۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

خانواده امریکائی اسم دختر نوزادشان را گذاشتند «ندا»



دیروز یکی از دوستانم برایم گفت که خواهرش که حامله بود هفته گذشته بچه شان بالاخره متولد شد، که دختر بود و اسم او را «ندا» گذاشته اند. اول متوجه نشدم و بهش تولد خواهرزاده را تبریک گفتم. دوستم که فهمید متوجه اصل مطلبش نشدم، دوباره تاکید کرد: «منظورم این بود که اسم بچه رو گذاشتن ندا، ایرانی!».

یکدفعه متوجه شدم چی داره میگه، و حالا باور کردن ربطش برام مشکل بود. تنها توجیهی که به ذهنم رسید که یک امریکائی اسم بچه اش رو «ندا» گذاشته باشه این بود که این اسم رو از جائی شنیدن و دوست داشتن. با لبخند مودبانه ای گفتم «اسم قشنگیه !». دوستم که حوصله اش از نفهمی من سر رفته بود یک کم صداش رو بلند کرد و گفت، «متوجه نیستی چی دارم میگم؟ میگم خواهرم و شوهرش اسم دخترشون رو گذاشتن «ندا»، اسم همون دختری که شده سمبل مقاومت ایرانیها!!».

در یک لحظه موج عجیبی از غم، شادی، غرور، خشم و امید در بدنم دوید، به چشماش خیره شدم و قطره اشکی که گوشه چشمم در حال جمع شدن بود را با انگشت خشک کردم و گفتم «ندا؟». دوستم که متوجه وضعیتم شده بود دستش را با محبت روی شانه ام زد و گفت «بله، ندا!».

مدت زیادی حرف زدیم در این باره، ولی فقط همینش واقعا در ذهن من حک شده ماند، که دوستان امریکائیم آنچنان احترام عمیقی برای فرهنگ بزرگ و روح آزادیخواهی ایرانی پیدا کرده اند که اسم دخترشان را به نام شهید سبز ما گذاشته اند. واقعا چه کلماتی میتوانند حق مطلب را ادا کنند که چطور برق غیرتی که از روح ایرانی درخشیده همه مان در چهار گوشه جهان را مغرور و سربلند کرده است؟

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

ایران - بولیوی - اورانیوم - اسلام ؟!


چند خبر را میخواهم در چند سطر خلاصه کنم، و نتیجه گیری را به خودتان خواهم گذاشت.

خبر اول، که یکی دو ماه پیش منتشر شد، مربوط است به تلاشهای زیادی که جمهوری اسلامی در چند ساله گذشته برای تبلیغ اسلام در تعداد زیادی از کشورهای افریقائی و امریکای لاتین انجام داده است، و در این مورد خاص بولیوی را مد نظر دارم. این گزارش مشروح از سازمانهای اطلاعاتی امریکا را ببینید که از نقش ایران در گسترش سریع اسلام رادیکال در میان توده های فقیر در بولیوی تهیه شده است.

خبر دوم، که یکی دو هفته پیش منتشر شد، مربوط است به اخطاری توسط سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، که خبر داده اند از تلاش ایران برای بهره برداری از معادن اورانیوم بولیوی. بولیوی، این کشور فقیر، دارای معادنی بسیار غنی از اورانیوم است که در سطح‌ جهانی از لحاظ حجم و غنا تقریبا بی نظیر هستند. مدتی است که درگیریهای شدید درونی بر سر کنترل این معادن شدت گرفته است، و این همزمان است با درگیر شدن مستقیم و نیز سرمایه گذاری های کلان دولت ایران در تعداد زیادی پروژه های «عمرانی» و «معدنی» در کشور بولیوی. مثلا این خبر دوسال پیش از فارس نیوز را ببینید در مورد آغاز به کار ۲۵ پروژه صنعتی ایرانی در بولیوی، یا این گزارش از موسسه «امریکن انترپرایز» را که از سرمایه گذاری بیش از 1.1 میلیارد دلار توسط دولت جمهوری اسلامی در بولیوی خبر میدهد. برای جزئیات خبرهای جدید تر، این مقاله از واشنگتن تایمز (و یا، اگر ترجیح‌ میدهید، ترجمه فارسی آن) در مورد تلاش ایران برای دسترسی به منابع اورانیوم بولیوی را ببینید، یا این خبر از هاآرتص را که میگوید دولت بولیوی در صدد رساندن اورانیوم به ایران است.

اما تازه ترین خبر، که همین امروز منتشر شده است و موجب شد بیایم و این را بنویسم، این است که درست در میان این بلوای کودتا و تظاهرات و کشت و کشتارهائی که در خیابانهای ایران در جریان است از یکطرف و بحران بین خود دولت احمدی نژاد و محافظه کار ها از طرف دیگر، امروز آسوشیتد پرس خبر داده است که دولت جناب احمدی نژاد فرصت این را پیدا کرده که اعلام کند یک «وام کم بهره» دیگر به مبلغ ۲۸۰ میلیون دلار به دولت جناب مورالس میدهد «تا هرجور که صلاح میدانند - as it sees fit» خرج کنند ان را!

در هر حال اجازه بدهید همانطور که گفتم سخن کوتاه کنم و نتیجه گیری را به شما واگذار ...


۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

تحلیل خوب فوکویاما از جریانات اخیر ایران


اگرچه کلا من خودم به فوکویاما و دیدگاههایش علاقه چندانی ندارم، اما به هر حال باید انصاف داد اولا که ایشان بسیار مطلع و آگاه است (از لحاظ آشنائی با مکاتب فکری غیر امریکائی میگویم)، و دوما که تا آنجائی که برای یک امریکائی، آنهم یک امریکائی دست راستی، ممکن است، ایشان خیلی در امتزاج افکار فلسفی و ایده های علوم انسانی خوب عمل کرده است. دکتر فرانسیس فوکویاما پروفسور «اقتصاد سیاسی بین المللی» در دانشگاه جانز هاپکینز است.

بگذریم، غرض بحث از ایشان نبود، بلکه میخواستم مقاله بسیار خوبی از او که امروز منتشر شده است را معرفی کنم و توصیه کنم خواندنش را، تیتر این مقاله هست «ایران، اسلام، و حکومت قانون»، و من آن را در «وال استریت جورنال» خواندم. به نظرم این مقاله ارزش ترجمه شدن داشت، و همین بود که متن کامل آن را ترجمه کردم خدمت شما.

اصل انگلیسی مقاله فوکویاما در وال استریت جورنال را میتوانید از طریق این لینک ببینید.

اما پیش از پرداختن به خود مقاله، شاید بی لطف نباشد که از روزنامه وزین کیهان هم یادی کنیم، چرا که بعد از نوشتن این پست دیدم همین امروز (البته در شماره فردایش، یعنی چهارشنبه ۷ مرداد) اتفاقا کیهان هم از این مقاله یاد و استفاده کرده است، آنهم به عنوان سر تیتر اصلی صفحه اول!! و تیترهم اینطور زده: «تحلیل یکی از برجسته ترین نظریه پردازان آمریکائی، فوکویاما: در ایران جدائی دین از سیاست ممکن نیست». البته خودتان مقاله فوکویاما را که بخوانید و مقایسه کنید با برداشت کیهان از ان (که میتوانید اینجا کلیک کنید تا کاملش را بخوانید) خوب متوجه طنز این جریان میشوید، و فکر نمیکنم نیازی به توضیح‌ واضحات توسط من باشد. فقط پیشنهاد میکنم همینطور که مقاله را میخوانید، بخصوص هر وقت فوکویاما از «ولایت فقیه» گفتگو میکند، این توصیف سخاوتمندانهٔ کیهان را فراموش نکنید که او را «برجسته ترین نظریه پرداز امریکائی» لقب داده است...

بگذریم از این مقدمه طولانی و برویم سراغ خود مقاله. لطفا توجه کنید که استفاده از این ترجمه با ذکر نام مترجم (صادق رحیمی) و در صورت امکان ذکر این وبلاگ (Cultural Logic) بلامانع است. لطفا در صورت مشاهده اشتباه یا قصوری در ترجمه اطلاع دهید تا تصحیح گردد.





ایران، اسلام، و حکومت قانون
فرانسیس فوکویاما

وقتی رئیس دانشگاه کلمبیا، لی بولینجر، در سپتامبر ۲۰۰۷ در دانشگاه کلمبیا رئیس جمهور ایران را معرفی کرد، او را یک «جبار حقیر» خواند.

احمدی نژاد صفات بد زیادی دارد، از قبیل منکر هولوکاست بودن و دفاع از یک ایران هسته ای. اما همانطور که حوادث اخیر نشان داده اند، حقیر یا معظم، ایران را نمیتوان دقیقا یک دیکتاتوری خواند، و مقامی که در اشغال احمدی نژاد است حرف آخر در مسائل ایران را به او نمیدهد، بلکه آن قدرت در عمل به آیت الله علی خامنه ای، رئیس شورای نگهبان و پیشوای بزرگ ایران تعلق دارد.

یک حکومت استبدادی واقعی اولا هیچوقت اجازه نخواهد داد انتخاباتی در کار باشد -کره شمالی اجازه نمیدهد- و ثانیا هیچوقت اجازه نخواهد داد که تظاهرات در مخالفت با نتایج انتخابات از کنترل خارج شوند. اما ایران یک دموکراسی لیبرال هم نیست. پس با چه جانوری روبرو هستیم؟ و در کدام جهتی میخواهیم که این رژیم تکامل بیابد ؟

دانشمندان علوم سیاسی «جمهوری اسلامی ایران» را به عنوان یک نوع جدید از رژیمهای «استبدادی انتخاباتی» طبقه بندی میکنند. انها این رژیم را در همان سبدی قرار میدهند که ونزویلای هوگو چاوز را یا روسیهٔ ولادیمیر پوتین را گذاشته اند. از این دیدگاه، ایران اساسا یک رژیم استبدادی است که توسط یک حلقهٔ کوچک از روحانیون و نظامیان اداره میشود که از انتخابات برای مشروعیت بخشیدن به خود استفاده میکنند.

دیگران ایران را به چشم یک حکومت دینی قرون وسطائی مینگرند. قانون اساسی سال ۱۹۷۹ آن کشور، مشروعیت را نه از مردم، بلکه از خدا میشناسد، و اسلام و قرآن را منابع اصلی «قانون» قرار میدهد.

قانون اساسی ایران ملغمه ای غریب است از عناصر حکومت استبدادی، حکومت دینی، و مردم سالاری. اصول اول و دوم آن مشروعیت حاکمیت را منسوب به ارادهٔ خدا میشناسند، اما اصل ششم انتخابات عمومی را برای ریاست جمهوری و پارلمان لازم میداند. اصول ۱۹ تا ۴۲ منشوری از حقوق هستند که حقوقی همچون آزادی بیان، آزادی تجمعات عمومی و راهپیمائی ها، برابری زنان، حفظ حقوق اقلیتهای قومی، حق تملک خصوصی، و نیز حقوق اجتماعی از قبیل حق خدمات اجتماعی و بهداشتی را تضمین میکنند.

بخشی از قانون اساسی که واقعا مسئله دار است فصل هشتم (اصول ۱۰۷ تا ۱۱۲) است، که به شورای نگهبان و «رهبر» میپردازد. تمام روندهای دموکراتیک و حقوقی که در بخشهای قبلی قانون اساسی آمده اند، اکنون محدود و مشروط میگردند به قدرتهای خاصی که به رهبر و شورای مرکب از روحانیون عالیرتبه اختصاص داده شده.

این قدرتها، که در اصل ۱۱۰ تعریف شده است، شامل کنترل قوای مسلح، قدرت اعلام جنگ، و قدرت انتصاب عالیترین مقامهای قوه قضائیه، صدا و سیما، ارتش و سپاه پاسداران است. یک اصل دیگر شرایطی را تعریف میکند که تحت آن «رهبر معظم» میتواند توسط شورای نگهبان [صحیح: مجلس خبرگان] کنار گذاشته شود، اگر چه آن پروسه را نیز نمیتوان به هیچوجه دموکراتیک یا شفاف خواند.

برای پیدا کردن نمونه های تاریخی این قانون اساسی نیازی به بازگشت به قرون وسطا نیست. یکی از واضح ترین مشابهات آن قانون اساسی است که در سالهای ۱۸۷۰ پس از اتحاد کشور آلمان نوشته شد. آلمان پیش از جنگ جهانی اول یک پارلمان (Reichstag) منتخب داشت، اما گرفتن تصمیمات عمده کشور، بخصوص در زمینه های سیاست خارجی و نظامی، در دست پیشوای اعظم، یا قیصر بود، که از طریق انتخابات به قدرت نرسیده بود. آن قانون اساسی موجب مسائلی جدی برای آلمان شد. قسمت غیر منتخب بدنه رهبری کشور کنترل نیروهای مسلح‌ را در دست داشت، اما نهایتا این نیروهای نظامی بودند که کنترل رهبری را به دست گرفتند. به نظر میرسد در ایران نیز همین داستان در حال تکرار باشد.

این موضوع که مشروعیت حکومت در قانون اساسی ایران به خدا و مذهب رجوع داده شده است در مقابل بخش هشتم [بخش مربوط به ولایت فقیه و شورای نگهبان] بسیار کم مسئله تر مینماید. آن مشروعیت میتواند تحت شرایط مناسب تبدیل به زیربنائی بشود برای تکامل نهائی ایران به یک کشور متعادل و قانونمند.

حکومت قانون در تمام جوامعی که قانونمند شده اند، روزی از مذهب شروع شد، و این شامل غرب هم میشود. اقتصاد دان بزرگ، فریدریش هایک، به این موضوع اشاره کرد که قانون باید قبل از قانونگذاری باشد. به عبارت دیگر، قانون بایستی منعکس کنندهٔ یک توافق گستردهٔ اجتماعی در مورد مفهوم و قواعد اجرای عدالت باشد. در اروپا این کلیسا بود که در آغاز قانون را تعریف کرد و خود به عنوان نگهبان آن عمل کرد، و پادشاهان اروپائی حاکمیت قانون را قبول داشتند، چون توسط قدرتی برتر و مشروع تر از خود آنان نوشته شده بود.

وضعیت مشابهی در خاور میانه پیش از مدرنیته نیز اتفاق افتاد، و یک نوع جدائی عملی بین مذهب و حکومت به وقوع پیوست. علما دانشمندان قانونی و نگاهبانان قانون شریعت شدند، و پادشاهان قدرت سیاسی را در دست گرفتند.
پادشاهان قبول کردند که مرجع نهائی مشروعیت در حقیقت نه آنان، بلکه خداوند بود، و قبول کردند که سلطنت خود را در چارچوب قوانین اسلامی اداره کنند. دموکراسی در کار نبود، اما چیزی شبیه به حکومت قانون وجود داشت.

این مدل حکومت قانون سنتی و مبتنی بر دین در گذار خاور میانه به مدرنیته از بین رفت، و بخصوص در کشورهای عربی، یک مقام اجرائی با قدرتی نامحدود جایگزین آن گردید: رئیس جمهور ها یا دیکتاتورهائی با نام های دیگر، که هیچ محدودیت قانونی یا قضائی را بر حدود قدرت خود نمیپذیرفتند.

«نوا فلدمن»، تحقیقگر و حقوقدان، معتقد است که علاقه گسترده به بازگشت به قوانین شریعت در بسیاری از کشورهای مسلمان لزوما نشانگر علاقه آنان به تحمیل قوانین خشک و خشن طالبانی بر جامعه خود و سرکوب کردن زنانشان نیست، بلکه این تقاضا بیشتر منعکس کنندهٔ یک نوستالژی برای روزهای گم شده ای در تاریخ کشورهای مسلمان است که در آن حاکمان مستبدانی پر قدرت نبودند، بلکه قدرتشان محدود به حیطهٔ قواعد عدالت اسلامی بود، روزهائی که «حکومت قانون» اسلامی برقرار بود.

خوب، پس در میان این تظاهرات عظیمی که در ایران در حال وقوع است، ما چه نوع آینده ای را میتوانیم برای ایران آرزو کنیم ؟ البته ترجیح‌ خود من این است که ایران روزی یک قانون اساسی تازه و مدل غربی برای خود برگزیند که آزادیهای دینی را ضمانت کند، یک دولت سکولار داشته باشد، و مرجع مشروعیت را نه از خدا، بلکه در مردم بداند.

اما شواهد شفاهی بسیاری (و فعلا چیز موثق تری هم نداریم) حکایت از این دارد که تظاهر کنندگان الزاما همان خواسته های مرا ندارند. بسیاری از آنان، از جمله کاندیدای مخالف دولت، میر حسین موسوی، میگویند آنها میخواهند ایران یک جمهوری اسلامی باقی بماند. آنها به تعویض رژیم عمیقی که در کشور همسایه شان، عراق، صورت گرفت نگاه میکنند و میگویند چنان چیزی نمیخواهند. آنچه که آنان به نظر میرسد به دنبالش باشند اینست که جنبه های دموکراتیک قانون اساسی بیشتر مورد عمل قرار گیرند، و مقامات قوه مجریه، از جمله شورای نگهبان، و سازمانهای نظامی و فرانظامی، از دخالت در انتخابات دست بردارند و به قانون تن در دهند.

ایران ممکن است در چارچوب کلی قانون اساسی ۱۹۷۹ به سوی یک دموکراسی قانون سالار تکامل بیابد. چنان تکاملی مستلزم این خواهد بود که اصل ۱۱۰ که کنترل نیروهای مسلح و صدا و سیما را به ولایت فقیه میبخشد ملغی شود، و وظائف شورای نگهبان به چیزی مثل یک دادگاه عالی سپرده شود که قادر باشد بر مطابقت قوانین با احکام شریعت نظارت کند. و در نهایت شورای نگهبان هم میتواند تحت نوعی سیستم کنترل دموکراتیک قرار بگیرد، چیزی شبیه به دادگاه عالی ایالات متحده، حتی اگر اعضایش هنوز به داشتن تحصیلات دینی ملزم باشند.

حذف کامل مذهب از قانون اساسی ایران کار مشکلی است. «قانون» قدرت و امکان حکومت خود را نه از کیفیات رسمی و صوری خودش، بلکه از هماهنگ بودنش با هنجارهای مقبول در یک جامعه کسب میکند. اگر دولتمردان آیندهٔ ایران بخواهند همانطور که روزی سنت حکمرانان مسلمان بود به حکومت قانون احترام قائل شوند، آن قانون بایستی از قلب و روح جامعه مردم ایران نشات گرفته باشد. شاید روزی برسد که آن قانون قانونی سکولار باشد، اما آن روز هنوز از راه نرسیده است.

متاسفانه، ایرانیان ممکن است هیچوقت این امکان را نیابند که خود تصمیمی در این مورد برای خویش بگیرند. حلقهٔ بسته روحانی-نظامی که در حال حاضر قدرت را در دست گرفته به احتمال زیاد ایران را به درگیری با دیگر کشورهای منطقه خواهد کشاند تا به راحتی قدرت و مشروعیت خود را تثبیت گرداند. بیائید امیدوار باشیم که مردم ایران موفق شوند تا قبل از رسیدن به چنین نقطه ای کشورشان را در جهت تکامل سیستم سیاسی آن به یک دموکراسی قانون سالار پیش ببرند.


از خشونت زمخت پاسداران تا مینیاتور ظریف ایرانی

این نقاشی را ببینید به نام «چوگان»، که توسط خانم پانته آ واعظ نیا کشیده شده است (از سایت پرشین کارتون). آدم را بی اختیار به این اندیشه فرومیبرد که چگونه فرهنگ با عظمت و حیرت انگیز ایرانی اینهمه زجر و خونی که از مغول و عرب و تاتار و غیره بر او تحمیل شده است را همچون زغالی در دل کوه صلابتش گرفته و آرام آرام تبدیل کرده به الماس زیبا؛ و چطور اینهمه خشونت زمخت را استحاله کرده به انواع و اقسام زیبائی، از مینیاتور و قالی و معماری تا موسیقی و شعر و منبت کاری...



برای دیدن نسخه بزرگتر روی تصویر کلیک کنید.
همانطور که گفتم، این را از سایت Persian Cartoon گرفته ام، که دیدنش را توصیه میکنم چون پر است از کارهای بسیار خوب از بچه های ایران.



۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

رهبر معظم: اگر هم تجاوزی شده مسئولش کروبی و موسوی هستند


به گزارش یک فرد نزدیک به بیت رهبری، رهبر معظم جمهوری اسلامی در جمع تعدادی از مسئولان گفت، «خوب، اولا ما این را همه میدانیم که در مملکت اسلام چیزی به اسم تجاوز به زندانی وجود ندارد، از خود مردم هم اگر بپرسید میگویند به شما که اینها اینطور نیست. اما برفرض اگر تجاوزی هم صورت گرفته است به هر حال مسئول آن خود کروبی و موسوی هستند که بچه های جوان را به خیابانها کشاندند، وگرنه هرکس کمی با فرهنگ مردم ما آشنا باشد میداند که بچه جوانی که هنوز پشت لبش سبز نشده اصلا جایش در خیابان و زیر دست بازجو نیست.»



توجه: این متن واقعی نیست، طنز است و در رابطه با استدلالی نوشته شده که چندی قبل توسط رهبر و برخی دیگر از مسئولان جمهوری اسلامی در مورد قتل و کتک خوردن مردم توسط ماموران دولت جمهوری اسلامی ارائه شده بود و مسئول قتل و کتک زدنها را موسوی و کروبی اعلام کرده بود.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

جمکران از طریق بمبئی: زخمهای جدید قبیله اصولگرایان بر تن بز قربانی ...


در یکی از تازه ترین نشانه های آنچه به نظر میرسد تعمیق شکافی بزرگ بین گروه احمدی نژاد و بدنه بزرگتر اصولگرایان، و جدی تر شدن امکان قربانی گشتن احمدی نژاد برای خروج نظام از بن بست اخیر باشد، سایت خبری اصولگرای «جهان نیوز» دست به «افشاگری» در مورد باورهای خرافی گسترده در گروه احمدی نژاد زده است.

جهان نیوز مینویسد، «در حالی که از گوشه وکنار خبرهایی درباره باب شدن پیش بینی و غیب گویی سیاسی در میان برخی مدیران حکایت دارد خبرنگار جهان به ارتباط یک مقام ارشد کشور که سفرهای متعددی به هند داشته است با یک مرتاض هندی که ادعا می شود عمری 400 ساله دارد پی برده است».

اگرچه جهان نیوز از اعلام مستقیم نام این «مقام ارشد» خودداری میکند، اما با توجه به سفرهای مکرر مشایی به هند بخصوص در رابطه با مسئولیت مهمی که احمدی نژاد اخیرا تحت عنوان «رياست کميته عالی در مورد طرح خط لوله گاز ايران-پاکستان-هند» به وی داده بود، جای شکی نیست که «مقام ارشد» مورد اشاره جهان نیوز کسی نمیتواند باشد به جز اسفندیار رحیم مشایی. شاید در خاطر داشته باشید که همین مشایی بود که سال گذشته با شرکت در جلسه پارسیان (زرتشتیان) هندی در بمبئی نیز خوراک خبری خاصی برای مطبوعات مذهبی تهیه کرد. از سوی دیگر سایت «خبرنامه دانشجویان ایران» نیز در همین رابطه مقاله ای منتشر کرده است با عنوان «سفرهای متعدد مشایی به هند».

«جهان نیوز» سپس در دنباله خبر خود مینویسد:

به گزارش جهان این مقام ارشد کشور در چند سال اخیر سفرهای متعددی به هند داشته است که فاصله زمانی برخی از این سفرها کمتر از 50 روز بوده است.

وی در این سفر به دیدار مرتاضی می رود که ادعا می شود بیش از 400 سال سن دارد و از جایگاه بسیار بالایی در میان طرفداران خود برخوردار است و نکته جالب این است که این مرتاض از میان مراجعه کنندگان خارجی خود تنها به این مقام ارشد ایرانی اجازه دیدارهای منظم با خود را داده است.

در این دیدارها فرد مذکور در جریان پیش بینی و آینده نگریهای مرتاض در خصوص تحولات جهان و بعضاً ایران قرار می گیرد و تاکنون بسیاری ازاین ایده ها و پیش بینی ها به داخل کشور هم منتقل شده و تلاش های مختلفی هم صورت گرفته است تا به نوعی از این افکار و نقطه نظرات در برنامه ها و سیاست گزاریها استفاده شود که با برخی مخالفت و مقاومتهای گسترده مواجه شد.

.

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

مقابلهٔ احمدی نژاد و رهبر بر سر مشایی، شکاف درونی یا جنگ زرگری؟


شکی نیست که وقایعی که در چند روزه گذشته حول انتصاب مشایی توسط رئیس جمهور منتصب اتفاق افتاده اند در تاریخ کوتاه جمهوری اسلامی بی نظیر هستند. از بیسابقگی این حکایت همین بس که در حالیکه هنوز حدود یک ماه بیشتر از کودتای انتخاباتی احمدی نژاد و پشتیبانی راسخ و غریب آیت الله خامنه ای از او نمیگذرد، وی خود را دارای آنچنان پشتوانه ای محسوب داشته که در مقابل «امر مکتوب» ولایت فقیه صریحا مقاومت کرده است.

اما یکی از سئوالهای اصلی که در این وضعیت به ذهن متبادر میشود معنی و تاثیر این جریان خاص بر روند مقاومت سبز ملی در مقابل کودتای انتخاباتی است. به عبارت دیگر، این سئوال که آیا این جریان منجر به وضعیتی گردیده است که در نهایت میتواند به نفع جنبش مردمی باشد و در نتیجه بایستی ما در آن درگیر شویم، و یا اینکه این بخشی از یک بازی روانی پیچیده از سوی کودتاگران و پشتیبانانشان است برای به انحراف کشاندن اذهان عمومی داخلی و نیز خارجی در مورد شکل و مسائل جاری سیاسی در ایران. پاسخ من به این سئوال این است که اگرچه احتمال میرود که این یک انشقاق و رودرروئی واقعی بین دو جناحی باشد که در صحنه سیاسی ایران در حال بیرون آمدن از سایه هستند، اما در هر صورت ما هیچ نیازی به درگیر شدن عملی یا ذهنی در این جریان نداریم، و در حال حاضر بایستی تمام انرژی خود را برروی هدفهای خود متمرکز کنیم.

برای بهتر فهمیدن ابعاد این حکایت، شاید بدنباشد نگاهی به روند کلی آن بکنیم. همه چیز از روز بیست و پنجم تیر ماه شروع شد، یعنی روزی که احمدی نژاد بر خلاف عرف سابق، قبل از «تحلیف» به عنوان رئیس جمهور دهم، تصمیم به انتصاب چند تن از مدیران دولت آیندهٔ خود گرفت، و این تصمیمها را در مطبوعات جمعی نیز اعلام نمود. یکی از این مدیران آقای مجتبی هاشمی ثمره بود، که اینجا هم متن کوتاهی در مورد آن نوشتم. اما یکی دیگر از این مدیران آقای اسفندیار رحیم مشایی بود، که به سمت معاون اول رئیس جمهور گماشته شده بود. این انتصاب خاص سر و صدا و مخالفتهای زیادی را در میان «اصول طلبان» برانگیخت، تا جائی که مقام ولایت فقیه دخالت کرد و با نامه ای دستور عزل مشایی را به احمدی نژاد ابلاغ نمود. اما اجازه بدهید نگاه نزدیکتری به جزئیات این ماجرا بیاندازیم --و پیش از آن هم پیشنهاد میکنم اگر مشایی را خوب نمیشناسید این مقاله را در مورد این کاراکتر غیر معمولی بخوانید.

همانطور که در متن نامه رهبر مشخص است (اینجا ببینید)، تاریخ مکتوب شدن دستور عزل مشایی توسط او بیست و هفتم تیرماه است. این در حالی است که «شایعه» وجود چنین نامه ای نیز از همان روز بر سر زبانها و سایتهای مختلف افتاده بود. با اینهمه، تا چندین روز بعد از دریافت نامه فوق احمدی نژاد به مقاومت مستقیم و صریح در مقابل «حکم حکومتی» ولایت فقیه ادامه داد، تا جائی که حتی سه روز پس از کتابت این نامه، یعنی در تاریخ سیم تیرماه، در مصاحبه ای «در پاسخ به سوالي درباره شايعات مربوط به استعفاي آقاي مشايي از سمت معاون اولي رييس جمهور تاکيد کرد: آقاي مشايي از مديران مومن دلسوز ، ولايي ، پاک و خلاق ايران هستند، به چه دليل بايد استعفا بدهند؟» [متن مصاحبه در خبرگزاری جمهوری اسلامی].

با وجود آغاز به دخالت مستقیم و سنگین از سوی انواع و اقسام ذوب شدگان و زائده های رهبری در مطبوعات [مثلا این نامه شریعتمداری در کیهان را ببینید یا این مصاحبه با پرویز سروری، نماینده اصولگرای مجلس را] اما، این ماجرا ادامه یافت تا جائی که شش روز بعد از ارسال نامه هنوز مقاومت احمدی نژاد در مقابل حکم حکومتی برجا بود، و دفتر آیت الله خامنه ای نهایتا مجبور شد تا دست به دامان انتشار عمومی نامهٔ «رهبر» از طریق صدا و سیما و دیگر رسانه های عمومی بشود [در همین زمینه این خبر جالب را ببینید از فارس نیوز، که محمد علی رامین (مشاور نزدیک احمدی نژاد و طراح اصلی برخوردهای ضد یهودی وی) میگوید «اصولگرایان از تاخیر و غفلت احمدی نژاد در اجرای امر رهبری غافلگیر شده اند»، یا این مقاله از وبلاگ علی اکبر جوانفکر (مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد) که از «فاش شدن» متن نامهٔ ولایت فقیه در رسانه های عمومی انتقاد میکند (بخصوص خواندن کامنت های زیر متن جوانفکر را توصیه میکنم)، و این خبر از «میزان نیوز» که ادعا میکند دلیل اینکه نامه به مطبوعات آمد مقاومت مستقیم احمدی نژاد در برابر حکم خامنه ای بود، و نیز این گزارش «عصر ایران» از سخنان سرلشکر فیروز آبادی، رئیس کل نیروهای مسلح، که احمدی نژاد را شماتت کرده است: «مردم ما انتظار ندارند جوهر ابلاغ رهبری خشک شود و به آن عمل نشده باشد»].

نکتهٔ غیر قابل انتظاری که از جوانب فراوان این حکایت روشن میگردد اینست که در واقع انتشار عمومی نامهٔ ولایت فقیه تنها طریق موجود برای مجبور کردن احمدی نژاد به قبول حکم ولایت فقیه و گذشتن از مشایی بوده است! به عبارت دیگر، قدرت عملی کنترل آیت الله خامنه ای بر احمدی نژاد تا‌ حدی نامطمئن به نظر رسیده است که «نظام» مجبور به کمک طلبیدن از «افکار عمومی» شده است. این نکتهٔ ظاهرا کوچک در واقع بسیار مهم و مستحق تعمیق فراوان است، که درصورت لزوم یا تکرار در آینده به آن خواهم پرداخت. به تعبیر سایت اصولگرای «الف» از این پروسهٔ چند روزه توجه کنید:
آقای احمدی‌نژاد روز شنبه، بیست و هفتم تیرماه، نامه رهبری را دریافت کرد. همان‌روز و روز یکشنبه اقدامی در جهت برکناری مشایی انجام نداد. روز دوشنبه برای لغو حکم تلاش کرد اما موفق نشد و در عوض روز سه‌شنبه طی مصاحبه‌ای تلویزیونی که صداوسیما از پخش آن خودداری کرد و روز چهارشنبه در مراسم تودیع مشایی به شدت از وی تقدیر کرد و روزهای پنج‌شنبه و جمعه را نیز به سکوت گذراند. جمعه شب متن حکم رهبری برای اطلاع عموم منتشر شد و متعاقب آن رسانه‌ها متن استعفای مشایی را منتشر کردند و به دنبال آن احمدی‌نژاد با این استعفا موافقت کرد و طی نامه ای اجرای حکم ولی فقیه را اعلام کرد.
اگرچه احمدی نژاد در نهایت مجبور به اطاعت از امر رهبری شد و این را در نامه ای به تاریخ سوم مردادماه اعلام داشت [این کلیپ خبری از بی بی سی را هم ببینید]، اما حتی این عکس العمل وی نیز دو موضوع قابل ملاحظه را درخود داشت: ۱) محتوا و لحن غیر معمول پاسخی که او به رهبر نوشت، و ۲) مقام مهم دیگری که بیدرنگ به مشایی بخشید.

متن نامهٔ احمدی نژاد به خامنه ای که در خبرگزاری مهر آمده به شرح زیر است:
بسمه تعالی
محضر حضرت آیت الله خامنه ای دام ظله العالی
رهبر معظم انقلاب اسلامی
سلام علیکم
ضمن ارسال رونوشت نامه کناره گیری مورخه 88.5.2 جناب آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی از معاونت اولی به استحضار می رساند که مرقومه مورخه 88.4.27 حضرتعالی به استناد اصل 57 قانون اساسی اجرا شد . ایام عزت مستدام. محمود احمدی نژاد

آنچه در نامه احمدی نژاد پیش از همه به چشم میخورد کوتاهی غیر معمول نامه است، که در کنار عدم استفاده از القاب، احترامات و تعارفاتی که اغلب مرسوم این نوع مکتوبات در جمهوری اسلامی است، رویهمرفته به نامه طبیعتی سرد و غیر دوستانه، و حتی تند و عصبانی میدهد [مقایسه کنید مثلا با این مکاتبه بین همان رهبر و رئیس جمهور پیشین، خاتمی، که اختلافاتشان به وضوح بیش از اختلافات این دو نفر بوده است].

از سوی دیگر محتوای نامه نیز بر غیر معمول بودن آن میافزاید. مثلا، گوئی برای پافشاری بر این نکته که وی امر رهبری را (که صریحا حکم به «ملغی و کان لم یکن» کردن انتصاب مشایی داده بود) مستقیما اطاعت نکرده است، به جای اینکه از حذف یا برکنار کردن مشایی طبق حکم رهبری و توسط خود بگوید، وی از «کناره گیری» مشایی سخن گفته است، و برای تاکید دوباره بر این امر، حتی مینویسد که نامهٔ کناره گیری خود مشایی هم به پیوست ضمیمه است! و نیز در همان راستا، به جای اذعان صریح به اینکه حکم آیت الله خامنه ای را به عنوان ولی فقیه و بی چون و چرا اجرا کرده است، از «استناد به قانون اساسی» به عنوان دلیل خود برای عمل کردن به حکم آیت الله خامنه ای صحبت میکند.

از سوی دیگر به نظر میرسد احمدی نژاد حتی تا نقطه پایان نامه نیز به نحو غیر مستقیم و تلویحی خشم و حتی تهدید خود را ابراز کرده باشد، کما اینکه نامه را با عبارتی به پایان میرساند که میتوان آنرا در عرف نامه نگاری به ولایت فقیه کاملا ناموزون و نامعمول دانست، یعنی «ایام عزت مستدام». توجه کنید که ایام عزت مستدام یعنی «امیدوارم روزهای عزیز بودن شما دوام پیدا کنند»، آرزوئی که بیان آن خود به نحوی غیر مستقیم سخن از امکان به پایان رسیدن و عدم دوام عزت رهبر معظم میدهد، و آنرا به هیچ وجه عبارتی مناسب برای پایان دادن نامهٔ یک فرد «ولایتمدار» به ولی امر مسلمین محسوب نمیتوان داشت.

اما از جزئیات نامه که بگذریم، درست در همان روزی که این نامه به آیت الله خامنه ای نوشته شد، احمدی نژاد نامه دومی نیز به خود مشایی فرستاد، که باز چه در لحن، چه در محتوا و چه در عملکرد، چهره ای بسیار «گستاخ» از وی در مقابل ولی فقیه را به نمایش گذاشت. طی این نامه محبت آمیز (که مقایسه ساده آن با نامه ای که همان روز به رهبر نوشته بود را توصیه میکنم)، احمدی نژاد مشایی را به عنوان مشاور و رئیس دفتر رئیس جمهور برگزید. متن کامل نامه، که در هنگام نوشتن این سطور به عنوان خبر اصلی در صفحه اول سایت ریاست جمهوری نیز مندرج شده است، به این شرح است:
برادر گرامي جناب آقاي مهندس اسفنديار رحيم مشايي
سلام عليكم
انقلاب اسلامي استمرار راه رسول گرامي اسلام(ص) و فرزندان برومندش، ائمه طاهرين(ع) و خط سرخ ولايت است. انقلابي بودن، يعني داشتن آمادگي ايثار جان و مال و در اوج آن آبرو براي آرمانهاي بلند الهي و انساني، و همين رمز ماندگاري اين راه پرعزت و افتخار است. دوران جديد دوران شكوفايي عدالت و عشق و ايثار، و سربلندي هر چه بيشتر عاشقان ايثارگر است.
در آستانه ميلاد اسوه ايثار و شهادت حضرت امام حسين(ع) و ياران باوفايش و ضمن تقدير فراوان از همه خدمات ارزشمند گذشته، جنابعالي را كه انساني مؤمن و فداكار و مورد اطمينان كامل هستيد به سمت «مشاور و رئيس دفتر رييس‌جمهوري» انتخاب مي‌نمايم.
اميدوارم با همراهي همه همكاران و با توكل بر خدا و توسل به حضرت مولا صاحب الامر(عج) همچون گذشته در تلاش براي خدمتگزاري به ملت بزرگ و نظام ولايي جمهوري اسلامي موفق و سربلند باشيد.
محمود احمدي نژاد

همانطور که میبینید، جزئیات این حکایت بسیارند، و من ترجیح‌ میدهم این متن را بیش از این طولانی نکنم. اما به هر حال از همین که نقل شد هم میتوان به این نتیجه غیر منتظره رسید که دعوای احمدی نژاد و رهبر جمهوری اسلامی عملا از حیطهٔ «جنگ زرگری» خارج شده و تبدیل شده است به نشانی واقعی از یک شکاف عمیق که در حال شکل گرفتن است. برای امثال من که دسترسی به درون ماشین جمهوری اسلامی ندارند هنوز مشکل است تشخیص ابعاد و طبیعت این شکاف، اما آنچه واضح است آنست که این شکاف تازه خودش را نشان داده است، و اگر همانطور که به نظر میرسد این یک شکاف واقعی باشد، بدون شک باید در انتظار تاثیرات زلزله وار آن در آینده ای نه چندان دور بود.

اما تا به سئوال اول متن برگردیم، برای مائی که دغدغه اصلی مان رسوا کردن و پائین کشیدن دولت کودتا و بازگرفتن رای هایمان از چنگال دروغ و وحشت آنهاست، این شکافها حتی اگر در دراز مدت مفید هم باشند، در حال حاضر نباید مکانی بیش از تئاتری دور دست در افق دیدمان احراز کنند. چه این انشقاقها راست باشند یا دروغ، حرف و خواسته فعلی ما ربطی به آنها ندارد. خواه احمدی نژاد حقیقتا «ولایت مدار» باشد، «اسرائیل مدار» باشد یا «مصباح مدار»، خواسته مشترک ما این است که وی صندلی ریاست جمهوری را به مردم بازگرداند. و در این میان اگر ولایت فقیه نیز به حفظ مشروعیت مقام و مکان خودش حقیقتا علاقه مند است، عاقلانه تر آن خواهد بود که راهی از این بن بست به بیرون باز کند، حتی اگر آن راه عبارت باشد از فدا کردن احمدی نژاد در پای خشم مردم.

.

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

میوه های زودرس کودتا (۲): امضای قرار داد خرید ۴۰۰ توپولف دیگر!



خبرگزاری فارس نیوز چند دقیقه پیش خبری منتشر کرد تحت عنوان «امضاي قرارداد خريد و ورود 400 هواپيما به كشور» که باید بی شک آن را در راستای همان «میوه های زودرس کودتا» بررسی کرد که قبلا عرض کردم. ضمنا فارس نیوز با غرور تمام هم اعلام کرده که دولت کودتا در قراردادی «محرمانه» این چهارصد هواپیمای توپولف را خریده است !

البته همراه این گزارش این خبر همزمان را هم باید ذکر کرد که همین الان در صفحه اول خود Farce News است، از این قرار که ساعتی پیش یک هواپیمای روسی دیگر هم در مشهد دچار سانحه شده است که هنوز آمار تلفاتش بیرون نیامده است اما بعید نیست موجب قتل تعداد زیاد دیگری از ملت شده باشد. و هنوز چند روزی بیشتر هم از سقوط مرگبار توپولوف در نزدیکی قزوین نگذشته که ۱۶۸ نفر را کشت...

وضعیت آنقدر زشت است و مهوع که دستم به نوشتن هیچ چیز نمیرود در باره اش. فقط آرزو میکنم این بیداری مردم مان یک بیداری واقعی باشد و دوباره در سیاهی چرت های تاریخی که سی سال گذشته در آن بوده ایم فرو نرویم.

از خود farce نیوز:
مديرعامل شركت هواپيمايي جمهوري اسلامي با بيان اينكه قرارداد خريد هواپيما در ايران« محرمانه» است و تا ز‌مان دريافت هواپيما حالت رسانه‌اي پيدا نمي‌كند، افزود: مبحث خريد هواپيماي توپولوف 204 به دليل اين كه در محافل سياسي و دولتي مطرح شد،‌ كمي حالت رسانه‌اي پيدا كرد. حسامي اظهار داشت: در حال حاضر شركت هما قرارداد خريد حدود 400 هواپيما را به امضاء رسانده است، اما تا هنگام دريافت و ورود اين هواپيما به ايران هيچ اطلاعي درباره نوع هواپيما و تاريخ تحويل ارائه نمي‌شود!!

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

مصباح یزدی و حکومت اسلامی


امتن زیر را در سایت «انصار نیوز» دیدم، که به نقل از روزنامه اعتماد ملی تاریخ سیم تیرماه نوشته شده، اگرچه من نتوانستم در اعتماد ملی سی تیر چنین متنی پیدا کنم. در هر حال دلیل اینکه اینجا کپی کرده ام هم اینست که متن بسیار جالب و مفیدی است و نیز شامل نقل قولهای مستقیمی از مصباح‌ یزدی که نه تنها جالب بلکه خیلی هم به درد بخور است برای مطالعه کردن و تدقیق.

خود متن به اندازه کافی طولانی هست، پس بگذارید من زیادتر از این طولش ندهم. لیدیز اند جنتلمن، آیت الله محمد تقی مصباح‌ یزدی . . .


اندیشه سياسي و مدل پیشنهادی آيت ‌الله مصباح ‌يزدي برای حکومت اسلامی

این متن برگرفته از سایت «انصار نیوز» است، که به نوبه خود آن را منصوب به فريد مدرسي و روزنامه اعتماد ملی ۳۰ تیر ۱۳۸۸ دانسته است


آيت‌اللـه محمدتقي مصباح‌يزدي فقط يك عالم ديني يا رئيس يك مركز‌آموزشي، با نام «موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني» نيست، او صاحب و مولد يك گفتمان و نظام سياسي است. اگرچه شايد در محافل، نهادها و مراكز سياسي و حوزوي حاميان اين گفتمان در اقليت باشند و مدافعان تشكيلاتي آن اندك، اما زنده است و سير آن ميرا نيست. اهداف و برنامه‌هاي سازمان تحت نظر آيت‌اللـه كه شاخه‌اي است، فقط به حضور صاحبان اين تفكر در اين نهاد و آن نهاد خلاصه نمي‌شود، بلكه آيت‌اللـه و هوادارانش كلان‌نگر هستند و آراي آنان به عناصر جزئي خلاصه نمي‌شود؛ اگرچه براي مصاديق هم برنامه دارند.

نظام سياسي ايده‌آل آيت‌اللـه محمدتقي مصباح‌يزدي آنچنان با مدل فعلي جمهوري اسلامي ايران همسان نيست؛ البته اشتراكات زيادي هم دارد. آيت‌اللـه سعي مي‌كند بر بستر فعلي سخن گويد و بر اين بستر، بستر آتي را براساس نظرات خود طراحي كند.

جمهوري اسلامي ايران از ابتدا تاكنون براساس نظام ولايت فقيه اداره مي‌شود كه عالي‌ترين مقام حكومتي آن، ولي فقيه (رهبر) است و او از سوي «مجلس خبرگان رهبري» انتخاب مي‌شود. اگرچه از نظر عملي همين مدل پياده شده است و هر هشت سال نمايندگان اين مجلس از ميان كانديداهاي مورد تاييد شوراي نگهبان توسط مردم انتخاب مي‌شوند، اما در حوزه نظر، آراي متفاوتي درباره نظريه ولايت فقيه، نظام ولايت فقيه و مشروعيت آن و ولي فقيه و اختيارات آن ارائه شده است.

آيت‌اللـه محمدتقي مصباح‌يزدي در جايگاه تئوريسين گفتمان نيمه مسلط دهه سوم جمهوري اسلامي ايران، آرايي در اين باب دارد كه آوانگارد است. شايد بتوان به صراحت گفت كه آيت‌اللـه در جايگاه عضو مجلس خبرگان رهبري، صاحب يك گرايش آوانگارد درباره توسعه اختيارات ولي فقيه و قدرت مطلقه او است و نظامي آلترناتيو هم براي نظام كنوني جمهوري اسلامي ايران طراحي كرده است.

در اين ميان ابتدا بايد بستر نظام سياسي ايده‌آل آيت‌اللـه را شناخت و سپس به چارچوب عملي آن پرداخت و مدل را تشريح كرد؛ البته درباره مختصات همه‌جانبه ولي فقيه و مجلس خبرگان رهبري.

كليد نظام نظري و عملي سياسي آيت‌اللـه محمدتقي مصباح‌يزدي در اين كلام نهفته است: «ما در فعاليت‌هايمان فقط «نظام اسلامي» را مي‌خواهيم و بس. هرچيز ديگري كه مي‌خواهيم، يا مقدمه است براي تحقق «نظام اسلامي» يا لوازمش است و اصالت ندارد.»(1) نظام اسلامي مدنظرش «ولايت مطلقه فقيه» است.(2) او درباره حكومت رهبر اين نظام كه «ولي فقيه» است، مي‌گويد: «حكومت ولي فقيه در زمان غيبت امام معصوم(ع) با نصب عام از طرف امام معصوم انجام شده است كه خود وي منصوب خداست (3)... در هر زماني «فقيه اصلح» براي اداره جامعه اسلامي از سوي امام زمان(ع) منصوب شده است(4)» آيت‌اللـه تفاوتي ميان نصب امامان معصوم با نصب ولي فقيه مي‌گذارد: «معصومان (ع) به صورت معين نصب شده‌اند، ولي نصب فقها عام بوده و در هر زماني برخي آنها مأذون به حكومت هستند.»(5)

بر اين اساس او، با ابراز خرسندي از انتخاب غيرمستقيم رهبري، معتقد است: «فقهاي عضو خبرگان، كمتر تحت تاثير تبليغات و جوسازي‌ها واقع مي‌شوند و در نتيجه در جو آرام و مطلوبي ولي فقيه را كشف و به مردم معرفي مي‌كنند.»(6) چرا كه آيت‌اللـه بر اين باور است كه خبرگان رهبري، رهبري منصوب شده از سوي امام زمان را «كشف» مي‌كند و انتخابي وجود ندارد.

از اين‌رو، به «مشروعيت مردمي» نه‌تنها معتقد نيست، بلكه «مقبوليت» را نيز از آن مردم نمي‌داند؛ فقط معتقد است كه مردم به ولي فقيه «عينيت» مي‌بخشند: «مردم هيچ مشروعيتي به حكومت فقيه نمي‌دهند، راي و رضايت آنان باعث به وجود آمدن آن مي‌شود... با اين تحليل، انتخابات زمينه‌اي براي كشف رهبري مي‌شود، نه اينكه به او مشروعيت ببخشد(7)... مردم اصلا حق حاكميتي از خودشان ندارند تا به كسي اعطا كنند (8)... حاكم را بايد خدا تعيين كند و مشروعيت حكومت از طرف اوست. مردمي كه اختيار خود را ندارند، چگونه مي‌توانند اختيار خلق خدا را به دست كسي بدهند؟!(9)»

بدين‌سان، مهم‌ترين كار ويژه مجلس خبرگان رهبري از منظر آيت‌اللـه براي جلوگيري از اختلاف پس از انتخاب رهبري است؛ چرا كه پيش از اين خود به خود رهبر از سوي امام زمان نصب شده است: «تشكيل مجلس خبرگان مبتني بر نظريه انتصاب است... و خبرگان براي اينكه اختلافي پيش نيايد انتخاب مي‌شوند. (10)... [همچنين] ارزش مراجعه به آراي عمومي كمتر از راي خبرگان است... (11) و انتخاب غيرمستقيم بيشتر قابل اطمينان است.(12)»

مصباح‌يزدي معتقد است كه «در نظام سياسي اسلام حجيت كلام رهبر به راي مردم نيست و اعتبار و مشروعيت نظام و رهبر برگرفته و ناشي از راي خبرگان نمي‌باشد، زيرا خبرگان مقام ولايت را به رهبر اعطا نمي‌كنند. وظيفه خبرگان فقط تشخيص مصداق رهبري الهي است كه شرايط آن را ائمه اطهار بيان كرده‌اند. خبرگان موظفند كسي را كه امام معصوم براي ولايت و رهبري شايسته مي‌داند، به مردم معرفي ‌كنند... بنابراين اعتبار رهبري به سبب صلاحيت‌هاي او و نصب الهي است. بايد افزود: ديگر امور و مناصب با واسطه حجيت رهبر اعتبار پيدا مي‌كند.(13)»

آيت‌اللـه با توجه به اين نظر، «انتخاب» را داراي دو فايده مي‌انگارد و راي منفي مردم را باعث ابطال نظام اسلامي نمي‌داند: «انتخاب و مراجعه به آراي مردم از ديدگاه عقيدتي ما هيچگاه مشروعيت‌آور نيست، تا با منفي شدن آراي عمومي، مشروعيت نظام باطل گردد... انتخابات از نظر ما دو فايده دارد؛ يكي اينكه با برگزاري آن و توجه به آراي مردم، آنها خود را در ايجاد حكومت ديني سهيم خواهند دانست و در نتيجه بيشتر و بهتر در حمايت از نظامي كه به دست خودشان تحقق يافته، مي‌كوشند و آنگاه آرمان‌هاي مهم حكومت ديني تحقق مي‌يابد. فايده ديگر اين است كه امام راحل(ره)- بنيانگذار اين نظام الهي – با تاكيد بر اهميت نقش مردم و آراي آنان مخالفان نظام را خلع سلاح كردند، زيرا آنا با تبليغات مسموم خود قصد داشتند، نظام اسلامي را مستبد جلوه دهند، ولي هنگامي كه آراي مردم در اين نظام مورد احترام و اهتمام باشد، حربه مخالفان از كار خواهد افتاد.(14)»

با توجه به اينكه مصباح‌يزدي اينگونه به راي مردم و انتخابات مي‌نگرد، در باب نظام «جمهوري اسلامي ايران» كه اين نام مورد تاكيد بنيانگذار انقلاب بود، مي‌گويد: «نبايد گمان كرد كه «جمهوري» دقيقا شكل خاصي از حكومت است تا نظام فعلي ما- كه جمهوري است- همان شكل را تقليد كند(15)... ممكن است سوال كنيد؛ پس چرا امام فرمود: «جمهوري اسلامي» و نفرمود «اسلام» يا «حكومت اسلامي»؟ انتخاب واژه «جمهوري» براي نفي سلطنت بود... اين رژيم در ادبيات سياسي اسمش «جمهوري» است، اما نه جمهوري‌اي كه در غرب است، «جمهوري دموكراتيك»، جمهوري‌اي كه همه چيزش و اختيارش در دست مردم باشد و تابع آرا و هوس‌هاي ‌مردم باشد؛ نه. جمهوري‌اي كه محتوايش اسلام باشد. پس هدف برقراري اسلام در يك نظام حكومتي است كه امروز وقتي سلطنتي نبود، اسمش «جمهوري» است؛ نه اينكه در كنار اسلام ما يك هدف ديگري به نام جمهوري داشته باشيم اين تفكري است شرك‌آميز...(16)»

اختيارات ولي فقيه از منظر آيت‌اللـه

آيت‌اللـه محمدتقي مصباح‌يزدي در باب اختيارات ولي فقيه، معتقد به مطلقه بودن آن در چارچوب احكام اسلامي است و حتي «مصلحت» را نيز نمي‌پذيرد و مي‌گويد:‌ «حكومت ديني كه ما مي‌گوييم معنايش اين نيست كه كسي كه در راس حكومت قرار مي‌گيرد و به نام دين حكومت مي‌كند، هرچه دلش خواست راي بدهد.» (17) او براي رد «مصلحت‌ورزي» توسط حاكم اسلامي به قرآن استناد مي‌كند: «خدا به پيغمبرش مي‌فرمايد: تو براي مصلحت‌انديشي نزديك بود اندكي از پيشنهادهاي كفار را بپذيري.»(18)

اما در محدوده احكام اسلامي، دايره اختيارات ولي فقيه را وسيع مي‌بيند و معتقد است: «فقيه واجد شرايط [ولي فقيه] اختيار جان و مال مسلمان‌ها را دارد. (19)» آيت‌اللـه در اين راستا، با اشاره به «عملكرد امام خميني» و استناد به آن مي‌گويد: ‌«اختيارات ولي فقيه فراتر از آن چيزي است كه در قانون اساسي آمده است. (20)» او به صراحت اعلام مي‌كند: «آنچه امام(ره) در طول زندگي‌شان و امامت‌شان و رهبري‌شان عمل فرمودند، تقيد به قانون اساسي نبود.(21)» مصباح اعتبار قانون اساسي و تمامي قوانين را هم به تنفيذ و تاييد ولي فقيه مي‌داند: «به نظر ما تمام مقرراتي كه در كشور اسلامي اجرا مي‌شود، همه اعتبارش به امر ولايت فقيه و امضاي اوست. اگر بدانيم در جايي در يك مورد راضي نيست، هيچ اعتباري ندارد... اينكه امام قانون اساسي را تصويب كرد؛ اين يعني من دستور مي‌دهم اينگونه عمل كنيد و اعتبار پيدا مي‌كند، چون او امضا كرده است، اگر امضا نكرده بود، هيچ اثري نداشت. حتي اگر تمام مردم هم راي مي‌دادند هيچ اعتبار قانوني و شرعي نداشت، همانطور كه خودش فرمود.»(22)

او «راي دادن» مردم را هم در حوزه اختيارات ولي فقيه قلمداد مي‌كند كه براساس نظر او به مردم واگذار شده است: «ولي فقيه يعني جانشين امام معصوم، يعني كسي كه مي‌خواهد حق را تعيين كند. او گاهي مصلحت مي‌بيند، بگويد شما راي بدهيد... انتخابات رياست‌جمهوري اعتبارش به رضايت اوست [ولي فقيه]، مصلحت ديده كه در اين شرايط مردم راي بدهند(23)... [رئيس‌جمهور هم] اعتبارش به نصب رهبر است(24)»

روش مقابله با مخالفان حكومت اسلامي

بدين‌سان، آيت‌اللـه برخورد با مخالفان حكومت اسلامي را پس از تشكيل اين حكومت، اينگونه تجويز مي‌كند: «وقتي حكومت اسلامي صحيح تشكيل شد، مسوول آن حكومت بايد از اين حكومت تا آخرين لحظه دفاع كند. حكومت حقي است، بايد اين حكومت وجود داشته باشد. آن كساني كه مخالفت مي‌كنند؛ آنها آشوبگرند، ضدرژيم‌اند، هيچ رژيمي ضد خودش را تحمل نمي‌كند، حق ندارد تسليم زورگويان بشود. تا كي؟ تا آنجا كه قدرت دارد... پس وقتي حكومت حق تشكيل شد، مادامي كه يار و ياور دارد، رئيس حكومت بايد از نظام دفاع كند. پس از تشكيل حكومت اسلامي صحبت از رفراندوم، راي اكثريت و اين حرف‌ها براي تغيير حكومت اسلامي نيست. چون وقتي حكومت حق و الهي تشكيل شد بايد از آن دفاع كرد كار تا هر جا بكشد... پس بعد از اينكه حكومت اسلامي در اين قطعه از زمين خدا به نام كشور امام زمان(عج) تشكيل شد، هر كس مخالفت با حكومت اسلامي كند، محكوم است و بايد با او مبارزه كرد؛ كم باشند يا زياد.(25)» آيت‌الله مصباح يزدي تعداد مخالفان وموافقان را ملاك نمي‌داند و مي‌گويد: «براي حفظ حكومت كميت ملاك نيست. ملاك اين است كه تعدادي از افراد از امام(ع) يا ولايت فقيه مشروع حمايت كنند كه بتوانند حكومت را حفظ كنند. گاهي ممكن است با 90 درصد و گاهي با 80 درصد و گاهي با 50 يا 40 درصد. او مامور است كه حكومت اسلامي را حفظ كند...(26)»

نظام سياسي پيشنهادي آيت‌الله

اگرچه آيت‌الله محمدتقي مصباح‌يزدي، سعي مي‌كند براساس بستر فعلي جمهوري‌اسلامي ايران، نظراتي را ابراز كند كه حكومت فعلي به نظام اسلامي مدنظرش نزديك شود، اما از مدل ايده‌آل خود نيز غافل نمي‌شود و به طور كامل روش انتخاب مسوولان كشوري از يك كارمند جزء تا رهبري نظام را پيشنهاد مي‌كند. از آن رو كه «انتخاب غيرمستقيم» را بهترين روش براي انتصاب يا انتخاب مسوولان كشور مي‌داند، در اين نظام پيشنهادي اين روش از ابتدا تا انتها پيگيري مي‌شود. در مدل ايده‌آل او؛ «حكومت ديني، حكومتي است كه نه تنها همه قوانين و مقررات اجرايي آن برگرفته از احكام دين است، بلكه مجريان آن نيز مستقيما از طرف خدا منصوبند، يا به اذن خاص يا عام منصوب‌شده‌اند، چنين حكومتي «حكومت ديني» ايده‌آل و كمال مطلوب است...(27)»

او پيش از ارائه مدل پيشنهادي خود، به صراحت اعلام مي‌كند: «شايد يك شرايطي پيش بيايد كه ما بايد اصلا نظام پارلماني را عوض كنيم...(28)» سپس «تغيير قانون اساسي» را درتمامي اصول آن جز اصل چهارم، ممكن مي‌داند و اين اتفاق را بديهي تفسير مي‌كند: «در خود قانون اساسي هم پيش‌بيني شده كه مي‌شود تغييراتي داد، اصلاحاتي كرد، پس انتخاب عنوان جمهوري، انتخاب پارلماني، حكومت پارلماني، به شكل پارلمان غربي و... مسائلي بوده كه امام در آن زمان تشخيص داده‌اند... [البته] الان ما وظيفه‌مان اين است كه نظام جمهوري‌اسلامي را به همان ترتيبي كه در قانون اساسي آمده محترم بشماريم. چرا محترم بشماريم؟ براي ما احترامش از اين است كه ولي فقيه كه منصوب از طرف خداست و مشروعيتش از طرف خداست، او دستور مي‌دهد...(29)»

اما مدل آيت‌الله محمدتقي مصباح‌يزدي؛ در اين مدل(30) شهروندان دو دسته‌اند: دسته اول: اقشار و اصناف غيرروحاني و دسته دوم روحانيت.

دسته اول: غير روحانيون

براساس مدل آيت‌اللـه، در ميان افراد غيرروحاني مراحل زير براي شكل‌گيري چارچوب كلي نظام اسلامي پياده مي‌شود:

گام اول: ابتدا در هر ده، شهر و منطقه‌اي، از همه مردم خواسته شود كه از ميان خود افراد عادي را كه مي‌شناسند، معرفي كنند.

گام دوم: افراد منتخب، ساير افراد عادل گمنام را شناسايي كنند.

گام سوم: جمع افراد عادل اين منطقه براساس تخصص‌ها دسته‌بندي شوند و انجمن‌هاي تخصصي را تشكيل ‌دهند كه رده‌بندي اعضاي انجمن‌ها براساس نظر اعضا صورت مي‌گيرد و افراد براساس اين رده‌بندي سمت‌هاي اجرايي شهر را برعهده مي‌گيرند.

گام چهارم: رده يك‌ها به استان‌ها مي‌روند و مسووليت‌هاي استاني را برعهده مي‌گيرند و رده يك‌هاي استاني به مركز كشور مي‌روند.

گام پنجم: رده يك‌هاي در مركز، در نهادهاي كشوري مسووليت مي‌پذيرند و گروهي از آنان مشاور رهبري مي‌شوند كه مسووليت قانونگذاري در بخش تخصصي خود را برعهده مي‌گيرند كه اين قوانين با تنفيذ رهبري قابل اجراست.

دسته دوم: روحانيت

همين سلسله مراتب از ده، شهر و مناطق شروع مي‌شود و عدول روحانيون اين مناطق انجمني محلي روحانيت را تشكيل مي‌دهند و در نهايت از ميان آنان دانشمندترين به مركز استان‌ها معرفي مي‌شوند. همچنين مراكز استان خبره و دانشمندترين روحانيون را به مركز معرفي مي‌كنند كه مجلس خبرگان را تشكيل مي‌دهد. مجلس خبرگان از ميان خود با تقواترين، عالم‌ترين و كارآمدترين فرد را به عنوان رهبر كشف مي‌كند. اين مجلس به دو دسته تقسيم مي‌شود.

دسته اول كه در فقه صاحب تخصص و نظر هستند، شوراي افتاء را تشكيل مي‌دهند و بازوي مشورتي رهبر در اعلام فتواي او به حساب مي‌آيند.

دسته دوم كه در قانونگذاري و مسائل كشوري تخصص دارند، شوراي نگهبان را شكل مي‌دهند و بر قوانيني كه توسط شوراي قانونگذاري تصويب مي‌شود، نظارت مي‌كنند تا مخل مباني اسلام نباشد، اين شورا هم بازوي رهبري شمرده شده است.

پي‌نوشت‌ها:

1 – هفته‌نامه پرتو سخن (ارگان سياسي موسسه آموزش و پرورش امام‌خميني)، 17 اسفند 79

2 – مصباح‌يزدي، محمدتقي، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج 1، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، پاييز 77، صص 60 – 59

3 – همان، ص 16

4 – همان، ج 2، ص 51

5 – همان، ج 1، ص 18

6 – همان، ص 86

7 – همان، ص 25

8 – همان، ج 2، ص 50

9 – نادري، محمدمهدي، در پرتو ولايت، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1382، ص 254

10 – پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج 2، ص 56

11 – همان، ص 59

12 – همان، ج 1، ص 85

13 – همان، ص 88

14 – همان، صص 33 – 32

15 – همان، ص 30

16 – هفته‌نامه پرتو سخن، 17 اسفند 79

17 و 18 – ماهنامه معرفت ارگان تئوريك موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، مرداد 82، ش 68، صص 12 – 11

19 – هفته‌نامه پرتو سخن، 7 دي 84، ش 310

20 – پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج 1، ص 58

21 – صنعتي، رضا، گفتمان مصباح، مركز اسناد انقلاب‌اسلامي، تهران، تابستان 87، پاورقي ص 577

22 – هفته‌نامه پرتو سخن، 7 دي 84، ش 310

23 – همان

24 – پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج 2، ص 57

25 – هفته‌نامه پرتو سخن، 30 خرداد 80، ش 83

26 – روزنامه ايران، 10 آذر 79

27 – پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج 1، ص 45

28 و 29 – گفتمان مصباح، ص 663



کلینتون: بحران داخلی به حدی است که جمهوری اسلامی از گرفتن تصمیمهای دیپلماتیک عاجز است



طبق گزارشی که امروز توسط فرانس پرس منتشر شده است، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده گفته است امیدی به دریافت پاسخی از دولت کنونی ایران در زمینه «شاخه زیتون» امریکا برای ورود مستقیم دو کشور به مکالمه در مورد مسائل اتمی ندارد.

خانم کلینتون گفت وضعیت درونی ایران به خاطر درگیری ها و اختلافاتی که در پی انتخابات ریاست جمهوری پیش آمده است به حدی بحرانی است که «من فکر نمیکنم جمهوری اسلامی در حال حاضر به هیچ وجه ظرفیت پاسخ گوئی و گرفتن تصمیمهای دیپلماتیک را داشته باشد».

وی اضافه کرد که با این وجود ساعت اتمی بدون توجه به بحرانهای درونی ایران تیک تاک خود را ادامه میدهد.

متن کامل این خبر را میتوانید از طریق این لینک بخوانید.

سی سال تمام میخواستند با زور انقلاب به جهان صادر کنند و نتوانستند، ما در کمتر از یک ماه دنیا را سبز کردیم



احتیاجی به شرح‌ بیشتری ندارد این نکته. سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند. دنیا با ماست و هر روزی که میگذرد خبرهایش را میخوانیم که هنرمندان، نقاشان، طراحان، مجسمه سازان، عاشقان، دلسوخته ها و مهربانان دنیا، همه آنهائی که دلشان در هوای عشق و زیبائی و صلح‌ میتپد، با تمام وجودشان جذب جنبش سبز عاشقانه ما میشوند.

به قول مولانا،
در جهان هرچیز چیزی جذب کرد / گرم گرمی را کشید و سرد سرد
ناریان مر ناریان را جاذبند / نوریان مر نوریان را طالبند

اینها در سی سال تمام تنها عکس العملی که توانستند از جهانیان «جذب» کنند خشونت بود و تحریم و جنگ و رعب و تهدید، و ما در همین یک ماه و نیم هرچه مهر و محبت و عشق و سبزی و زیبائی است را به خود کشیده ایم. آیا همین یک نکته کافی نیست که نشان بدهد ما که ایم و اینان چه اند؟


۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

میوه های زودرس کودتا: امضای پیمان همکاری نزدیک بین «ايرنا» و «ايتارتاس» در حضور سفیر احمدی نژاد در روسیه!


«ایرنا» گزارش میکند که تفاهم نامه ای بین خبرگزاری جمهوری اسلامی و خبرگزاری روسیه امضا شده است .

بعضی از نکات کلیدی در این خبر از این قرارند:

  • این تفاهم نامه در محل خبرگزاري ايتارتاس امضا شد.

  • امضاي اين تفاهم نامه با حضور سيد محمود رضا سجادي سفير دولت کودتای ايران در روسيه صورت گرفت.

  • مديران عامل دو خبرگزاري «ابراز اميدواري كردند با امضاي اين تفاهم نامه همكاري‌هاي دو كشور بيش از پيش گسترش يافته و زمينه را براي افزايش همكاري‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي ميان ايران و روسيه فراهم آورد.»

  • طبق این عهد نامه، «ايرنا موافقت مي‌كند كه سرويس خبري ملي خود به زبانهاي انگليسي و روسي را در اختيار دفتر ايتارتاس در تهران و دفتر مركزي مسكو قرار دهد.» طبق یک ماده ديگر اين عهد نامه، «ايرنا و ايتارتاس به منظور دستيابي به خدمات يكديگر از طريق شبكه اينترنتي رمز عبور و كاربر مبادله خواهند كرد.»

  • محمد جعفر بهداد «سلام وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي را به همتاي روس وي ابلاغ و با اشاره به توصيه‌هاي رييس جمهوري اسلامي ايران در اين زمينه گفت : دكتر احمدي نژاد همواره تاكيد دارند مراقب باشيد برخي شيطنت‌هاي سياسي و رسانه‌اي به روابط دو كشور لطمه وارد نكند لذا ما همواره در مقابل اين تحركات هشيار و مراقبيم تا بدخواهان ايران و روسيه، اختلافات تاريخي دو كشور را احياء نكنند» ...

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

سفیر دولت کودتا در روسیه: «توپولوف» از «ایرباس» امن تر است!



به گزارش «نو اندیش» از قول «فارس»، سفیر دولت کودتا در روسیه تاکید کرد که هواپیماهای «توپولوف» از هواپیماهای «ایرباس» بسیار امن تر هستند و حتی اضافه کرد که امار سقوط توپولوف از ایرباس کمتر است !!!

اگر دوستان از خودشان میپرسند چگونه ممکن است چنین دروغ های واضحی از دهان یک مقام رسمی بیرون بیاید، فراموش نکنند که بالاخره ایشان سفیر دولت کودتائی احمدی نژاد هستند.

ادامه خبر از قول «نو اندیش» به این شرح‌است:

«سيد محمودرضا سجادي» درباره هواپيماي توپولوف خطوط هوايي كاسپين كه هفته گذشته در نزديكي قزوين سقوط كرد، با بيان اينكه بايد منتظر نتايج كارشناسي و ارزيابي‌هاي فني درباره علت سقوط اين هواپيما باشيم، يادآور شد: هيچ سيستم ساخت بشر صددرصد نيست، مدتي پيش نيز هواپيماي ايرباس فرانسوي در اقيانوس سقوط كرد و همه سرنشينان آن كشته شدند.

وي توپولوف را هواپيماي بسيار امني خواند كه آمار سقوط آن در مقايسه با تعداد پروازهايش در دنيا از ايرباس كم‌تر است و افزود: يك هيئت كارشناسي از روسيه بدين منظور به ايران عزيمت كرده تا به همراه كارشناسان سازمان هواپيمايي كشوري و با استفاده از جعبه سياه هواپيما بررسي‌ها را انجام و علت قطعي سقوط را مشخص كنند.

سجادي پيش از اين نيز هواپيماي توپولوف 154 را جزو ‌امن‌ترين هواپيماهاي دنيا دانست و گفت: شما اگر در مسيرهاي داخلي روسيه، سوار توپولوف‌هاي 154 ‌شويد در خواهيد يافت كه به هيچ وجه از لحاظ زيبايي و راحتي با ايرباس فرقي ندارند. متأسفانه توپولف در ايران به بدترين وجه، عرضه مي‌شود، موكت‌هاي كثيف، صندلي‌هاي نزديك به هم، قيمت آزاد بليط و .... و نيز تصادفاتي كه به اصل هواپيما ارتباطي نداشت، همه دست به دست هم دادند تا تصويري ترسناك از اين هواپيما ارائه دهند. در حالي كه توپولف 154 جزو امن‌ترين هواپيماهاي دنياست. از لحاظ اقتصادي هم به صرفه است و تنها هواپيمايي كه در خطوط ايران سود مي‌دهد، اين هواپيماست.




۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

راستی در کشور ما خون چه کسانی سرخ تر است ؟


با کمال بهت و ناباوری دیدیم که دولت کودتا و نظام جمهوری اسلامی عملا جان یکصد و شصت و هشت نفر از هموطنانمان را به پشیزی نگرفتند، و حتی یک نصفه روز را هم عزای عمومی اعلام نکردند، و نیم دقیقه سکوت را هم به احترام اینهمه انسان که در واقع قربانی بی ثباتی، انزوا، بی عرضه گی و ناکارآمدی همین دولت شده اند ندادند.

واقعا شاید وقت آن رسیده باشد که به عنوان یک «ملت» برخی سئوالهای ابتدائی اما بسیار جدی و پر اهمیت را از خودمان بپرسیم و بگوئیم آیا واقعا این است آن زندگی که ما برای خودمان و مملکتمان میخواهیم؟ آیا حقیقتا حس لیاقت ما بهتر از این طلب نمیکند از ما؟ آیا جان ما در ذهن خودمان هم فقط همینقدر ارزش دارد؟ آیا وقت آن نرسیده که برخیزیم، ذهن های خسته و خوابالودمان را تکانی بدهیم و گردی بیافشانیم و بگوئیم ما بهتر از اینیم و بیش از این را لایق؟

حقیقت تلخ این است: کشور ما سی سال است که در یکنوع آپارتاید سیاه عقیدتی به سر میبرد. آپارتایدی که وطن ما را و هموطنان ما را به دو دسته کرده است، یکی دسته آنها که مهم هستند و قدرت دارند و پول دارند و اسلحه دارند و دستور میدهند، و یک دسته آنان که هیچکدام از اینها را ندارند، و اگر هم با رنج و محنت چیزی به دست آورده اند، هر کوچکترین عضوی از دسته اول میتواند به راحتی نه فقط مالشان را، که حتی جانشان را هم از دستشان در بیاورد، بی آنکه پروای بازخواستی و قانونی و حکمی داشته باشد.

این یک آپارتاید عقیدتی است، یعنی که در آن اگر به یک سری افکار معتقد باشی (یا تظاهر به اعتقاد کنی)، جزء گروه اول محسوب میشوی، همانها که خونشان سرخ سرخ است و زندگی و مرگشان پر اهمیت. اما اگر معتقد به آن افکار نباشی، آنوقت خود به خود در گروه دوم هستی، آنوقت خونت بسیار کمرنگ و آبکی میشود تا جائی که اگر به اندازه کافی اعتقادت کم یا دور از مرکز باشد به جائی خواهی رسید که اصلا خونت، جانت و مالت هیچ احترام و ارزش خاصی ندارد.

چرا راه دور برویم، همین سقوط اخیر هواپیمای توپولف را بگیریم، که دولت ارمنستان برایش اعلام عزای عمومی کرد، اما اگرچه اکثریت قریب به اتفاق مسافران هواپیما ایرانی بودند، دولت ایران هیچ عکس العمل خاصی نسبت به مرگ اینها نشان نداد. گفتند شاید دولت ایران مثل ارمنستان «احساساتی» نیست و به همین راحتی اعلام عزای عمومی نمیکند. واقعیت تلخ این است که دولت اسلامی اتفاقا خیلی هم احساساتی است، اما به شرط اینکه خون شما از نوع درستش باشد و رنگ درست و حسابی داشته باشد.

اجازه بدهید مستند عرض کنم خدمتتان، که چه کسانی رنگ خونشان به اندازه کافی سرخ است. این لیستی که در زیر میآورم کوچک و نا کامل است، اما مشتی است و نمونه ای از خروار، و نگاه سریعی به آن روشن میکند که چه افراد و گروههائی در این مملکت «ارزش» این را داشته اند که برایشان «عزای عمومی» اعلام شود، بر خلاف هزاران هزار انسانی که در گروههای کوچک و بزرگ طی صدها حادثه دلخراش سقوط هواپیما و تصادفهای قطار و اتوبوس کشته شده اند و هیچ اتفاق خاصی هم در این مملکت نیافتاده، نه عزای عمومی اعلام شده و نه شهری و استانی تعطیل شده برای مرگشان.

متاسفانه این حقیقت بیش از حد ساده و روشن است، که ما سی سال است که در یک نظام مبتنی بر یک آپارتاید سیاه عقیدتی زندگی میکنیم!

این لیست کوچک را خودتان ببینید، اگر موارد دیگری را هم سراغ دارید که من اینجا نیاورده ام، حتما ذکر کنید و من اضافه خواهم کرد. من هم همینجا دیگر ساکت میشوم . . .

  1. [اسفند ۱۳۸۱] سقوط هواپیمای سپاه در کرمان: سه روز عزای عمومی در کشور

  2. [بهمن ۱۳۸۵] مرگ حجت الاسلام حامدی: یک روز عزای عمومی در آذربایجان

  3. [خرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله فاضل لنکرانی: ‌پنج روز عزای عمومی در قم

  4. [مرداد ۱۳۸۶] مرگ آیت الله مشکینی: ‌یک روز عزای عمومی در کشور، دو روز در قم

  5. [شهریور۱۳۸۶] مرگ آيت الله بني‌فضل :‌ دو روز عزای عمومی در آذربایجان شرقی

  6. [آذر ۱۳۸۶] مرگ آیت الله موسوی همدانی: سه روز عزای عمومی در همدان

  7. [فروردین ۱۳۸۷] انفجار در شیراز: یک روز عزای عمومی در استان فارس

  8. [تیر ۱۳۸۷] تصادف اتوبوس در اتوبان تهران-قم : سه روز عزای عمومی در یزد

  9. [مرداد ۱۳۸۷] مرگ آیت الله مرعشی: یک روز عزای عمومی در شوشتر

  10. [دي ۱۳۸۷] جنگ در غزه: یک روز عزای عمومی در کشور

  11. [فروردین ۱۳۸۸] مرگ حجت الاسلام مناقب: دو روز عزای عمومی در یزد

  12. [اردیبهشت ۱۳۸۸] مرگ آیت الله بهجت: سه روز عزای عمومی در کشور

  13. [تیر ۱۳۸۸] سقوط هواپیمای توپولوف در قزوین: عزای عمومی پیشکش، رهبر حتی تسلیت هم نمیگوید . . .


دوستان سبز من: در تلهٔ داستان مشائی نیافتیم !


دوستان، بیائید دقت کنیم و در دامی که کودتاگران برای منحرف کردن افکار و سرگرم کردنمان به داستانهائی مثل جریان مشائی چیده اند نیافتیم.

در خاطر داشته باشیم که موضع عملی ما این است که از آنجا که دولت احمدی نژاد یک دولت کودتائی، غیر قانونی و نامشروع و در نتیجه غیر واقعی است، بنا بر این تمامی مقامها و شغل های درون این دولت نیز غیر قانونی و غیر مشروع و غیر واقعی هستند.

ما بایستی اینگونه بیاندیشیم که کسانی مثل مشائی و غیره فقط در تخیلات احمدی نژاد و همدستان کودتاگرش است که مقام میگیرند و از دست میدهند، و بایستی دقت کنیم که این بازیها و جنگهای زرگری برای منحرف کردن افکارمان از اصل واقعه کودتا، و نیز برای تثبیت شده جلوه دادن دولت کودتا طراحی شده اند.


یک عکس جالب از نماز جمعهٔ سبز در تهران


این عکس که روز جمعه در نماز جمعه با رفسنجانی در تهران گرفته شده در نظرم خیلی جالب و پر کلام است. گفتم شاید دیگران هم به اندازه من از دیدنش لذت ببرند . . .







۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

بین دو تا سه و نیم میلیون نفر دیروز به تظاهرات و نماز جمعه رفتند!


محسن سازگارا در تازه ترین گفتگوی خودش که امروز صبح در یوتیوب منتشر شده است میگوید طبق برآوردهای اولیه از عکسها و ویدئوها، مشخص شده است که بیشتر از دو میلیون نفر، و احتمالا حدود سه و نیم میلیون نفر در نماز جمعه با رفسنجانی و تظاهرات پس از آن شرکت کرده بودند.

وی معتقد است که نماز جمعه و تظاهرات دیروز نقطه عطف مهمی در مسیر مقاومت مردمی در مقابل کودتا شده است، و اکنون فاز دیگری از جنبش مردمی آغاز شده است که خصیصه مهم آن «فرسودن» نیروهای کودتاگران است، از طریق شعار نویسی، و در این مرحله شهرستانها میتوانند کمک بسیار زیادی به جلوبردن مقاومت بکنند. در زیر چند فراز مهم دیگر از صحبتهای امروز سازگارا را برایتان انتخاب کرده ام:
  • احتیاجی نیست که هر روز تظاهرات بزرگ داشته باشیم! در کل جریان انقلاب اسلامی یازده تا تظاهرات بزرگ داشتیم که فقط چند تای آنها بالای میلیون بودند

  • از سوی دیگر، در همین یکماه گذشته چهار تا پنج تا تظاهرات میلیونی داشته ایم که به مراتب بزرگتر از تظاهرات زمان انقلاب بودند !

  • شعار نویسی بر دیوارها روش بسیار مفیدی برای فرسودن نیروهای کودتاگران است. باید هیچ دیواری از دست ما در امان نباشد! هیچ جای خالی از شعار نباید بر دیوار ها بماند.

  • مخصوصا در شهرستانها شعار های روی دیوار کمک خواهد کرد به توزیع نیروهای سرکوبگر و نگه داشتن آنها از رفتن به تهران، و در نتیجه سبک تر شدن سرکوب در تهران.

  • کودتاگران از دوربینهای کنترل ترافیک که در سطح تهران گسترده اند استفاده زیادی میکنند، باید آنها را از کار انداخت .

موضع گیری روشنتر امریکا در مورد مشروعیت دولت کودتا بعد از نماز جمعه رفسنجانی

آقای رابرت وود (Robert Wood)، سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا دیروز یک کنفرانس مطبوعاتی داشت که در آن به سئوالهای خبرنگاران در مورد ایران نیز پاسخ گفت. به نظر میرسد اتفاقات اخیر و پافشاری مردم ایران در تعقیب رای های به سرقت رفته شان، و بخصوص موضع گیری صریح‌ و مشخص هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه، منجر به تاثیراتی جدی در موضع گیری دولت اوباما در قبال جمهوری اسلامی شده باشد. این موضع گیری جدید که صریح تر و عاقلانه تر است را میشد به وضوح در لابه لای سخنان آقای وود نیز مشاهده کرد، که اگرچه طبق معمول دیپلمات ها از دادن جوابهای مستقیم و واضح‌ طفره میرفت، اما باز نکاتی بسیار کلیدی را در مورد عدم مشروعیت دولت کودتای احمدی نژاد ابراز کرد که شایسته توجه است.

اجازه بدهید به جای بحث و تفسیر، ترجمه چند فراز که از میان سخنان آقای وود انتخاب کرده ام را برایتان نقل کنم، که طی آن ایشان با وضوح تمام از عدم مشروعیت دولت کودتا سخن میگوید. ضمنا در زیر متن فارسی بخشهائی از متن اصلی انگلیسی کنفرانس خبری را که مربوط به ایران بوده است برایتان نقل کرده ام. دوستانی هم که علاقه مند باشند میتوانند متن کامل این کنفرانس را از اینجا بخوانند.

گزیده هائی از پاسخهای آقای رابرت وود به سئوالات خبرنگاران:

این اتفاقات [ مربوط به روز نماز جمعهٔ رفسنجانی] یک نمونه روشن دیگری است از اینکه دولت ایران نیازمند این است که با واقعیت درون مرزهای خودش روبرو بشود وآن را قبول کند. . . . واضح است که مردم ایران از وضعیت فعلی کشورشان راضی نیستند، و البته همه ما میدانیم بعد از انتخابات در ایران چه جور اتفاقاتی افتاده است. دولت ایران دچار یک بحران مشروعیت در مقابل مردم خودش است. پس لازم است که به این مسئله رسیدگی کند، و تا زمانی که به بحران مشروعیت خود را حل نکرده باشد طبیعتا کسب مشروعیت برای آن دولت بسیار مشکل خواهد بود . . . این تنها مردم ایران هستند که میتوانند تصمیم نهائی را در مورد مشروعیت یا عدم مشروعیت دولت خود بگیرند و نه هیچ دولت خارجی، پس ما هر دولتی که مردم ایران آن را مشروع بشناسند را قبول خواهیم کرد و محترم خواهیم شناخت.

بخشهائی از مصاحبه که در مورد ایران بوده اند:

QUESTION: Do you have any comment on the demonstrations in Iran today and whether it’s going --

MR. WOOD:
I’ve seen some of the footage from the demonstrations and certainly saw a number of press reports, but I think this is just another example of how divided Iran is right now. This is just another example, as I’ve said, of Iran needing to – the Iranian Government needing to come to grips with the reality it faces within its borders. And I don’t think I have very much more to add than – to what we’ve said all along.

QUESTION:
And what is the reality that Iran faces? I mean, how do you see that reality?

MR. WOOD:
Well, clearly the people of Iran are not happy with the current situation. Of course, we are all familiar with the aftermath of the Iranian elections. The Iranian Government is – has a crisis of confidence with its people. And so it needs to address that crisis of confidence. And until it does, it’s going to be very hard for that government to gain legitimacy in the eyes of its people.

QUESTION: So are you saying that the government is not legitimate, then, in the eyes of its --

MR. WOOD: It’s not for me to say whether it’s legitimate or not. I think we’ve said this over and again. This is something that has to be determined by the Iranian people. It’s only a decision that the Iranian people can make, not any outside government.

QUESTION:
Today, Mr. Rafsanjani was – well, spoke openly about, and with – and critically about the election. And he said that the media should be more open in Iran. Do you consider this comment as significant, or is it for you something, you know, as usual?

MR. WOOD:
Well, I mean, the fact that you have a major clerical figure, a former president, making those types of comments is clearly something that one has to pay attention to. It’s no secret that there have been problems with freedom of expression, freedom of assembly, in Iran, and we’ve been mostly concerned, of course, about the violence that has taken place in the aftermath of the election. But again, this is something that the Iranian Government is going to have to square with its own people. As I said, there’s a crisis of confidence, and we’ve said from the beginning we in no way want to interfere with what’s going on in Iran. But the world is concerned about – particularly in the aftermath of the violence and where Iran seems to be heading.

QUESTION:
Would the offer for engagement with Iran go ahead before the government in Iran settled this confidence problem with its people? I mean, do you condition that or you are willing to negotiate with this situation?

MR. WOOD:
Well, Samir, as you know, there has been an invitation out to the Iranian Government to engage in a dialogue with the United States. There was an invitation sent by Javier Solana, if you remember, for Iran to attend a P-5+1 meeting. Iran has not responded to these overtures. It’s hard for us to say what kind of a dialogue we’re going to be able to have with Iran if Iran is not willing to engage back.
But as I said, going forward, the Iranian leadership is going to have to deal with the crisis of confidence that the people of Iran have with its leaders – with their leaders. So it’s really up to the Iranian Government as to whether it wants to go down the path that we, the United States, and others in the international community have offered it. And again, our main interests are seeing that Iran not develop a nuclear weapon.
And it’s in our interests, as we’ve said many times, to have this type of direct diplomacy with Iran so that Iran can address some of the concerns that we and others in the international community have, not only about their nuclear program, but other activities around the region.
Yes.

QUESTION: Robert, the (inaudible) president has been reelected. He has reacted very sharply to Secretary Clinton’s speech the other day this week. She talked about Iran, told her – said that, you know, time for Iran to accept the offer, it’s not indefinite, it’s not unlimited. Do you think this is a sign of what you’re to expect in the future? And any reactions to what he has said?

MR. WOOD: Well, I don’t know what to expect from Iran’s – the Iranian leadership in the future. We’ll have to see. But again, the Secretary is very clear: We want to engage Iran and we want to do that. But that offer is not going to be out there forever. Iran needs to take advantage of the opportunities that the international community has put forward to engage.
So far, they haven’t chosen to do that, and it’s really – it’s up to Iran whether it wants to pursue a path of engagement or a path of isolation. It’s really up to Iran, but we have been very clear in terms of where our national interests lie, and that direct engagement is the method that we would like to pursue in terms of dealing with these problems that we face with Iran.
Matt had a – you had something?

QUESTION: Yeah, I wanted to ask you, but go to someone else first and I think --

MR. WOOD: Okay. Please.

QUESTION: In that same vein, I was just wondering, at that same speech at CFR, she said that the U.S. is standing up for human rights everywhere, but when the U.S. makes statements that it’s going to sit down at the negotiating table, considering the government treatment of protestors in Iran, isn’t the U.S. sending mixed signals? Are we concerned about that? I mean – or is it just that we put keeping nuclear weapons out of Iran as a higher priority over human rights?

MR. WOOD: No. The Secretary spoke very clearly in her speech about human rights. And we’re very concerned, as we’ve said many times, about human rights violations in Iran. But we’ve also said at the same time that Iran’s nuclear program is something of great concern to not only the United States, but other countries of the world. And we’re going to do what we’ve can. We’ve said that we want to engage Iran on not only the nuclear issue, but other issues, as I mentioned. Human rights would certainly be one of those issues, and I don’t see them as separate. I mean, they’re all important. That’s why we want to have this dialogue with Iran, so that we can try to get to the bottom of some of these differences that we have.

But again, Iran needs to respond to our offers of engagement. And we still await their response.

.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

ایجاد «مقام» جدید توسط دولت کودتا: «دستیار ارشد ریاست جمهور»


دولت کودتا دیروز در جلسه ای که در شهر مشهد تشکیل داد علاوه بر اعلام تغییراتی در شغلهای مسئولان خود، همچنین اعلام کرد که مقام تازه ای تحت عنوان «دستیار ارشد ریاست جمهوری» توسط احمدی نژاد ابداع شده است.

اگرچه ایجاد یک مقام جدید خود به خود سئوالهای مهمی در رابطه با دلایل چنین ابداعی را بر میانگیزد، اما آنچه این حکایت را باز هم مهمتر جلوه میدهد فردی است که این مقام برای او تولید شده است، یعنی «مجتبی ثمره هاشمی».

مجتبی ثمره هاشمی فردی است که مسئول مستقیم ستاد کودتای انتخاباتی بوده است. وی در فروردین ۱۳۸۸ طی یک یادداشت کوتاه از مقام مشاورت احمدی نژاد استعفا داد تا مدیریت ستاد انتخابات کودتا را برعهده بگیرد. وی در یادداشت خود از احمدی نژاد از فرصتی که برای خدمتگزاري در «دولت کريمه» به وی داده شده تشکر کرده است و قصد خود برای «ورود به عرصه های دیگر» را اعلام کرده است.

از آنجا که این حرکت ثمره هاشمی تحرکی در بالاترین رده های مسئولیت و مدیریت در دولت بود، منطقا بایستی آن را حرکتی در جهت کنترل و مدیریت پروژهٔ کودتای انتخاباتی، و نیز منعکس کننده نقش مرکزی و اهمیت اساسی شخص ثمره هاشمی به عنوان ستون فقرات پروژه «دولت کریمه» دانست.

اما تا به بحث اصلی مان برگردیم. این موضوع که محمود احمدی نژاد در ساختار دولت کودتای خود احساس نیاز به ایجاد یک «مقام» جدید کرده است، به هر حال حائز اهمیت است، چرا که این مقام جدید بایستی فرم ترکیبی جدیدی از اختیارات و مسئولیت ها باشد که از یکطرف در پروژه های آینده احمدی نژاد مورد نیاز به نظر رسیده، و از طرف دیگر تا کنون در جمهوری اسلامی ضرورتی نداشته است.

از آنجا که اطلاعات و جزئیات مربوط به اختیارات و مسئولیتهای این مقام هنوز در دسترس نیست، بحث دقیقتر را اجبارا باید به بعدها موکول کرد. اما در عین حال چند نکته را میتوان منطقا از اطلاعات موجود نتیجه گرفت.

به عنوان مثال، این را میدانیم که در آستانهٔ کودتا احمدی نژاد دیداری با رهبر ایدئولوژیک کودتا یعنی «مصباح یزدی» انجام داد، که در آن ضمن اطمینان دادن به اینکه پروژهٔ کودتا «به خوبی سازمان دهی شده» است و اعلام اینکه «بالاخره شرایط فراهم شده است،» اعلام کرد که کرد که اگر مصباح و همکارانش در قم مسئولیت «تولید پشتوانه نظری» برای «تحقق یک حکومت اسلامی» را بر عهده بگیرند، وی و همکارانش در تهران نیز مسئولیت تولید «پشتوانه اجرائی» را بر عهده خواهند گرفت، تا به این ترتیب این اندیشه ها «به مرحله عملیاتی شدن» وارد شوند«که بسیار نزدیک است»، و ایران به مرکزی برای عملی کردن پروژهٔ حکومت اسلامی جهانی و «رسیدن به آن چیزی که همه در انتظارش هستیم» (ظهور امام زمان) تبدیل گردد [دو کلیپ ویدئوئی از این گفتگوی محرمانه که به اینترنت درز کرده را میتوانید در اینجا و اینجا ببینید].

به عبارت دیگر، این را میدانیم که احمدی نژاد در گفتگوی فوق هدف اصلی کودتا را حرکت به سوی «اجرائی کردن» نظریات تئوریک مصباح یزدی و همکارانش در مورد شرائط نیل به «حکومت اسلامی» و «دولت کریمهٔ امام زمان» قرار داده است.

از سوی دیگر، یک مقایسهٔ ساده بین مقام ثمره هاشمی قبل و بعد از کودتا مشخص میکند که تنها تفاوت این است که وی از مقام «مشاور ارشد» به مقام «دستیار ارشد» آمده است. سئوالی که منطقا به ذهن میرسد این است که چه تفاوت عمده ای بین «مشاورت» و «دستیاری» میتواند صرف وقت و انرژی لازمه برای ایجاد یک مقام جدید در سیستم عریض و طویل دولتی را توجیه کند؟ و تنها پاسخ منطقی آن است که مقام «دستیار» متضمن قدرتهای «عملی و اجرائی» میباشد، قدرتهائی که در مقام مشاورت وجود ندارند.

به نظر میرسد با کنار هم قرار دادن سه واقعیت فوق، یعنی
  1. قول احمدی نژاد برای تولید «پشتوانهٔ اجرائی» نظریات مصباح یزدی در آستانه انجام کودتای خود
  2. سپردن مدیریت کودتا به مجتبی ثمره؛ و
  3. به روز کردن مقام مجتبی ثمره از یک مقام مشورتی به یک مقام اجرائی پس از تکمیل کودتا،
تصویر واضح تری از مسیر و جهت تحرکات اخیر در دولت کودتا به دست بیآید.

اما در پایان، با توجه به اینکه کودتا باگذشت بیش از یکماه از انجام آن هنوز قادر به تثبیت خود نگردیده است، باید در انتظار ماند و دید که این تحرکات منجر چه تاثیرات عملی در طالع نه چندان روشن احمدی نژاد و کودتای آخرالزمانی وی خواهند گشت.



مجتبی ثمره هاشمی دستیار ارشد احمدی نژاد شد


دولت کودتا دیروز در جلسه ای که در شهر مشهد تشکیل داد علاوه بر اعلام تغییراتی در شغلهای مسئولان خود، همچنین اعلام کرد که مقام تازه ای تحت عنوان «دستیار ارشد ریاست جمهوری» توسط احمدی نژاد ابداع شده است.

اگرچه ایجاد یک مقام جدید خود به خود سئوالهای مهمی در رابطه با دلایل چنین ابداعی را بر میانگیزد، اما آنچه این حکایت را باز هم مهمتر جلوه میدهد فردی است که این مقام برای او تولید شده است، یعنی «مجتبی ثمره هاشمی».

مجتبی ثمره هاشمی فردی است که مسئول مستقیم ستاد کودتای انتخاباتی بوده است. وی در فروردین ۱۳۸۸ طی یک یادداشت کوتاه از مقام مشاورت احمدی نژاد استعفا داد تا مدیریت ستاد انتخابات کودتا را برعهده بگیرد. وی در یادداشت خود از احمدی نژاد از فرصتی که برای خدمتگزاري در «دولت کريمه» به وی داده شده تشکر کرده است و قصد خود برای «ورود به عرصه های دیگر» را اعلام کرده است.

از آنجا که این حرکت ثمره هاشمی تحرکی در بالاترین رده های مسئولیت و مدیریت در دولت بود، منطقا بایستی آن را حرکتی در جهت کنترل و مدیریت پروژهٔ کودتای انتخاباتی، و نیز منعکس کننده نقش مرکزی و اهمیت اساسی شخص ثمره هاشمی به عنوان ستون فقرات پروژه «دولت کریمه» دانست.

اما تا به بحث اصلی مان برگردیم. این موضوع که محمود احمدی نژاد در ساختار دولت کودتای خود احساس نیاز به ایجاد یک «مقام» جدید کرده است، به هر حال حائز اهمیت است، چرا که این مقام جدید بایستی فرم ترکیبی جدیدی از اختیارات و مسئولیت ها باشد که از یکطرف در پروژه های آینده احمدی نژاد مورد نیاز به نظر رسیده، و از طرف دیگر تا کنون در جمهوری اسلامی ضرورتی نداشته است.

از آنجا که اطلاعات و جزئیات مربوط به اختیارات و مسئولیتهای این مقام هنوز در دسترس نیست، بحث دقیقتر را اجبارا باید به بعدها موکول کرد. اما در عین حال چند نکته را میتوان منطقا از اطلاعات موجود نتیجه گرفت.

به عنوان مثال، این را میدانیم که در آستانهٔ کودتا احمدی نژاد دیداری با رهبر ایدئولوژیک کودتا یعنی «مصباح یزدی» انجام داد، که در آن ضمن اطمینان دادن به اینکه پروژهٔ کودتا «به خوبی سازمان دهی شده» است و اعلام اینکه «بالاخره شرایط فراهم شده است،» اعلام کرد که کرد که اگر مصباح و همکارانش در قم مسئولیت «تولید پشتوانه نظری» برای «تحقق یک حکومت اسلامی» را بر عهده بگیرند، وی و همکارانش در تهران نیز مسئولیت تولید «پشتوانه اجرائی» را بر عهده خواهند گرفت، تا به این ترتیب این اندیشه ها «به مرحله عملیاتی شدن» وارد شوند«که بسیار نزدیک است»، و ایران به مرکزی برای عملی کردن پروژهٔ حکومت اسلامی جهانی و «رسیدن به آن چیزی که همه در انتظارش هستیم» (ظهور امام زمان) تبدیل گردد [دو کلیپ ویدئوئی از این گفتگوی محرمانه که به اینترنت درز کرده را میتوانید در اینجا و اینجا ببینید].

به عبارت دیگر، این را میدانیم که احمدی نژاد در گفتگوی فوق هدف اصلی کودتا را حرکت به سوی «اجرائی کردن» نظریات تئوریک مصباح یزدی و همکارانش در مورد شرائط نیل به «حکومت اسلامی» و «دولت کریمهٔ امام زمان» قرار داده است.

از سوی دیگر، یک مقایسهٔ ساده بین مقام ثمره هاشمی قبل و بعد از کودتا مشخص میکند که تنها تفاوت این است که وی از مقام «مشاور ارشد» به مقام «دستیار ارشد» آمده است. سئوالی که منطقا به ذهن میرسد این است که چه تفاوت عمده ای بین «مشاورت» و «دستیاری» میتواند صرف وقت و انرژی لازمه برای ایجاد یک مقام جدید در سیستم عریض و طویل دولتی را توجیه کند؟ و تنها پاسخ منطقی آن است که مقام «دستیار» متضمن قدرتهای «عملی و اجرائی» میباشد، قدرتهائی که در مقام مشاورت وجود ندارند.

به نظر میرسد با کنار هم قرار دادن سه واقعیت فوق، یعنی
  1. قول احمدی نژاد برای تولید «پشتوانهٔ اجرائی» نظریات مصباح یزدی در آستانه انجام کودتای خود
  2. سپردن مدیریت کودتا به مجتبی ثمره؛ و
  3. به روز کردن مقام مجتبی ثمره از یک مقام مشورتی به یک مقام اجرائی پس از تکمیل کودتا،
تصویر واضح تری از مسیر و جهت تحرکات اخیر در دولت کودتا به دست بیآید.

اما در پایان، با توجه به اینکه کودتا باگذشت بیش از یکماه از انجام آن هنوز قادر به تثبیت خود نگردیده است، باید در انتظار ماند و دید که این تحرکات منجر چه تاثیرات عملی در طالع نه چندان روشن احمدی نژاد و کودتای آخرالزمانی وی خواهند گشت.