. . . شما امروز به عنوان یکی از اولین کسانی که از این «پل» پر اهمیت گذشته اید مسئولیت (و امتیاز) سنگین جلوداری را بر دوش دارید. اگر شما امروز قادر باشید این قدرت و بینش اخلاقی و روحی را از خود نشان بدهید که به چشمان مردم نگاه کنید و به صراحت بگوئید، «من در سی سال گذشته با رژیمی همکاری کرده ام که مشغول به ارتکاب جنایت و قتل و رفتارهای ضد انسانی گسترده ای بوده است، و بنا بر این از مسئولیت جنایتهای آن رژیم سهمی بر دوش دارم، و امروز برای قبول مسئولیت آن همکاری و آن سهم آماده ام،» آن وقت قدم آخر را برداشته اید و خدمت تاریخی خود به این مردم را تکمیل کرده اید . . .
خبر گذشتن آقای مجتبی واحدی از پل صراط و پیوستن ایشان به آن دسته از ما که معتقدیم نظامی تحت عنوان یک جمهوری اسلامی اصولا و فطرتا قادر به پذیرش، حمل یا نگاهبانی از اندیشه و روشهای سیاسی از جنس دموکراسی، آزادی و حقوق انسانی نیست را همه شنیده ایم. مخالفین و موافقین این عمل حرفهای خودشان را دارند میزنند، و این وسط هردو دسته هم طبق سنت کهن ایرانی خود به دو زیرگروه اصلی تقسیم شده اند: آنها که این عمل را«همین که هست» میبیند، و آنها که این کار را عملی پر از رمز و راز و گوشه کوچکی میبینند از پشت پرده های مخفی.
جلوی این خصیصه ناسالم ملت ما را نمیتوان به این راحتی گرفت، حرفها و گمان ها زده خواهند شد، تعبیرات و توهمات درهم آغشته خواهند شد، آب ها هم گل آلود خواهد شد و طبعا این وسط ماهی ها هم گرفته خواهد شد. این مشکل واقعی و جدی فرهنگی ماست، و متاسفانه به قول شیخ شیرازی «سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل، بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران»، هزاران سال طول کشیده تا این مشکل در دل و جان ما شکل بگیرد و تنها میتوان امیدوار بود که طی سالها و دهه ها حل کردنی باشد.
در هر حال اما حرف من در مورد تئوری توطئه نیست بلکه میخواهم از آن جانب دیگر به قضیه وارد بشوم، آن جانبی که میگوید بیائید حرفهای آقای واحدی را همانطور که عنوان کرده اند قبول کنیم و بپذیریم از ایشان که نهایتا به این نتیجه رسیده اند که صحیح آن است که به مردم بپیوندند. آن جانبی که معتقد است این حرکت اخیر جناب واحدی هیچ شیله و پیله و رمز و رازی در کارش نیست الا رشد و رسیدگی ذهنی و روحی ایشان.
حرف اصلی من در نوشتن این مطلب این است که اول به آقای واحدی تبریک بگویم که نه تنها چشم خودشان را به حقیقت وجودی جمهوری اسلامی باز کرده اند، بلکه این تغییر ذهنیت و دیدگاه خودشان را هم با صداقت در مقابل دوست و دشمن اعلام کرده اند، و اعلام تغییر جهت گیری سیاسی بر مبنای آن بینش کرده اند --کاری که بالطبع ایشان را لااقل تا مدتی در وضعیتی آسیب پذیر و شکننده قرار میدهد. چنین کاری لازمه اش شجاعت و صداقت است، و من معتقدم همه مان بایستی ایشان را در این گامی که برداشته اند پشتیبانی کنیم.
اما بعد از تبریک، همچنین میخواهم به آقای واحدی یادآوری کنم که اگرچه قدم مهم، عالی و مشکلی برداشته اند، اما بایستی در خاطر داشته باشند که هنوز یک قدم دیگر باقی مانده، قدمی که شاید از لحاظ عملی مخاطراتش بسیار کمتر از این قدم اخیرشان باشد، اما از لحاظ روحی و ذهنی نیازمند بسط، عمق و توان بسیار بیشتری است، و از لحاظ اجتماعی هم چه بسا دارای تبعاتی گسترده و ماندگار تر. آن قدم آخر را میتوان به سادگی «قبول مسئولیت» نامید.
این بحث «مسئولیت» و قبول یا عدم قبول آن بحث پر پیچ و تب و بسیار پردامنه ای است که سر پیچ بعدی در انتظار ملت ما نشسته، تاریخ هم پر است از نمونه هایش پس از حکومت های مشابه جمهوری اسلامی، از کامبوج پس از خمرهای سرخ بگیرید تا آلمان پس از نازی ها، اندونزی بعد از سوهارتو، و یا آفریقای جنوبی بعد از آپارتاید، نمونه هایش بسیارند و شما خودتان بهتر از من آشنائید. هیچ جای شکی نیست که با آغاز جدی شدن فروپاشی رژیم اسلامی و تغییرات سیاسی در ایران این بحث بسیار بسیار جدی خواهد شد، و مردم ایران به زودی در مقابل این سئوال های اساسی و عمیق و مشکلی قرار خواهند گرفت که با اینهمه افرادی که طی سالها حکومت جهل و قتل برآنها ظلم رانده اند و جرم کرده اند چه کنند و چگونه از یک سو «انسان» بودن آنها را از متن داستان حذف نکند، و از سوی دیگر جنایت هایی که آنان مستقیم و غیر مستقیم موجب شده اند را هم نادیده نگیرد و بی عدالت نگذارد.
جناب واحدی، خوشبختانه تا جایی که من اطلاع دارم شما در طی سالهای همکاری تان با جمهوری اسلامی هیچوقت در مقامهای اجرایی سنگین و مرتبط با جنایت های رژیم نبوده اید، بلکه سالهای زیادی در حاشیه سیاسی قدم و قلم زده اید و خودتان را کمابیش از جنایتها دور نگه داشته اید. اما دقیقا به همین دلیل، شما امروز به عنوان یکی از اولین کسانی که از این «پل» پر اهمیت گذشته اید مسئولیت (و امتیاز) سنگین جلوداری را بر دوش دارید. اگر شما امروز قادر باشید این قدرت و بینش اخلاقی و روحی را از خود نشان بدهید که به چشمان مردم نگاه کنید و به صراحت بگوئید، «من در سی سال گذشته با رژیمی همکاری کرده ام که مشغول به ارتکاب جنایت و قتل و رفتارهای ضد انسانی گسترده ای بوده است، و بنا بر این از مسئولیت جنایتهای آن رژیم سهمی بر دوش دارم، و امروز برای قبول مسئولیت آن همکاری و آن سهم آماده ام،» آن وقت قدم آخر را برداشته اید و خدمت تاریخی خود به این مردم را تکمیل کرده اید.
جناب واحدی گرامی، طبعا خود شما نیز واقفید که اولا جنبش مردمی هنوز به درجه ای از هماهنگی و بلوغ نرسیده که واجد شرایطی برای بررسی و عکس العمل معنی داری به چنان حرکتی از سوی شما باشد، و حتی زمانی که چنان روزی هم فرا برسد آنقدر مهره های ریز و درشت از رژیم با جرم و جنایت های مستقیم، جدی و سنگین در میان ما پراکنده خواهد بود که سهم شما در جنایتهایی که در سی سال گذشته از آن پشتیبانی کرده اید در مقابل ایشان بسیار ناچیز خواهد بود. به عبارت دیگر، قبول مسئولیت شما نه تنها امروز شما را راهی دادگاهی به جز افکار عمومی مردم نخواهد کرد، بلکه گمان نمیبرم فردا هم شما را در معرض خطر چندان جدی ای قرار دهد. در مقابل اما، چنین حرکتی از سوی شما از یک سو بر احترام و اعتبار شما در افکار عمومی خواهد افزود، و از سوی دیگر این تاثیر با اهمیت را خواهد داشت که به عنوان «جلودار» نشانه ای کنار راه برجا خواهید گذاشت که با گذشت زمان میتواند به علامتی ماندگار و بسیار پراهمیت در جهت بخشی به جریان تاریخی این گذار سیاسی و اجتماعی بدل بشود.
جناب واحدی، شما امروز با تصمیم شایسته خود موفق شده اید احترام و علاقه بسیاری از مردم را نسبت به خود جلب کنید، اما به عنوان یک دوست و برادر کوچک شما میخواستم توجه شما را به این جلب کنم که شما امروز همچنین در موقعیتی قرار دارید که میتوانید به طریقی حتی عمیقتر و پرمفهوم تر به مردم ایران و آینده آنان خدمت کنید. اگر شما امروز این توان روح را از خود نشان بدهید که مسئولیت سالهای همکاری با جمهوری اسلامی را بپذیرید، درها را بر مسیری خواهید گشود که نهایتا ممکن است از شکل گیری طوفانهای مخاصمه و آشوبهای فراوانی در بطن جامعه مان جلوگیری کند. انتخاب با شماست، اما صمیمانه امیدوارم این نکته را ناچیز نیانگارید و نادیده نگیرید.
به امید موفقیت هرچه زودتر مردم ما در برپا کردن جامعه ای از صلح و دوستی در ایران، و آغاز به بهبود و ترمیم زخمها و ناتندرستی های هزاران ساله مان در فضایی از مهر و آرامش.
----------------
این متن ابتدا در خودنویس منتشر شده.
جلوی این خصیصه ناسالم ملت ما را نمیتوان به این راحتی گرفت، حرفها و گمان ها زده خواهند شد، تعبیرات و توهمات درهم آغشته خواهند شد، آب ها هم گل آلود خواهد شد و طبعا این وسط ماهی ها هم گرفته خواهد شد. این مشکل واقعی و جدی فرهنگی ماست، و متاسفانه به قول شیخ شیرازی «سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل، بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران»، هزاران سال طول کشیده تا این مشکل در دل و جان ما شکل بگیرد و تنها میتوان امیدوار بود که طی سالها و دهه ها حل کردنی باشد.
در هر حال اما حرف من در مورد تئوری توطئه نیست بلکه میخواهم از آن جانب دیگر به قضیه وارد بشوم، آن جانبی که میگوید بیائید حرفهای آقای واحدی را همانطور که عنوان کرده اند قبول کنیم و بپذیریم از ایشان که نهایتا به این نتیجه رسیده اند که صحیح آن است که به مردم بپیوندند. آن جانبی که معتقد است این حرکت اخیر جناب واحدی هیچ شیله و پیله و رمز و رازی در کارش نیست الا رشد و رسیدگی ذهنی و روحی ایشان.
حرف اصلی من در نوشتن این مطلب این است که اول به آقای واحدی تبریک بگویم که نه تنها چشم خودشان را به حقیقت وجودی جمهوری اسلامی باز کرده اند، بلکه این تغییر ذهنیت و دیدگاه خودشان را هم با صداقت در مقابل دوست و دشمن اعلام کرده اند، و اعلام تغییر جهت گیری سیاسی بر مبنای آن بینش کرده اند --کاری که بالطبع ایشان را لااقل تا مدتی در وضعیتی آسیب پذیر و شکننده قرار میدهد. چنین کاری لازمه اش شجاعت و صداقت است، و من معتقدم همه مان بایستی ایشان را در این گامی که برداشته اند پشتیبانی کنیم.
اما بعد از تبریک، همچنین میخواهم به آقای واحدی یادآوری کنم که اگرچه قدم مهم، عالی و مشکلی برداشته اند، اما بایستی در خاطر داشته باشند که هنوز یک قدم دیگر باقی مانده، قدمی که شاید از لحاظ عملی مخاطراتش بسیار کمتر از این قدم اخیرشان باشد، اما از لحاظ روحی و ذهنی نیازمند بسط، عمق و توان بسیار بیشتری است، و از لحاظ اجتماعی هم چه بسا دارای تبعاتی گسترده و ماندگار تر. آن قدم آخر را میتوان به سادگی «قبول مسئولیت» نامید.
این بحث «مسئولیت» و قبول یا عدم قبول آن بحث پر پیچ و تب و بسیار پردامنه ای است که سر پیچ بعدی در انتظار ملت ما نشسته، تاریخ هم پر است از نمونه هایش پس از حکومت های مشابه جمهوری اسلامی، از کامبوج پس از خمرهای سرخ بگیرید تا آلمان پس از نازی ها، اندونزی بعد از سوهارتو، و یا آفریقای جنوبی بعد از آپارتاید، نمونه هایش بسیارند و شما خودتان بهتر از من آشنائید. هیچ جای شکی نیست که با آغاز جدی شدن فروپاشی رژیم اسلامی و تغییرات سیاسی در ایران این بحث بسیار بسیار جدی خواهد شد، و مردم ایران به زودی در مقابل این سئوال های اساسی و عمیق و مشکلی قرار خواهند گرفت که با اینهمه افرادی که طی سالها حکومت جهل و قتل برآنها ظلم رانده اند و جرم کرده اند چه کنند و چگونه از یک سو «انسان» بودن آنها را از متن داستان حذف نکند، و از سوی دیگر جنایت هایی که آنان مستقیم و غیر مستقیم موجب شده اند را هم نادیده نگیرد و بی عدالت نگذارد.
جناب واحدی، خوشبختانه تا جایی که من اطلاع دارم شما در طی سالهای همکاری تان با جمهوری اسلامی هیچوقت در مقامهای اجرایی سنگین و مرتبط با جنایت های رژیم نبوده اید، بلکه سالهای زیادی در حاشیه سیاسی قدم و قلم زده اید و خودتان را کمابیش از جنایتها دور نگه داشته اید. اما دقیقا به همین دلیل، شما امروز به عنوان یکی از اولین کسانی که از این «پل» پر اهمیت گذشته اید مسئولیت (و امتیاز) سنگین جلوداری را بر دوش دارید. اگر شما امروز قادر باشید این قدرت و بینش اخلاقی و روحی را از خود نشان بدهید که به چشمان مردم نگاه کنید و به صراحت بگوئید، «من در سی سال گذشته با رژیمی همکاری کرده ام که مشغول به ارتکاب جنایت و قتل و رفتارهای ضد انسانی گسترده ای بوده است، و بنا بر این از مسئولیت جنایتهای آن رژیم سهمی بر دوش دارم، و امروز برای قبول مسئولیت آن همکاری و آن سهم آماده ام،» آن وقت قدم آخر را برداشته اید و خدمت تاریخی خود به این مردم را تکمیل کرده اید.
جناب واحدی گرامی، طبعا خود شما نیز واقفید که اولا جنبش مردمی هنوز به درجه ای از هماهنگی و بلوغ نرسیده که واجد شرایطی برای بررسی و عکس العمل معنی داری به چنان حرکتی از سوی شما باشد، و حتی زمانی که چنان روزی هم فرا برسد آنقدر مهره های ریز و درشت از رژیم با جرم و جنایت های مستقیم، جدی و سنگین در میان ما پراکنده خواهد بود که سهم شما در جنایتهایی که در سی سال گذشته از آن پشتیبانی کرده اید در مقابل ایشان بسیار ناچیز خواهد بود. به عبارت دیگر، قبول مسئولیت شما نه تنها امروز شما را راهی دادگاهی به جز افکار عمومی مردم نخواهد کرد، بلکه گمان نمیبرم فردا هم شما را در معرض خطر چندان جدی ای قرار دهد. در مقابل اما، چنین حرکتی از سوی شما از یک سو بر احترام و اعتبار شما در افکار عمومی خواهد افزود، و از سوی دیگر این تاثیر با اهمیت را خواهد داشت که به عنوان «جلودار» نشانه ای کنار راه برجا خواهید گذاشت که با گذشت زمان میتواند به علامتی ماندگار و بسیار پراهمیت در جهت بخشی به جریان تاریخی این گذار سیاسی و اجتماعی بدل بشود.
جناب واحدی، شما امروز با تصمیم شایسته خود موفق شده اید احترام و علاقه بسیاری از مردم را نسبت به خود جلب کنید، اما به عنوان یک دوست و برادر کوچک شما میخواستم توجه شما را به این جلب کنم که شما امروز همچنین در موقعیتی قرار دارید که میتوانید به طریقی حتی عمیقتر و پرمفهوم تر به مردم ایران و آینده آنان خدمت کنید. اگر شما امروز این توان روح را از خود نشان بدهید که مسئولیت سالهای همکاری با جمهوری اسلامی را بپذیرید، درها را بر مسیری خواهید گشود که نهایتا ممکن است از شکل گیری طوفانهای مخاصمه و آشوبهای فراوانی در بطن جامعه مان جلوگیری کند. انتخاب با شماست، اما صمیمانه امیدوارم این نکته را ناچیز نیانگارید و نادیده نگیرید.
به امید موفقیت هرچه زودتر مردم ما در برپا کردن جامعه ای از صلح و دوستی در ایران، و آغاز به بهبود و ترمیم زخمها و ناتندرستی های هزاران ساله مان در فضایی از مهر و آرامش.
----------------
این متن ابتدا در خودنویس منتشر شده.
آقا یا خانم عزیز شما اول علامت بالای وبلاگ خود را که معلوم نیست پرچم کداممملکتی است را درست کنید اگر ایرانی هستید واز آزادی سخن میگوئید اگر واقعا ایرانی باشید نه تازی صفت باید پرچم شیرو خورشید نشان را دروبلاگتان جای دهید
پاسخحذفامروز وطنفروشی وبیناموسی ودروغ وریا درقالب خوش نویسی شده است شغل شریف بعض از جا اندازان سیاسی مملکت آشفته ایران
نشان عزا سیاه است و نشانه شادی سفید!
حذفتوصیه بی معنی است.((گر شما امروز این توان روح را از خود نشان بدهید که مسئولیت سالهای همکاری با جمهوری اسلامی را بپذیرید، درها را بر مسیری خواهید گشود که نهایتا ممکن است از شکل گیری طوفانهای مخاصمه و آشوبهای فراوانی در بطن جامعه مان جلوگیری کند)).
پاسخحذفخودتان میگویید واحدی نقشه معنا داری در عملکرد جمهوری اسلامی در سی سال گذشته نداشته.پس اینکه این مسئولیت را چرا باید او بپذیرد؟
در ضمن،بقول دکتر خزعلی برای اعلام بازگشتن از حکومت غلط کردم مافیست.دیگر نیازی به گفتن گه خوردم نیست.
پاسخ من به کامنت بعدی را ببینید لطفا. ضمنا صحبت از گه خوردن نیست، صحبت از قبول مسئولیت بود، رفتاری که در جامعه ما متاسفانه چندان شناخته شده نیست و حتی ذهنیت روشنی هم نسبت به آن وجود ندارد، کما اینکه شما آن را به معنی گه خوردم گفتن انگاشته اید.
حذفمگر اقای واحدی چند سالش است که مسولیت دوران بچگی رو به عهده بگیره
پاسخحذفسن ایشان را نمیدانم، اما ایشان از سال ۱۳۶۱ تا ۶۷ رئیس دفتر کروبی بوده است، یعنی سالهایی که کروبی «نماینده تام الاختیار» خمینی در لرستان، عضو حزب جمهوری اسلامی، و عضو جامعه روحانیت مبارز بود. اینها کارهای سبکی نیستند، اینها مسئولیت های سیاسی در جمهوری اسلامی هستند، آن هم در اوج قتل عام ها. ضمنا ایشان از سال ۱۳۶۷ تا همین اواخر (تا رئیس جمهور شدن احمدی نژاد) معاون وزارت دارایی بوده است.
حذفبی شک طبق استدلال شما تک تک ایرانیان در مقابل جنایات رژیم مسئولند و حتماً در دادگاه افکار عمومی نسل و نسل های بعدی محاکمه خواهند شد. خیلی کسان در زمانی که رژیم جنایت می کرد در رژیم کاره ای بودند ولو کارمند آبدارچی اداره ای و البته به نوعی با رژیم سفاک همکاری داشته اند سایر مردم هم حداقل سکوت کرده اند. اصلاً همه کسانی که از مملکت به هر دلیلی رفتند نیز مسئولند. می بینید که با این استدلال همه را باید برانیم. اما منطق می گوید شما وقتی در مورد یک رژیم و سیستم حکومتی صحبت می کنید در مورد جنایات افراد مرتبط با رژیم باید مدرک ارائه بدهید و صرف پست و مقام در یک رژیم داشتن که جرم نیست. آخوندها هم بعد از انقلاب با همین استدلال شما بسیاری از انسانهای شریف و متخصص که به نوعی در رژیم قبلی سمت یا پستی داشتند را یا اعدام کردند یا از مملکت فرایشان دادند. لذا خواهش می کنم با استدلالهای سطحی ستون پایه های خشونت را در جامعه بنا نکنید.
پاسخحذفاتفاقا از لحاظ منطقی اش دقیقا همینطور است که فرمودید، دوست گرامی. تنها بحث «درجه» و میزان مسئولیت مطرح است. به عبارت دیگر، کلا تمام افراد بالغی که در ایران در این سی سال زندگی کرده اند بایستی متوجه مسئولیت خودشان در قبال ادامه بقا و ادامه جنایتهای این رژیم بشوند، چرا که بدون همکاری و شراکت (مشاهده و سکوت و قبول جنایت هم شراکت محسوب میشود) ایشان چینین چیزی ممکن نمیبود. و اگر روزی همه آنها بتوانند مسئولیت و شراکت خودشان در انجام و بقای جنایت در ایران را متوجه بشوند و قبول کنند، تنها آن روز است که میتوان مطمئن بود چنین چیزهایی دیگر در تاریخ کشورمان احتمال تکرارشان بسیار ناچیز خواهد بود. البته گمان نمیکنم چنین روزی و چنان آگاهی و نگرشی لااقل به این زودی ها بتواند در جامعه ما به وجود بیاید، اما لااقل نخبه های جامعه ما، کسانی مثل آقای واحدی، میتوانند با انتخاب صحیح و با پذیرش مسئولیت اعمال خود برای جامعه الگوهای بسیار مفیدی ایجاد کنند، و دقیقا خواست و خواهش من هم از ایشان همین است که اگر چنان کاری کنند برای جامعه مان مفید خواهد بود و مسئولیتی تاریخی را ایفا کرده خواهند بود.
حذفشروع کن بعد بیا تو خودت رو هم قاضی کردی هم دادستان هم هیئت منصفه... بشین بابا حال نداری. اصلا تو معنی عفو عمومی رو میدونی و یا بدنبال عقده گشائیهای خودت با برپا کردن دادگاه و چوبه داری؟ همین که یک نفر همراه بشه خودش انقلابیه! تو که از خدا بالاتر نیستی که بدترین گناه ها رو با یک توبه می بخشه! پس باید به گفته تو تمام ملت به دادگاه برن چون باعث انقلاب شدن؟ نه بابا جون تو اول از خودت شروع کن بعد درس اخلاق به این و آن بده.
پاسخحذفصادق عزیز، چهقدر خوشحالم که دوباره وبلاگتان را فعال کردید! امیدورام از اینپس نوشتههای خوبتان را در همینجا ببینم. با آروزی کامیابی برایتان!
پاسخحذفسلام به شما فضول عزیز، شما محبت دارید، و خودم هم خوشحالم از اینکه توانستم برگردم و هرچند به میزانی کمتر از قبل اما امیدوارم لااقل کمابیش در خدمت باشم دوباره. وجود دوستان، خواننده ها و منقدینی مثل شما به انسان نه فقط شوق بلکه حکم بازگشت میدهد.
حذفkhosh bargashtid
پاسخحذفkhoshhalm
ممنون از شما دوست عزیز، محبت دارید. همانطور که خدمت دوست دیگری هم عرض کردم هنوز هم به شکل مرتبی قادر به حضور نخواهم بود متاسفانه، اما به هر حال به نظر میرسد جامعه ایران دوباره دارد تکانی میخورد و لزوم حضور احساس میشود...
حذف