دههٔ فجر؟؟
کدام فجر؟ آنچه از «فجر» داشت انفجارش بود و همان، که دردا و مصیبتا آنهم کور بود و جان داد به قومی جانی...
کدام فجر؟ نوریش و خورشیدیش در پی نبود، طلوعی نبود، که با بهمنش روشنائی نبود که بر خاکمان افتاد، که ظلمت بود و درد شب که بر ما آوار شد و به سان سایه ای سیاه سی سال بر نفس زن و مرد و کودک مان سنگین نشست...
این دهه را دیگر فجر نمیتوانیم خواند، که دیگر نه انفجار را باور داریم و نه سکوت تاریکش را میپسندیم...
این ده روز را به مقاومت برمیخیزیم و نامش را باز به حافظهٔ تاریخ میسپاریم . اینبار اما برای همیشه، و اینبار اما به نام خوبی و خیر، به نام محبت و آزادی، به نام جوانه های سبز.
این دهه را دههٔ عشق میکنیم، دههٔ مقاومت ملی، در برابر خیل خشونت، این سیاهیان ظلم و جهل...
کدام فجر؟ آنچه از «فجر» داشت انفجارش بود و همان، که دردا و مصیبتا آنهم کور بود و جان داد به قومی جانی...
کدام فجر؟ نوریش و خورشیدیش در پی نبود، طلوعی نبود، که با بهمنش روشنائی نبود که بر خاکمان افتاد، که ظلمت بود و درد شب که بر ما آوار شد و به سان سایه ای سیاه سی سال بر نفس زن و مرد و کودک مان سنگین نشست...
این دهه را دیگر فجر نمیتوانیم خواند، که دیگر نه انفجار را باور داریم و نه سکوت تاریکش را میپسندیم...
این ده روز را به مقاومت برمیخیزیم و نامش را باز به حافظهٔ تاریخ میسپاریم . اینبار اما برای همیشه، و اینبار اما به نام خوبی و خیر، به نام محبت و آزادی، به نام جوانه های سبز.
این دهه را دههٔ عشق میکنیم، دههٔ مقاومت ملی، در برابر خیل خشونت، این سیاهیان ظلم و جهل...