وقتی پنج شش ماه پیش تیتر وبلاگم را به «I want my country back» تغییر میدادم، هیچ به ذهنم نمیرسید که این آرزو بتواند به این زودی ها به واقعیت بپیوندد. اما امروز، روز عاشورای سال ۸۸، با بهت و حیرت متوجه شدم که چیزی به عملی شدن این آروزی بیست سی ساله ام نمانده است.
نمیدانم چه بنویسم، اما میدانم حتما باید بنویسم. بنویسم که بودم و این روز را به چشم خودم دیدم که آمد، که مردم ایران را دیدم که برخاستند و عاشورا را تبدیل به قیامت کردند -نه همان قیامتی که احمدی نژاد در انتظارش بود، اما قیامتی اختصاصی برای خود احمدی نژاد، باشعله هائی که ولایت فقیه را هم سوزاند و خاکستر کرد.
توانستیم! تمام شد!
روزی که تصمیم گرفتم اسمهای مستعار را کنار بگذارم و با اسم خودم بنویسم و نظرهایم را با وضوح بگویم، یکی از پیغامهای آن کارم این بود که حکومت اسلامی دیگر وحشتی در دل ما برنمیانگیزد و کار این دولت تمام است. اما امروز، وقتی عملا معلوم شد که کار این دولت تمام است، تازه متوجه شدم که چه کرده ایم، و چه بسا هنوز هم خودمان درست نمیدانیم چه برگ بزرگی از تاریخ را امروز ورق زده ایم و چه تاثیرات شگرفی امروز بر بقیه تاریخ و فرهنگ و زندگی کشورمان خواهد داشت.
امروز با جرات میتوانم بگویم که بالاخره طلسم یک سحر هزار و سیصد چهارصد ساله برای همیشه شکسته شده است و کشور ما فصل جدیدی از تفکر برپایه الگوهای جدیدی از مفهوم انسان و ارتباط وی با دنیا را آغاز کرده است. هنوز تازه داریم برگ میزنیم و فصل جدید را شروع میکنیم، طبیعی است که هنوز نمیدانیم این انسانیت جدید چه شکلی دارد و چه ابعادی خواهد داشت، اما تازه است و با خودش هزاران امکان میآورد و هزاران پنجره که هرکدام به آسمانی تازه باز میشود.
پیروزیمان مبارک!
نمیدانم چه بنویسم، اما میدانم حتما باید بنویسم. بنویسم که بودم و این روز را به چشم خودم دیدم که آمد، که مردم ایران را دیدم که برخاستند و عاشورا را تبدیل به قیامت کردند -نه همان قیامتی که احمدی نژاد در انتظارش بود، اما قیامتی اختصاصی برای خود احمدی نژاد، باشعله هائی که ولایت فقیه را هم سوزاند و خاکستر کرد.
توانستیم! تمام شد!
روزی که تصمیم گرفتم اسمهای مستعار را کنار بگذارم و با اسم خودم بنویسم و نظرهایم را با وضوح بگویم، یکی از پیغامهای آن کارم این بود که حکومت اسلامی دیگر وحشتی در دل ما برنمیانگیزد و کار این دولت تمام است. اما امروز، وقتی عملا معلوم شد که کار این دولت تمام است، تازه متوجه شدم که چه کرده ایم، و چه بسا هنوز هم خودمان درست نمیدانیم چه برگ بزرگی از تاریخ را امروز ورق زده ایم و چه تاثیرات شگرفی امروز بر بقیه تاریخ و فرهنگ و زندگی کشورمان خواهد داشت.
امروز با جرات میتوانم بگویم که بالاخره طلسم یک سحر هزار و سیصد چهارصد ساله برای همیشه شکسته شده است و کشور ما فصل جدیدی از تفکر برپایه الگوهای جدیدی از مفهوم انسان و ارتباط وی با دنیا را آغاز کرده است. هنوز تازه داریم برگ میزنیم و فصل جدید را شروع میکنیم، طبیعی است که هنوز نمیدانیم این انسانیت جدید چه شکلی دارد و چه ابعادی خواهد داشت، اما تازه است و با خودش هزاران امکان میآورد و هزاران پنجره که هرکدام به آسمانی تازه باز میشود.
پیروزیمان مبارک!
بالاترین از کار افتاده!
پاسخحذفاینکه بالاترین را از کار بیاندازند جای تعجبی نیست دوست عزیز. این حکومت دو دشمن اساسی دارد: زنها و تکنولوژی جدید اطلاعات و ارتباطات . . .
پاسخحذفسلام صادق، راست گفتی. زنها بیشترین ستم را در جمهوری اسلامی دیده اند. تکنولژی جدید خواب را از چشمان محافظه کاران گرفته است. زمانی در تاریخ خواندم که سید علی یزدی از بازشدن یک دبستان به روش جدید در تبریز توسط شادروان رشدیه به تنگ آمد و مردم را وادار کرد تا آن را آتش زدند. اما رهروان راهش دیگر توان چنین کاری ندارند.
پاسخحذفآقای رحیمی که بر رنگ پرچم بلاگ تون تعصب دارید سلام ، مبارک باد آنروزی که تاول های تن تان از سخنان اصیل بهبود یافته . برای زخم زبان نیا مده ام ، آری تبریک می گویم که توانستید گام برداشتن ملتی را ارج نهید . هنوز اعتقاد دارم آن افقی که جنبش سبز به مکاشفه ای تاریخی در آن دست زده از همه طیف تفکر را پذیراست و در این مدت گام برداشتن شما را خط به خط مطالعه کردم، شما هم در تظاهرات بودید.
پاسخحذف