک رژیم از درک این نکته عاجز نیست که محیط تعاملات مدنی و قانونی محیط عمیقا نامناسبی برای اجرای روشها و پیشبرد خواستهای وی است، و واقعیت این است که تنها دلیلی که آنان به این عرصه پا گذاشته اند «اجبار» سیاسی، اجتماعی و روانی است، و این «جبر» هم نتیجهٔ هیچ نیست به جز حرکت عاری از خشونت مردم در طی یکسال گذشته که دولت کودتا را شدیدا به زیر خط فقر سیاسی، اجتماعی و قانونی کشانده است.

اما علاوه بر این واقعیت که نفس وارد شدن رژیم کودتا به چارچوب یک بازی مدنی یک پیروزی حقیقی برای مردم و نشان دهنده استیصال مطلق کودتاگران است، واقعیت دومی که وضعیت حاضر را به موقعیت بسیار مهم و مناسبی در جهت منافع جنبش سبز تبدیل کرده این است که وضعیت مهره های دو طرف و انتخابهای پیش روی آنان در حال حاضر به صورتی است که هر حرکتی از سوی دولت کودتا (که فعلا نوبت بازی هم با اوست) تنها میتواند به ضرر وی تمام شود. البته نباید زیاد تند رفت، چون اولا از آنجا که به هر حال این بازیها بسیار پیچیده و ظریف هستند امکان انواع «تقلب» در آنها وجود دارد و این دولت هم خوب نشان داده است که چه ید طولائی در تقلب دارد، و ثالثا همیشه این امکان دیگر هم برای آنها وجود دارد که درست قبل از اینکه «مات» بشوند با یک لگد کل بازی را به هم بریزند. اما در هر حال توجه شما را به این هم جلب میکنم که هر کدام از این گزینه ها باز، بخصوص در دراز مدت، خود نوعی «شکست» برای کودتاگران محسوب خواهند شد.

امیدوارم اینکه سعی کردم بحثم را کوتاه و سریع به پایان برسانم منجر به گیج کننده بودن متن نشده باشد، بخصوص چون اصل حرفم هم بسیار ساده است، و فقط هدف اصلیم این بود که مژده بدهم به دوستان که بازی در حال حاضر بدجوری به نفع ماست و خوب است در دل اینهمه سختی ها و مشقات این میوه کوچک را را ببینیم و حتما بچینیم و به قول بچه ها «حالش رو ببریم».

و در هر صورت امیدوارم فرصتی بشود تا بعد از ۲۲ خرداد به این حکایت بازگردیم، و بخصوص با توجه به شکل پیشرفت وقایع بتوانم بر اساس واقعیتهای چند روز آینده به این موضوع نگاه دیگری بیاندازیم. اما فعلا اجازه بدهید با این امید خاتمه بدهم حرفم را که اولا دولت به اندازه کافی عاقل باشد که اجازه این راهپیمائی را صادر کند (چون عجیب اما واقعی این است که عملا برای هردو طرف این بهترین گزینه محسوب میشود!)، و ثانیا احزاب و مدیران جنبش و نیز خود مردم در ایران نیز به اندازه کافی عاقل باشند که متوجه باشند یک راهپیمائی عظیم توام با سکوت تا چه حد موفقیت جنبش را تثبیت خواهد کرد، و به جای تلاش برای پیدا کردن راههائی برای ورود به بازی دولت در مورد انتخاب شعارهای قابل قبول، راهپیمائی را با سکوت کامل برگزار کنند.




نامهٔ حسین انصاری به حسن خمینی در مورد وقایع ۱۴ خرداد


برای آینده:‌
سایت خبری «پارلمان نیوز» نوشته است:

حجت الاسلام و المسلمین محمد علی انصاری از اعضای دفتر حضرت امام به عنوان دبیر ستاد مرکزی بزرگداشت امام خمینی طی نامه ای به تولیت آستان امام، سیر چگونگی تصمیمات مربوط به برنامه های مراسم 14 خرداد در حرم امام، و اجمالی از تنگناها و مسائل پشت صحنه این مراسم و نکاتی ناگفته از حوادث پدید آمده در حین برنامه را رسما گزارش نموده است.

روابط عمومی ستاد مرکزی بزرگداشت امام خمینی (س) تاکید کرد که با توجه به وسعت یافتن گمانه زنیها و بیان اطلاعات خلاف واقع از حوادث این روز بصورت گسترده به نقل از منابع غیر رسمی در سایتها و رسانه ها، ستاد بزرگداشت امام خمینی انتشار عین این گزارش را جهت آگاهی مسئولین محترم نظام و مردم شریفمان مفید و ضروری می داند.

این گزارش بدین شرح است:


بسمه تعالی
خدمت سرور گرامی حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید حسن خمینی دامت برکاته
با سلام و تحیت ؛

از زمان رحلت جانسوز حضرت امام تاکنون ،بیست و یک مراسم سالگرد و بزرگداشت آن حضرت در چهاردهم خرداد و در حرم مطهربرگزار شده است ، به استثنای سالگرد هشتاد و هشت و امسال در 19 سال قبل با پایان سخنرانی مقام معظم رهبری و عزیمت زائران محترم از حرم مطهر به اوطان، ملاحظه توفیق برگزاری بدون حادثه این مراسم عظیم، خستگی شبانه روزی ماه ها تلاش بی وقفه دست اندر کاران ستاد بزرگداشت را به رضایتمندی و شکرگزاری و تبریک مبدل می ساخت. حقیر نیز که مسئولیت سنگین ستاد مراسم را عهده دار بودم انشاء الله کمتر از سایر عزیزان دغدغه نداشتم در اولین فرصتی که گزارش توفیق برگزاری مراسم را خدمت جنابعالی و بیت شریف امام تقدیم می کردم از اینکه یکبار دیگر افتخار خدمتگذاری به نظام و امام و زائرین امام را یافتم خدای را شاکر و با رضایتمندی، آثار و فشارهای روحی ناشی از دغدغه ها و سنگینی مسولیت را که تا ماه ها بعد از مراسم رهایم نمی ساخت، تحمل می کردم. سال گذشته مراسم سالگرد امام به گونه ای برگزار شد که تلخیها و بعضا اسائه ادبها در آن به بهانه تقارن رقابت انتخابات با سالگرد امام تا اندازه ای توجیه پذیر می نمود. اما در پایان مراسم امسال نه تنها شادی در چهره هیچکدام از همکاران ما نبود بلکه تلاش می شد که با یکدیگر مواجه نشوند. من برای اولین بار با اینکه خدمت به امام و زائرین امام را بر هر چیز دیگر ترجیح می دهم، آرزو کردم ای کاش مسئولیت مراسم با من نبود که ما شاهد آن باشیم که در محضر امام و زائران شریفش و در جلوی دیدگان مسئولین محترم نظام و هزاران شخصیت محترم سیاسی و روحانی و لشکری و کشوری و صدها تن از اندیشمندان و میهمانان خارجی شرکت کننده بیش از چهل کشور و آن هم در صف نماز جمعه در حالی که قریب به اتفاق اعضای بیت شریف امام در مراسم حضور داشتند به جنابعالی که یادگار امام و نماد شایسته بیت امام هستید آن گونه برخورد شود و عرق شرم را بر پیشانی انسان منصف سرازیر نماید. گرچه جنابعالی در پایان مراسم مرا دلداری دادید و به دیگران هم فرمودید که قضیه مهمی نیست و اینگونه مسائل را باید تحمل کرد، اما اجازه دهید که من برای آگاهی بیشتر ملت شریف ایران و اعضای بیت امام و برای رفع شبهاتی که به سرعت بعد از این حادثه توسط برخی محافل دامن زده می شود، مسائل قبل و حوادث پشت صحنه تریبون را بازگو کنم و خدا می داند که امسال با تمام وجود آن هم به تاسی از فرمان خداوند و انبیاء و ائمه هدی علیهم السلام و پیروی از امام تلاش نمودم که مراسم امسال، مراسم وحدت و همدلی باشد و آرزو داشتم چهاردهم خرداد نقطه عطفی برای دوری از کدورتها واختلافها و جدایی ها گرددو همه ی دست اندر کاران ستاد می دانند که در هیچ جلسه ای نبود که به اعضای کمیته های فرهنگی، امنیتی و اجرایی به این مسئله ی مهم تاکید نکنم. لذا با اصرار اینجانب موضوع وحدت به عنوان محور کارهای فرهنگی و تبلیغاتی قرار گرفت.

ولی با کمال تاسف از آغاز سال جدید و شاید در آخر سال گذشته زمزمه هایی شروع شد که ستاد بزرگداشت نمی خواهد مراسم امام را برگزار نماید و حتی در هفته ی اول تعطیلات نوروز که مقام معظم رهبری به مشهد مشرف بودند طی تماسی که با جناب آقای وحید برای تبریک عید داشتم ایشان نیز از برنامه های ستاد سئوال کردند. به ایشان گفتم کارهای مقدماتی ستاد قبل از عید شروع شده است و ما با قوت کارها را دنبال می کنیم و اصلاً نگرانی نداریم. و از ایشان درخواست نمودم که در اولین فرصت مراجعت پس از تعطیلات، جلسه ی حضوری برای مرور مباحث کلان سالگرد داشته باشیم. و این در حالی بود که بخشی از کارها که زمان بیشتری نیاز داشت از قبیل احداث سایبان، تهیه برخی از اقلام مانند مواد غذایی برای زائران شهرستانی واحداث پارکینگ، بدون در اختیار داشتن بودجه و فقط با تعهد و اعتبار آغاز شد و لازم به ذکر است که تا کنون دو برابر سقف بودجه مصوب برای مراسم امسال هزینه و تعهد داشته ایم. بعد از تعطیلات تماس های اینجانب با مسئولین نیروی مقاومت بسیج و سایر نهادهای عضو ستاد برای هماهنگی جلسات و تعیین خطوط اصلی و سیاستهای فرهنگی و اجرایی و امنیتی مراسم در سطوح بالا پیگیری و ادامه داشت. در کنار این تماسها و تلاش به دلیل این که یقین داشتم مراسم امسال بسیار حساس و پر دغدغه است اصرارم بر این بود که مسائل را با دفتر مقام معظم رهبری هماهنگ نمایم. چند نوبت و از طرق مختلف و تماس های تلفنی، مسئولین عزیز دفتر از کم و کیف مراسم سئوال فرمودند که به آنان اطمینان دادم آمادگی ستاد برای برگزاری مراسم بهتر از گذشته فراهم است. اما درخواست نمودم که با توجه به دغدغه هاقبل از اینکه جلسات عمومی ستاد برگزار شود، ما مسائل کلان مراسم را مرور و هماهنگ کنیم تا در شرایط حساس کنونی برای مراسمی بدان حد مهم تصمیمی فردی و یا محدود به ستاد گرفته نشودحضرتعالی نیز چندین نوبت بر همین سیاست تاکید فرمودید.

سرانجام روز سه شنبه 31 فروردین آقای وحید و تنی چند از اعضاء دفتر مقام معظم رهبری در جلسه کمیته طرح و برنامه ستاد بزرگداشت در جماران شرکت فرمودند در ابتداء ضمن تشکر ویژه از این که ایشان در جلسات رسمی ستاد برای مراسم سالگرد شکرت کرده اند، اظهار داشتم حضور ایشان دلیل بر اهمیت مراسم امسال است. در این جلسه سه موضوع مهم را مطرح کردم که عبارتند از تعیین وحدت به عنوان شعار و رویکرد اصلی مراسم، برگزاری تنها یک مراسم رسمی بزرگداشت امام و نماز جمعه، و صرف نظر کردن از برنامه دعای کمیل و ندبه در حرم و سخنرانی های شب چهاردهم و پانزدهم به دلیل عملیات عمرانی و آماده نبودن فضای داخلی حرم برای جمعیت زیاد؛ پیشنهاد کردم برای اینکه لغو مراسم شبهای حرم شائبه سیاسی کاری در اذهان جامعه به وجود نیاورد بهتر است قبل از نماز جمعه، دو سخنران دیگر، یکی ریاست جمهوری و دیگری جنابعالی داشته باشیم.
پیرو این مقدمه جناب آقای وحید نیز بر اهمیت مراسم تاکید و علاوه بر ذکر نکات حائز اهمیت در راستای برگزاری مطلوب مراسم،اظهار لطف مقام معظم رهبری نسبت به اینجانب و موافقت کلی با پیشنهادات مذکور را بیان داشتند. جلسه رسمی با ارائه نظرات دوستان و جمع بندی حقیر بر مبانی محورهایی که عرض کردم، پایان یافت و بعد از آن بیش از یک ساعت جلسه و گفتگوی خصوصی بنده و آقای وحید به طول انجامید و چند نکته را یاد آور شدم: اولا تاکید کردم که هر کس گزارشی مبنی بر تصمیم ما و ستاد برای برگزار نکردن مراسم داده است، یا غرضی داشته یا اشتباه کرده است و ما شهامت آن را داریم که در صورت ضرورت به صراحت اعلام کنیم که نمی توانیم مراسم را برگزار کنیم. اما بنای ما بر این است که مراسم قوی تر از گذشته برگزار گردد. دوم اینکه در شرایط کنونی و جریانات پس از انتخابات -که در واقع باید گفت پیش درآمد آن از مناظره شب چهاردهم خرداد کلید خورد و متاسفانه تا کنون ادامه دارد- سیاست ما بر این است که به گونه ای عمل کنیم که مراسم امام نه تنها تشدید کننده ی شرایط موجود نباشد بلکه از این فرصت برای کاهش التهابات جامعه استفاده شود از او خواستم که شما انتظارات خود را از ستاد بیان نمایید. سوم: مجددا تاکید کردم که با توجه به اینکه مراسم شب های حرم تعطیل است و تنها نکته ای که ممکن است باعث جنجال آفرینی گردد القای غلط این معنی است که علت تعطیلی مراسم شب ها، لغو سخنرانی ریاست جمهوری است. لذا پیشنهاد ما این است که آقای رئیس جمهور یکی از دو سخنران روز چهاردهم خرداد به همراه یادگار امام باشد. در حالی که به لحاظ اجتناب ناپذیر بودن لغو مراسم شبانه حرم و طبق روال مراسم سالهای قبل که در مراسم روز 14 خرداد فقط سخنان آقای حاج حسن آقا و مقام معظم رهبری بود می توانستیم سخنران دیگری نداشته باشیم. نکته چهارم و مهم دیگر که عرض کردم اینکه یادگار امام در طول سنوات گذشته سخنران قبل از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی بودند اما با توجه به حساسیت شرایط کشور آقای حاج سید حسن آقای خمینی نه تنها اصرار به سخنرانی ندارند بلکه تمایل به عدم سخنرانی دارند ولی در صورتی که سخنرانی نکردن ایشان به هر دلیلی حمل بر جهات سیاسی و منشاءاختلاف و برداشت سوء می شود و شما تاکید بر سخنرانی ایشان دارید باید فکر جدی بشود زیرا ما نگران حادثه آفرینی و اخلال افراد در برنامه ی ایشان هستیم. ایشان پس از تحلیلی از شرایط و جریانات سیاسی کشور بر سه نکته تاکید کردند:

اول اینکه افراد خاصی ( که ایشان نام بردند ) نباید تحت هیچ شرایط در مراسم حضور یابند و افراد دیگری را نیز ذکر نمودند که نباید دعوت شوند ولی حضور آنان در میان مردم منطقی است. استدلال ایشان این بود که حضور بعضی از افراد در مراسم موجب بی نظمی و اخلال می شود.

دوم اینکه با توجه به شرایط حرم تعطیلی برنامه ی شب ها بلامانع ولی مراسم بزرگداشت و نماز جمعه باید یکی باشد. همه باید متمرکز برای برگزاری یک مراسم با شکوه باشیم و تاکید خاصی در مورد سخنرانی و یا لغو سخنرانی آقای رئیس جمهور در مراسم چهاردهم خرداد نداشتند.

سوم در مورد سخنرانی جنابعالی اظهار داشتند این برنامه طبق روال گذشته باید انجام شود و شرایط امسال با سال گذشته فرق دارد و ما بر اوضاع مسلط هستیم. قرار بر این شد که در ادامه ی کار نیز جلسات و تماسها ادامه یابد.

بدین ترتیب ستاد با جدیت وارد صحنه شد دستگاه های مختلف اجرایی، عملیاتی، امنیتی و فرهنگی پای کار آمدند و من در تمامی جلسات ستاد بر اهمیت و متفاوت بودن مراسم امسال و محور قرار دادن شعار وحدت تاکید داشتم و بر اساس برنامه ریزی قرار بر این شد مراسم در ساعت ده و نیم صبح با تلاوت قرآن کریم و عزاداری شروع، ساعت یازده تا یازده و نیم سخنرانی ریاست جمهوری، از ساعت یازده و نیم تا دوازده عزاداری و از ساعت دوازده تا دوازده و بیست و پنج دقیقه سخنرانی جنابعالی، سپس خطبه ها و نماز جمعه به امامت حضرت آیت الله خامنه ای برگزار شود. یادآور می شود نماینده ستاد نماز جمعه ی تهران نیز عضو ستاد بزرگداشت بوده و در جریان امور قرار داشت.

به روال هه ساله طی نامه ای از ریاست محترم جمهور درخواست نمودم که نماینده ویژه ی خود و دولت را به ستاد معرفی فرمایند که پاسخ این درخواست با تاخیر انجام شد و ابتدا شفاهی سپس در تاریخ سوم خرداد هشتاد و نه جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی ریاست محترم دفتر رئیس جمهوری طی نامه ای خطاب به اینجانب جناب آقای نجار وزیر محترم کشور را به عنوان نماینده ی ویژه ی رئیس جمهوری به ستاد معرفی فرمودند اینجانب جلسه ستاد را سریعاً در حرم با حضور ایشان تشکیل دادیم و گروه های مختلف گزارشات لازم را ارائه دادند و انصاف اینست که جناب آقای نجار قبل از مسئولیت نمایندگی ویژه دولت در ستاد ،از جایگاه وزارت کشور دستورات لازم را به استانداران و کمیته ی امنیت صادر کرده بودند و با توجه به مسئولیت جدید همت ایشان مضاعف و با تمام قدرت وارد صحنه شدند. چند تن از معاونین عمرانی،امنیتی،اجتماعی، حوادث غیر مترقبه وزارت کشور را مامور هماهنگی برنامه ریزی نمودند. چندین نوبت نیز به جنابعالی گزارش دادم که همه ی کارهای اجرایی و امنیتی و فرهنگی در مسیر خوبی جریان دارد و نگرانی نیست .
در طول بیست سال گذشته روال بر این بود که مسائل و برنامه کلان مراسم را اینجانب در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کنم و پس از آن معاونین و روسای کمیته ها برنامه را به اطلاع مردم برسانند. ستاد خبری و روابط عمومی ستاد مرکزی نیز در زمان مقرر شروع به کار کرده بود. جلسه ی مفصلی هم با آقای عاطفی نماینده محترم جناب آقای مهندس ضرغامی (ریاست سازمان صداو سیما )در جماران داشتیم و مقرر گردید اعلان برنامه ها با مصاحبه مطبوعاتی اینجانب آغاز شود متاسفانه مصاحبه ی مطبوعاتی بعضی از عزیزان پر تلاش ستاد بزرگداشت که تحت عنوان قرارگاه شهید فهمیده دو سه روز قبل از مصاحبه ی اینجانب به گونه ای در رسانه ها مطرح شد که همه ی مسئولیت های مراسم و تشکیل کارگروه ها به سازمان یا ارگان دیگری غیر از ستادبزرگداشت امام(س) محول شده است! و مهم تر این که ساعت شروع مراسم یازده صبح اعلام گردید. البته اینجانب در صداقت آن برادر عزیز شکی ندارم به دوستان اعلام نمودم این موضوع از روی غفلت به وجود آمده است. تا اینکه روز سه شنبه 4 خرداد مصاحبه ی مطبوعاتی با حضور خبرنگاران و رسانه ملی انجام دادم و تفصیل مباحث فرهنگی ، امنیتی واجرایی بیان شد. و جناب آقای ضرغامی با اظهار تعجب از بعضی مصاحبه های دیگران تاکید بر اینکه محور اطلاع رسانی مراسم با ستاد بزرگداشت و اینجانب تاکید داشت ولذا از ساعت نوزده تا پایان اخبار شامگاهی و در بعضی از شبکه ها با صدای اینجانب کلیات برنامه مراسم روز چهاردهم خرداد خصوصا اعلان شروع مراسم: ساعت ده و سی دقیقه صبح پس از قرآن و عزاداری سخنرانی ریاست جمهوری و پس از برنامه عزاداری مجدد ،سخنرانی جنابعالی و پس از آن خطبه های رهبر معظم انقلاب و اقامه ی نماز جمعه بارها پخس و اطلاع رسانی گردید. علاوه بر آن نیز بعضی از شبکه ها به طور جداگانه مصاحبه داشتند و شب چهاردهم خرداد نیز اینجانب بعنوان دبیر ستاد بزرگداشت در خبر سراسری ساعت 21 برنامه ی مراسم را اعلام نمودم و علاوه بر همه ی اینها طی یک هفته در تمامی اطلاعیه های رسمی ستاد که در صفحه اول روزنامه ها به چاپ رسید دقیقا برنامه ها اعلام گردید.

به جز امسال اصلا سابقه نداشته است که هیچ مسئولی پیرامون برنامه ی رسمی مراسم حرم جز برنامه ی اعلام شده ی ستاد خبر دیگری منتشر نماید و هیچ یک از دستگاه ها و حتی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی خارج از برنامه ها اطلاعیه ستاد اطلاعیه نمی دادند. در یکی از جلسات اصلی ستاد که با حضور وزیر محترم کشور برگزار گردید دو نکته قابل تأمل پیش آمد اول اینکه بعضی از عزیزان سخنران اصلی قبل از خطبه را ریاست جمهور و سخنرانی جنابعالی را بعنوان خیرمقدم آن هم با نام سید حسن مصطفوی یاد کردند. و جناب آقای افشار نیز بعنوان معاون کمیته فرهنگی و اطلاع رسانی مسائلی بیان داشتند در حالیکه معاونت فرهنگی ستاد در جلسه حضور داشتند و گزارش جامعی از برنامه های مختلف تبلیغی و فرهنگی ستاد ارائه نمودند که به ناچار اینجانب تذکر دادم که باید وحدت رویه در اطلاع رسانی به مردم حفظ شود.در آن جلسه مطلع شدیم یک کمیته تحت عنوان فرهنگی و اطلاع رسانی جدید خارج از مجموعه ستاد مرکزی مراسم شکل گرفته است!متعاقب این جلسه متاسفانه رئیس ستاد نماز جمعه تهران مصاحبه ای با این مضمون انجام دادند که نماز جمعه به امامت رهبر معظم انقلاب و خیر مقدم توسط سید حسن مصطفوی خمینی و سخنرانی قبل از خطبه ها رئیس جمهور خواهد بود. با اینکه در جلسه حضوری به ایشان اعتراض نمودم و درخواست شد که ستاد نماز جمعه بگونه ایی موضوع را اصلاح نمایند ولی پیامک های ارسالی ستاد نماز جمعه تکرار همان مصاحبه بود. و تنها دلیل این مطلب را حفظ شان ریاست جمهوری و رسوم دیپلماسی می دانستند و مسایل و گفتگوهای زیاد انجام شد که از بیان آنها صرف نظر می کنم شایان ذکر است از دیدار روز سه شنبه 31/1/89 تا روز 14 خرداد با جناب آقای وحید( علی رغم تاکید در جلسه قبلی مبنی تداوم هماهنگی ها و تماس ها ) توفیق جلسه مشترک و تماس با ایشان را نیافتم و بهر دلیلی که قطعا مصلحت بوده است از هماهنگی بیشتر و انتقال بعضی دغدغه ها محروم گردیدیم.

ستاد بزرگداشت از روز 8/3/89 توزیع کارت دعوت از میهمانان را آغاز نمود،و برای اطلاع و هماهنگی در محل دفتر مقام معظم رهبری با حضور برخی مسئولین دفتر ،سیاست توزیع کارت ها و نحوه صدور کارت برای افراد حقیقی و حقوقی ارائه شد و دوستان دفتر از برنامه ریزی و نظم و دقت و دسته بندی گیرندگان کارت ها متعجب و اعلام خرسندی نمودند. و جنابعالی بهتر می دانیدکه کارت ملاقات با کد خاص بگونه ای در سیستم کامپیوتر پیاده و تحویل گیرندگان می شود که هر کدام از آنها قابل پیگیری است ضمنا لازم به ذکر است که در برنامه مصوب کمیته امنیت و ترافیک مسولیت امنیت حلقه های اول و دوم با سپاه و حلقه سوم با نیروی انتظامی است . و راهنمایی و انتظامات داخلی مراسم و تنظیم صفوف و توزیع مهر و زیرانداز به عهده ستاد نماز جمعه تهران با همکاری نیروی مقاومت بسیج بوده است. و تنها نیروی تشریفات ستاد بزرگداشت به تعداد اندک در ارتباط با هدایت میهمانان خارجی و سفرا با آنها همکاری می نمایند و ستاد مسولین در رابطه با کنترل ورود با کنترل ورود و خروج افراد در مراسم ندارد .

علیرغم اینکه در یکی دو هفته مانده به روز 14 خرداد بسیاری از دوستان از بعضی مسایل احتمالی نگران بودند و اظهار می داشتند که دستهایی در کار است که نگذارند جنابعالی سخنرانی کنید ولی اینجانب با خوش بینی و بر اساس روال و روابطی که در طول بیست سال گذشته در ستاد حاکم بوده است و بر اساس توافق ها و هماهنگی هایی که در بالاترین سطوح با نهاد های مرجع و نماینده ویژه دولت و توافق های ستاد داشتیم به آنها اطمینان می دادم که چنین نخواهد شد. و جنابعالی نیز که یکی دو نوبت از فضای عمومی سئوال فرمودید اظهار داشتم که هیچ دلیل موجهی بر کار شکنی نمی بینم و بسیار از مواردیکه ذکر شد و بسیار از موارد دیگر را حمل بر اتفاق و غیر عمدی تلقی کردم. زیرا در باورم نمی گنجید – و اکنون نیز نمی گنجد- که مهمترین مراسم نظام اسلامی به نام امام و در سالروز رحلت آن حضرت با حضور عالیترین مقامات نظام و اعضای بیت شریف امام به عنوان صاحبان عزا در مسیری غیر از نمایش عظمت اقتدار مردمی و وحدت و وفاداری مردم به آرمانهای امام و تجلیل از امام و بیت امام و بیعت با رهبری هزینه شود بخصوص اینکه امسال توافق و اعلام شده بود که مراسم ،مراسم نمایش وحدت و اقتدار مردمی نظام باشد و تمام دستگاه های مسئول مسائل مختلف مراسم نیز عضو ستاد بوده و متعهد به اجرا و تعقیب همین هدف بوده اند.

تیم تشریفات آقای رئیس جمهور چند روز قبل با آقای جوادی معاونت فرهنگی حرم جلسه هماهنگی برای تعیین و ساعت حضور ایشان در 11 صبح روز 14 خرداد و ایراد سخنرانی داشتند. و اینجانب موکدا از آقای جوادی خواستم که به آقایان اعلام کند که طبق برنامه مصوب ستاد مرکزی سخنرانی ریاست محترم جمهوری راس ساعت 11 به مدت نیم ساعت پیش بینی و برنامه ریزی شده است.

از سوی دیگر با توافق قبلی لیست مجریان و قاری قرآن و مداحان نیز در کمیته های ستاد نهایی شد و اسامی آنها برای ورود به جایگاه به مسئولین ذیربط ارائه گردید. لیکن قضیه اصلی از اینجا آغاز شد که صبح روز چهارده خرداد که طبق توافق قبلی می بایست از ساعت 8 صبح صحن مراسم بروی مردم باز شود ازحدود 6 صبح گروه هایی به صحن وارد می شوند و مستقر می گردند!متاسفانه آقای جوادی که بیست سال بعنوان رکن اصلی هماهنگی و ارتباط مجریان و مداحان مراسم بوده و حضور فعال در جایگاه داشتند از ساعت 9 صبح تا حدود 30/10 پشت داربست ها منتظر ورود بودند و در نهایت با پیگیری اینجانب آقای جوادی و قاری قرآن و مداح تعیین شده از سوی ستاد برگزاری مراسم که از افراد شناخته شده و فارغ از گرایش های حساسیت برانگیز بودند حدود ساعت 10:30 اجازه ورود یافتند و البته مجری ستاد اجازه ورود نیافت و این در حالیست که قاری و مجری و مداحان تعیین شده از طرف ستاد نماز جمعه از قبل در جایگاه حضور داشتند فقط یکی از مداحان آنان به اشتباه از مسیری دیگر به محل پارکینگ زائران استانی راه یافته بود.

برنامه مراسم با کمی تاخیر از 30/10 صبح آغاز شد. همه ما منتظر بودیم که آقای رئیس جمهور قبل از ساعت 11 حضور داشته باشند نهایتا ایشان حدود ساعت 20/11 دقیقه به محل مراسم رسیدند و به جایگاه سخنرانی رفتند با اینکه 20 دقیقه از زمان مقرر تاخیر بوجود آمد به دوستان نماز جمعه گفتم برای اینکه مشکلی در برنامه پیش نیاید ما برنامه عزاداری بین دو سخنرانی را حذف می کنیم و آقای رئیس جمهور (حتی بیش از نیم ساعت که در برنامه پیش بینی شده بود)می توانند تا ساعت 12 سخنرانی را ادامه دهند ، بعد از ایشان سخنرانی جنابعالی بود. سخنرانی ایشان شروع شد حقیر 5 دقیقه قبل از ساعت 12 در پشت پرده تریبون به جناب آقای شیرمردی رئیس ستاد نماز جمعه تهران و به مجری مراسم عرض کردم که یادداشت بدهید سخنرانی تا ساعت 12 می باشد و شما 5 دقیقه دیگر زمان دارید. یادداشت از طریق مجری به ایشان داده شد ولی سخنرانی ادامه یافت تا دو سه دقیقه بعد از 12 مجددا از مجری درخواست کردم بنویسد که وقت شما گذشته است باز سخنرانی ادامه یافت اینجانب محترمانه و در زمانیکه فرصتی پیش آمد (هنگام تکبیر مردم) به ایشان عرض کردم وقت شما تمام است اعتنا نفرمودند پشت پرده نگاهم به نوشته جناب آقای نجار افتاد که ایشان علی رغم عمل جراحی سینوس ها و شرایط خاص بعد از عمل در جایگاه حضور داشتند که مرقوم می نمودند "جناب آقای رییس جمهور سخنرانی خود را تا ساعت 30/12 ادامه بدهید"!!با این توصیف یقین کردم که بناست نگذارند جنابعالی سخنرانی کنید همزمان که مجری یادداشت جناب آقای نجار را از سمت راست روی تریبون نهاد اینجانب از سمت چپ نامه را برداشتم و برگشتم به جناب آقای نجار اعتراض کردم که شما چه هدفی از این کار دارید آیا این احترام به امام و دودمان امام است. آیا این کار به وحدت جامعه کمک می کند ؟ برگشتم کنار تریبون به آقای رئیس جمهور دو سه نوبت عرض کردم وقت شما تمام است که ایشان با اخلاق خاص خود جلوی انظار عمومی و رسانه ها تندی نمودند. و اظهار داشتند برو شما چکاره اید و به سخنان خود ادامه دادند حجم یادداشت باقی مانده سخنرانی ایشان حاکی از آن بود که تا حدود 30/12 ادامه می دهند .

اینجانب از جهت اطلاع وضعیت پیش آمده به جنابعالی به اطاق مجاور آمدم دریافتم که مقام معظم رهبری و روسای قوا و چند تن از شخصیت های روحانی و سیاسی کشور حضور دارند پس از عرض ادب و ارادت خدمت مقام معظم رهبری، به آقای وحید عرض کردم برخلاف انتظار و برنامه های اعلام شده بناست که اقای رئیس جمهور تا زمان نماز به سخنان خود ادامه دهند، اظهار داشتند که با تذکر من قضیه حل نمی شود، به ناچار خدمت مقام معظم رهبری و در حضور میهمانان عرض کردم که ظاهرا بنابر اینست که نگذارند آقای حاج سید حسن آقا سخنرانی کنند که ایشان با قاطعیت فرمودند: "برای چه؟ حتما باید ایشان سخنرانی کنند". تا آنجا که من می دانم پس از این مطلب نیز جنابعالی درخواست نمودید که با توجه به ضیق وقت سخنرانی نکنید که معظم له بر سخنرانی شما تاکید و به جناب آقای وحید نیز در این رابطه سفارشی داشته اند. خلاصه بعد از این ماجراها جناب آقای رئیس جمهور تا حدود ساعت 15/12 به سخنرانی ادامه داده و با کمال تأسف در پایان سخنرانی خویش این مطلب را (که اعلان آن شأن و وظیفه مجری برنامه است ) اعلام می نمایند که: اینک توجه شما را به سخنان رهبری جلب می کنم! جای تعجب اینکه پس از سخنرانی نیز اینجانب را مورد خطاب و عتاب قرار داده که شما چکاره اید و به چه حقی به من یادداشت می دهید من رئیس جمهور این ملت هستم. و جناب آقای نجار نیز با تکیه بر اینکه ایشان 25 میلیون رای دارند کسی حق محدود کردن سخنرانی وی را ندارد مطالبی را بیان کردند. حال چه کسی است که نداند در تمام دنیا و در تمام مناسبت های رسمی داخلی و بین المللی تنظیم برنامه یک همایش و تعیین وقت سخنرانی و لو بالاترین مقام ،تابع برنامه ریزی قبلی توسط نهاد مسئول همایش است و برای رعایت نظم برنامه ها، آخرین زمان باقیمانده از برنامه و یا پایان برنامه را طی یادداشت به سخنران یاد آور می شوند.

و این نه تنها برخلاف اخلاق دیپلماسی و نادیده گرفتن شأن سخنران نیست بلکه نشاندهنده نظم برنامه و شأن شرکت کنندگان در آن است خصوصا آنکه نظم یکی از سفارشات موکد اسلام و وصایای امیر مومنان و از نکات برجسته سیره امام خمینی است که این مراسم بیاد او و در حرم او آنهم با اعلانهای مکرر قبلی برنامه ها بوده است و رعایت حدود تعهدات و مقرارات ،از مجریان عالی قانون بیش از دیگران مورد انتظار است. و شأن مردم بزرگواری که در آن گرمای ظهر در صحن و اطراف آن حضور داشتند ایجاب می کرد که مسئولین برنامه، نظم آنچه را که بر اساس آن مردم را دعوت کرده بودند رعایت کنند.

اصولا در کشور ما رسم است که در یک همایش ملی، اسلامی یک شخصیت والا در افتتاحیه و یک شخصیت والاتر در اختتامیه و شخصیت یا شخصیت های دیگر در بین افتتاح و اختتام سخنرانی کنند پس ضرورتی ندارد که افراد برای اثبات شان و دیپلماسی خود از هر طریق و هر وسیله ولو با نقض همه برنامه ریزیهای انجام یافته و تغییر برنامه ها استفاده کنند و همین امر بستر تشدید آن صحنه های دور از انتظار در برنامه بعد را فراهم سازد.

اگر بحث رعایت شئون و آداب است آیا اخلاق اسلامی و آداب جمعی و ایرانی ایجاب نمی کرد که در این جلسه که بمناسبت سالگرد رحلت امام برگزار شده است جناب آقای رییس جمهور برای یکبار و در حد یک جمله کوتاه به صاحبان اصلی عزا دراین مراسم که اهل بیت امام هستند و اکثریت آنها در این جلسه حاضر بودند تسلیت بگوید؟ آیا فقط باید شأن ایشان حفظ شود آنهم به بهای برهم زدن برنامه های دیگر و نظم آن و بی حرمتی به شئون دیگران!.

اکنون با توجه به این گزارش اجمالی که در آن از ذکر ناگفته های دیگری که مکتوب نمودن آنرا صلاح نمی دانم چند نکته حائز اهمیت دیگر را عرض می کنم:

1- آیا چنین مراسم با عظمت و با شکوهی که ثمره عشق مردم به امام و تلاش شبانه روزی هزاران نفر در ستادهای مرکزی و استانی بوده است و می بایست نماد وحدت و همدلی همگان باشد و به نام امام و ولایت و نمازجمعه مزین شده است سزاوار یک چنین بداخلاقی ها و به دنبال آن حرمت شکنی ها بود؟و کدام دستاورد مهم دیگر این مراسم است که بتواند جبران کننده سنت زشتی باشد که با کمال تأسف عده ای آنرا در زمان سخنرانی بعد از شما رقم زدند.

2- می دانید که عهده دار ثبت نام زائران سراسر کشور و استان تهران و اعزام و اسکان و تغذیه آنان سازمان نیروی مقاومت بسیج بوده است و من سوگند می خورم که اکثریت قریب به اتفاق آنان که سالهاست این مسئولیت سنگین را به شایستگی انجام داده اند مشتاق شنیدن سخنان و دیدن چهره شما بوده اند لذا با اطمینان می گویم نه بسیجیان عزیز و نه زائران محترم هیچکدام راضی به این رفتار ناپسند گروه خودسر زائر نما نبوده اند و ساحت امام دوستان از این گونه اعمال منزه است و باید خون دل خورد و دم فرو بست.

3- جنابعالی می دانید دهها هزار نفر نیروی امنیتی و اطلاعاتی و انتظامی عاشقانه در این مراسم خدمت می نمایند و علیرغم تهدیدات و خطرات بزرگ، مراسم سالگرد امام بیاری خداوند با هیچ حادثه سوء امنیتی مواجه نبوده است و امسال نیز نظم خاصی در تعیین حلقه های امنیتی و اجرای ترافیک و راهنمایی زائران برقرار بود اما چه شد که در صحن اصلی مراسم که بیشترین دغدغه نظم و آرامش وجود داشت گروهی به خود اجازه دهند که تصویر نادرستی از عملکرد نیروها در اذهان عمومی برجای بماند. اینکه به جنابعالی یا اهل بیت امام اهانت شود یک بحث مهم است اما اینکه در مقابل دیدگان جهانیان ناتوانی نیروها در ایجاد نظم و آرامش به نمایش درآید بحث مهم دیگری است. آیا این زنگ خطری برای کل نظام و اعتبار نظام نیست؟ آیا بعد از این، مراسم ملی و اسلامی و وحدت بخش ما رو به سردی و تعطیلی نمی گذارد؟

اگر مسئولیت این گروه اندک را کسی به عهده نمی گیرد چرا از شناسایی آنان واهمه می شود. در حوادث یکسال اخیر بسیاری از افراد از طریق تصاویر تلفن همراه و غیره شناسایی و دستگیر شده اند اما این گروه که بدون نقاب و در فاصله دو متری دهها دوربین پر قدرت و فیلم برداری صداو سیما و خبرنگاران بودند و از اول تا آخر سخنرانی جنابعالی جست و خیز و هیاهو می کردند و برنامه ای بدین عظمت را در بیش انظار جهانیان آنگونه مشوه جلوه دادند ، قابل شناسایی نیستند؟

بحث بسیار مضحک و شرم آوری را بعضی ها طرح کرده اند که "ستاد کارت ها را توزیع می کند" (پس خودشان جوابگو باشند)! آری ستاد کارت میهمانان را صادر و توزیع می کند اما آیا اینها با کارت ستاد آمده اند؟ در این صورت چون تمام کارتهای ستاد دارای کد رهگیری و با نام افراد و ارگانهاست چه خوب است که این گروه چند صد نفری را شناسایی و با اسم و رسم و تصویر به مردم معرفی کنند. در هر حال نیروهای اطلاعاتی کشور نباید از کنار این قضیه براحتی بگذرند.

4- شاید برای جنابعالی و بعضی افراد دیگر تعجب آور بود که چرا من دو روز به مراسم و خصوصا روز 14 خرداد اینقدر تاکید داشتم که براساس برنامه اعلام شده ستاد عمل شود و نظم برنامه بهم نخورد و رئیس جمهور فرصت سخنرانی برای شما بگذارد. زیرا برنامه های فراوان حسینیه جماران در حساسترین شرایط انقلاب در زمان امام و تجربه 20 ساله مراسم که بصورت مطلوب برگزار شده بود بما آموخته بود که هرگونه بی نظمی در برنامه ها و لغو و تغییر آنها خصوصا با توجه به حسیاسیتهای کنونی التهاب آور خواهد شد. پر واضح است ستادی که بیست سال برنامه ریز مراسم بوده و همگان به تصمیمات آن احترام گذاشته اند نباید اجازه دهد که یکی از سه برنامه اصلی آن مورد خدشه و تخریب قرار گیرد و ثانیا برای من که از بدو ورود امام به ایران عزیز در خدمت و کنار امام بوده ام و شما و برادران عزیزتان حضرات حجج اسلام آقای سید یاسر خمینی و آقای سید علی خمینی را همواره در آغوش پر مهر امام یافته ام که آن مرد الهی و عارف واصل و حکیم دوراندیش شما را از دل و جان دوست می داشت و لحظه ای نگاه پر عطوفت و دعای خیرش از شما دور نمی گردید و از دید ما و نزدیکان امام در همان زمان با توجه به پیش بینیها و هشدارهایی که امام نسبت به قوی بودن احتمال برخوردهای ناروا نسبت به یادگار و منسوبین پس از مرگ خود داشته اند و با علم به اینکه این محبت و علاقه که در انظار و حتی در نوشته ها ابراز می شد تنها به دلیل علقه نسبی نبوده است بلکه تذکری عالمانه برای دوران بعد و آیندگان است. بسیار سنگین و ناباورانه بود که عده ای تمام همت خود را صرف جلوگیری از برنامه سخنرانی شما نمایند .حال سوال اساسی این است که دست آورد این کار برای نظام چیست؟ آیا این هنر نظام است که ما مراسمی را برپا کنیم و صدها هزار جمعیت را از سراسر کشور و از برخی نقاط دنیا در حرم فرابخوانیم اما بواسطه زمینه هایی که عرض کردم و بدنبال آن عملکرد جاهلانه عده ای قلیل به گونه ای تفسیر و حتی با کمال تأسف در برخی روزنامه های رسمی تحلیل شود که اهل بیت امام هم جزء مخالفین هستند؟! در حالیکه من با تمام وجود می گویم که نزدیک ترین، دلسوزترین افراد به امام، به نظام، به ولایت ،به مردم و به قانون اساسی شما می باشید نه مدعیان طماع دروغگو، نه آنها که کمر به هدم همه ارزش ها و و دست آوردها و داشته های انقلاب بسته اند و برایشان وحدت و اخلاق و انسانیت معنایی ندارد و اکنون که انزجار عمومی از این حرمت شکنی فراگیر شده است به هر ترفندی برای پاک کردن این لکه ننگ تاریخی دست می زنند .بگذرم و این گزارش دردآلود را با نوشتن شعری از امام خمینی که مضمون آن دعا در حق پدر بزرگوارتان و مادر مکرمه و شما و اخوان معظم است، خاطر مالامال از غم و شکایت و اندوه و اعتراض خود را تسلی بخشم.

انشاء الله نفس گرم امام و دعایش با مرور این شعر زخم دلتان را التیام بخشد.


احمد است از محمد مختار / که حمیدش نگاهدار بود
فاطی از عرش بطن فاطمه است / فاطر آسمانش یار بود
حسن این میوه درخت حسن / حسنش یار پایدار بود
یاسر از ال پاک سبطین است / سرٌ احسان ورا نثار بود
علی از بوستان آل علی است / علی عالیش شعار بود
پنج تن از سلاله احمد / شافع جمله هشت و چار بود

(دیوان اشعار امام خمینی )


محمد علی انصاری
17/3/89




۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

دروغ، باز هم دروغ:‌ دو فیلم کوتاه از مرگ خمینی و شکل رابطهٔ خامنه ای با او قبل از مرگش


با توجه به انتشار مقاله اخیر در مورد خامنه ای از طریق روزنامه کیهان، خبرگزاری فارس نیوز و بسیاری از وبسایت های مربوطه که همچنین در سطح‌ بسیار گسترده ای به صورت CD هم در کشور پخش شده است، فکر کردم بی ضرر نباشد این دو کلیپ کوتاه را نشانتان بدهم، چون همین یکی دو دقیقه بسیاری از دروغهای ناشیانه ای که در این داستان گفته شده را به راحتی روشن میکند. به قول معروف یک کلیپ بهتر از ده مقاله است، پس اجازه بدهید من صحبتی نکنم و فیلم را ببینیم. فقط توجه شما را به دو نکته جلب میکنم قبل از دیدن:‌ یکی دروغ بودن روابط بسیار اختصاصی که کیهان و سایتهای رژیمی ادعا کرده اند بین خمینی و خامنه ای وجود داشته و اینکه در نامه ادعا شده خمینی جلوی خامنه ای بلند میشده و غیره (مثلا همین جا میبینید که اولا رفسنجانی نزدیک به سر خمینی نشسته در حالی که خامنه ای نزدیکتر به پایش نشسته، و از طرف دیگر در حالی که خامنه ای خم میشود و دست خمینی را میبوسد، رفسنجانی فقط پیشانی او را میبوسد که طبعا نشانه ای از صمیمی تر بودن و نیز مقام بالاتر او نزد خمینی در مقایسه با خامنه ای است)، و نکته دیگر هم دروغ بودن این ادعا که هنگام مرگ خمینی فقط خامنه ای در آن اتاق حضور داشته...





و این ویدئوی کوتاه دوم را هم ببینید اگر خواستید، که لحظات مرگ خمینی را نشان میدهد، زمانی که قلب او از حرکت باز ایستاد و تلاش دکترها برای به راه انداختن مجدد آن به جائی نرسید. بد نیست ببینید حکایت کیهان و فارس نیوز که جناب امام هنگام مرگ با یار محبوبش خامنه ای خلوت کرده بود تا چه حد صحت دارد.





همانطور که گفتم، نیازی به صحبت بیش از این توسط من نیست. اجازه بدهید برای دوستانی که از مطلب مطلع نیستند قسمتهائی از حرفهائی که توسط «محافظ خامنه ای» گفته شده و توسط بسیاری از رسانه های رسمی جمهوری اسلامی منتشر شده است را اینجا ذکر کنم. واقعا گاهی متحیر میمانم، آیا جمهوری اسلامی به جز خرافات و دروغ هیچ پایه و منشاء و دستاویز دیگری ندارد در این دنیا؟!

من با همين چشمهاي خودم بيشتر از 100 بار برخورد آقاي خامنه اي و امام خميني(ره) را با همديگر ديدم. در هيچ برخوردي نديدم كه امام خميني تمام قد جلوي ايشان بلند نشود و به طرفشان نرود. ولي براي هيچ كس نديدم كه اين طور برخورد كند، البته بسيار نادر بودند در مقايسه با رفتاري كه با شخصيت هاي دولتي، هيات دولت و... امام تنها با آقاي خامنه اي اينگونه برخورد ميكرد و با ايشان باز برخورد مي كرد.

. . . سال 68 لحظاتی که امام (ره) داشتند به رحمت خدا می رفتند با دفتر ریاست جمهوری تماس گرفتند و ما به همراه آقای خامنه ای سوار ماشین شدیم و به سمت جماران حرکت کردیم. وقتی به جماران رسیدیم چون همه مسئولین آمده بودند شرایط بسیار سختی را ایجاد کرده بودند و فقط تعدادی از محافظین را داخل راه می دادند. همراه آقا که رئیس جمهور بودند فقط 4 نفر داخل شدیم و تا دم در حسینیه رفتیم .

مجلس آنجا بودند و داخل راهشان نمی دادند، همراه آقای خامنه ای دو نفر توانستیم بعنوان محافظ داخل بیمارستان برویم که دائم شیفت عوض می کردیم. تنها کسی که امام (ره) موقع رحلتشان و قبل از خانواده شان او را پذیرفتند، آقای خامنه ای بودند.

بعد از آن نمازی که امام (ره) خواندند پزشکان گفتند که نمی توان کاری برای ایشان انجام داد در این شرایط قرار شد همه کسانی که داخل اتاق امام بودند خارج شوند و فقط خانواده امام داخل شوند. قبل از ورود خانواده امام حاج احمد آقا از اتاق امام (ره) آمدند بیرون و گفتند آسید علی آقا را امام کار دارند. آقای خامنه ای داخل شدند و برای اینکه صدای امام (ره) را که نحیف شده بود بشنوند گوششان را نزدیک صورت امام (ره) بردند و امام (ره) با ایشان صحبت کردند. ما که پشت شیشه این صحنه را می دیدیم هر لحظه که می گذشت می دیدیم آقای خامنه ای قرمزتر می شد، صورت ایشان دائم قرمز می شد گویا به حد انفجار رسیده بود . بعد از صحبت های امام (ره) آقای خامنه ای حاج احمد آقا ر اصدا کردند داخل، سپس حاج احمد آمدند بیرون و گفتند حاج خانم - همسر امام (ره) - و محارم امام (ره) بیایند داخل. - تمام این صحنه ها فیلم برداری شده است و نمی دانیم چرا پخش نمی شود! - حاج احمد آقا که صدا کردند خانواده امام تا آقای طباطبایی - برادر خانم حاج احمد آقا - که شهردار تهران بودند و دکتر طباطبایی - برادر خانم دیگر حاج احمد آقا – داخل بودند تمام دختران و پسران منسوب به امام (ره) داخل بودند و دیداری را با ایشان تازه کردند. تنها کسی که با محارم امام (ره) تا لحظه آخر حیات ایشان داخل اتاق بود فقط آقای خامنه ای بودند!

تقریباٌ ساعت 23:30 امام (ره) تمام کردند. در این شرایط آقای خامنه ای با همان صورت برافروخته آمدند بیرون و همه کسانی که آنجا حضور داشتند را صدا کردند چه چپی ها و چه راستی ها و همه اطاعت کردند. آقا فرمودند هیچکس حق ندارد با هیچ خبرگزاری و هیچ گروهی مصاحبه علنی داشته باشد و خبر فوت امام (ره) را اعلام کند. اگر ما فردا صبح بتوانیم از صدا و سیمای خودمان این خبر را اعلام کنیم، بقای جمهوری اسلامی را می توانیم حفظ کنیم و در غیر این‌صورت احتمال این هست که خیلی از مسائل و مشکلات بر کشور ما جاری شود. همه گوش کردند و هیچکس حرفی نزد.



راستی یک سئوال: میتوانید مجسم کنید اگر دورهٔ «صدر اسلام» امکان ثبت ویدئوئی واقعیتها موجود بود الان وضعیت اسلام چه بود؟

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

فیلم: بسیجی ها نگذاشتند نوه خمینی سخنرانیش را تمام کند!


این فیلم را از پخش مستقیم مراسم نماز جمعه تهران ضبط کرده ام. همانطور که مشاهده میکنید، سید حسن خمینی، که نوه و نیز متولی مقبرهٔ خمینی است، نتوانست سخنرانی خود در بیست و یکمین سالگرد مرگ خمینی در محل حرم خمینی را به پایان برساند.

وی که با شعارهای لاینقطع مرگ بر منافق، مرگ بر ضد ولایت فقیه، ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، احمدی دلاور پیرو خط رهبر، و غیره روبرو شده بود بارها از شعار دهنده ها خواست تا به او اجازه صحبت بدهند، اما سر انجام مجبور شد سخنرانیش را نیمه تمام رها کند.

گفتنی است تعداد فراوانی پرچم های زرد رنگ متعلق به حزب الله لبنان در میان تظاهر کنندگان به چشم میخورد، و یکی از شعارهای آنها نیز عبارت بود از «نواده روح الله؛ سید حسن نصر الله».





۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

امروز از ایرانی بودن خودم شرمگین شدم


جای گفتن زیادی نیست، اما آنقدر شرم زده شده ام که عجله دار هرچه زودتر هم این شرمساریم را به دنیا نشان بدهم، و هم با این کارم به قول جمهوری اسلامیست ها اعلام برائت بکنم از این حکومت و سیستم و دولت و دفتری که چنین موجودات مریضی در نمور سفله پرورش نشو و نما میکنند.

خود ویدئو گویاست و نیازی به هیچ شرح و تفسیر ندارد. اما «وبسایت رهانا» (ِReporters & Human Rights Activists) که این ویدئو و خبر مربوط به آن را منتشر کرده، اینطور مینویسد:
پانزده روز قبل حدود ۳۰ نفر از افاغنه در شهرستان رفسنجان (در استان کرمان) توسط نیروی انتظامی دستگیر شده و با یک کامیون به یک پاسگاه در حومه این شهرستنان منتقل می‌شوند. ببنا بر فیلمی که در اختیار خبرنگار رهانا قرار گرفته در این مکان، افسر نیروی انتظامی از افغان‌ها می خواهد که به سر و صورت خود و هم‌وط‌نان‌شان بکوبند.در انتهای این فیلم این مامور از افاغنه دستگیر شده می خواهد که با صدای بلند بگویند که «ما دیگر به ایران نمی آییم.»






پنجمین نامه محمد نوری زاد به خامنه ای


نامه دیگری از محمد نوری زاد، نویسنده سابق روزنامه کیهان که این روزها مد شده او را «حر زمان» میخوانند، به خامنه ای. این نامه که امروز تحت عنوان پنجمین نامه نوری زاد به خامنه ای منتشر شده، از زندان نوشته شده، و در دید من یکی دیگر از همان مدارکی است که تاریخی اند و اینجا باید باشد تا بماند برای بعد ها . . . .


به نام خالق حق
سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
حضرت آیت الله خامنه ای
یک سا ل از ظهور " فتنه " در کشور ما سپری شد. فتنه ای که به قول رسانه های رسمی و شخصیت های شاخص نظا م،هم آبروی مارا مضحکه جهانی در انداخت ،و هم خون و مال جمعی از هم وطنان ما را تباه ساخت ، وهم شکاف هراسناکی در ساختار ملی و حیثیتی ما ایجاد کرد.

می بینید که من نیز مثل بسیاری ،از همین واژه " فتنه "آویخته ام. واژه ای که در این یک سال گذشته ، به قدر همه عمر اساطیری اش از او سود برده ایم . واژه ای که در ادبیات سیاسی ما ، به فهرست مطول واژگانی چون : طاغوت ، طاغوتی ، انقلاب ، ضد انقلاب ، مستضعف ، مستکبر ، منافق ، ضد ولایت فقیه ، امت شهید پرور، دشمن قسم خورده و واژگان دیگری از این دست پیوست و معنای ویژه ای برای خویش اختیار کرد.

در این یک سال گذشته ، آن چنان افراط گونه بر طبل فتنه و سران فتنه کوفتیم تا کودکان ما نیز به محض شنیدن آن ، بدانند ما را جز از موسوی و خاتمی و کروبی ، مقصودی نیست . آوار ، و بهمن سران فتنه ، همان پلیدی درهم فشرده ای است که خسارت این ستم را بر سر مردمان ما فرو می بارد . بهمنی که به هنگام عبور ، از کنار خانه هاشمی رفسنجانی می گذرد ، و کسانی که از اهل این خانه را نیز به حجم آوارگونگی خویش می افزاید.

سران فتنه اما ، فراتر از خسارات فراوانشان ، فوایدی نیز داشته اند که من ، قصد واشکافی فایده های آنان را دارم . پیش از آن ، اجازه بدهید در سفری به دور دست های روستای محل زادگاهم ، به ترسیم دور نمایی از این فایده ها بپردازم . جدال بر سر قدرت ،ظاهرا ودیعه مکرری است که در هیچ کجای تاریخ ، بی مخاطب نبوده است ، چه در قبایل بدوی ، و چه در جوامع مدنی ، در روستای ما نیز ،دو طایفه کم خرد، طبق یک عادت ضروری ،و به بهانه ای تکراری ، خشماگین بر سر هم می کوفتند و بعد از تحمل جراحت ها و ناسزاها و بی آبرویی ها کارشان به پا سگاه و امنیه و وساطت بزرگترها می کشید.

در جدال هر باره ، نیک به یاد دارم که مردان طایفه شکست خورده ، بی دلیل بر اهل خانه خود سخت می گرفتند . یعنی پدری که در میدان کارزار، توسط حریف از پا در آمده بود ، در خانه خویش ، به یک خطای مختصر ، بر سر زن و فرزند خود می کوفت و مردانگی مخدوش خود رابه رخ می کشید و یاد آور می شد.

باورم بر این است که حکایت ما و سران فتنه نیز خارج از این روال روانی و تاریخی نیست . سران فتنه در این مثال ساده و روستایی من همان اهل منزل اند . کسانی که ما با کتک زدن آنان ، عصبیت ناشی از شکست های پی در پی خود را تخلیه می کنیم و قدرت مخدوش خود به رخ می کشیم .روستایی چوب خورده و تحقیر شده دیروز ،از این روی بر سر زن و فرزند خود می کوفت ، که فکر آنان را از واکاوی چند و چون شکست خویش ،به همان خطای خانگی معطوف کند .

قبول می فرمایید که ما وشما ، در این آزمون سی ساله ، کارنامه درخشانی از عمل به وعده های اسلامی انقلاب نیاراسته ایم . اگر که با خود صادق باشیم ، صدای شکستن استخوان های اقتدارمان را خواهیم شنید. متاسفانه آسیب و جراحتی که ما به اسلام و به گرایش دینی مردم وارد آورده ایم ، فرا تر از آسیب و جراحت همه طول تاریخ است .

شرمنده ام که نوشته من از صراحتی اینچنین تلخ و گزنده آکنده است . باورم بر این است که ما را فرصت چندانی برای بازگشت و ترمیم خرابی ها نیست . وگرنه ، من آداب کوچکتری خویش ، نیک می دانم .

اگر انقلاب سی ساله ما ، هیچ نداشت الا به صحنه آوردن انصاف ، ما پیروز بودیم . و اگر هیچ نداشت الا ادب و پاکی و پاک دستی بزرگان، ما پیروز بودیم . من از بلندای سی سالگی انقلاب که به گذشته می نگرم ، آرزو می کنم ای کاش ما را با " اسلام اختراعی " خود کار نبود . و یا حتی اسلام ، تنها در سفر به دور دست های تاریخی ما محدود و تعریف نمی شد . و ما ، به جای بار انداختن اسلام اختراعی خود در کوچه بنی هاشم ، بر سر و سینه کوفتن های بی پشتوانه ، اهالی کوچه بنی هاشم را به امروز تاریخی خویش فرا می خواندیم و از نورشان بهره می بردیم .

ای کاش در همان ویرانه تاریخی خویش مانده بودیم اما در عوض : ادب داشتیم ، خدا داشتیم . ای کاش دوستی ما با خدا و خوبان خدا ، در لفظ نمی ماند ، و به عمل می گرایید . ای کاش مراجع تقلید ما و روحانیان ما می دانستند که محدوده آگاهی و دانش آنان ، محدود به علومی است که ارتباط چندانی با حساسیت های کشوری و جهانی ندارد . و می دانستند که جامعه ، مردم ، تاریخ ، و سنت های الهی ، برای خود مختصات و قواعدی دارند و ورود نا آگاهانه به هر یک از این حوزه ها ، و دخالت ناشیانه در سیر عالمانه آنها ، جامعه را به آشفتگی حتمی فرو می برد .

رهبر گرامی ، از خود شریف شما آموخته ام که سخت دلتنگ عدالت علوی باشیم . عدالتی که به جانب داری از مردم شهر قم ، محکمه ای به پا کند ، و بزرگان دینی و مسولان خطا کار حکومتی این شهر را فرا بخواند ، و از آنان بپرسد : چرا شهر قم ، که تا پیش از انقلاب ، پاک و شایسته بود ، بعد از انقلاب، اول شهر آسیب دیده از مفاسد اجتماعی کشور شده است ؟ عدالتی که آقازاده های ما را ، مثل پدرانشان ، به تناول شهد مفاهیم دینی وا می داشت و آنان را از شیرینی واردات شکرباز می داشت .عدالتی که خود این پدران را نیز از مواضعی چون معدن سنگ سرخ بیدخت فارس ، باز می داشت . عدالتی که برای ورود به حسابرسی آستان قدس رضوی زانوانش نلرزد .عدالتی که به عدم تعادل فکری مسؤلان حکومتی ، و حتی به عدم تعادل یک رییس جمهور نمرۀ منفی بدهد .عدالتی که شهامت اعادۀ حیثیت از خود را داشته و اجازه ندهد کسی و کسانی از او بیاویزند و متاع دروغین خود را در سبد نیاز مردم گذارند .

رهبر گرامی ، ما امروز ، چه بخواهیم وچه نخواهیم ، شکست خوردۀ معرکۀ جولانِ تاریخی ِ خویشیم . متأ سفانه ، حتی در موضوع تخصصی خودمان که اسلام باشد ، به قهقرا گراییده ایم . بدیهی است که در این سی سالگی انقلاب ، باید به یک یک کاستی ها و ناهنجاری ها ، و به نقش وسهم خود اعتراف کنیم و در جایگاه یک مسؤل، پاسخگوی مردم وتاریخ باشیم . که چرا در معرفی اسلام به روزی در افتاده ایم که علاوه بر طرد مخاطبان ِجهانی ، مخاطبان ِ داخلی ِ دین خدا را نیز تارانده ایم و به گزینش نامبارک حداقلی مردم خویش ناچار شده ایم ؟ و چرا چنان چهرۀ مخوف و نامبارکی از اسلام آراسته ایم که فرزندان بلا فصل خودمان نیز از آن می هراسند و بدان تمایلی ندارند ؟ ویا چرا با سرمایه های پولی سرزمین خویش به آنچنان غارتی درافتاده ایم که دزدان گردنه ، فردا ، از ما طلبکار آبروی رفتۀ خویش خواهند شد؟ ویا چرا با آوار اسلام ِ اختراعی ِ خویش ، جلوی " رشد" اسلام واقعی و جلوی رشد مردم خود را گرفته ایم ؟

رهبر گرامی ، می بینید که پرسش های بزرگ وتوفانی و حتمی پیش روی ماست . و ما ناگزیراز پاسخگویی به این همه سؤال سرگردانیم . باورم بر این است که سران فتنه ، درست در بزنگاه نیاز ، به یاری ما شتافتند. اگر آنان نبودند ، ما وشما اکنون باید به مردم خود " پاسخ " می گفتیم که مسؤل این همه عقب ماندگی وکار نابلدی ، و رواج گر این همه بی کیاستی و بی لیاقتی ، وبه باد دهندۀ این همه فرصت وثروت ، وبدیهی کنندۀ این همه دروغ وحرامخوری ، و بانی این همه خنده دار شدن قانون ، کسی جز خود ما نیست .

سران فتنه از راه رسیدند تا ما را از پاسخگویی به مطالبات مکرر و رها مانده وبی سر انجام مردم برهانند . ما وشما از این روی به سرکوب سران فتنه اصرار ورزیدیم که تا مردمان ما به مشغله ای انحرافی درافتند و از چگونگی کارهای تو در توی ما و مسؤلیت های خاک آلود و بر زمین ماندۀ ما نپرسند . از ما نپرسند آیا این بود آن انقلابی که همگان را به درک و لمس وبهره مندی از افق های نورانی اش نوید می دادید؟

آیا اسلامی که ازاو دم می زدید، همین است که در چارچوب در خانۀ جوانان بی کار و معتاد وتن فروش و سرگشته وفرومرده وپژمرده و معلق ما ذبح می شود ؟ همین است که در مجلس شورای اسلامی ، هر روزه چهره اش می خراشند وپوستش می درند؟ ودر دستگاه قضا به شوخی اش می گیرند؟ و در دولت ، جیب هایش را خالی می کنند؟

اگر سران فتنه نبودند ، ما و شما باید هر روزه به مردم خود پاسخ می گفتیم که چرا سپاه ، در روز روشن ، سهام مخابرات را بالا کشید ؟ وچرا سپاه ونیروی انتظامی ، با واردات میلیاردها کالای قاچاق ، همچنان سلحشور وغیور ومردمی اند ؟
سران فتنه آمدند تا نمایندگان شجاع ونترس و البته با کفایت ما بهانه ای برای پرخاش و ناسزا داشته باشند، نمایندگانی که مفهوم استقلال مجلس ، ونمایندگی مردم را در همان روز نخست ، زیر پا می نهند تا اعتبار نامه هایشان تصویب شود . نمایندگانی که همچنان به سرکوب سران فتنه محتاج اند وبرای محاکمۀ آنان طومار امضاء می کنند تا نگاه مردم را از عصارگی بر خاک افتادۀ فضايل شان ، و از طنز مجلسی که باید در رأس امور باشد ونیست ، به غوغای سران فتنه منحرف کنند وخود را از حمل سنگینی امانت مضمحل شدۀ مردم ، و تحمل شماتت مردم برهانند . نمایندگانی که متأسفانه ، سالهاست به جای قانون و نظارت قانونی، و به جای تحقیق و تفحص مؤثر ، و به جای واخواهی حقوق فراموش شدۀ مردم ، شوخی می پراکنند.

رهبر گرامی، اطمینان دارم با من موافقید که اگر از این مجلس و قوانین و نظارت آن ، آبی گرم شده بود ، مردمان ما را اکنون بهره ای در مشت بود ، و اگر دستگاه قضا را با قانون نسبتی بود ، ما را اکنون از برکات عدل وانصاف و درستی او نصیبی بود ، و اگر دولت را لیاقت وبرنامه وعقلانیتی بود ، ما را تاکنون از ورطۀ ورشکستگی های داخلی و تحقیرهای جهانی به در برده بود .اما این سه یار دبستانی را ظاهراً جز رکود و رخوت و رفاقت ، رویکردی نیست . پس چرا نباید از ظهور فتنه و سران فتنه در پوست نگنجیم و نگاه پرسشگر و پر شماتت مردم داخل و خارج ونسل های گذشته وآینده را به رفتار آنان منحرف نکنیم ؟

این روزها شاهدیم که بار دیگر مبارزه با بد حجابی به کانون فهم بزرگان دینی ما راه یافته است . وچه برخوردهای شداد وغلاظ ، برای چندمین بار ، بر سر جامعه ما سایه انداخته است . اما برای چندمین بار نیز می توان از همین اکنون عاقبت شکست خورده و پر از آسیب این هیاهوی هیچ در هیچ را به چشم دید . چرا که شهر قم ، و آسیب های دلخراش و مفسده های اجتماعی آن ، دقیقاً محصول همین نگرش خام و دستوری وبی خردانه است . اگر بپذیریم که اجبار در خط کشی های خشک اجتماعی ، ضروری و با فایده است ، این را نیز می پذیریم که اجبار در مواضع فهم و فکر وباور مردم ، جز خسارت و خرابی وگریز ونفرت مردم نتیجه ندارد . شرمنده ام که بگویم راز تنهایی ما ، وکم شدن مخاطبان داخلی و جهانی ما ، در همین اسلام اجباری واختراعی ما است .اسلامی که اغلب در این سی سال عمر خود ، از کنار حق های آشکار عبور کرده است و بر گزینش نا حق های آشکار اصرار ورزیده است .

در زندان وزارت اطلاعات ، و در زندان عمومی ، داستان هایی از اسلام اختراعی خودمان دیده ام که امید دارم در یک ملاقات حضوری ، همه را یک به یک برای شما باز گویم .اما از باب نمونه ، به یکی از مظاهر آن اشاره می کنم و از توقف بر این شرم بزرگ ، درمی گذرم :

من این روزها ، با جوان نوزده ساله ای هم نشین و هم بند هستم که مجموعه ای از خردمندی ها ودرستی ها با اوست . این جوان با همین سن و سال اندک خود ، دو فرمول بدیع ریاضی را که ازدسترس همۀ دانشمندان وریاضی دانان جهان دور بوده است ، کشف کرده و به اسم خود به ثبت رسانده است . این جوان ، با همین سن وسال اندک خود ، چهار اختراع غرور آفرین دارد .المپیادی است . برندۀ جشنوارۀ خوارزمی است . به زبان های انگلیسی وایتالیایی مسلط است . این جوان اما به اتهام متداول توهین به رییس جمهور و تبلیغ علیه نظام ، پنج ماه و نیم است که در زندان است . اتهامی که مردمان جهان، به میزان ارتفاع آن غش غش میخندند . این جوان ، شصت روز در زندان انفرادی بوده وتوسط بازجو های تند وبی ادب خود کتک خورده وتهدید شده است . این جوان ، همان است که آقای جلال الدین فارسی ، پدرش را به ضرب گلولۀ تفنگ شکاری خود کشته است . این جوان ، اکنون ، هفده سال است که چشم به راه تراوش حق وعدالت ، از اسلام اختراعی ما است . اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را به پرداخت یک ريال از پول خون پدر او ملزم نکرده است . اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را آزاد گذارده ، وخود او را که به ابراز نشاط سیاسی اش مشغول بوده ، به زندان و انفرادی و تحمل ناسزا وضرب وشتم در انداخته است .

من معتقدم راز شکست اسلام اختراعی ما ، در همین خصلت های گزینش گری وخاصه پروری ونخبه گریزی و فریب کاری وعوام پروری است . واختلاط غلیظ حق وباطل در او . کارایی سرکوب سران فتنه ، در این بوده است که نگاه منتقدین ما را از امثال آقای جلال الدین فارسی که قاتل اما آزاد است ، به این جوان گستاخ اما بی گناه ، معطوف کند . حالا خود شما رد پای نمایندگان مجلس ، وقضاوت دستگاه قضایی ، و دولتمردان عدالت ور زمان را در تحلیل فرایند های این چنینی جامعه ، رصد فرمایید .

راستی شما در مقام فرماندهی کل قوا ، تا چه حد به رفتار سپاهیان و نظامیان خود ، در ورود به مواضع اقتصادی ، ودر قامت رانت خوارانی چون آقای صادق محصولی ، ودر واردات میلیاردها کالای قاچاق از مبادی گمرکی واسکله های رسمی وغیر رسمی اشراف دارید ؟ والبته اجازه می دهید که در تقبیح رفتار ناشایست سپاهیان ونظامیان ، مسؤ لیت حضرتعالی را نیز در مقام فرماندهی یاد آور شویم ؟ و از شما به خاطر تغییر چهرۀ آن سپاه و آن بسیج و آن اسلام آرمانی گله کنیم ؟

رهبر گرامی ام ، کم کم به سال روز ظهور فتنه نزدیک می شویم . اگر کمی هوشمندی اختیار کنیم ، باور خواهیم کرد که جماعتی ، دور از چشم شما ، به خلق حادثه می اندیشند. حادثه هایی که نیمه دوم خرداد را به زعم خود در بحرانی طراحی شده فرو ببرند . این بحران ، که چه بسا خونین نیز باشد ، قرار است مجدداً انرژی تازه ای را علیه سران فتنه سامان دهد . طراحان این بحران ، با خلق حادثه های ریز ودرشت ، شما را در موضعی قرار خواهند داد تا همانی بگویید که آنان می خواهند . وهمان موضعی را اختیار کنید که آنان مشتاق اند.

شما را به خدا ، رهبر گرامی ، مراقب فتنه ها باشید . فتنه هایی که بانیان آن ، فراتر از سران فتنه ، در اطراف شما آرایش یافته اند و ادعای دوستی غلیظ می کنند . فتنه را در تحرک قدرتی بکاوید که در سایه است . قدرتی که هرگز مطیع شما نیست وبرای خود قرار و مداری دارد . قدرتی که یک جا از حنجرۀ رییس جمهور نامتعادل ما بیرون می خزد ، ودر جای دیگر از امضای نمایندگان مجلس ما جاری می شود ، و برای گشودن موانع پیش رو ، به قاضیان مرعوب دستگاه قضا تحکم می کند . سران واقعی فتنه ، سران قدرت های در سایه اند . سرانی که میلیارد میلیارد پول بی زبان مردم را جابجا می کنند، وبه پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده ، پوزخند می زنند. در این یک سال گذشته ، وبا غوغایی که از رسانه ها وتریبون های رسمی علیه سران فتنه در گرفت ، قدرت های در سایه ، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند . قدرت های در سایه ، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو ، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند ، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند . قدرت های در سایه ، به مردم احتیاج ندارند ، اما کدام رهبر است که بدون مردم ، همچنان رهبر باشد و رهبری کند ؟!

از باب طنز ، بگویم که چندی پیش آقای جلال الدین فارسی ، به سران فتنه تاخت تا او نیز حتی از این کارناوال هتاکی جا نمانده باشد . فراتر از طنز ، شما را به تماشای امضای خودتان ، پای برگه خرید سهام مخابرات توسط سپاه فرا می خوانم . بله ، قدرت های در سایه ، با شما این می کنند ! وبدون این که شما بخواهید وشما راضی باشید و شما خبر داشته باشید ، امضای رضایت شما را پای عملکرد خود می نشانند . شما را به خدا مراقب فتنه های واقعی باشید .

با احترام و ادب : فرزند شما ، محمد نوری زاد زندان اوین ، نهم خرداد هزار وسیصد وهشتاد ونه


۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

یک شکست مضحک و غم انگیز دیگر برای دون کیشوت هزارهٔ سوم


دو سه سال پیش بود. سایتهای ریز و درشت وابسته به دولت در بوق و کرنا کرده بودند که معجزهٔ هزاره سوم دارد آخرین لگد را به جای حساس آمریکا میزند و ملت بیائید و تماشا کنید که چطور جناب ا.ن آمریکا را دارد به قتل میرساند.

شوخی نمیکنم! اینجا را ببینید مثلا، به تاریخ چهارم آذر ماه 1386. عنوان مقاله هست، «احمدی‌نژاد دلار آمریكا را تكه كاغذی بی ارزش خواند،» و در متنش هم با ذوق و شوق میگوید «پيشنهاد کشورمان براي تغيير واحد پول اوپک با حمايت کشورهاي هم‌پيمان ايران مواجه شده و از طرف ديگر در رسانه‌هاي مختلف دنيا بازتاب گسترده‌اي داشته است.» مطمئنم خیلی از دوستان به خاطر میآورند. جهان نیوز چند هفته بعدش، باز از قول جناب معجزه، تیتر زد «احمدي نژاد:دلارفاقد ارزش اقتصادي است» و پایش نوشت، «دكتر احمدي نژاد در اين نشست خبري همچنين با اشاره به كاهش شديد ارزش دلار در بازارهاي جهاني تصريح كرد: دلار اكنون قدرت خود را از دست داده و فاقد ارزش اقتصادي است. رييس جمهوري اسلامي ايران خاطر نشان ساخت: اكنون دلار در سراشيبي سقوط قرار گرفته».

از همه "عبرت انگیز تر" اما شاید این مقاله فارس نیوز خودمان باشد، که به نظرم بهتر باشد مستقیم نقل کنم تا مزه اش از بین نرود. مینویسد:
با پيشنهاد جمهوري اسلامي ايران مبني بر تغيير مبنايي در ذخاير ارزي خود و فروش نفت خام به ارزهاي بين المللي ديگر و حمايت كشورهايي نظير ونزوئلا، اندونزي، مالزي، ليبي و روسيه ضربه جبران ناپذيري بر هژموني دلار و پيكره اقتصادي آمريكا وارد ساخت. به طوري كه با تصميم كشورها در كنار گذاشتن دلار، بخش قابل توجه اي از معاملات نفتي به يورو تغيير يافت.
بعد کمی از این تئوری توطئه مشهور مینویسد [که اصلش از اینجا آب میخورد البته] که اصلا حمله به عراق توسط امریکا به دلیل این بود که صدام تصمیم گرفته بود نفتش را به جای دلار به یورو بفروشد، و بعد ادامه میدهد:
درحال حاضر نيز كه ايران و ديگر كشورهاي عمده صادركننده نفت عضو و غيرعضو اوپك انحصار دلار در معاملات نفتي و حتي گازي را شكسته اند، دولت واشنگتن در راستاي اهداف استعماري خود و به منظور حفظ هژموني دلار، سعي در تضعيف جايگاه اوپك و خصوصاً درهم شكستن انحصار اين كارتل برآمده است. ايجاد 19 پايگاه نظامي در كشورهاي ازبكستان، تاجيكستان، قرقيزستان و تركمنستان كه از كشورهاي بالقوه توليدكننده نفت به حساب مي آيند و اشغال نظامي افغانستان كه بنابر احتمالات مسير عبور گاز و نفت خزر به كشورهاي پاكستان و هندوستان مي باشد و حضور نظامي در عراق به عنوان يكي از بزرگترين كشورهاي نفتي جهان در اين راستا ارزيابي مي شود.
همچنين تلاش براي سرنگوني دولت دموكراتيك ونزوئلا ازطريق حمايت از نظاميان اين كشور، رهبري كودتاي نرم اخير در ايران و انتخاب نيجريه به عنوان صادركننده اصلي نفت به آمريكا از ديگر مواردي است كه آمريكا را بر آن داشته تا با استفاده از آنها، بارديگر موقعيت دلار در اقتصاد جهاني را تثبيت نمايد.
با تمام اين تلاش هاي نافرجام، عاقبت پس از آنكه در اين مدت طولاني 56 ساله دلار بر اقتصاد جهان سايه افكنده است. جرياني معكوس آغاز شده كه پايان هژموني دلار در آينده اي نزديك را نويد مي دهد.
بعد همین جناب فارس نیوز ادامه میدهد:
پس از آنكه رئيس جمهوري ايران در نشست دو سال پيش سران اوپك- دلار آمريكا را تكه كاغذي بي ارزش خواند و خواستار تغيير واحد پول اوپك شد، كشورهاي هم پيمان ايران از اين پيشنهاد كشورمان استقبال كردند. از طرف ديگر اين پيشنهاد ايران در رسانه هاي مختلف جهان بازتاب گسترده اي داشت . . . . پس از اين اجلاس و تصميم قاطع دولت ايران مبني بر تبديل ذخاير ارزي خود از دلار به يورو، شبكه خبري «الجزيره» پيش بيني كرد اين عمل ايران، امپراطوري دلار در جهان را واژگون مي سازد. اين شبكه در ادامه افزود:سخنگوي دولت ايران در روز گذشته اعلام كرد به بانك مركزي دستور داده شده است تا ذخاير دلاري اين كشور در خارج را به يورو تبديل كند. همچنين براساس دستور دولت ايران بودجه اين كشور برپايه يورو تنظيم خواهد شد و از اين پس كليه مبادلات خارجي از جمله فروش نفت بر پايه یورو انجام مي شود . . . تحليل گران سياسي و اقتصادي اين اقدام ايران را خطرناك و به نوعي اعلان جنگ به آمريكا مي دانند. در عين حال مسئله ايران با عراق بسيار متفاوت است اگر آمريكا براي حفظ هژموني دلار در اقتصاد جهان به ايران حمله كند نه تنها به اين هدف نايل نخواهد شد بلكه هژموني سياسي آمريكا بر جهان نيز از بين خواهد رفت.

مقاله فارس نیوز البته سر بسیار درازی دارد و اگر کسی حوصله بکند تا آخرش را بخواند به خوبی «متوجه» خواهد شد که اولا کار آمریکا و بخصوص کار جناب «دلار» تمام است، و ثانیا کسی هم که لگد خلاص را به همانجای آمریکا که قبلا عرض کردم زده است، کسی نیست به جز معجزه هزاره سوم، سردار امام زمان، جناب محمود احمدی نژاد.

خوب. حالا اگر همه اینها را خوانده اید به همراه من، اجازه بدهید تا این حکایت طولانی را (عذر میخوام که طولانی شد) با خبری بسیار کوتاه تمام کنم که نوری تواما مضحک و غم انگیز بر این حکایت میافکند، یعنی این خبر، که در خبرگزاریهای مختلف منتشر شده است: ایران 45 میلیارد دلار یورو از ذخیره های ارزی کشور را به فروش میرساند تا دلار بخرد [اینجا را و یا اینجا را هم ببینید اگر باور کردنش مشکل است].

من دیگر هیچ حرفی نمیخواهم به این اضافه کنم، و فقط شما را با یک سئوال و یک اندیشه ترک میکنم: واقعا مسئول اینهمه بدبختی مملکت ما کیست؟ وقتش نشده از خواب بیدار شویم؟ دوست من، دون کیشوت یک فرد نبود، یک پدیدهٔ فرهنگی و اجتماعی و تاریخی بود. احمدی نژاد هم یک فرد نیست...


۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

دروغ با احمدی نژاد به جمهوری اسلامی نیامد، دروغ با جمهوری اسلامی به ایران آمد!


این متن امروز ربط مستقیمی به جریانهای در حال اتفاق ندارد. به نظرم بعد از آنهمه حمله و توهینهائی که به خاطر «جنایت» خواندن قتل مسافران کشتی کمکهای انسانی به مردم غزه توسط سربازان اسرائیلی به من شد به کمی استراحت نیاز دارم!
بگذریم. داشتم جریانهای «صدر انقلاب» را مرور میکردم و به جریان فرار بنی صدر رسیدم و حکایتی که آن روزها در روزنامه های جمهوری اسلامی (بله، در همان روزهای «امام») منتشر شد از بنی صدر، که با استفاده از حجاب از ایران فرار کرده است، و شعاری که امت مذاب میخواندند ان روزها و در تلویزیون پخش میکردند، که «اونی که میگفت 'مقاومت' در رفته، مرد نبوده لچک به سر در رفته.» باز طبق معمول حکایت به تقلب کاری جمهوری اسلامی ختم شد، و فکر کردم بد نباشد برای شما هم تعریف کنم این قصه را.

خوب یادم هست که برایمان مایهٔ حیرت شده بود این کار که یعنی چه، خوب حالا چرا با روسری؟! و متاسفانه باید این بیست سی سال میگذشت تا متوجه بشویم که این رژیم چطور از همان اولش بر پایهٔ هیچ نایستاده الا خرافات و تعصبات دینی ملت، و بقیه اش را هم هرکجا کم آورده از دروغ مایه گذاشته.

خوب البته آن که آن روز بود و روزنامه های آن روز. اما هنوز هم دست بردار هم نیستند این جماعت. همین پارسال بود مثلا، که اخبار آمد از غرفه ای که روزنامه «جمهوری اسلامی» در نمایشگاه مطبوعات برپا کرده بود، و در آن با افتخار تمام عکس «تاریخی» فرار بنی صدر با لچک را هم به دیوار زده بود. همان عکسی که در زیر میبینید. فارس نیوز از قول «جلال الدین فارسی» مینویسد، «پايان كار بني‌صدر آن طور شد كه مجبور شد با روسري و مانتو و آرايش زنانه از كشور خارج شود. همين طرز خارج شدنش از كشور گوياي خيلي چيزهاست. درست مثل يك زن سفيد آب و سرخاب كرده بود،‌ سبيلش را تراشيده بود و مژه مصنوعي كار گذاشته بود.»، و وبسایت «جام جم»، مثل بسیاری دیگر از سایتهای فرمایشی، همین الان مقاله ای دارد با تیتر بنی صدر از صعود تا سقوط ، که بالایش همین عکسی که بالاتر دیدید را زده است، و در متنش هم میگوید، «بنی صدر با لباس و آرایش زنانه در حالی که در توالت هواپیما مخفی شده بود به فرانسه گریخت.»

دروغ، حتی دروغهائی تا این حد سخیف و به وضوح ساختگی، با احمدی نژاد به جمهوری اسلامی نیامد. دروغ با جمهوری اسلامی به ایران آمد. تا جائی که سربازان بینام جمهوری اسلامی مجبور بودند حتی پیش از اختراع فتوشاپ مهارت خاصی در «فتوشاپ کردن» عکسها پیدا کنند. مثل همین عکسی که در زیر میبینید، که چه ناشیانه هم کار شده؛ یا عکس مشهور خمینی در حال پائین آمدن از پله های هواپیما که هر چند سال یکبار باید «فتوشاپش» میکردند تا چهره دیگری از فرزندان خمینی که خودش یا یارانش قصد «خوردنش» کرده بودند را از آن حذف و به خیال خودشان «ناپدید» کنند. غافل اما که زندگی و تاریخ از این بازی ها زیاد دیده است و از اینها هوشمند تر هم زیاد در خاطر دارد، قبیله های تاراجگری که گرچه چند روزی همچون فواره هائی از دروغ و ظلم و فریب بلند شدند، اما دیر یا زود ناگزیر به خاک باز افتادند...



اگر ناشیانه بودن بیش از حد عکس بنی صدر محجب، یا حتی این سئوال که چرا وی باید روسری بر سر و در بحبوحه چنان فراری بایستد و به دوربین لبخند ملیح بزند، به اندازه کافی ساختگی بودن آن را ثابت نمیکنند، نگاهی بیاندازید به عکس اصلی که مورد استفاده قرارگرفته بود... عکس سمت راست: عکسی که در روزنامه «جمهوری اسلامی» در مورد فرار بنی صدر با روسری و آرایش زنانه منتشر شد؛ عکس سمت چپ: عکس فارغ التحصیلی ابوالحسن بنی صدر از دانشگاه در سال ۱۳۳۸.

و نهایتا، اگر هنوز قانع نشده اید (که البته مگر بسیجی باشید که اینهمه دلیل قانعتان نکرده باشد!)، توصیه میکنم این مقاله از نیویورک تایمز را هم بخوانید، که در همان روزها (دوم آگوست سال 1981، برابر با یازدهم مرداد 1360) منتشر شده بود و با گزارشی از فرار بنی صدر توسط یک فروند جت نیروی هوائی، حکایت مضحک زیر ابرو برداشتن و غیره را هم اشاره و رد میکند، چون خودش بنی صدر را درست بعد از فرار دیده، و معمولا ابروهای برداشته شده در عرض سه چهار سرجایشان برنمیگردند...

و بعد، پیشنهاد میکنم این ویدئو را هم ببینید، که در آن بنی صدر به این دروغ میپردازد و جنبه های جالبی از آن را میشکافد:









اما در مورد عکسهای ورود خمینی، چون اشاره ای کردم به هر حال، بد نیست اینجا هم بگذارم. گرچه اجازه بدهید وارد جزئیات نشوم و فقط چند تائی از «ورژن» های مختلفی که از آن صحنه تولید شده را اینجا اضافه کنم. اولین عکس عکسی است که کمابیش همه همراهانی که از پله ها پائین میآمدند را ثبت کرده است، اما در نسخه های بعدی میبینید هر عکسی (بسته به تاریخ چاپش!) یک یا چند نفر را ازش حذف کرده اند. پیشاپیش عذر میخوام که وقت زیادی برای تدقیق و تشریح اینها نمیگذارم و فقط لیست میکنم چند تا از آنها را.


















خوب، حالا که صحبت از تقلب و فتوشاپ و اینها ما را تا اینجا کشاند، پس اجازه بدهید تا این دو تا فتوشاپ قیمتی جمهوری اسلامی رو هم برای یادگاری اینجا بگذاریم. تاریخ تولد این دوتا البته بعد از اختراع فتوشاپ هست، که اولیش قدرت هیبت انگیز موشکی جمهوری سپاه پاسداران را نشان میدهد، و دومیش هم دریای بیکران طرفداران احمدی نژاد را که سال گذشته آمدند به خیابانها ریختند و کار جنبش سبز را تمام کردند . . .